شادابی زمین افسرده
فارسی 2715 نمایش |قرآن بینشى است بى بینایى چشم ظاهر، و دیدارى است بى نگریستن. قرآن به راستى، روش اندیشیدن براى کسى است که خرد مى ورزد، و هدایت و عبرت است براى کسى که هشیارى به خرج مى دهد و عبرت مى گیرد. قرآن مى گوید چگونه در مدرسه ی زندگى که در آن معارف پروردگار، و نشانه گذاریهاى حق و مشاهد نفس وجود دارد چندان که از لحاظ حکمت و دانش تو را بسنده است، خودآموز شوى. اگر آیات قرآن وسیله بینش براى نگریستن به پیرامون خود قرار دهیم بی گمان طبیعت هزار و یک درس به چندین زبان براى ما مى گوید، زبان عاطفه ها و احساسها، زبان دانش و حکمت، زبان ضمیر و وجدان و برتر از تمام اینها زبان شهود و ایمان. به زمین بنگر، آیا سرسپردگى آن را نسبت به پروردگارش نمى بینى و این که چگونه ذره هاى خاک تشنه بارانند، چنان که گویى زمین به درگاه پروردگارش مناجات مى کند و درخواست مى کند که زنده اش سازد؟ «و من ءایاته أنک ترى الأرض خاشعة فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزت و ربت؛ و از (دیگر) نشانه هاى او این است که تو زمین را افسرده مى بینى، و چون باران بر آن فرو فرستیم به جنبش در آید و گیاه آورد.» (فصلت/ 39)
از نظر تشریف سخن با رسول (ص) که چنانچه نظر افکنى به سطح پهناور از آن جز مذلت و خوارى و جز خار و خاشاک نخواهى مشاهده نمود. نه بزرگ نما و قدرت نما، و حق آن است که نسبت به پروردگار خود سرسپرده و سر به زیر باشد که بدون این سرسپردگى خود ممکن نیست از برکتهاى پروردگار خویش سود برد، و همچنین است دل سرسپرده که پرتو پروردگار بزرگش بر آن مى تابد و آن را با شناخت و ایمان زنده مى کند. چنانچه قطرات باران بر آنها فرو ریزد ناگهان بحرکت و جنبش در آیند رو بر شد گذارده سطح زمین یکنواخت سبز و خرم خواهد گشت. همچنین است دلهاى پاکیزه که براى نشانه هاى پروردگار خود به لرزش درمى آید.
«و ربت؛ و گیاه مى رویاند.» کشت و برگ و میوه بر زمین نمو مى یابد و رویه زمین از سطح نخستین خود بالاتر مى آید، و همچنین است هر کس که نسبت به خدا فروتنى کند فراتر مى رود و هر که (بدو) سر سپارد رشد مى کند و هر که خود را بیالاید مى بالد (و به درجات والا مى رسد.)
کلمه ی "خاشعة" از خشوع است که به معناى اظهار ذلت است. به کار بردن تعبیر "خاشعة" در مورد زمین خشکیده در حقیقت یک نوع کنایه است. آرى زمین به هنگامى که خشکیده و فاقد آب مى شود از هر گونه گل و گیاه خالى مى گردد، و به صورت انسان افتاده و یا مرده بی جانى در مى آید، اما نزول باران حیات جدیدى به آن مى بخشد آن را به حرکت و نمو و رشد وا مى دارد.
و کلمه ی "اهتزت" از مصدر "اهتزاز" است که به معناى حرکت شدید است. و کلمه ی "ربت" از مصدر "ربوه" است که به معناى نشو و نما و علو است. و منظور از اهتزاز زمین و ربوه آن، به حرکت در آمدنش به وسیله گیاهانى است که از آن سر در مى آورند، و بلند مى شوند.
در این آیه شریفه استعاره اى تمثیلى به کار رفته، یعنى خشکى و بى گیاهى زمین در زمستان، و سپس سرسبز شدن و بالا آمدن گیاهانش، به کسى تشبیه شده که قبل افتاده حال و داراى لباس هاى پاره و کهنه بوده، و خوارى و ذلت از سر و رویش مى باریده، و سپس به مالى رسیده که همه نارساییهاى زندگیش را اصلاح کرده، و جامه هاى گرانبها بر تن نموده، و داراى نشاطى و تبخترى شده است که خرمى و ناز و نعمت از سر و رویش هویداست. و این آیه شریفه در مقام اثبات معاد، و احتجاج بر آن است.
زمینى خشک و مرده و بى حرکت کجا، و این همه آثار حیات و جلوه هاى گوناگون آن کجا؟ کدام قدرت است که با نزول چند قطره باران از خاک مرده اینهمه حرکت و جنبش و حیات مى آفریند؟ این یکى از نشانه هاى علم و قدرت بى پایان پروردگار و علائم وجود ذی جود او است. سپس از این مساله ی روشن توحیدى یعنى مساله ی "حیات" که هنوز اسرارش براى بزرگترین دانشمندان کشف نشده، با یک انتقال سریع و جالب به مساله معاد پرداخته، مى گوید: «إن الذی أحیاها لمحی الموتى؛ آن کس که این زمین مرده را زنده کرد هم او مردگان را نیز در قیامت زنده مى کند.» (فصلت/ 39)
مثال و نمونه اى است که هر سال فصل بهار صحنه اى از دمیدن روح را به بدنهاى عنصرى بشر ارائه می دهد آفریدگارى که زمین خشک را نیرو می دهد و آن را به حرکت و جنبش در می آورد و آنچه درون آن است به عرصه ظهور می رسد به طور بداهت قدرت آن را دارد که اعضاء و جوارح بشر را که به صورت خاک در آمده بار دیگر روح بدمد و آنها را به صورت اعضا و جوارح بیرونى و درونى بار دیگر در آورد و به زندگى ابدى او را بهرمند سازد. و این چنین قرآن بدین سادگى پیچیده ترین معما را که بشر را به حیرت افکنده حل مى کند. مگر نه آن که خردها در ساحل زندگى باز ایستاده است و (مردم) از یکدیگر مى پرسند: زندگى چیست؟ چگونه پدید آمده؟ و وقتى مى رود چگونه باز مى گردد؟
آرى، به راستى اگر تو بگذارى دیدگاههایت از مانع ظاهر بگذرد و به حقیقت سنتها و قانونها راه یابد، بی گمان در معماهاى آفرینش به ژرف کاوى مى پردازد. ناگزیر باید نهر حقیقت را از سرچشمه آن نوشید، اما اگر کنار ساحل بایستى و دستهاى خود را دراز کنى که آب به دهانت برسد هرگز نخواهد رسید. در دریا غوطه ور شو تا به گوهر دست یابى، پرده را از دیده ات برگیر تا قدرت خدا در سفره سبزى که بهاران (به اذن خدا) از میلیونها گیاه انباشته از رازهاى زندگى بر زمین مى گسترد، جلوه گر شود.
به راستى گوناگونى گیاهان و سرعت شعله کشیدن زندگى در درون آنها، و سر ریز شدن قدرت از کناره هاى آنها، همه ما را رهنمون بدین حقیقت است که زنده کردن مردگان بر خدا آسان است، و بشر به نوبه خود مانند گیاهى در میان میلیونها گیاه است. بلکه این امر رهنمون ماست که قدرت الهى حدى ندارد، زیرا شدت گوناگونى، و انبوهى آفریدگان، و عظمت تدبیر، و شتاب دگرگونى، این همه مجالى براى شک در این حقیقت باقى نمى گذارد که به راستى خدا فراخ نیرو است و هرگز چیزى او را ناتوان نمى کند. «إنه على کل شیء قدیر؛ او بر همه چیز توانا است.» دلائل قدرتش در همه جا نمایان است و همه سال نشانه هاى آن را با چشم خود مى بینید، با این حال چگونه در مساله معاد تردید مى کنید؟ و آن را جز محالات مى شمرید؟ زهى نادانى و غفلت و بی خبرى!
على بن فضال نزد امام رضا (ع) آمد و از او پرسید: چرا خدا آفریدگان را به گونه هاى متفاوت آفریده و همه را از یک گونه نیافریده است؟ حضرتش در پاسخ گفت: «تا پندارها بر این گمان نرود که او ناتوان است، پس هیچ صورتى نیست که در پندار ملحدى (بى باور) ترسیم شود مگر آن که خداى عز و جل پیش از آن آفریده اى را بر آن صورت آفریده باشد، و تا آن که گوینده اى نگوید: آیا خدا مى تواند بدین یا آن صورت بیافریند؟ مگر آن که عین همان را در آفرینش خداى تبارک و تعالى بیابد، پس با نگریستن به گونه هاى آفرینش معلوم مى شود که او بر هر چیزى تواناست.»
در بسیارى از آیات زنده شدن مرده ها را در قیامت تشبیه نموده به زنده شدن زمین در فصل بهار پس از خشک شدن آن در فصل زمستان و چون در کلام فصیح باید قدر مشترکى بین مشبه و مشبه به باشد وگرنه تشبیه بى محل مى گردد به این اعتبار مى توان از آیه چنین استنباط نمود که همین طورى که در فصل زمستان هویت و فعلیت زمین باقى است و معدوم نگردیده منتهى الامر از آثار خارجى مثل روئیدن حبوبات و گیاه ها افتاده و مثل مرده بى اثر گردیده انسان نیز همین طور به مردن هویت و شخصیت وجود او باقى است و معدوم نخواهد گردیده و در وعاء خود باقى است منتهى آثار خارجى از او پدیدار نیست و در قیامت که بهار کمال وجود و فعلیت وى است بامر قادر متعال به جنبش درآید و آنچه در باطن وى نهفته بود با آثار عملش بروز و ظهور خواهد نمود.
خلاصه اینکه آیه ی شریفه اثبات مبداء و معاد را فرماید:
اما مبداء: مشاهده شود زمین در زمستان مرده و آثارى از او ظاهر نیست، قادر متعال به سبب نزول باران آن را زنده فرماید و انواع ریاحین و گلها هویدا و اشجار سبز و خرم به ظهور میوه جات مختلفه در کم و کیف و رنگ و بو و خاصیت، تدبیر صانع و خالق عالم وجود را مبرهن سازد.
اما معاد: ذات قادر متعال که زمین را بعد از مردنش زنده فرماید البته قادر خواهد بود بر آنکه مردگان را زنده فرماید در روز قیامت براى پاداش و مجازات اعمال از خیر و شر و ثواب و عقاب، و این ملازمه را برهان عقلى حاکم است.
منـابـع
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان در تفسیر قرآن- جلد 11 صفحه 335
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 11 صفحه 377
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 14 صفحه 433
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 20 صفحه 292
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 597
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 12 صفحه 231
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها