لجاجت و عصیان بنی اسرائیل از ورود به سرزمین مقدس (فلسطین)

فارسی 7936 نمایش |

فلسطین

آن گونه که از آیات سوره مائده 20 تا 22 بر می آید پس از آنکه بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان نجات یافتند، خداوند به آنها فرمان داد که به سوی سرزمین مقدس فلسطین حرکت کنند و در آن وارد شوند، اما بنی اسرائیل زیر بار این فرمان نرفتند و گفتند: «تا ستمکاران (قوم عمالقه) از آنجا بیرون نروند ما وارد این سرزمین نخواهیم شد.» به این هم اکتفاء نکردند، بلکه به موسی گفتند: «تو و خدایت به جنگ آنها بروید پس از آنکه پیروز شدید ما وارد خواهیم شد!» موسی از این سخن سخت ناراحت گشت و به پیشگاه خداوند شکایت کرد سرانجام چنین مقرر شد که بنی اسرائیل مدت چهل سال در بیابان (صحرای سینا) سرگردان بمانند.
خداوند در این سوره می فرماید: «یا قوم ادخلوا الأرض المقدسة التی کتب الله لکم و لا ترتدوا علی أدبارکم فتنقلبوا خاسرین* قالوا یا موسی إن فیها قوما جبارین و إنا لن ندخلها حتی یخرجوا منها فإن یخرجوا منها فإنا داخلون* قال رجلان من الذین یخافون أنعم الله علیهما ادخلوا علیهم الباب فإذا دخلتموه فإنکم غالبون و علی الله فتوکلوا إن کنتم مؤمنین* قالوا یا موسی إنا لن ندخلها أبدا ما داموا فیها فاذهب أنت و ربک فقاتلا إنا هاهنا قاعدون* قال رب إنی لا أملک إلا نفسی و أخی فافرق بیننا و بین القوم الفاسقین* قال فإنها محرمة علیهم أربعین سنة یتیهون فی الأرض فلا تأس علی القوم الفاسقین؛ ای قوم بنی اسرائیل به این سرزمین مقدس که خدا برایتان مقدر کرده درآئید و از دین خود بر نگردید که اگر برگردید به خسران افتاده اید. بنی اسرائیل گفتند: ای موسی در آنجا مردمی نیرومند و دارای سطوت هست، و ما هرگز بدانجا در نیائیم مگر بعد از آنکه آن مردم از آنجا خارج شوند، اگر خارج شدند البته ما داخل خواهیم شد. دو نفر از میان جمعیتی که ترس خدا در دل داشتند و خدا به آن دو موهبتی کرده، روی به مردم کرده و گفتند: از مرز این سرزمین داخل شوید، و مطمئن باشید که همین که از مرز گذشتید شما غالب خواهید شد، و اگر براستی ایمان دارید توکل و تکیه به خدا کنید. مجددا گفتند ای موسی تا آن مردم در آن سرزمین هستند ابدا ما داخل آن سرزمین نخواهیم شد، و اگر چاره ای جز گرفتن آن سرزمین نیست تو خودت با پروردگارت بروید و با آنان جنگ بکنید ما همین جا نشسته ایم. موسی عرضه داشت: پروردگارا من اختیار جز خودم و برادرم را ندارم و نمی توانم این قوم را به اطاعت فرمان تو مجبور سازم پس بین من و بین این مردم عصیانگر جدایی بینداز. خدای تعالی فرمود: به جرم این نافرمانیشان دست یافتن به آن سرزمین تا چهل سال بر آنان تحریم شد در نتیجه چهل سال در بیابان سرگردان باشند و تو برای این قوم عصیانگر هیچ اندوه مخور.» (مائده/ 20- 25)
در این آیات موسی به بنی اسرائیل دستور داده که داخل در سرزمین مقدس شوند و خود آن جناب از وضع آنان پیش بینی کرده بود که از این دستور تمرد خواهند کرد و رفتن به آن سرزمین را نخواهند پذیرفت، به همین جهت امر خود را تاکید کرد به اینکه مبادا سرپیچی کنید، و دوباره به دوران سابق خود برگردید که اگر چنین کنید زیانکار خواهید شد، دلیل بر اینکه آن جناب چنین استنباطی داشته این است که وقتی بنی اسرائیل دستور آن جناب را رد کردند، موسی (ع) آنان را به وصف فاسقین توصیف کرد، و اگر بنی اسرائیل مردم درستی بودند و سابقه نافرمانی و تمرد نداشتند و تنها این یک دستور موسی را تمرد کرده بودند، اطلاق فاسق که اسم فاعل است و ثبات و دوام را می رساند بر آنان درست نبود، و می بایست فرموده باشد: "فافرق بینی و بین الذین فسقوا" خدایا بین من و مردمی که مرتکب فسق شدند جدایی بینداز.
در اینکه "ارض مقدسه" که در آیه فوق به آن اشاره شده چه نقطه ای است، مفسران گفتگو بسیار کرده اند بعضی آن را سرزمین بیت المقدس و بعضی شام و بعضی دیگر اردن یا فلسطین یا سرزمین طور، می دانند، اما بعید نیست که منظور از سرزمین مقدس تمام منطقه شامات باشد که با همه این احتمالات سازگار است، زیرا این منطقه به گواهی تاریخ مهد پیامبران الهی و سرزمین ظهور ادیان بزرگ، و در طول تاریخ مدتها مرکز توحید و خداپرستی و نشر تعلیمات انبیاء بوده و به همین جهت نام سرزمین مقدس برای آن انتخاب شده است اگر چه گاهی به خصوص منطقه بیت المقدس نیز این نام اطلاق می شود.
علامه طباطبایی می فرماید: «خدای سبحان در این آیه سرزمین مورد نظر خود را به قداست توصیف کرده و مفسرین مقدس بودن آن سرزمین را تفسیر کرده اند به سرزمینی که به خاطر سکونت انبیاء و مؤمنین در آن مطهر از شرک است، و در قرآن کریم چیزی که این کلمه را تفسیر کند و به ما بفهماند چرا آن سرزمین مقدس است وجود ندارد، و آنچه که ممکن است در این باب مورد استفاده قرار گیرد آیه شریفه: «إلی المسجد الأقصی الذی بارکنا حوله؛ به سوی مسجد الاقصى كه پيرامون آن را بركت داده ‏ايم سير داد.» (اسراء/ 1) و آیه شریفه: «و أورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الأرض و مغاربها التی بارکنا فیها؛ به آن گروهى كه پيوسته تضعيف مى‏ شدند [بخشهاى] باختر و خاورى سرزمين [فلسطين] را كه در آن بركت قرار داده بوديم به ميراث عطا كرديم و به پاس آنكه صبر كردند وعده نيكوى پروردگارت به فرزندان اسرائيل تحقق يافت.» (اعراف/ 137) است، که در هر دو آیه پیرامون مسجد اقصی سرزمین مبارک معرفی شده، و معلوم است که مبارک بودن آن جز برای این نبوده که خدای عز و جل خیر کثیر در آن سرزمین قرار داده بود، و منظور از خیر کثیر جز اقامه دین و از بین بردن قذارت شرک نمی تواند باشد.»

معنای "کتب الله لکم"

از جمله "کتب الله لکم" استفاده می شود که خداوند چنین مقرر داشته بود که بنی اسرائیل در این سرزمین مقدس به آرامش و رفاه زندگی کنند (مشروط به اینکه آن را از لوث شرک و بت پرستی پاک سازند و خودشان نیز از تعلیمات انبیا منحرف نشوند) اما اگر این دستور را به کار نبندند زیانهای سنگینی دامان آنها را خواهد گرفت. بنابراین اگر ملاحظه می کنیم که نسلی از بنی اسرائیل که این آیه خطاب به آنها بود بالاخره موفق به ورود در این سرزمین مقدس نشدند بلکه چهل سال در بیابان سرگردان ماندند و نسل آینده آنها این توفیق را یافت منافاتی با جمله "کتب الله لکم" (خداوند برای شما مقرر داشته) ندارد، زیرا این تقدیر مشروط به شرائطی بود که آنها انجام ندادند همانطور که در آیات بعد استفاده می شود. اما بنی اسرائیل در برابر این پیشنهاد موسی، همانطور که روش افراد ضعیف و ترسو و بی اطلاع است که مایلند همه پیروزیها در سایه تصادفها و یا معجزات برای آنها فراهم شود و به اصطلاح لقمه را بگیرند و در دهانشان بگذارند، به او گفتند: «ای موسی! تو که می دانی در این سرزمین جمعیتی جبار و زورمند زندگی می کنند و ما هرگز در آن گام نخواهیم گذاشت تا آنها این سرزمین را تخلیه کرده و بیرون روند، هنگامی که آنها خارج شوند ما فرمان تو را اطاعت خواهیم کرد و گام در این سرزمین مقدس خواهیم گذاشت.»
علامه طباطبایی می فرماید: «از ظاهر آیات بر می آید که مراد از این جمله این است که خدای تعالی سکنی گزیدن شما بنی اسرائیل در سرزمین مقدس را مقدر فرموده، و این با جمله آخر آیه که می فرماید: "فإنها محرمة علیهم أربعین سنة"، منافات ندارد، برای اینکه جمله مورد بحث کلامی است مجمل، و در آن "وقت" و "اشخاص" معین نشده، آنهایی که به طور یقین مشمول این قضای الهی بوده اند همان یهودیان عصر موسی (ع) هستند که همه آنان (به طوری که گفته شده) تا آخرین نفرشان در همان مدت چهل سال از دنیا رفتند، و داخل در سرزمین مقدس نشدند، تنها فرزندان و نوه هایشان بودند که همراه با وصی موسی یوشع بن نون (ع) داخل در سرزمین فلسطین شدند.»
سخن کوتاه اینکه جمله: "فإنها محرمة علیهم أربعین سنة"، خالی از اشعار به این معنا نیست که قضای مذکور برای بعد از چهل سال بوده، و این قضاء همان قضایی است که آیه شریفه زیر متعرض آن است: «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض، و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین، و نمکن لهم فی الأرض؛ ما اراده کرده ایم که بر مستضعفین در زمین منت نهاده و آنان را پیشوایان و وارثان زمین نمائیم و در زمین همه کاره شان کنیم.» (قصص/ 6)، موسی (ع) هم امید چنین روزی را برای امت خود داشت، البته به شرط اینکه امتش به خدا استعانت جویند، و صبر پیشه سازند، و در این باب قرآن کریم از آن جناب حکایت کرده که به قوم خود فرمود: «استعینوا بالله، و اصبروا إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده، و العاقبة للمتقین، قالوا أوذینا من قبل أن تأتینا و من بعد ما جئتنا، قال عسی ربکم أن یهلک عدوکم، و یستخلفکم فی الأرض فینظر کیف تعملون؛ مردم به خدای تعالی استعانت جسته صبر کنید، که به طور مسلم خدای تعالی زمین را در اختیار هر کسی که از بندگانش بخواهد قرار می دهد، و سرانجام تنها از آن پرهیزکاران است، مردم گفتند ما در زمانی که تو، به نبوت به سوی ما نیامده بودی رنجها می کشیدیم، و بعد از آمدنت نیز در شکنجه قرار داریم (پس فائده آمدنت چه بود؟) در پاسخشان گفت امید آن هست که پروردگارتان دشمنان رای هلاک نموده و شما را جانشین در زمین کند تا معلوم کند چه رفتاری خواهید داشت.» (اعراف/ 129)
این همان معنایی است که آیه دیگری آن را خاطرنشان ساخته و می فرماید: «و أورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الأرض و مغاربها التی بارکنا فیها و تمت کلمت ربک الحسنی علی بنی إسرائیل بما صبروا؛ ما مردمی را که سالها به استضعاف کشیده شده بودند وارث مشارق و مغارب زمینی که پیرامونش مبارک کرده بودیم ساختیم، و اگر کلمه حسنای پروردگارت بر بنی اسرائیل تمامیت یافت، به خاطر آن بود که صبر کردند.» (اعراف/ 137) چون این آیه نیز دلالت دارد بر اینکه استیلای بنی اسرائیل بر سرزمین مقدس و توطنشان در آن کلمه ای الهی و یا قضایی بدون هیچ قید و شرط نبوده، بلکه قضایی بوده مشروط به اینکه بنی اسرائیل در برابر طاعت و ترک معصیت، و ناگواریهای حوادث صبر کنند. و اگر صبر در آیه شریفه را عمومیت داده و شامل هر سه قسم صبر نموده به خاطر این است که صبر در این آیات مطلق آمده، و نیز به این دلیل بوده که عزت در دوران موسایشان اثر هر سه قسم صبرشان بود، صبر در برابر حوادث متراکم و ناگوار زمان موسی و صبر در برابر اوامر و نواهی آن جناب و صبر در برابر معصیت که هر وقت بر گناهی اصرار می ورزیدند بلافاصله مبتلا به تکالیفی طاقت فرسا می گشتند که آیات قرآنی راجع به اخبار و قصص بنی اسرائیل بر این معنا دلالت دارد.
این معنایی که تا کنون برای جمله "کتب الله لکم" شد، معنایی است که از ظاهر آیات قرآنی استفاده شده، ولی در عین حال آیات در اینکه این کتاب و قضای الهی در چه زمانی و به چه مقداری بوده مبهم است، بله در ذیل آیات سوره اسراء می خوانیم: «و إن عدتم عدنا، و جعلنا جهنم للکافرین حصیرا؛ و اگر از راه ما برگردید، نیز با عذاب خود بر می گردیم، چون ما جهنم را شکنجه گاه همه کافران کرده ایم، چه شما و چه غیر شما.» (اسراء/ 8)، و نیز در حکایت کلام موسی در ذیل آیات قبل می خوانیم: «عسی ربکم أن یهلک عدوکم، و یستخلفکم فی الأرض فینظر کیف تعملون» (اعراف/ 129) و نیز می خوانیم: «و إذ قال موسی لقومه اذکروا نعمة الله علیکم... و إذ تأذن ربکم لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم إن عذابی لشدید؛ به یاد آر زمانی را که موسی به قوم خود گفت نعمت هایی را که خدای تعالی به شما ارزانی داشته به یاد آرید... و به یاد آرید که خدای تعالی به شما اعلام فرمود اگر شکرگزاری کنید به طور یقین نعمت هایم را بر شما بیشتر می کنم، و اگر کفران کنید عذاب من شدید است.» (ابراهیم/ 7)، و از این آیات و نظائر آن استفاده می کنیم که کتابت نامبرده مشروط بوده نه مطلق، و تبدل ناپذیر.
بعضی از مفسرین گفته اند مراد موسی در جمله مورد بحث که حکایت گفتار او است همان وعده ای بوده که ابراهیم (ع) از سابق داده بود، این مفسر سپس وعده ابراهیم (ع) را از تورات چنین نقل می کند: «در سفر تکوین آمده: که وقتی ابراهیم از سرزمین کنعانیها عبور می کرد، رب (پروردگار) برایش تجلی کرد، و گفت: من این سرزمین را به نسل تو می دهم (سوره 12 آیه 7) و نیز در همان سفر آمده: در این روز رب با ابرام (ابراهیم) میثاقی را قطعی کرد و آن این بود که من این سرزمین را از نهر مصر تا نهر کبیر یعنی نهر فرات به نسل تو می دهم. (سوره 15 آیه 18)، و در سفر تثنیة الاشتراع آمده که رب معبود ما در حوریب با ما تکلم کرد، او می گفت: دیگر نشستنتان در این کوه بس است، باید که تحولی کنید، و از این کوه کوچ نموده و داخل در کوهستان اموریین شوید، و همه زمینهای جلگه و کوه و هموار و جنوب و ساحل دریا را که سرزمین کنعانیان است و نیز لبنان را تا نهر کبیر یعنی نهر فرات در قلمرو خویش قرار دهید، و به دقت نظر کنید که من همه این سرزمین را پیش روی شما قرار دادم، تا زمینی را که رب در سابق برای پدرانتان ابراهیم و اسحاق و یعقوب سوگند خورده بود که آن را به شما و نسل بعد از نسل شما واگذار می کنم تملک کنید و در تحت سیطره خود در آورید. (سوره 1 آیه 8)»

پاسخ بنی اسرائیل به موسی (ع)

«قالوا یا موسی إن فیها قوما جبارین، و إنا لن ندخلها حتی یخرجوا منها فإن یخرجوا منها فإنا داخلون» این پاسخ بنی اسرائیل به خوبی نشان می دهد که استعمار فرعونی در طول سالیان دراز چه اثر شومی روی نسل آنها گذارده بود، و کلمه "لن" که معمولا به معنی "نفی ابد" است نشان دهنده وحشت عمیق این جمعیت از دست زدن به مبارزه برای آزاد کردن و پاک ساختن سرزمین مقدس است. ولی بنی اسرائیل می بایست، سرزمین مقدس را با فداکاری و تلاش و کوشش و جهاد به دست آورند و اگر فرضا بر خلاف سنت الهی با یک معجزه تمام دشمنان بدون هیچ گونه اقدامی محو و نابود می شدند و بنی اسرائیل بدون رنج و زحمت و ارث این منطقه آباد و وسیع می شدند تازه از اداره کردن آن عاجز می ماندند و علاقه ای به حفظ چیزی که برای آن زحمتی نکشیده بودند، نشان نمی دادند و آمادگی و شایستگی چنان کاری را نداشتند.

معنای جبارین

منظور از قوم جبار در این آیه (آن گونه که از تواریخ استفاده می شود) جمعیت "عمالقه" بوده اند که اندامهای درشت و بلند داشتند و گاهی درباره طول قد آنها مبالغه ها شده و افسانه ها ساخته اند و مطالب مضحکی که با هیچ دلیل عملی همراه نیست پیرامون آنها مخصوصا پیرامون "عوج" در تواریخ ساختگی و آمیخته به خرافات دیده می شود. و چنین به نظر می رسد که این گونه افسانه ها که به پاره ای از کتب اسلامی نیز راه یافته از ساخته های بنی اسرائیل است که معمولا از آنها به عنوان"اسرائیلیات" نام می برند.
علامه طباطبایی می فرماید: «مراد از کلمه "جبارین" کسانی است که صاحب سطوت و نیرو باشند، و به مردم زور بگویند و هر چه بخواهند به مردم تحمیل کنند. بنی اسرائیل در جمله: "و إنا لن ندخلها حتی یخرجوا منها" به موسی شرط کرده اند که ما وقتی دستور تو را عملی نموده و داخل این سرزمین می شویم که آن جباران از آنجا خارج شوند و حقیقت این شرط کردن رد گفتار موسی (ع) است، هر چند که بعد از رد گفتار آن جناب دوباره وعده داده اند که اگر آنها خارج شوند ما داخل خواهیم شد. در تعدادی از روایات پیرامون توصیف جباران مورد بحث، آمده که سکنه آن سرزمین از عمالقه بودند، که مردمی درشت هیکل و بلندقامت بودند و از درشت هیکلی و بلندقامتی آنان داستانهای عجیبی وارد شده که عقل سلیم نمی تواند آنها را بپذیرد، و در آثار باستانی و بحث های طبیعی نیز چیزی که این روایات را تایید کند وجود ندارد، ناگزیر باید گفت که روایات مذکور ماخذی جز جعل و دسیسه ندارد.»

دفاع دو نفر با ایمان از موسی

سپس قرآن می گوید در این هنگام دو نفر از مردان با ایمان که ترس از خدا در دل آنها جای داشت و به همین دلیل مشمول نعمتهای بزرگ او شده بودند و روح استقامت و شهامت را با دوراندیشی و آگاهی اجتماعی و نظامی آمیخته بودند برای دفاع از پیشنهاد موسی (ع) به پاخاستند و به بنی اسرائیل گفتند: «شما از دروازه شهر وارد بشوید هنگامی که وارد شدید (و آنها را در برابر عمل انجام شده قرار دادید) پیروز خواهید شد.» درباره اینکه این دو نفر چه کسانی بوده اند غالب مفسران نوشته اند که آنها "یوشع بن نون" و "کالب بن یوفنا" (یفنه) بوده اند که از نقبای دوازده گانه بنی اسرائیل محسوب می شدند. از باب اول سفر تثنیه تورات کنونی نیز استفاده می شود که نام این دو نفر "یوشع" و "کالیب" بوده است. در تفسیر جمله "من الذین یخافون" گرچه احتمالات متعددی داده شده ولی روشن است که مفهوم ظاهر جمله این است که آن دو مرد از افرادی بودند که از خدا می ترسیدند و به همین دلیل از غیر خدا وحشتی نداشتند، جمله «أنعم الله علیهما؛ خداوند نعمتش را بر آنها ارزانی داشته بود.» نیز شاهد این معنی است، چه نعمتی بالاتر از این که انسان تنها از خدا بترسد، نه از غیر او.
علامه طباطبایی می فرماید: «از ظاهر سیاق و زمینه آیه بر می آید که مراد از "مخافة" ترس از خدای سبحان است، معلوم می شود در بین آن جمعیت دو نفر بوده اند که از خدا می ترسیده اند و از نافرمانی امر او و دستور پیغمبر او دلواپس بوده اند، و نیز از کلمه "من الذین" استفاده می شود که خداترسان تنها آن دو نفر نبوده اند، بلکه جماعتی بوده اند که از میان آنان دو نفر بر خاسته و گفته اند ای مردم به شهر درآئید، همین که از در داخل شوید غالب خواهید بود، در سابق هم در چند مورد از این کتاب گذشت که کلمه نعمت هر جا که در قرآن کریم و در عرف آن اطلاق شود منظور از آن ولایت الهیه است، پس این دو نفری که خدا بر آنان انعام کرده بود دو تن از اولیاء الله بوده اند و این خود فی نفسه قرینه است بر اینکه مراد از مخافت مخافة الله سبحانه است، چون اولیای خدا از غیر خدا نمی ترسند هم چنان که خود خدای تعالی فرموده: «ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ آگاه باش که اولیای خدا نه خوفی دارند و نه اندوهناک می شوند.» (یونس/ 62) و نیز ممکن است که متعلق کلمه "انعم" (یعنی نعمتی که با آن انعام شده اند) یعنی کلمه خوف حذف شده باشد که در این صورت معنا چنین می شود: "دو تن از کسانی که خدای تعالی با ترس از خودش انعامشان کرده بود، گفتند..."، و اگر مفعول کلمه  یخافون" را نیاورد و نفرمود: از چه می ترسند، بدین جهت بود که از جمله: "أنعم الله علیهما" فهمیده می شد، چون معلوم بود که ترس آن دو تن از مردم جبار آن سرزمین نبوده وگرنه به بنی اسرائیل نمی گفتند: "ادخلوا علیهم الباب".»
بعضی از مفسرین گفته اند ضمیر جمع در کلمه "یخافون- می ترسند" به بنی اسرائیل بر می گردد، و ضمیری که باید از جمله به موصول "الذین" برگردد حذف شده، و تقدیر کلام "و قال رجلان من الذین یخافهم بنو اسرائیل" است، و معنای آیه چنین است: "و دو نفر از کسانی که بنی اسرائیل از آنان می ترسیدند به یکدیگر گفتند: این جماعت که به اسلام در آمده اند و تسلیم فرمان موسی هستند مورد انعام خدا واقع شده اند" و مفسرین نامبرده گفتار خود را با روایتی که به ابن جبیر منسوب است تایید نموده اند، چون به حسب آن روایت ابن جبیر کلمه "یخافون" را به صیغه مجهول یعنی با ضمه یا خوانده، در نتیجه معنای "الذین یخافون" کسانی که مردم از آنها می ترسند. خواهد بود، و در توجیه نظریه خود گفته اند: «دو نفر از عمالقه یعنی اهل سرزمین مقدس قبلا به موسی ایمان آورده، و به بنی اسرائیل پیوسته بودند، آن دو نفر به بنی اسرائیل به عنوان راهنمایی و اینکه چگونه بر عمالقه مسلط شوند و چگونه سرزمین مقدس را موطن خود سازند گفتند: خدا بر ما منت نهاده که به دین اسلام در آمدیم، اینک به شما سفارش می کنیم که چنین و چنان کنید.»
این تفسیر همانطور که مستند به بعضی از اخبار است که در تفسیر این آیات وارد شده، ولیکن از آنجا که همه خبر واحد است و مضمونش هیچ شاهدی از قرآن و غیر قرآن ندارد نمی توان به آن اعتماد نمود.
"ادخلوا علیهم الباب" بعید نیست منظور از اینکه گفتند "از در بر آنان درآئید" این باشد که اول به اولین شهر عمالقه حمله کنید، که در مرز عمالقه و به منزله دروازه این سرزمین است، و به طوری که گفته اند: اولین شهر آن سرزمین اریحا بوده و استعمال کلمه "باب" در شهر مرزی شایع است، ممکن هم هست مراد از باب دروازه شهر باشد. "فإذا دخلتموه فإنکم غالبون" این جمله وعده ای است که آن دو نفر به بنی اسرائیل داده و گفتند آن گاه که داخل شوید پیروز خواهید شد و بر دشمن ظفر خواهید یافت، و اگر دو نفر نامبرده اینطور قاطع وعده داده اند به خاطر ایمانی بوده که به موسی (ع) داشتند، همین که از موسی شنیدند که خدا مقدر کرده سرزمین مقدس از آن بنی اسرائیل باشد یقین پیدا کردند که چنین خواهد شد، ممکن هم هست خود آن دو نفر که در سابق گفتیم از اولیای خدا بودند به نور ولایت این معنا را دریافته باشند.
بزرگان از مفسرین شیعه و سنی نیز گفته اند که این دو مرد عبارت بودند از یوشع بن نون و کالب بن یوفنا، دو تن از دوازده نقیب بنی اسرائیل. دو تن نامبرده بعد از آن وعده بنی اسرائیل را دعوت کردند به توکل نمودن بر پروردگارشان، و گفتند: "و علی الله فتوکلوا إن کنتم مؤمنین"، چون ایمان داشته اند به اینکه خدای تعالی کفایت و کفالت می کند هر کسی را که به وی توکل کند، و این جمله خود تشویقی است مایه دلگرمی بنی اسرائیل، تا بخود جرأت داده دعوت آن دو را بپذیرند.
در اینجا این سؤال پیش می آید که این دو نفر از کجا می دانستند که اگر بنی اسرائیل با یک حمله غافلگیرانه وارد شهر بشوند عمالقه عقب نشینی خواهند کرد؟.
شاید از این نظر بوده که آنها علاوه بر اطمینانی که به وعده موسی بن عمران دائر بر فتح و پیروزی داشتند می دانستند یک قاعده کلی در تمام جنگها وجود دارد که اگر جمعیت مهاجم بتوانند خود را به مرکز اصلی دشمن برسانند یعنی در خانه او با او بجنگند معمولا پیروز خواهند شد.
به علاوه جمعیت "عمالقه" همانطور که دانستیم دارای اندامهای درشت بودند (اگر چه جنبه های افسانه ای این مطلب را انکار کردیم) معلوم است چنین جمعیتی در میدانهای جنگ بیابانی بهتر می توانند هنرنمایی کنند اما در پیچ و خم کوچه های شهر آمادگی برای جنگ تن به تن کمتر دارند، از همه گذشته به طوری که می گویند آنها بر خلاف درشتی قامتشان افرادی ترسو بودند که با حمله غافلگیرانه زود مرعوب می شدند، مجموع این جهات سبب شد که آن دو نفر پیروزی بنی اسرائیل را در چنین حمله ای تضمین کنند.
 

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏‏1 ص 268 - 270، جلد ‏4 ص 341 - 342، 338

محمد رشيد رضا- تفسیر المنار- جلد 6 صفحه 331-324

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏5 صفحه 469-479

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏3 و 4 صفحه 180

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد