شبهه عدم عصمت حضرت داوود علیه السلام در قرآن
فارسی 5821 نمایش |اصل شبهه
برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد عصمت حضرت داود (ع) ذکر نموده اند که خداوند در سوره ص آیه 21 تا 24 می فرماید: «و هل أتئک نبؤا الخصم إذ تسوروا المحراب* إذ دخلوا على داود ففزع منهم قالوا لا تخف خصمان بغى بعضنا على بعض فاحکم بیننا بالحق و لا تشطط و اهدنا إلى سواء الصراط* إن هاذا أخى له تسع و تسعون نعجة و لى نعجة واحدة فقال أکفلنیها و عزنى فى الخطاب* قال لقد ظلمک بسؤال نعجتک إلى نعاجه و إن کثیرا من الخلطاء لیبغى بعضهم على بعض إلا الذین ءامنوا و عملوا الصالحات و قلیل ما هم و ظن داود أنما فتناه فاستغفر ربه و خر راکعا و أناب؛ و آیا خبر شاکیان که از دیوار محراب [او] بالا رفتند، به تو رسید؟ وقتى [به طور ناگهانى] بر داود در آمدند، پس او از آنها به هراس افتاد. گفتند: نترس [ما] دو نفر شاکى هستیم که یکى از ما بر دیگرى تجاوز کرده، پس میان ما به حق داورى کن و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدایت کن. این برادر من است، او را نود و نه میش و مرا یک میش است، پس مى گوید: آن را هم به من واگذار، و در سخن بر من چیره شده است. [داود] گفت: قطعا او در مطالبه میش تو که بر میش هاى خود بیفزاید بر تو ستم کرده است، و در حقیقت بسیارى از شریکان به یکدیگر ستم روا مى دارند، مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند، و اینها هم اندکند. و داود فهمید که او را [با این ماجرا] آزموده ایم، پس از پروردگارش آمرزش خواست و خاکسارانه به رو در افتاد و توبه کرد.»
آنها می گویند که این نحوه قضاوت داود با مقام عصمت او سازگارى ندارد، چون داود به صرف شنیدن حرف مدعى و بدون شنیدن کلامى از مدعاى علیه، قضاوت کرده است. لذا طبق این آیه حضرت داود در قضاوت خود دچار اشتباه شده است و لذا این موضوع با عصمت ایشان منافات دارد.
عناصر منطقی شبهه:
1- طبق دیدگاه مسلمانان تمام انبیاء و از جمله حضرت داود (ع) معصوم بوده است.
2- ولی طبق آیه 24 سوره ص حضرت داود (ع) در قضاوت و داوری خود دچار اشتباه شده است.
3- لذا این موضوع با عصمت ایشان سازگاری ندارد.
پاسخ شبهه
به اعتقاد شیعیان پیامبران الهی از گناه و خطا چه عمدی و چه سهوی پیش از نبوت و بعد از آن معصوم و مصون هستند. عصمت حالتی است که شخص را از قرار گرفتن در خطا و گناه باز می دارد، بنابراین برای پیامبران دو نوع عصمت مطرح است. یکی عصمت عملی است که مصونیت از گناه می باشد و دیگری عصمت علمی است که عصمت از خطا و اشتباه بر آن اطلاق می شود. و هر کدام از این ها دارای مراحلی هستند که عبارتند از: 1ـ مصونیت در گرفتن وحی الهی؛ 2ـ مصونیت در تبلیغ و بیان اصول و فروع دین؛ 3ـ مصونیت از گناه (خواه انجام حرام باشد یا ترک واجب)؛ 4ـ مصونیت از خطا در امور دیگری همچون اشتباه حواس در تشخیص امور مربوط به زندگی خود یا اشخاص دیگر.
عصمت عملی شامل مرحله اول و دوم و چهارم می شود که خداوند متعال علم غیب را در اختیار فرستادگانی که مورد رضای او هستند قرار می دهد، همچنین مأمورانی را از پس و پیش، مراقب پیامبران خود قرار می دهد تا آن ها اوامر الهی را درست ابلاغ کنند؛ از این رو چون پیامبران به واسطه مأمورانی تحت نظارت الهی قرار دارند، لازم می آید که آن ها هم در دریافت وحی، و هم در ارائه آن به مردم معصوم باشند؛ چنان که خداوند متعال می فرماید «دانای نهان است، و کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند، جز پیامبری را که از او خشنود باشد که (در این صورت) برای او از پیش رو و از پشت سرش نگهبانانی خواهد گماشت تا معلوم بدارد که پیام های پروردگار خود را رسانیده اند؛ و (خدا) بدان چه نزد ایشان است، احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره کرده است.» (جن/ 26- 28)
بنابراین، از آن جا که پیامبران الهی از عصمت علمی برخوردارند از خطا و اشتباه مصون هستند و حضرت داود (ع) در قضاوت خود اشتباه نکرد؛ بلکه تنها ترک اولی از او سر زد و ترک اولی نیز عدم توجه حضرت داود و قضاوت او پیش از شنیدن سخن طرف مقابل بود و نادیده گرفتن پاسخ طرف مقابل گناهی نبود که با عصمت پیامبران مخالفت داشته باشد و خطا و نسیان نیز نبود؛ بلکه رأی آن حضرت بر فرض صحت سخن شاکی بود، یعنی هر پرسشی را که فردی طرح کند، می توان به صورت قضیه مشروط به آن پاسخ داد و آن این که اگر پرسش صحیح باشد، پاسخ آن این است.
ماجراى اصلى داستان داود
آنچه از قرآن مجید استفاده مى شود بیش از این نیست که افرادى به عنوان دادخواهى از محراب داود بالا رفتند و نزد او حاضر شدند، او نخست وحشت کرد، سپس به شکایت شاکى گوش فرا داد که یکى از آن دو 99 گوسفند ماده داشته و دیگرى فقط یک گوسفند، در حالى که صاحب نود و نه گوسفند از برادرش تقاضا داشته که یکى را هم به او واگذار کند، او حق را به شاکى داد، و این تقاضا را ظلم و تعدى خواند، سپس از کار خود پشیمان گشت، و از خداوند تقاضاى عفو کرد و خدا او را بخشید. منتهى در اینجا دو تعبیر قابل دقت است: یکى مساله آزمایش و دیگرى مسئله استغفار و توبه. قرآن در این دو قسمت روى نقطه مشخصى انگشت نگذاشته، اما با توجه به قرائن موجود در این آیات و روایات اسلامى که در تفسیر این آیات آمده، داود اطلاعات و مهارت فراوانى در امر قضا داشت، و خدا مى خواست او را آزمایش کند، لذا یک چنین شرائط غیر عادى (وارد شدن بر داود از طریق غیر معمول از بالاى محراب) براى او پیش آورد او گرفتار دستپاچگى و عجله شد، و پیش از آنکه از طرف مقابل توضیحى بخواهد داورى کرد، هر چند داورى عادلانه بود. گرچه او به زودى متوجه لغزش خود شد، و پیش از گذشتن وقت جبران نمود، ولى هر چه بود کارى از او سرزد که شایسته مقام والاى نبوت نبود، لذا از این ترک اولى استغفار کرد، خداوند هم او را مشمول عفو و بخشش قرار داد.
گواه بر این تفسیر علاوه بر آنچه گذشت، آیه اى است که بلافاصله بعد از این آیات مى آید و به داود خطاب مى کند که ما تو را جانشین خود در روى زمین قرار دادیم، لذا از روى حق و عدالت در میان مردم داورى کن و از هوا و هوس پیروى منما. این تعبیر نشان مى دهد که لغزش داود در طرز قضاوت و داورى بوده است. به این ترتیب در آیات فوق چیزى که مخالفشان و مقام این پیامبر بزرگ باشد وجود ندارد.
دلیل بر این حقیقت که آن حضرت دچار گناه یا خطا و نسیان نشده این است که قرآن کریم او را پس از چنین قضاوتی به داشتن مقام والا و سرانجام نیکو یاد کرد، و سپس فرمان می دهد که به عنوان خلیفه خدا در زمین، میان مردم داوری کند؛ «فغفرنا له ذلک و ان له عندنا لزلفی و حسن ماب؛ ما این عمل را بر او بخشیدیم، و او نزد ما دارای مقام والا و آینده نیک است.» (ص/ 25)
و این که حضرت داود (ع) طلب توبه و استغفار از درگاه خداوند کرد، با عصمت ایشان منافاتی ندارد، چون گناه برای انسان های معمولی عبارت است از انجام دادن محرمات و ترک واجبات؛ ولی برای پیامبران الهی و امامان معصوم که با اختلاف درجاتشان در اوج کمال و قرب الهی قرار داشته اند، گناه مفهومی وسیع تر دارد و ترک اولی را نیز شامل می شود؛ زیرا آنان برای خود وظایفی فوق وظایف دیگران قائل بودند و چه بسا هرگونه توجه به غیر خدا و معبود و محبوبشان را گناهی بزرگ می شمرده اند از این رو در مقام عذرخواهی برمی آمدند. پس عصمت آن ها به این معنا نیست که از هر کاری که بتوان آن را به گونه ای گناه نامید (حتی ترک اولی) مصون باشند؛ بلکه مقصود، مصونیت از همان گناه به معنای ترک واجبات و انجام دادن محرمات است؛ مانند آن که وقتی حضرت امام علی وضع زندگی بچه های یتیم فردی را که در رکاب او جهاد کرده و شهید شده بود، مشاهده کرد، احساس گناه کرد و خود را سرزنش کرد. خداوند متعال، حضرت داود را همانند سایر انسان ها و پیامبران مورد آزمایش و امتحان قرار داد.
اصولا امتحان یک سنت عام الهی است و شامل تمام انسان ها می شود، قرآن کریم می فرماید: «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا ءامنا و هم لایفتنون* و لقد فتنا الذین من قبلهم؛ آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ و به یقین، کسانی را که پیش از این بودند، آزمودیم.» (عنکبوت/ 2- 3) بنابراین اصل امتحان الهی از مسلمات قرآنی است و در این جهت تفاوتی بین پیامبر و غیر پیامبر نیست، و امتحان برای رشد، تقویت، پرورش در راستای رسیدن به کمال و نزدیک شدن به درگاه خداوند متعال و مراحل عالی می باشد.
دیدگاه علامه طباطبایی در مورد آیه
علامه می فرماید داود (ع) دانست که واقعه مراجعه قوم متخاصم نزدش و حکم او امتحانى بوده که خداوند وى را با آن بیازمود و فهمید که در طریقه قضاوت خطا رفته: «و ظن داود أنما فتناه فاستغفر ربه و خر راکعا و أناب؛ داود فهمید که ما با این صحنه او را بیازمودیم پس طلب آمرزش کرد و به رکوع درآمد و توبه کرد.» (ص/ 24) پس، از پروردگار خود طلب آمرزش کرد از آنچه از او سرزده و بى درنگ به حالت رکوع درآمد و توبه کرد. اکثر مفسرین به تبع روایات بر این اعتقادند که این قوم که به مخاصمه بر داود وارد شدند، ملائکه خدا بودند، و خدا آنان را به سوى وى فرستاد تا امتحانش کند. لیکن خصوصیات این داستان دلالت مى کند بر اینکه این واقعه یک واقعه طبیعى، (هر چند به صورت ملائکه) نبوده، چون اگر طبیعى بود باید آن اشخاص که یا انسان بوده اند و یا ملک، از راه طبیعى بر داود وارد مى شدند، نه از دیوار. و نیز با اطلاع وارد مى شدند، نه به طورى که او را دچار فزع کنند. و دیگر اینکه اگر امرى عادى بود، داود از کجا فهمید که جریان صحنه اى بوده براى امتحان وى. و نیز از جمله «فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوى؛ پس بین مردم به حق داورى کن و به دنبال هواى نفس مرو.» (ص/ 26) بر مى آید که خداى تعالى او را با این صحنه بیازموده تا راه داورى را به او یاد بدهد و او را در خلافت و حکمرانى در بین مردم استاد سازد.
همه اینها تأیید مى کنند این احتمال را که مراجعه کنندگان به وى ملائکه بوده اند که به صورت مردانى از جنس بشر ممثل شده بودند. در نتیجه این احتمال قوى به نظر مى رسد که واقعه مذکور چیزى بیش از یک تمثل نظیر رؤیا نبوده که در آن حالت افرادى را دیده که از دیوار محراب بالا آمدند، و به ناگهان بر او وارد شدند یکى گفته است: «من یک میش دارم و این دیگرى نود و نه میش دارد، تازه مى خواهد یک میش مرا هم از من بگیرد.» و در آن حالت به صاحب یک میش گفته: «رفیق تو به تو ظلم مى کند...» پس سخن داود (ع) به فرضى که حکم رسمى و قطعى او بوده باشد در حقیقت حکمى است در ظرف تمثل هم چنان که اگر این صحنه را در خواب دیده بود، و در آن عالم حکمى بر خلاف کرده بود گناه شمرده نمى شد، و حکم در عالم تمثل گناه و خلاف نیست، چون عالم تمثل مانند عالم خواب عالم تکلیف نیست، و تکلیف ظرفش تنها در عالم مشهود و بیدارى است، که عالم ماده است. و در عالم مشهود و واقع نه کسى به داود (ع) مراجعه کرد و نه میشى در کار بود و نه میشهایى، پس خطاى داود (ع) خطاى در عالم تمثل بوده، که گفتیم در آنجا تکلیف نیست، هم چنان که درباره خطا و عصیان آدم هم می گوییم که عصیان در بهشت بوده، چون در بهشت از درخت خورد که هنوز به زمین هبوط نکرده بود و هنوز شریعتى و دینى نیامده بود.
شاید گفته شود پس استغفار و توبه چه معنا دارد؟ در پاسخ باید گفت استغفار و توبه آن عالم هم مانند خطاى در آن عالم و درخور آن است، مانند استغفار و توبه آدم از آنچه که از او سر زد. همه این حرفها را بدان جهت زدیم، که خواننده متوجه باشد که ساحت مقدس داود (ع) منزه از نافرمانى خداست، چون خود خداى تعالى آن جناب را خلیفه خود خوانده، همان طور که به خلافت آدم (ع) در کلام خود تصریح نموده است. و اما بنابر اینکه بعضى از مفسرین گفته اند که دو طرف دعوا که بر داود (ع) وارد شدند از جنس بشر بوده اند، و داستان به همان ظاهرش حمل مى شود. ناگزیر باید براى جمله «لقد ظلمک؛ قطعا او به تو ظلم کرده است.» (ص/ 24) چاره اى اندیشید، و چاره اش این است که حکم داود (ع) فرضى و تقدیرى است، و معنایش این است که اگر واقع داستان همین باشد که تو گفتى رفیق تو به تو ظلم کرده، مگر آنکه دلیلى قاطع بیاورد که یک میش هم مال اوست.
دلیل بر اینکه باید کلام داود (ع) را فرضى گرفت، این است که عقل و نقل حکم مى کنند بر اینکه انبیاء (ع) به عصمت خدایى معصوم از گناه و خطا هستند. چه گناه بزرگ و چه کوچک. علاوه بر این، خداى سبحان در خصوص داود (ع) قبلا تصریح کرده بود به اینکه حکمت و فصل خطابش داده و چنین مقامى با خطاى در حکم نمى سازد. «و إن له عندنا لزلفى و حسن مآب؛ در حقيقت براى او پيش ما تقرب و فرجامى خوش خواهد بود.» (ص/ 25) کلمه زلفى و زلفه به معناى مقام و منزلت است. و کلمه ماب به معناى مرجع است و کلمه زلفى و ماب را نکره (یعنى بدون الف و لام) آورد تا بر عظمت مقام و مرجع دلالت کند.
«و لا تتبع الهوى فیضلک عن سبیل الله» (ص/ 26) عطف این جمله به جمله ما قبل و مقابل آن قرار گرفتن، این معنا را به آیه مى دهد که، «در داورى در بین مردم پیروى هواى نفس مکن که از حق گمراهت کند، حقى که همان راه خداست» و در نتیجه مى فهماند که سبیل خدا حق است. بعضى از مفسرین گفته اند در اینکه داود (ع) را امر کرد به اینکه به حق حکم کند و نهى فرمود از پیروى هواى نفس، تنبیهى است براى دیگران یعنى هر کسى که سرپرست امور مردم مى شود، باید در بین آنان به حق حکم نموده و از پیروى باطل بر حذر باشد، وگرنه آن جناب به خاطر عصمتى که داشته هرگز جز به حق حکم ننموده، و پیروى از باطل نمى کرده. ولى این اشکال بر او وارد است که صرف اینکه خطاب متوجه به او، براى تنبیه دیگران است، دلیل نمى شود بر اینکه به خاطر عصمت اصلا متوجه خود او نباشد، چون عصمت باعث سلب اختیار نمى گردد، (وگرنه باید معصومین هیچ فضیلتى بر دیگران نداشته باشند، و فضائل آنان چون بوى خوش گلهاى خوشبو باشد) بلکه با داشتن عصمت باز اختیارشان به جاى خود باقى است، و مادام که اختیار باقى است تکلیف صحیح است، بلکه واجب است، همان طور که نسبت به دیگران صحیح است چون اگر تکلیف متوجه آنان نشود، نسبت به ایشان دیگر واجب و حرامى تصور ندارد و طاعت از معصیت متمایز نمى شود، و همین خود باعث مى شود عصمت لغو گردد، چون وقتى مى گوییم داود (ع) معصوم است، معنایش این است که آن جناب گناه نمى کند، در حالی که گناه فرع تکلیف است. «إن الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب؛ در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مى روند به [سزاى] آنكه روز حساب را فراموش كرده اند عذابى سخت خواهند داشت.» (ص/ 26) این جمله نهى از پیروى هواى نفس را تعلیل مى کند به اینکه این کار باعث مى شود انسان از روز حساب غافل شود و فراموشى روز قیامت هم عذاب شدید دارد و منظور از فراموش کردن آن بى اعتنایى به امر آن است. در این آیه شریفه دلالتى است بر اینکه هیچ ضلالتى از سبیل خدا، و یا به عبارت دیگر هیچ معصیتى از معاصى منفک از نسیان روز حساب نیست.
دلیل استغفار داود و عفو الهی
آیا استغفار داود و عفو الهی دلیل بر این نمی شود که گناهی از او سر زده؟ و آیا این با مقام عصمت او سازگار است؟
آیات قبل از این آیه نشان می دهد که دو نفر شاکی از محراب داود بالا رفتند و بر او وارد شدند، و چون این کار بدون اجازه قبلی بود او وحشت کرد، ولی آنها گفتند نترس ما شکایتی نزد تو آوردیم. یکی از ما بر دیگری تعدی کرده، نود و نه میش داشته، در حالی که دیگری تنها یک میش داشته، صاحب نود و نه میش اصرار کرده که برادرش آن یکی را هم به او واگذار کند (شاید به این بهانه که من بهتر توانائی بر حفظ آن دارم). داود بدون آنکه سوال و تحقیق بیشتری کند، خطاب به صاحب یک میش کرد و گفت برادرت بر تو ستم کرده! و بسیارند دوستانی که به یکدیگر ستم می کنند، مگر مومنان صالح العمل، و آنها کمند!
تمام داستان مزبور در آیات قرآن همین است و بس و شاخ و برگ دیگری ندارد. برای این آیات چند تفسیر قابل قبول گفته شده، و پاره ای از روایات مجعوله نیز در بعضی از کتب با اقتباس از تورات پیرامون آن آمده که مسأله را در نظر بعضی مشوش ساخته است. آنچه در اینجا با محتوای آیات فوق هماهنگ است که گفته شود: تنها کاری که از حضرت داود سرزد یک ترک اولی بود و آن عجله در قضاوت بود، ولی نه عجله ای که برخلاف «واجبات» موازین قضا باشد، زیرا برای قاضی «مستحب» است حداکثر دقت را به خرج دهد، اگر حداکثر را رها کند و به حد متوسط و حداقل لازم قناعت کند ترک اولی کرده، داود نیز زود قضاوت به ظلم برادر ثروتمند در مورد برادر فقیر نمود، و شاید علت آن وحشت داود از طرز ورود آنها در جائی که خلوتگاه او محسوب می شد بوده است، به علاوه چنین احجافی از سوی برادری درباره برادرش رقت انگیز است.
درست است که داود تنها به ادعای یک طرف دعوا گوش فرا داد، ولی با توجه به اینکه طرف دوم سکوت کرد و هیچگونه اعتراضی ننمود دلیل بر اعتراف او بود، ولی با این حال آداب مجلس قضا ایجاب می کند که قاضی از طرف مقابل توضیح بیشتری بخواهد، و داود این کار را نکرد. داود از این ترک اولی به پیشگاه خدا استغفار کرد، و خدا نیز توبه او را پذیرفت. بهترین دلیل برای اینکه از داود در اینجا گناهی سر نزد، جمله ای است که در ذیل همین آیات آمده که می گوید: «و ان له عندنا لزلفی و حسن مآب؛ او نزد ما تقدم والائی دارد و آینده ای نیک» (ص/ 25) و نیز در آیات قبل توصیفات زیادی از داود کرده، و چنان عظمتی در پیشگاه خدا برای او قائل شده است که سرگذشت او را به عنوان سرمشقی برای پیامبر اسلام (ص) بیان کرده، و این معنی هرگز با عصیان و گناه سازگار نیست. وقتی قرآن با صراحت در ذیل این آیات می گوید: «ما به داود گفتیم ای داود تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دادیم» به خوبی روشن می شود که خلیفه الله سراغ گناه نمی رود، و اینکه او از پیروی هوای نفس نهی می کند به عنوان یک دستور است نه دلیل بر ارتکاب گناه. و از اینجا روشن می شود آن داستان زشت و فوق العاده زننده تورات که این مسأله را به ماجرای عشق بیقرار داود به همسر یکی از افسران لشکر خود مربوط می سازد که سرانجام آن افسر را به کشتن داد و همسرش را گرفت تا چه اندازه بی پایه است.
در نتیجه پندار شبهه کنندگان کاملا ناصحیح است، زیرا اولا، اگر این حکم داود تنجیزى بوده، زمینه این پرسش مطرح است که چرا قبل از شنیدن دفاع مدعا علیه حکم صادر کرده است، اما اگر حکم تعلیقى بوده است، چون بر خلاف موازین دادگاه شرعى عمل نکرده اشکال ندارد، چون ممکن است داود به مدعى گفته باشد: «اگر قضیه آن گونه است که شما مى گویید، به شما ظلم شده است.» این نحوه قضاوت منافاتى با عصمت و عدالت او ندارد.
ثانیا، در بعضى روایات آمده که فرشتگان به صورت افراد متخاصم به حضور داود آمدند. این قضیه به عنوان تمثل بوده است نه این که در خارج تحقق عینى داشته باشد، و ظرف تمثل، عالم مثال است و در آن عالم، تکلیف و معصیت وجود ندارد. این مثل آن است که کسى در عالم خواب امتحان و آزمایش شود و بعد از بیدارى استغفار کند. پس اگر در قرآن آمده که داود بعد از این جریان استغفار کرد، بدین معنا نیست که او خلافى انجام داده، بلکه معنایش آن است که خداوند با این کار داود را براى پیش آمدن چنین مسایلى آماده کرد و داود نیز به خداوند توجه کرد. گذشته از این، خداوند داود را به نیکى ستایش کرده و فرموده است: «و اذکر عبدنا داود ذا الأید إنه أواب؛ به ياد آور آرى او بسيار بازگشت كننده [به سوى خدا] بود.» (ص/ 17) و در جاى دیگر نیز فرمود: «و إن له عندنا لزلفى و حسن مآب؛ در حقيقت براى او پيش ما تقرب و فرجامى خوش خواهد بود.» (ص/ 25) کسى که چنین مقام و منزلتى دارد، هرگز در قضاوت خود اشتباه نمى کند.
منـابـع
محمدتقی مصباح یزدی- آموزش عقاید- صفحه 77
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 1 ص 261، جلد 5 ص 30 و 31
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 19 صفحه 250
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 7 صفحه 132
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 294-297
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها