معبد آنته پارتنون و نقش آن در هنر و تمدن یونان
فارسی 7504 نمایش |در سال 447، ایکتینوس، به یاری کالیکراتس و تحت نظارت فیدیاس و پریکلس، بنای معبد جدیدی را برای آتنه پارتنون آغاز کرد. وی، در انتهای غربی عمارت، برای دختران کاهنه آتنه تالاری ساخت و آن را خانه «دوشیزگان» نام گذارد، ولی با گذشت زمان سهل انگار، نام این جزء، به حکم نوعی استعاره ی معماری، به کال آن بنا اطلاق شد. ایکتینوس مرمر سپید کوه پنتلیکوس را، که رگه هایی از دانه های آهن داشت، مصالح کار خود قرار داد و ملاط به کار نبرد. پاره های سنگ را چنان به دقت چهار گوش ساخته و صیقل داده بود که هر پاره، پاره ی دیگر را به خود می گرفت و چون یک قطعه ی واحد به نظر می آمد. قطعات استوانه ای شکل ستون ها را سوراخ می کرد تا تیر نازکی از چوب زیتون در آنها جای دهد. سپس قطعات ستون را بر روی هم می گذارد و قطعه ی بالایی را آن قدر بر قطعه ی زیرین می گرداند و می سایید که دو سطح مجاور صاف و هموار گشته، به یکدیگر می پیوستند و فاصله میانشان تقریبا از نظر محو می شد.
شکل ظاهری معبد آتنه پارتنون
این بنا به سبک دور یک دست، و از سادگی بناهای دوران کلاسیک برخوردار بود. طرح آن مستطیل بود. زیرا یونانیان به اشکال مستدیر و مخروطی توجهی نداشتند، و از این روی، در معماری یونان، طاق مرسوم نبود، هر چند که معماران بدون شک با آن آشنایی داشته اند. ابعاد عمارات از حدود اعتدال تجاوز نکرده بود، 703020 متر. گویا، در سراسر این بنا، تناسبی چون قانون تناسب پولوکلیتوس رعایت شده بود، و همه مقیاسات آن با قطر ستون تناسبی معین داشتند. در پوسیدونیا، ارتفاع ستون چهار برابر قطرش بود. اما در اینجا، هر ستون پنج برابر قطر خود بلندی داشت؛ این سبک نو، با کامیابی تمام، بین استحکام سبک اسپارتی و رشاقت شیوه آتیکی، حد وسط را برگزیده بود. در هر ستون از پایه تا میانه اندکی (در حدود 2 سانتی متر) قطورتر، و از میانه تا بالا، به تدریج باریک می شد، و به طرف مرکز ستون بندی خود متمایل بود. ستون هایی که در گوشه ها قرار داشتند اندکی از بقیه قطورتر بودند. هر خط افقی که بر پایه ستون ها و بر کتیبه ها از یک سر به سر دیگر کشیده می شد اندکی انحنا داشت، چنان که اگر چشم بر یک سر هر خط ظاهرا افقی قرار می گرفت، آن سوی خط را به تمامی نمی توانست دید. نقوش چهار گوش کتیبه ها مربع کامل نبود، بلکه طرح آنها چنان بود که از پایین مربع کامل به نظر آیند. انحنایی که به خطوط افقی می دادند، شیوه ی هوشیارانه ای بود که خطای باصره را اصلاح می کرد؛ اگر چنان نمی کردند، خطوط پایه ی ستون ها، در میان، فرو رفته به نظر می رسید؛ و ستون ها از پایین به بالا به تدریج نازک، و ستون های گوشه ها باریک تر از دیگران و متمایل به بیرون دیده می شد. اما این گونه دقت، بدون شک، مستلزم آگاهی فراوان بر ریاضیات و علم مناظر بود؛ این معبد تنها یکی از مظاهر کمال معماری یونان را، که در آن علم و هنر دست به هم داده بودند، تشکیل می داد. در بنای پارتنون، چنان که در علم فیزیک معلوم است، هر خط مستقیم دارای انحنایی بود؛ و هر جزء آن به صورت ترکیبی دقیق، چنان که در نقاشی مشهود است، به سوی مرکز گرایش داشت؛ در نتیجه، نرمی و زیبایی خاصی در آن پدید آمده بود که گویی به سنگ ها حیات و آزادی می بخشید.
نقوش چهارگوش
تزیینات افریز، که بر بالای قسمت ساده ی کتیبه قرار داشت، از یک ردیف شیارهای عمودی سه گوش تشکیل یافته، و در میان آن، با فاصله های معینی، نقوشی چهارگوش جای گرفته بودند. این نود و دو نقش چهارگوش دارای تصاویری برجسته بودند که بار دیگر جدال میان «تمدن» و «توحش» را نمایش می دادند، از پیکار یونانیان با مردمان تروا و آمازون ها (آمازون ها، بنابر اساطیر یونان، طایفه ای از زنان جنگجو بودند که مردان را در میان خود راه نمی دادند، و هرگاه پسری از ایشان به دنیا می آمد، یا کشته می شد و یا به نزد پدرش که در قبایل مجاور زندگی می کرد فرستاده می شد. دختران این طایفه پستان راست خود را می سوزاندند تا به کشیدن کمان تواناتر شوند). سخن می گفت، و جنگ میان لاپیت ها و قنطورس ها، و نزاع خدایان و غولان را بیان می داشت. این الواح، بدون شک، اثر دستهای گوناگون هستند، و استادانی چند، با ورزیدگی های ناهمسان، به تراشیدن آنها پرداخته اند. این حجاری ها، از لحاظ زیبایی و کمال، به پایه ی افریز محراب نمی رسند؛ لکن، سر برخی از قنطورس ها گویی اثر قلم رامبراند است بر سنگ. بر نماهای مثلثی شکل خارجی، پیکره هایی به قامت قهرمانان حجاری شده بود؛ و بر نمای شرقی، بالای مدخل، تماشاگران ولادت آتنه از سر زئوس را می توانستند دید. در اینجا، پیکره نیرومند و خمیده تسئوس، و نقش زیبای ایریس هرمس مونث نیز دیده می شد. تسئوس به شکل غولی ساخته شده بود که قدرت تفکر فلسفی و آرامش مردم متمدن در سیمایش هویدا بود؛ جامه ای که ایریس به تن داشت بر اندام هایش چسبیده بود، اما در همان حال باد بر آن می وزید زیرا، به عقیده ی فیدیاس، بادی که جامه ای را به بازی نگیرد، باد موافق نیست.
نقش پیکره هبه
نقوش دیگری که در این قسمت به نظر می رسید، یکی پیکره ی هبه، الاهه ی جوانی بود که جام خدایان اولمپ را از باده ی آسمانی پر می ساخت، و دیگری نقش پر وقار الاهگان سرنوشت. در گوشه ی سمت چپ، سر چهار اسب دیده می شد که با چشمان درخشنده، منخرین باز، و دهان های کف کرده ای که حکایت از سرعتشان می کرد، طلوع خورشید را اعلام می داشتند، و بر گوشه ی سمت راست، ماه گردونه ی خود را به سوی مغرب خویش می راند این هشت اسب زیباترین اسبان تاریخ حجاری می باشند. در نمای غربی، پوسیدون، بر سر حکمرانی آتیک، با آتنه به مجادله برخاسته بود در اینجا باز تصاویر چند اسب دیده می شد؛ گویی این اسبان می خواستند که سخافت کارهای آدمیان را جبران کنند. نقوش کسانی که تکیه داده و آرمیده اند، با فخامتی غیر واقع پردازانه، از جویبارهای آرام تن حکایت می کرد. شاید بدن های مردان را بیش از اندازه عضلانی، و پیکر زنان را زیاده از حد بزرگ ساخته باشند، لکن، در تاریخ حجاری جهان، به ندرت دیده شده است که چندین پیکره ی گوناگون تا این حد طبیعی و ماهرانه در سطح باریک یک نمای مثلث گرد آیند. کانووا از این نقوش توصیفی مبالغه آمیز کرده است: «همه ی پیکره های دیگر از سنگند، اما این ها از گوشت و خون پدید آمده اند».
نقش زنان و مردان بر پیکره ها
زنان و مردانی که بر افریز نقش شده اند، از این پیکره ها زیباترند. این افریز، که مشهورترین نقوش برجسته ی جهان را در برداشت، به طول 160 متر، در رواق و بر بالای دیوار خارجی محراب کشیده شده بود. در این نقش ها، دختران و پسران آتیکی، به مناسبت جشن مسابقات سراسر آتن، آتنه را ستایش می کنند و هدایایی به پیشگاهش تقدیم می دارند. گروهی از آنان بر افریز غربی و شمالی، و گروهی دیگر بر افریز جنوبی حرکت می کنند، و در افریز شرقی، هر دو گروه در برابر الاهه قرار می گیرند. الاهه نیز، با فخر و غرور، هدایا و بخشی از غنایم شهر خود را به زئوس و سایر خدایان اولمپی تقدیم می کند. سوارانی زیبا بر اسبانی زیباتر نشسته اند؛ صاحب دولتان بر گردونه ها جای گرفته اند، و توده ی مردم دلشادند که در رکاب آنان پیاده راه می سپرند؛ دوشیزگان خوب روی و پیران خاموش و آرام شاخه ی زیتون و سینی نان بر دست دارند؛ خدمتگزاران کوزه های شراب مقدس را بر دوش حمل می کنند؛ بانوان صاحب شوکت جامه هایی را که زمانی دراز پیش از این روز مقدس برای الاهه بافته و قلاب دوزی کرده اند، به پیشگاه وی می برند؛ کسانی که جهت قربان شدن انتخاب شده اند، همچون بره ای بردبار و آرام یا با خشمی که از وقوف بر تقدیر خود دارند، پیش می روند؛ دختران طبقات بالا وسایل اجرای مراسم و لوازم قربان کردن را حمل می کنند؛ نوازندگان، با فلوت های خود، نغماتی بی مرگ و بی آهنگ می نوازند. آدمیان و جانوران، در تاریخ جهان، به ندرت با هنری چنین رنج آمیز تجلیل و تکریم شده اند. حجاران می توانستند در سنگی به قطر کمتر از شش سانتیمتر، با سایه زدن و کنده کاری، چنان عمق و بعدی ایجاد کنند که یک اسب، یا یک اسب سوار، در آن سوی اسب دیگر به نظر می رسد، در حالی که همه ی بر آمدگی آنها از سطح به یک اندازه است. چنین نقش برجسته ی بدیع و بی مانندی را در محلی چنان بلند جای دادن شاید خطا باشد؛ زیرا کسی نمی توانست به آسانی در آن به تأمل پردازد و همه ی زیبایی و ظرافت آن را دریابد. فیدیاس، برای معذور داشتن خویش، بدون شک چشمکی زده، می گفت: چنان کرده ام تا خدایان آنها را ببینند. اما در آن هنگام که وی پیکرتراشی می کرد، زمان مرگ خدایان فرا رسیده بود.
قسمت درونی معبد
مدخل معبد درونی در زیر افریزی قرار داشت که نقش خدایان بر آن بود. قسمت داخلی نسبتا کوچک بود؛ دو ردیف ستون دوریک که سقف را نگاه می داشتند، بیشتر فضای معبد را گرفته بودند و آن را به یک صحن و دو راهرو تقسیم می کردند. اما، در انتهای غربی، آتنه ی پارتنون چشمان پرستندگان خود را با طلاهای جامه خویش کور می ساخت، یا با نیزه و سپر و مارهایی که داشت آنان را به وحشت می افکند. در پشت سر او، سرای دوشیزگان بود، که چهار ستون یونیایی آن را زینت می دادند. ورقه های مرمر سقف چنان شفاف بود که مقداری نور از آن به داخل محراب می تابید؛ اما در عین حال، تیرگی آن نیز به قدری بود که نفوذ حرارت خورشید را مانع می شد. علاوه بر این، دینداری نیز، چون عشق، از خورشید رویگردان است. قرنیزها با دقت و ظرافت بسیار آرایش یافته، و روی آن با سفال پوشانده شده بود، و ناودانهایی آب باران را از آن به پایین می آورد. بسیاری از قسمتهای معبد را به رنگهای روشن زرد و آبی و قرمز، و مرمرها را به رنگ شیر و زعفران درآورده بودند. بخشی از نقوش و زمینه ی افریز و شیارهای عمودی آن آبی رنگ؛ زمینه ی نقوش چهارگوش افریز، سرخ؛ و اشکال میان آن به رنگهای مختلف بود. مردمانی که به آسمان مدیترانه خو کرده اند رنگهای روشن را بیش از رنگهای تیره ای که با فضای ابرآلود اروپای شمالی سازگار است دوست می دارند. پارتنون، که در این روزگاران همه ی رنگهای خود را از دست داده است، در هنگام شب از همیشه زیباتر می نماید؛ زیرا، از میان ستونهای آن، چشم اندازهای آسمان که پی در پی تغییر می یابد، یا ماه که همواره معبود آدمیان بوده است، و یا چراغهای شهر خفته که با نور ستارگان می آمیزند، جلوه گری می کنند. (پارتنون نیز، چون ارختئوم و تسئوم، بعدها به صورت کلیسای مسیحی باقی ماند. در این احوال، تغییر نام این عمارات ضرورتی نیافت، زیرا درهر حال به مریم عذرا تعلق یافته بودند. هنگامی که، در سال 1456، ترکان پارتنون را اشغال کردند، آن را به صورت مسجدی درآوردند و مناره ای بر آن ساختند؛ در 1687 که ونیزی ها آتن را محاصره کرده بودند، ترکان آن معبد را انبار باروت توپخانه های خود قرار دادند. فرمانده ی سپاهیان و نیزی، که از این مطلب با خبر شده بود، فرمان داد که پارتنون را به توپ ببندند؛ در نتیجه، گلوله ای سقف را شکافت و به درون انبار افتاد، باروت را منفجر ساخت، و نیمی از بنا را ویران کرد. پس از تصرف شهر، موروسینی می خواست که حجاری های نمای خارجی معبد را بردارد؛ ولی، هنگامی که کارگران مشغول پایین آوردن آن بودند، بر زمین افتاد و خرد شد. در 1800، لرد آلکین، که سفیر انگلستان در ترکیه بود، اجازه گرفت که بخشی از نقوش و حجاری های پارتنون را به موزه ی بریتانیا منتقل سازد؛ زیرا معتقد بود که در آنجا از خطر جنگ و تأثیر آب و هوا محفوظ خواهند بود؛ و بدین ترتیب، غنیمتی که وی به انگلستان آورد عبارت بود از دوازده مجسمه، پانزده پاره از نقوش چهارگوش افریز، و پنجاه و شش لوح افریز. متخصص آثار حجاری آن موزه با خرید آنها موافقت نکرد؛ بعد از ده سال مذاکره، بالاخره موزه ی بریتانیایی موافقت کرد که مبلغ 175000 دلار در قبال این آثار بپردازد، و این کمتر از نصف هزینه ای بود که لرد الکین برای خرید و حمل آنها به مصرف رسانیده بود. چند سال بعد، در جنگ استقلال یونان (1821-1830)، آکروپولیس دوباره به توپ بسته شد، و قسمت وسیعی از ارختئوم ویران گشت. هنوز قسمتهایی از افریز پارتنون بر جا باقی است، و قسمتهایی از آن نیز در موزه ی آتن و موزه لوور محفوظ است. مردم شهر نشویل، واقع در تنسی، از روی نقشه ی پارتنون، محلی مشابه آن با همان ابعاد و با همان مصالح ساختند و همان تزیینات و رنگ ها را تا آنجا که ما می دانیم در آن به کار بردند. موزه ی هنری مترپلیتن نیویورک نیز نمونه ی فرضی کوچکی از قسمت داخلی این معبد تهیه کرده است).
نقش تمدن یونانی در هنر یونان
هنر یونان بزرگ ترین محصول تمدن آن بود؛ زیرا گرچه شاهکارهای آن یک به یک طعمه ی آز و اشتهای زمان شده است، هنوز از شکل و روح آن بخشی عظیم باقی است تا محرک و راهنمای هنرهای بسیار، نسل های بسیار، و کشورهای بسیار شود. هنر یونان نیز، چون همه ی کارهای انسانی، از خطا و نقص خالی نبود. پیکر تراشی آن بیش از حد به جسم توجه داشت و به ندرت به روح می پرداخت؛ ما اغلب از کمال این مجسمه ها در شگفت می افتیم، اما حیاتی در آنها احساس نمی کنیم. معماری یونان، از لحاظ شکل و سبک، محدودیت بسیار داشت و یک هزار سال پایبند طرح مستطیل و ساده ی تالارهای بزرگ مو کنای بود. تقریبا همه ی بناهای بزرگ در قلمرو دین بودند. معماران از کارهای دشوار، چون طاق زدن و گنبد ساختن که شاید میدان عمل و ابتکارشان را توسعه ی بیشتری می داد، اجتناب می کردند. ستونهای داخلی، که بر روی هم قرار گرفته بودند، سقف ها را به نحوی نا زیبا نگاه می داشتند. مجسمه هایی که حجمشان با گنجایش بنا هیچ سازگار نبود، فضای درون معابد را گرفته بودند، و طرز آرایش آنها از سادگی و تقیدی که در سبک کلاسیک دیده می شود عاری بود.
سبک کلاسیک در هنر یونان
ولی هنر یونان بود که سبک کلاسیک را پدید آورد، و هیچ یک از این نقایص بر این حقیقت پرده نمی کشد. اساس هنر یونان نظم و شکل آن است؛ یعنی حفظ اعتدال در طرح، در حالت، و در تزیین؛ رعایت تناسب در اجزا، و رعایت وحدت در صورت کلی؛ غلبه ی عقل، بدون فنا شدن احساس؛ کمالی آرام، که به سادگی خود قانع است؛ و فخامتی که گروگان حجم نیست. هیچ سبکی، جز سبک گوتیک، تا این حد در هنرهای ادوار بعد مؤثر نبوده است. مجسمه های یونان باستان هنوز عالی ترین نمونه های پیکر تراشی جهان هستند؛ و تا دیروز، ستون های یونانی بر جهان معماری حکم فرما بود و نمی گذاشت که اشکال دلنشین تری رواج یابد.
منـابـع
ویل دورانت- تاریخ تمدن- جلد دوم- یونان باستان- تهران- انتشارات علمی و فرهنگی- 1359
پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه یونانیان
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها