شرایط خلافت و جانشینی پیامبر اکرم در نزد اهل سنت (عدالت)

فارسی 3655 نمایش |

شرط چهارم: عدالت

چهارمین شرطی که در جانشینی پیامبر باید وجود داشته باشد، عدالت است و این شرط اصل و اساس این خلافت است. عدالتی که از امام اعظم مورد انتظار است، شامل اقسام گوناگون عدالت می شود، به گونه ای که او به طور ذاتی باید عادل باشد، خویشاوندی را دخالت ندهد، هیچ کس را به سبب خواسته های نفسانی بر دیگری مقدم ندارد، سابقه دوستی با افراد یا بغض و کینه نسبت به آنان در امر حکومت او تأثیر نگذارد؛ زیرا خدای متعال فرموده است: «یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله، و لو علی انفسکم او الوالدین و الأقربین ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولی بهما، فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا و ان تلووا او تعرضوا فإن الله کان بما تعملون خبیرا؛ هان ای کسانی که ایمان آورده اید! پیوسته به عدالت قیام کرده، برای خدا گواهی دهید، هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و خویشان شما باشد. اگر یکی از طرف دعوا توانگر یا نیازمند باشد، باز خدا به آن دو از شما سزاوارتر است، پس از پی هوس نروید که از حق عدول کنید و اگر به انحراف بگرایید یا روی گردان شوید، خدا به طور قطع به آنچه انجام می دهید، آگاه است.» (نساء/ 135)
عدالت امام او را وا می دارد تا کارها را به عهده کسی بگذارد که برای آن کار صلاحیت و شایستگی دارد و کارها را به اهل عدالت و مدارا بسپارد، چه اینکه پیامبر (ص) در انتخاب والیان سخت می گرفت و می فرمود:«من ولی من امتی شیئا فأمر احدا محاباة فعلیه لعنة الله و الملائکة و الناس أجمعین لایقبل الله منه صرفا و لا عدلا؛ هر کس از امت من متولی امری شود و کسی را به گناه و نابودی فرمان دهد، لعنت خدا و ملائکه و تمام مردمان بر او باد! خداوند از او نه تغییر و تصرفی را می پذیرد و نه فدیه ای قبول می کند.» و نیز فرموده است: «من استعمل رجلا علی عصابة و فیهم من هو أرضی لله فقد خان الله و رسوله و المومنین؛ هر کس شخصی را به ریاست بر گروهی بگمارد، در حالی که در میان آنان کسی خداپسندتر از او وجود دارد، به خدا و رسول او و مؤمنان خیانت کرده است.»
از مصادیق عدالت امام این است که با دشمنان هم به عدالت رفتار کند؛ چه اینکه عدالت اسلامی عمومیت داشته، به شخص یا گروه خاصی اختصاص ندارد و شامل دوست و دشمن به طور یکسان می شود؛ بدین جهت خدای متعال می فرماید: «و لایجرمنکم شنئان قوم علی الا تعدلوا، اعدلوا هو اقرب للتقوی؛ و البته دشمنی با گروهی نباید شما را بر آن دارد که به عدل رفتار نکنید. عدالت پیشه کنید که به تقوا نزدیک تر است.» (مائده/ 8)
عدالت اسلامی عدالت قانونی را نیز در برمی گیرد که در آن احکام اسلامی بر تمام افراد منطبق می گردد تا آنجا که تمام فقیهان تأکید کرده اند: هرگاه خود امام اعظم هم جنایتی مرتکب شود، قصاص می گردد و اگر کاری که موجب حد است، انجام دهد، عموم فقیهان بر لزوم اجرای حد بر او تأکید میورزند و بر این نکته نیز اتفاق نظر دارند که هرگاه والیان موجود در جایگاه پایین تر از خلیفه اعظم مرتکب جرمی شوند که موجب حد یا قصاص است، قصاص شده، حد بر آنان جاری می شود و این مسئله مورد اتفاق است.
عدالت اسلامی عدالت اجتماعی را هم در برمی گیرد که تنظیم کننده مسئولیت اجتماعی است و شامل عدالت اقتصادی می شود که هر کس توان انجام کار دارد به او امکان کار دهد و بدینوسیله برای همگان فرصت های یکسان ایجاد کند، و بدین جهت بود که عمر زمین های عراق و مصر و شام را به ملکیت فاتحان آن در نیاورد تا به گفته قرآن اموال میان ثروتمندان دست به دست نشود و به همین جهت، امام مالک تأکید کرده است که معادن فقط ملک دولت بوده، در مالکیت هیچ کس در نمی آید.

ویژگی های امام عادل در کلام حسن بصری

عمر بن عبدالعزیز از حسن بصری خواست تا «امام عادل» را برای او وصف کند. وی در پاسخ نوشت: «بدان ای امیر مؤمنان! خداوند امام عادل را این گونه قرار داد که هر منحرفی را به راه راست و هر ستمگری را به دادگری و هر فاسدی را به صلاح و درستی رهنمون باشد. او باید نیروی هر ناتوان و عدالت هر ستمدیده و پناهگاه هر اندوهناکی باشد. ای امیر مؤمنان! پیشوای دادگر همانند ساربانی مهربان است که با شتران خود مدارا کرده، بهترین چراگاه ها را برای آنها می جوید و از چریدن در چراگاه های نابودکننده باز داشته، از درندگان حفظ می کند و آنها را از رنج گرما و سرمای شدید می پوشاند. ای امیر مؤمنان! امام عادل همانند پدری مهربان به فرزندان است که تا کوچکند، برایشان می کوشد و وقتی بزرگ شدند، آنان را آموزش می دهد. تا زنده است، برایشان تلاش می کند و حاصل آن را برای آنان پس از مرگش ذخیره می کند. ای امیر مؤمنان! امام عادل همانند مادری مهربان و نیکوکار است که با فرزندش با مدارا رفتار می کند. او را به سختی در شکم نگاه داشته، به دشواری بر زمین می گذارد در کودکی او را تربیت کرده، با آرامش او آرام می گیرد.
زمانی او را شیر می دهد و زمانی هم از شیر می گیرد. از آسایش او شادمان می شود و ناراحتی اش برای او مهم است. ای امیر مؤمنان! پیشوای عدالت، همانند وصی (قیم) یتیمان و صندوقدار بیچارگان است که به کودکانشان بال و پر بخشیده، بزرگانشان را رسیدگی می کند. ای امیر مؤمنان! امام عادل، همانند قلب در میان سایر اعضای بدن است که به سلامت او دیگر اعضا هم سالم و به مریضی او دیگر اعضا مریضند. ای امیر مؤمنان! امام عادل کسی است که همچون واسطه ای میان خدا و بندگانش ایستاده، گفتار خدا را می شنود و آن را به گوش مردم می رساند. به خدا نظر می کند و به آنان نشان می دهد و مطیع فرمان خدا می شود و آنان را منقاد می سازد؛ پس ای امیر مؤمنان! همانند بنده ای مباش که مولایش او را امین شمرد و از او نگهداری مال و عیالش را خواست ولی او اموال مولایش را از بین برد و عیالش را آواره ساخت و در نتیجه، هم اهل و عیال او را فقیر ساخت و هم اموالش را تباه کرد.
ای امیر مؤمنان! بدان که خداوند حدود و مجازات هایی را مقرر کرده است تا مردم را بدینوسیله از پلیدی ها و زشتی ها باز دارد؛ پس چه خواهد شد اگر حاکمی بر آنان سلطه یابد که خود مرتکب این اعمال می شود؟ و خداوند حکم قصاص را نازل فرمود تا موجب زندگانی و حیات بندگانش گردد؛ پس چگونه خواهد شد
اگر آنکه باید برای آنان از جنایتکار قصاص بستاند، خود قاتل آنان باشد. ای امیر مؤمنان! به یاد مرگ و مراحل پس از آن باش و به خاطر داشته باش آنان که هنگام مرگ طرفدار تو باشند یا تو را بر مرگ یاری دهند، اندک و ناچیزند؛ پس برای مرگ و مراحل پس از آن که هولناک ترین هراس است، زاد و توشه بردار، و ای امیر مؤمنان! بدان که تو را منزلی غیر از این منزل که اکنون در آن هستی، خواهد بود و در آن اقامتی طولانی خواهی داشت و دوستانت از تو جدا خواهند شد و تو را یکه و تنها در گودی آن منزل رها خواهند کرد، پس برای آنجا چیزی بردار که: «و عنت الوجوه للحی القیوم؛ روزی که آدمی از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش می گریزد.» (طه/ 111) و من ای امیر مؤمنان! هر چند با موعظه و پندهایم به مرتبه ای که خردمندان پیش از من رسیده اند، نرسیده ام، از هیچ گونه دلسوزی و خیرخواهی دریغ نورزیده، کوتاهی نکردم. اکنون نامه ام را برایت می فرستم همانند کسی که برای درمان دوست خود، داروهای بد طعم را به او می خوراند؛ زیرا به تندرستی او امیدوار است.... سلام بر تو ای امیر مؤمنان و رحمت خدا و برکات او بر تو باد!»

شمول و گستره عدالت امام عادل در کلام حسن بصری

در این نامه ارزشمند که آن تابعی پرهیزکار امام عادل را در آن وصف می کند، شمول و گستره وصف عدالت را مشاهده می کنیم تا آنجا که این عدالت عدالت قانونی را نیز در برمی گیرد که موجب می شود زمامدار در برابر احکامی که قرآن مقرر و سنت تبیین کرده، خاضع و تسلیم باشد؛ در این صورت، اگر امام مرتکب کاری شود که موجب حد است، از اجرای حد معاف نمی شود، و اگر به کسی ستم کرد، از قصاص گریزی نیست. جمهور فقیهان بر این نظریه اتفاق نظر دارند، همچنان که این عدالت، شامل عدالت اجتماعی نیز می شود، عدالتی که پایه های مسئولیت زندگی اجتماعی را سامان می دهد و عدالت اداری را نیز در برمی گیرد که موجب می شود زمامداران تسلیم عدالت باشند و به گونه ای بر مردم مسلط نشوند که آنان را خوار و زبون سازند. همچنین این نامه سفارش می کند که تصرف در منابع در آمدهای دولت با امانت داری همراه باشد و درباره اموال دولت با تدبیر عمل شود... و نیز می بینیم که این نامه تمام ویژگی های زمامدار عادل را گاه با عباراتی صریح و گاهی با اشاره بیان کرده است.

ساقط شدن زمامدار از شرایط خلافت

هر گاه حاکمی از این شرایط خارج شود، بدین گونه که زمامداری اش بدون رضایت مؤمنان بوده باشد، هر چند پیش از بیعت با وی، رضایت حاصل باشد (چنان که اصل همین است)، یا رضایت پس از روی کارآمدنش برای مدتی تحقق یابد (چنان که پیشوایان سه گانه: مالک، شافعی، و احمد بر اساس عباراتی که از آنان رسیده، این نوع حکومت را تجویز کرده اند)، یا حاکم از میان قریش نباشد (چنان که جمهور فقیهان آن را شرط می دانند)، یا بیعت مردم با وی آزادانه صورت نگرفته یا عادلانه نباشد، در تمام این حالات، جمهور فقیهان بر آن اند که زمامداری او، دیگر خلافت نبوی (جانشینی پیامبر) نیست، و فقط سلطنتی دنیایی (مادی) به شمار می آید، بدین جهت گفته اند که زمامداری یزید بن معاویه حکومت سلطنت بوده، نه حکومت خلافت. ابن تیمیه در همین باره می گوید: «اهل سنت معتقدند که یزید پادشاه مسلمانان و صاحب اقتدار بود؛ چنان که دیگر خلفای بنی امیه نیز چنین بودند. یزید در زمامداری خود یکی از این پادشاهان بود، سلاطین مسلمانان که حکومت زمینی را از پدران خود به ارث بردند.»

پیروی از زمامدار فاقد شرایط

آیا اطاعت از اینان واجب است؟ مسئله این است که هرگاه امامی یافت شود که شرایط زمامداری را داراست و گروهی از مردم گرد او جمع شده، آزادانه با وی بیعت کنند، پیروی از او بدون تردید واجب است؛ زیرا او به حق خلیفه است؛ اما شخصی که با قهر و غلبه به سلطنت دست یابد، همانند سلطنت کسرا و قیصر، و ستمگرانه رفتار کند، یا باید او را کشت و یا به عمل بر طبق حق واداشت و امام عادل را در برابر او یاری کرد؛ زیرا خدای متعال فرموده است:
«و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا فأصلحوا بینهما فإن بغت احدیهما علی الأخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امر الله فان فائت فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا ان الله یحب المقسطین؛ هرگاه دو گروه از مؤمنان به دشمنی با هم برخیزند، میان آنان آشتی برقرار کنید؛ پس اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری ستم کند، با طایفه ستمکار پیکار کنید تا دست از ستم برداشته به فرمان خدا بازگردد؛ پس هرگاه به حق بازگشت، میان آنان به عدالت اصلاح کنید و پیوسته دادگری کنید که البته خداوند مردم دادگستر را دوست دارد.» (حجرات/ 9)
اگر زمامدار عادلی یافت شود یا بیعتی چه با رضایت و چه از روی ترس محقق نشده باشد، در چنین حالتی پیروی از سلطان فاقد شرایط خلافت، واجب است. حسن بصری درباره اطاعت از سلاطین بنی امیه عبارتی بدین شرح دارد: «آنان پنج مورد از امور دینی ما را که دین الاهی جز به آنها قوام نمی یابد، بر عهده می گیرند: نمازهای جمعه، اقامه جماعت، تقسیم غنایم، حفظ مرزها و اجرای حدود، هر چند که زور بگویند و ستم کنند. سوگند به خدا! آنچه را خداوند به وسیله آنان اصلاح می کند، بیش از آن چیزی است که به تباهی می کشند. خواری گناه در قلب این زمامداران جای گرفته هر چند همالیک (به اسب و قاطر زینت شده ای می گویند که از روی فخرفروشی و تکبر سوار شوند.) را به رقص درآورند و مردم به دنبال آنها راه بروند؛ ولی ذات حضرت حق ما را به اطاعت آنان ملزم فرموده و از قیام برضد آنان بازداشته و به ما فرمان داده تا با توبه و نیایش از آسیب رسانی آنان جلوگیری کنیم.»

اطاعت از پیشوای ستمگر و لزوم شکیبایی

در شرح کتاب موطأ نقل شده است: دیدگاه امام مالک و جمهور اهل سنت آن است که اطاعت از امام ستمگر بهتر از خروج برضد اوست. در شرح موطأ، در توضیح بیعت پیامبر (ص) که در آن این عبارت به کار رفته: «و الا تنازع الأمر اهله؛ به شرطی که با اهل حکومت منازعه نشود»، کلامی دارد که متن آن چنین است: ابن عبدالبر گفته: در مرجع ضمیر «اهله» اختلاف شده است. برخی گفته اند: مراد اهل عدالت و نیکی و فضیلت و دین است، پس با زمامداران نباید درگیر شد؛ زیرا آنان اهل این خصالند؛ اما اهل فسق و ستم و بی عدالتی، شایستگی و اهلیت آن را ندارند. مگر نشنیده ای که خدای متعال می فرماید: «عهد من (امامت) نصیب ستمگران نمی شود» (زرقانی، شرح موطأ، ج2، ص292) امام احمد نیز به لزوم صبر دربرابر ستم زمامدار تصریح و از خروج و توطئه بر ضد او به صراحت نهی کرده است؛ به همین جهت از او نقل شده که گفته است: «باید زیر پرچم سلطان بر تمام اعمال او صبر کرد، چه عادلانه باشد و چه ظالمانه، و نباید بر ضد سلاطین دست به شمشیر برد، هر چند بیداد کنند.» (ابن جوزی، مناقب، ص176)

ابن تیمیه و پیشوای فاسق

آنچه تا کنون از پیشوایان اهل سنت، مالک و شافعی و احمد، نقل شد، نظر مشهور است؛ ولی ابن تیمیه گفته است: هرگاه شخصی با این توهم که عادل است، به خلافت انتخاب شود و گزینش او با مشورت مسلمانان انجام پذیرد، سپس آشکار شود که فاسق بوده، در لزوم پیروی از او اختلاف نظر است. گروهی اطاعت او را همچنان واجب می دانند؛ چرا که بیعت او هنوز بر گردن مردم است و نزد بیشتر فقیهان همین نظر ترجیح دارد، اما برخی، بیعتش را نقض شده و پیروی از او را غیر لازم می دانند که این دیدگاه غیر مشهور است؛ اما زمامداری که از ابتدا با انتخابات آزاد برگزیده نشده و با وی بیعت می شود، به نقل ابن تیمیه درباره چنین کسی سه دیدگاه گوناگون وجود دارد:
قول اول اینکه تمام دستورهای وی لغو است و از او چه در طاعت خدا و چه در معصیت نباید پیروی کرد و چون بیعتی برای او تحقق نیافته، زمامداری اش ظلم است و اطاعت از او هر چند فرمان، عادلانه باشد، اعتراف به این ظلم است. این دیدگاه به عقیده خوارج شبیه تر است و به همین جهت، اهل سنت آن را ترجیح نداده اند؛ گرچه در میان آنان نیز قائل دارد.
قول دوم، که محکم ترین و بهترین اقوال به شمار می رود و بیشتر عالمان بر آنند، آن است که در دستورهای حق از او پیروی می شود؛ ولی در معصیت از او اطاعت نمی شود. این گفته بر این حدیث مبتنی است که در معصیت و نافرمانی خالق، اطاعت از هیچ مخلوقی روا نیست.
قول سوم این است که اگر شخص زمامدار، بدون انتخابات، عهده دار منصب امامت اصلی شده و به جای پیشوای اعظم نشسته، فقط در طاعت خدا از وی اطاعت می شود و در آنچه معصیت است، پیروی نمی شود؛ اما اگر عهده دار منصب امامت نشده، بلکه در حد یک والی است، فرمان او در موارد حق و عدالت نیز مردود است. فقیهان در بیان تفاوت میان زمامداری که به قهر و غلبه به جایگاه امامت اصل دست یافته و آن که به منصب های پایین تر رسیده، گفته اند: اولی را جز به فتنه و آشوب نمی توان برکنار کرد و آن موجب هرج و مرج می شود و ستمی که در ظرف یک ساعت هرج و مرج پدید می آید، در طول سال ها استبداد ایجاد نمی شود؛ اما در منصب های پایین تر، می توان زمامدار را بدون فتنه و آشوب برکنار کرد؛ به ویژه اگر به جایگاه کسی که در منصب امامت اصل نشسته، طمع کند و مخالفت ورزد. ابن تیمیه از میان این سه قول، رأی دوم را برمی گزیند که پیروی از دستور عادلانه و مخالفت با فرمان ظالمانه است و تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که هیچ اطاعتی در معصیت خدا روا نیست و اختلاف آنها فقط در آنجاست که فرمان درست و عادلانه باشد. (منهاج السنة، ج2، ص76 و 87)

خاتمه

در پایان تمام این مطالب به این نکته می رسیم که درباره جانشینی پیامبر (ص) اطاعت مطلق واجب است و هرگاه کسی که برای منصب خلافت نبوی برگزیده شده، فاسق گشت، خلافتش از عنوان جانشینی حضرت خارج شده، به سلطنت ظالمانه تبدیل می گردد و چنین کسی با کسی که انتخاب نشده، یکسان است و بیشتر فقیهان در مورد او بر سه مسئله اتفاق نظر دارند:
اول اینکه نباید بر ضد او قیام کرد تا به فتنه و آشوب نینجامد، حق و حقیقت ضایع نشود، حرص و بخل غالب نشود و از هوا و هوس پیروی نگردد.
دوم اینکه: اطاعت در موارد گناه روا نیست؛ چه اینکه پیامبر (ص) در حدیثی که پیش تر ذکر شد، فرموده است: «علی المرء المسلم السمع و الطاعة فیما احب و کره، فان امر بمعصیة فلاسمع و لاطاعة؛ بر مرد مسلمان واجب است که همه دستورهای حاکم را بشنود و پیروی کند، چه آن را بپسندد بدارد وچه آن را نپسندد؛ ولی هرگاه به گناهی فرمان داد، آنگاه نه شنیدن آن رواست و نه اطاعت از آن.»
سوم اینکه: بیان حق در پیشگاه زمامدار ستمگر واجب است؛ چون پیامبر (ص) فرموده: «الدین النصیحة. قیل لمن یا رسول الله؟ قال: لله و لرسوله و لأئمة المسلمین؛ دین خیرخواهی و نصیحت است. پرسیده شد: ای رسول خدا! خیرخواهی برای چه کسی؟ فرمود: برای خدا و پیامبرش و پیشوایان مسلمانان.»

منـابـع

www. adyan. org

مجلات هفت اقلیم

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد