پیدایش،‌ سیر تحول و بسط مکتب ماتریدیه (مرحله تکوین)

فارسی 6013 نمایش |

در این مقاله به نحوه ظهور فرقه ماتریدیه، سیر تحول و علل گسترش آن اشاره خواهد شد. لازم به ذکر است که، اطلاعات تاریخى درباره ماتریدیه، مؤسس، شخصیت ها و سیر تحول آن بسیار اندک است. با این حال خواهیم کوشید تا به قدر امکان، اطلاعاتى هرچند محدود، در زمینه سیر تحول و علل گسترش این مکتب ارائه دهیم.

پیدایش فرقۀ ماتریدیه
بى شک پیش از ابومنصور ماتریدى، موسس فرقۀ ماتریدی، فرقه اى به این نام وجود نداشته و هیچ گروهى با این عنوان خوانده نمى شده است، بلکه در ماوراء النهر گروه هایى از مسلمانان زندگى مى کردند که آراء و مذاهب گوناگونى داشتند. هرچند بسیارى از این مسلمانان خود را پیرو ابوحنیفه مى دانستند و اکثر آنان گرایش هاى ارجایى داشتند و مرجئى خوانده مى شدند. پس از آنکه ابومنصور به اصلاح عقاید اهل سنت و جماعت و پى ریزى نظام کلامى منسجم و قوى دست زد، گروهى پدید آمدند که از این نظام و اندیشه هاى آن پیروى مى کردند و به این ترتیب، فرقه اى به نام او پدید آمد. اما اینکه ماتریدى در چه سنى به امامت اهل سنت و جماعت رسیده و از چه زمانى اهل سنت ماوراءالنهر به وى لقب امام داده و او را پیشواى خود خوانده اند، و نیز از چه زمانى پیروان وى خود را با عنوان «ماتریدیان» به وى منسوب داشته اند و اساسا واژه «ماتریدیه» نخستین بار چه زمانى و توسط چه کسى مطرح شده است، پرسش هایى اند که با توجه به عمر طولانى ماتریدى، پاسخ روشنى براى آنها در دست نیست، و اساسا معدود نویسندگانى که در باب ماتریدیه تحقیق کرده اند، به آنها نپرداخته اند.
تنها کسى که به مسئله پیدایش ماتریدیه و انتساب آنان به ماتریدى اشاره کرده است، دکتر شمس الدین سلفى، نویسنده الماتریدیه و موقفهم من توحید الاسماء و الصفات است که وى نیز در این باب به ظن و گمان سخن گفته است، هرچند به نظر مى رسد گمان وى در این زمینه چندان دور از واقعیت نیست. وى مى گوید: «احتمال دارد شاگردان ماتریدى و اهل مدرسه او در زمان حیات امامشان ماتریدیه را به ماتریدى منتسب کرده باشند. لیکن این یک احتمال است و یقینى نیست و ظن غالب این است که وجود «ماتریدیه» به شکل یک فرقه، بعد از زمان وفات ماتریدى(333) باشد؛ زیرا فرقه اى که به شخصى منتسب است، از مجموع شاگردان و پیروان عقاید او پدید مى آید و این احتمال از احتمال نخست قوى تر است، اما این نیز قطعى نیست. آنچه برایم قطعى است این است که امام ابومنصور ماتریدى در طول حیات خود، عقاید کلامى را در دل حنفیان و به ویژه شاگردان و نزدیکان و دوستان خود پدید آورد و بدین سبب هرجا از کره خاکى، چه سمرقند و چه جاهاى دیگر، که فرقه فقهى حنفى یافت گردد، از همان عقاید کلامى برخوردار است که ماتریدى در محاضرات و دروس و کتب خود اختیار کرده است و به هر صورت این فرقه ماتریدیه است، هرچند که به تصریح به این انتساب در آغاز دست نیابیم».
بنابراین اندیشه کلامى ماتریدى را خود ابومنصور مطرح کرد و نظام آن را پى ریخت. او شاگردانى را تربیت و ایده هاى خود را براى آنان تبیین کرد، اما به نظر مى رسد ماتریدیه به منزله فرقه منتسب به ماتریدى، پس از درگذشت او و به پاس خدمات وى به اهل سنت و جماعت، و نیز پیکار او با گروه هاى به اصطلاح بدعت گذار، و به ویژه با معتزلیان، به همت شاگردانش ظهور کرده باشد. به هر روى، پس از ابومنصور شاگردان و شاگردان شاگردان او اندیشه هاى وى را مطرح ساخته و گسترش دادند. این مکتب تا مدت ها، نه با عنوان ماتریدیه، بلکه مکتب علماى سمرقند خوانده مى شد و نشاط خوبى داشت. درست پس از ابومنصور ماتریدى، شخصیت هایى چون حکیم سمرقندى و ابولیث سمرقندى به چشم مى خورند که اندیشه هاى ماتریدى را ترویج دادند، و در قرن بعد نیز شخصیت هاى بسیار مهم دیگرى چون ابوالیسر بزدوى راه آنان را پى گرفتند. با وجود این، هنوز سندى در دست نداریم که این گروه، به رغم احترام فراوان به ابومنصور و تبعیت کامل از اندیشه هاى وى، خود را «ماتریدى» خوانده باشند، شاید به این دلیل که در آن عصر به تعدیل اندیشه ها و گردش بر محور اهل سنت و جماعت گرایش داشته اند و این گروه نمى خواسته اند با مطرح ساختن نام ماتریدى و گذاردن این نام بر خویش، خود را از پیکره اهل سنت و جماعت، که به نظر آنان ارزش فراوانى داشت، جدا کنند. از این روى، این گروه سال ها با اندیشه هاى خاص خود، وجود داشتند، اما چنان که در اصول الدین بزدوى آمده، خود را نه ماتریدى، بلکه با عناوینى چون «اهل السنة و الجماعة»، «اهل الحق»، «اهل القبلة» و «الحنفیة» مى خواندند.
به گزارش ویلفرد مادلونگ، اول بار، ابوبکر احمد بن محمد بن فورک (الفورکى)، دانشمند غیر ماتریدى، به سال 465 قمرى، یعنى حدود یک قرن و نیم پس از درگذشت ماتریدى، در کتاب النظامى خود از مذهب ماتریدى و ماتریدیه به منزله یک مذهب نام برده است. بنابراین احتمالا نام ماتریدیه سال ها بعد بر این مکتب اطلاق شده است، اما اصل نظام و محتواى آن در عصر ابومنصور ماتریدى و به دست خود او ارائه گردید و پس از وى به همت شاگردان و پیروانش بسط یافت.

سیر تحول ماتریدیه
چنان که پیش تر گذشت، اطلاعات بر جاى مانده درباره تاریخ ماتریدیه بسیار ناچیز است. این امر درباره سیر تحول آن نیز صادق است. پژوهشگران درباره ماتریدیه به این گونه مسائل نپرداخته اند و اساسا در منابع تاریخى نیز اطلاعات در این زمینه ناچیز است. اما با این حال، مى کوشیم تا سیر تحول ماتریدیه را از لابه لاى متون تاریخى و غیر تاریخى استنباط کنیم. به هر روى، براى سیر تحول این مکتب، مى توان چهار مرحله تصویر کرد: 1. مرحله تأسیس، 2. مرحله تکوین و نضج 3. مرحلۀ گسترش و اقتدار 4. جهان امروز.

مرحله تأسیس (نیمه دوم قرن سوم تا 333)
ابومنصور ماتریدى، بنیان گذار و رئیس این مکتب، با تبیین اندیشه هاى کلامى و بنیان نهادن روش مناسب آن، مکتبى را پایه گذاشت که اندک زمانى پس از وى، به نام او شهرت یافت. اما از اقدامات او براى بنیان گذارى این مکتب و اصلاح عقاید اهل سنت و جماعت اطلاعى در دست نیست. تنها از قراین مى توان حدس زد که ماتریدى در حوزه بزرگ سمرقند شاگردان بسیارى تربیت کرده و اندیشه کلامى خود را به آنان انتقال داده است. در این مرحله، وى و شاگردانش مبارزاتى سخت و مناظراتى گسترده با فرق مختلف، که به نظر ماتریدیان همگى بدعت گذار بودند، داشته اند و این امر در آثار ماتریدى و نخستین پیروان او، مانند حکیم سمرقندى، ابوالیسر بزدوى، و ابومعین نسفى، به روشنى هویداست.

مرحلۀ تکوین و نضج (333 تا 500)
در این مرحله شاگردان ماتریدى و نیز شاگردان شاگردان وى، و کسانى که شیفته روش و بینش او شده بودند، فرقه کلامى «ماتریدیه» را پدید آورده، پایه هاى آن را مستحکم تر ساخته، و به آن شاخ و برگ داده و در استقرار و تبلیغ آن کوشیدند و در موارد لزوم ازآن دفاع کردند. اهمیت این دوره از آن روست که پیروان ابومنصور در این مرحله اندیشه هاى وى را کاملا فرا گرفته، در ماوراء النهر تبلیغ کردند، و آثارى بر اساس آن تدوین شد. تقریبا از اواسط این دوره، یعنى اواخر سده چهارم و نیمه نخست سده پنجم هجرى، مکتب ماتریدى سراسر ماوراء النهر را فرا گرفت و در تمام حوزه هاى این سرزمین پذیرفته شد و به صورت یک مکتب مهم و پر رونق درآمد.
در آغاز این دوره، مجموعه شاگردان ماتریدى و در رأس آنان، حکیم ابوالقاسم سمرقندى فعالیت مى کردند. به احتمال زیاد، سمرقندى پس از ماتریدى در حوزه سمرقند جانشین ابومنصور بوده است. این امر در احترام فوق العاده اى که ماتریدیان بعدى، همچون ابومعین نسفى، براى حکیم سمرقندى قایل بودند و نیز نقش او در مراسم تدفین استادش کاملا مشهود است. حکیم سمرقندى با تدوین اعتقادنامه السواد الاعظم که تا امروز در میان حنفیان جایگاه ویژه اى دارد، در نشر مکتب ماتریدى نقشى مهم داشته است. همچنین در این مرحله شخصیت هاى مهمى چون ابولیث سمرقندى، در تثبیت عقاید ماتریدى نقش برجسته اى دارند. چنان که شرح فقه الاکبر منسوب به ماتریدى، در حقیقت از آن ابولیث سمرقندى است که کاملا با اندیشه هاى ماتریدى مطابقت دارد وبه نظرمى رسد توافق آرا در این کتاب، سبب شده است آن را به ابومنصور نسبت دهند.
به هر روی، به نظر مى رسد اهمیت اصلى این دوره به نیمه دوم آن، یعنى سده پنجم هجرى است، زیرا در نیمه نخست، هرچند اندیشه هاى ماتریدى در حوزه سمرقند کاملا مقبول افتاد و دانشمندان برجسته اى از آن دفاع و جانبدارى کردند، گسترش اندکى داشت و حتى در میان حنفیان دیگر شهرها و بخش هاى ماوراء النهر، از جمله بخارا مقبول نیفتاد، و از این روى، تا اواخر قرن چهارم هجرى، درگیرى هایى سخت میان حنفیان حوزه هاى بخارا و سمرقند رخ مى داد. حوزه بخارا سنت گراتر از سمرقند، و در مسائلى چند به اهل حدیث نزدیک تر بود، و از این جهت، در مسائلى چون جواز تأویل در آیات متشابه قرآن، ایمان به خدا قبل از شرع و مخلوق بودن ایمان با ماتریدیان سمرقند کاملا اختلاف داشتند. اما در قرن پنجم هجرى، یعنى درست یک قرن پس از ابومنصور ماتریدى، تلاش هاى گسترده اى در میان ماتریدیان صورت گرفت و شخصیت هاى مهمى ظهور کردند. تعالیم ماتریدى در این قرن پیروان بسیارى یافت و دست کم در بخش هاى وسیعى از ماوراء النهر به منزله مکتب رسمى اعتقادى، مقبول افتاد.
چنان که مى توان گفت تنها در این قرن است که نخستین بار نویسنده اى غیر ماتریدى از فرقه و مذهبى به نام ماتریدیه سخن به میان آورده است. در این قرن، ابوالیسر محمد، قاضى سمرقند و از بزرگان علماى ماتریدى که جدش عبدالکریم بزدوى از شاگردان ابومنصور بوده است، در کتاب اصول الدین به تفصیل درباره عقاید استدلالى و کلامى حنفیان و ماتریدیان سخن به میان آورد. بزدوى با تربیت شاگردانى چون نجم الدین عمر نسفى (متوفاى 537)، عبدالکریم بن محمد صنایى، و محمد بن طاهر سمرقندى زمینه گسترش هر چه بیشتر مکتب ماتریدیه را فراهم آورد. بزدوى در اقدامات و موضع گیرى هاى آشتى جویانه میان حنفیان سمرقند و بخارا نقش اساسى داشته است، او که در سمرقند تحصیل کرده بود و قضاوت میان حنفیان را در این شهر بر عهده داشت، خود اهل بخارا بود و از پیروان سرسخت ماتریدى به شمار مى آمد. او تصریح مى کند که چون التوحید ماتریدى اندکى پیچیده و سنگین است، اصول الدین را نگاشته است وگرنه به همان التوحید بسنده مى کرد. مواضع او در این کتاب تقریبا به طور کامل با ماتریدى توافق دارد. با این حال او در این کتاب در مواردى معدود (نظیر وجوب ایمان به خدا و شکر منعم قبل از شرع)، برخلاف دیدگاه ماتریدى و علماى سمرقند، با حنفیان بخارا همرأى و معتقد است پیش از شرع چیزى بر انسان واجب نیست، و در مواردى نیز که علماى بخارا و سمرقند اختلاف دارند، وى فقط طرح بحث کرده و خود موضع گیرى صریح نمى کند. از اینجا روشن مى شود که وى مى خواسته اختلاف میان حنفیان بخارا و سمرقند را از میان بردارد و به نظر مى رسد در این کار موفق هم بوده است.
همچنین در پایان این مرحله، ابومعین نسفى (متوفاى 508)، دیگر متکلم برجسته ماتریدى، با تألیف سه کتاب مهم در باب کلام و عقاید ماتریدیه، نقشى مهم در ترویج و تثبیت عقاید ماتریدى داشته است. مهم ترین کتاب کلامى او، تبصرة الادلة فى اصول الدین على طریقة الامام ابى منصور الماتریدى، کتابى پرحجم و پرمحتواست که از التوحید ماتریدى جامع تر، مفصل تر و خوش فهم تر است. این کتاب به عقیده بسیارى از نویسندگان دومین منبع مکتب ماتریدى پس از التوحید به شمار مى آید. به نظر مى رسد این کتاب مهم ترین، عمیق ترین و جامع ترین کتابى است که بر اساس مکتب و تعالیم ماتریدى نگاشته شده است و اینکه آن را دومین منبع کلام ماتریدى دانسته اند، با توجه به اهمیت و اصالت و تقدم رتبى التوحید است، و گرنه تبصرة الادلة از هر نظر کامل تر است و به واقع، نقطه اوج تفکرات ماتریدیان به شمار مى آید. همچنین شخصیت هاى دیگرى همچون ابوثناء لامشى و ابوشکور سالمى هر کدام با تدوین کتاب هاى متعدد و منظم، گام هاى بلندى در تثبیت عقاید ماتریدیه برداشتند. در نتیجه مى توان ادعا کرد به رغم توقف نسبى گسترش ماتریدیه در آغاز این دوره، یعنى تا حدود صد سال پس از وفات ابومنصور ماتریدى، در پایان این دوره به همت هوادارانى چون ابوالیسر بزدوى و ابومعین نسفى، این مکتب به نحو چشمگیرى گسترش یافت و دست کم در مراکز مهم ماوراءالنهر، ازجمله بخارا پذیرفته شد. با این حال، تا آخر این دوره درباره گسترش ماتریدیه در خارج از ماوراءالنهر هیچ اطلاعى در دست نیست.
(در ادامه و در قسمت دوم بررسی "پیدایش، سیر تحول و بسط مکتب ماتریدیه"، به مطالبی چون مرحلۀ گسترش و اقتدار مکتب ماتریدى، مکتب ماتریدیه در جهان امروز، بسط اندیشه ماتریدیه و عوامل درونی و بیرونی بسط اندیشه ایشان اشاره خواهد شد.)

منـابـع

سیدلطف الله جلالی- تاریخ و عقاید ماتریدیه- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

غلامحسین ابراهیمى دینانى- کلام ماتریدى- مجله کیهان فرهنگى- شماره 131-130

علی ایوب- ماتریدیه- ترجمه غلامرضا اعوانى- تاریخ فلسفه در اسلام- جلد 1- ترجمه نصرالله پور جوادى- تهران- مرکز نشر دانشگاهى.

ویلفرد مادلونگ- مکتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى میانه- ترجمه جواد قاسمى- آستان قدس مشهد- 1375

علی ربانى گلپایگانى- ماتریدیه- کیهان اندیشه- شماره 53- فروردین و اردیبهشت 1373

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد