توحید از دیدگاه کلامی ماتریدیه

فارسی 2956 نمایش |

ماتریدیه

ماتریدیان همچون دیگر نحله هاى جهان اسلام، بر آموزه مهم توحید تأکید دارند، و همه آنان، بدون استثنا، در کتب کلامى و اعتقادى شان این آموزه را مطرح ساخته اند و حتى برخى از آنان، علم کلام و علم اصول دین را علم توحید نامیده اند. از این روى، توحید در نگاه ماتریدیان نیز اهمیت فراوان دارد. در این فصل به تفسیر ماتریدیان از توحید خواهیم پرداخت و معنا و مفهوم توحید، مراتب و ادله آن را از نگاه ماتریدیان بررسى خواهیم کرد.

مفهوم توحید

«توحید» در لغت، واحد دانستن و یکى شمردن چیزى است، و در اصطلاح علم عقاید و کلام به دو معنا به کار مى رود: نخست به معناى اعتقاد به وحدانیت خداوند متعال و نفى شریک و نظیر از اوست، که بر این اساس، موحد نیز به کسى مى گویند که چنین اعتقادى داشته باشد. در معناى دوم نیز، توحید به معناى خداشناسى است که تمام مباحث ناظر به اثبات وجود خدا و اسما و صفات او را در برمى گیرد. اما آنچه از این بحث، مورد نظر ماست، معناى نخست آن، یعنى اعتقاد به وحدانیت خداوند است که شامل توحید در ذات، صفات و افعال خداوند است.

اقسام توحید

ماتریدیان در بحث توحید، به سه نوع یا سه بعد اشاره کرده اند: توحید در ذات یا توحید ذاتى، توحید در صفات یا توحید صفاتى، و توحید در افعال یا توحید افعالى.
توحید ذاتى خداوند داراى دو بعد اساسى است که یکى نفى ترکیب از خدا و توحید درون ذاتى است، و دیگرى، نفى تعدد از ذات بارى است که مى توان آن را توحید برون ذاتى نامید.
نفى ترکیب از خداوند: یکى از مبانى و پایه هاى اساسى اندیشه کلامى ماتریدیان، تفکر تنزیهى آنان در باب خداوند است. درست همان اندیشه تنزیهى است که در بحث توحید، و در تمام مراتب آن به ویژه در توحید درون ذاتى و نفى ترکیب از خداوند تأثیر مى گذارد. بر اساس این اندیشه تنزیهى، خدا از هرگونه شائبه جسمیت و جسمانیت مبراست و به هیچ روى نمى توان او را جسم دانست. از سوى دیگر، از نظر ماتریدیان تنها جسم است که ترکیب یافته از دو جوهر، و قابل قسمت است. از این روى، چون خداوند جسم نیست، قسمت پذیر و ترکیب پذیر نخواهد بود.
همچنین از نظر ماتریدیان ترکیب در درون ذات خداوند، بعد دوم توحید ذاتى، یعنى نفى شریک بیرونى از خداوند را مخدوش مى سازد. یعنى ترکیب در درون ذات خداوند، ناگزیر به تعدد خارجى خداوند مى انجامد، و این محال است. ابومعین نسفى مى نویسد:
کثرت اجزا و تبعض و تجزیه بر خداوند محال است؛ زیرا در صورت پذیرش کثرت اجزا، هر یک از اجزاى آن از دو حال خارج نیستند: یا متصف به صفات کمال اند، که در این صورت هر یک از اجزا حى و قادر و عالم و... و در نتیجه هریک خدا و الاه خواهد بود، و ناگزیر به خدایان متعدد منتهى مى شود، و میان اجزاى مختلف تمانع رخ خواهد داد...؛ یا هر یک از اجزا به صفات کمال متصف نیستند، که در این صورت به ضد اوصاف کمالى متصف خواهند بود و این از امارات حدوث و محال خواهد بود.
همچنین نسفى براى نفى ترکیب از ذات الاهى چنین استدلال مى کند که امر مترکب، ناگزیر اوصاف و اشکالى متفاوت همچون طویل بودن یا عریض بودن، مربع بودن یا مثلث بودن یا... به خود مى گیرد، و اگر بگوییم ذات خداوند امرى مترکب است، باید بگوییم تمام این اشکال در ذات خداوند وجود دارد، و این مستلزم اجتماع اضداد در ذات واحد، و محال است، یا اینکه بگوییم تنها برخى از این اشکال در ذات خدا وجود دارند که تعین و ترجح آن شکل خاص ناگزیر بر اثر مرجح و مخصص خواهد بود و این امر مستلزم قرار گرفتن خداوند تحت قدرت غیر، و از امارت حدوث، و مستلزم محال خواهد بود.

نفى تعدد از خداوند

مهم ترین بعد توحید در ذات که بیشتر مورد توجه متکلمان و به ویژه ماتریدیان قرار داشته است، توحید در ذات به مفهوم نفى تعدد و شبیه و نظیر از خداوند است. ماتریدیان بر توحید در ذات خدا، به مفهوم نفى شریک و نظیر، استدلال هاى فراوانى اقامه کرده اند. ابومنصور ماتریدى سه نوع استدلال نقلى، عقلى و گواهى عالم خلقت را بر توحید الاهى اقامه مى کند. در استدلال نقلى، وى از آیات قرآن و نیز اجماع مسلمانان و بلکه عموم انسان ها کمک مى گیرد. ماتریدى بر آن است که عموم انسان ها، حتى آنانى که مدعى ثنویت و چندگانه پرستى اند، توحید را از باب اینکه «واحد» آغاز عدد و نشانه عظمت و سلطان و رفعت و فضل است، مى پذیرند ماتریدى در اثبات توحید الاهى از آیات پرشمارى کمک مى گیرد و به آیاتى همچون: «لیس کمثله شیء؛ مانند هیچ چیز نیست.» (شورى/ 11) و «و إلهکم إله واحد لا إله إلا هو الرحمن الرحیم؛ خداي شما خداوند يگانه ‏اي است كه غير از او معبودي نيست (زيرا) او است بخشنده و مهربان (و داراي رحمت عام و خاص).» (بقره/ 163) استدلال مى کند.
همچنین وى از باب گواهى عالم خلقت بر توحید، استدلال هایى اقامه مى کند. یکى از این استدلال ها یکنواختى نظم حاکم بر عالم هستى است. اینکه جهان به صورت واحدى تدبیر مى شود، نشان آن است که جهان بر دست مدبرى واحد تدبیر مى شود. همچنین وى اجتماع وجوه منافع و مضار را در شىء واحد نشانه مدبر واحد مى داند وبرآن است که اگر مدبرجهان متعدد مى بود، کار جهان به تناقض مى کشید، و اجتماع وجود منافع و مضار در شىء واحد ناممکن مى شد، زیرا حرکت هر شیئى به جانبى مى بود که مدبرش آن را هدایت مى کرد.
اما آنچه در استدلال بر توحید ذاتى اهمیت بیشترى دارد، استدلال عقلى ماتریدیان است. عموم ماتریدیان به تبعیت از ابومنصور ماتریدى، برهانى را که به برهان تمانع معروف است، بر وحدانیت خداوند اقامه کرده اند. یک تقریر این برهان به این صورت است که اگر خالق هستى فرضا دو تا مى بود، و فرضا یکى از آن دو، خلق زید و دیگرى عدم آن را اراده مى کرد، در این صورت یا اراده هر دو نافذ بود و محقق مى گردید، یا اراده یکى از آن دو، و یا اراده هیچ کدام. نفاذ اراده هر دو مستلزم تناقض، یا دست کم مستلزم تضاد، و محال است؛ زیرا ممکن نیست زید هم خلق شود و هم نشود.
اما اگر اراده یکى از آن دو نافذ و مؤثر افتد، دیگرى مقهور و عاجز خواهد بود، و مقهور شدن و عجز نشانه نیازمندى و امکان و حدوث است. همچنین اگر اراده هیچ کدام تأثیرگذار نباشد، ناگزیر باید خدا و خالق هستى واحد باشد. ممکن است در پاسخ به این استدلال ماتریدیان، بگویند دو خدایى که فرض مى شود، عالم و حکیم اند. از این روى، چه اشکالى دارد که دو یا چند خدا و خالق وجود داشته باشد که همگى یک امر را اراده کنند و اراده همگى نیز نافذ افتد؟
ماتریدیان در برابر این اعتراض پاسخ هاى فراوانى دارند که هر یک، در حقیقت تقریر دیگرى از این برهان است. یک پاسخ این است: خدایى که پیش از این ثابت کردیم، واجب الوجود و علت تامه جهان است، و اگر قرار باشد اراده همه آنها در ایجاد یک شىء نافذ باشد، اجتماع چند علت تامه بر معلول واحد لازم مى آید و این مستلزم محال است. همچنین اگر خدایان متعدد باشند، چون هر یک از خدایان مفروض در علیت مستقل اند، لازم مى آید جهان، هم محتاج به هر یک از آنها باشد، چون جهان ممکن و حادث نیازمند علت است، و هم بى نیاز از آنها باشد، چون با وجود هر یک از دیگرى بى نیاز خواهد بود، و در این صورت لازم مى آید که هم جهان محتاج و نیازمند به آنها باشد و هم نباشد، و این محال و باطل است.
پاسخ دیگرى که در کلام بسیارى از ماتریدیان تکرار شده این است که دأب پادشاهان و سلاطین این است سلطه خود را بر تمام دیگر سلاطین و پادشاهان آشکار سازند و دیگران را تحت سلطه خود درآورند و خود یکه تاز میدان باشند. خداوند نیز که به نهایت کبریا و جبروت متصف است از این قاعده مستثنا نیست. از این روى، اگر خدایى غیر از خداى واحدى که دین به آن باور دارد وجود مى داشت، آثار سلطنت و خالقیت او آشکار مى شد، و چون چنین نیست، خداوند واحد است. ماتریدیان بر این پاسخ خود که در حقیقت تقریرى دیگر از برهان تمانع است، به آیه: «قل لو کان معه آلهة کما یقولون إذا لابتغوا إلى ذى العرش سبیلا؛ بگو اگر با او خداياني (آنچنان كه آنها مي‏ پندارند) بود، سعي مي‏ كردند راهي به سوي (خداوند) صاحب عرش پيدا كنند.» (اسراء/ 42) و آیه «و ما کان معه من إله إذا لذهب کل إله بما خلق ولعلا بعضهم على بعض سبحان الله عما یصفون؛ معبود ديگري با او نيست كه اگر چنين مي ‏شد هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير و اداره مي ‏كردند و بعضي بر بعضي ديگر تفوق مي‏ جستند (و جهان هستي به تباهي كشيده مي‏ شد) منزه است خدا از توصيفي كه آنها مي‏ كنند.» (مؤمنون/ 91) استدلال مى کنند.
در هر صورت، برهان تمانع مهم ترین برهانى است که عموم ماتریدیان بر توحید اقامه کرده و تقریرهاى متفاوتى از آن مطرح ساخته اند. گفتنى است آنان بدون استثنا بر این باورند که این برهان از آیه: «لو کان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا؛ اگر در آسمان و زمين خداياني جز الله بود فاسد مي‏ شدند. (و نظام جهان برهم مي‏ خورد)» (انبیاء/ 22) برگرفته شده است. هرچند برخى بر آنند که آیه مزبور اشاره اى به این برهان ندارد، زیرا مفاد برهان این است که اگر چند خدا وجود مى داشت، جهان پدید نمى آمد، اما از آیه بر مى آید که اگر چند خدا وجود داشت، جهان فاسد مى شد.

وحدت عددى و وحدت حقیقى

نکته اى که در پایان بحث توحید ذاتى باید بدان اشاره کنیم این است که در توحید ذاتى باید میان دو نوع وحدت عددى و وحدت حقیقى تمایز نهاد. در نظر بسیارى از مردم، وحدانیت خدا در قالب وحدت عددى تصور مى شود؛ یعنى معناى «یکى بودن خدا» در نظر آنان همان معنایى است که معمولا از عبارت «یک خورشید» یا «یک زمین» درک مى کنند. اما در کلام اسلامى معناى عمیق ترى از توحید ذاتى در نظر است که گاهى از آن به «وحدت حقیقى» تعبیر مى شود.
وحدت عددى آنجاست که شیئى تحت مفهوم عامى قرار دارد؛ به گونه اى که وجود مصادیق متعدد براى آن مفهوم، ممکن است. بنابراین در کنار شىء واحدى که وحدت عددى دارد، مى توان شىء دوم، سوم یا... مشابه با آن فرض کرد، به گونه اى که اگر آنها را در کنار هم قرار دهیم به عدد دو، سه یا... مى رسیم. اما در واحد حقیقى، به هیچ وجه با مفهوم عامى که مى تواند مصادیق مختلف داشته باشد، روبرو نیستیم، بلکه در اینجا شىء واحد به گونه اى است که اساسا فرض دو، سه یا... براى آن ممتنع است.
با تأمل در حقیقت ذات الاهى، در مى یابیم که وحدت خداوند از قبیل وحدت عددى نیست و هرگز نمى توان وجود یک یا چند خداى دیگر را در کنار خداوند تصور کرد، بلکه خداوند یکتا وجود محض و خالى از هرگونه قید و شرطى است، و فرض وجود فرد دیگرى از این وجود، محال است.
ماتریدیان هرچند تصریح ندارند که وحدت و یکتایى خداوند از نوع وحدت حقیقى است اولا، وحدت عددى را به صراحت نفى مى کنند و معتقدند نمى توان وحدانیت خداوند را به مفهوم وحدت عددى دانست و ثانیا، روح تصویرى که از وحدانیت خداوند ارائه مى دهند، همان وحدت حقیقى خداوند است. ابومنصور ماتریدى در موارد متعدد تصریح مى کند که خداوند واحد است اما این وحدت عددى نیست، بلکه او به ذات خود و جلال و عظمت خویش و بلندى و تنزه خود از مشابهت با خلق و از جمیع معایب آنها، واحد است. وى همچنین براى نفى وحدت عددى از خداوند به این صورت استدلال مى کند که هر عددى را تصورکنیم مى توان عددى دیگر را بر آن افزود یا عددى را از آن کاست و چنین توحیدى در خداوند راه ندارد. همچنین هر واحد عددى را مى توان به اجزا و نصف قسمت کرد و خداوند منزه از اجزاست.
تفسیر ماتریدى از وحدانیت خداوند را مى توان در این عبارت وى یافت:
«خداوند واحد است و شبیهى براى او متصور نیست، دایم و قائم به ذات است که ضد و ندى ندارد، و این است تأویل قول خداوند که مى فرماید: "لیس کمثله شىء" حقیقت این تأویل این است که هر چیزى که همانندى دارد، تحت مقوله عدد واقع مى شود، و در نتیجه، حداقل آن «دو» خواهد بود. همچنین هر چیزى که ضدى دارد، در معرض فنا قرار مى گیرد زیرا ضد آن فانى مى شود.... پس حاصل تأویل فرموده خداوند که فرموده است «واحد» یعنى واحد است در عظمت و کبریا، و در قدرت و سلطان، و واحد است به منزه بودن از اشباه و اضداد. بنابراین در تصویرى که ماتریدیان از وحدانیت خداوند ارائه مى دهند، قطعا وحدت عددى را در نظر ندارند، بلکه وحدتى را در نظر دارند که مى توان از آن به وحدت حقیقى تعبیر کرد.»

توحید در الوهیت و ربوبیت

توحید مراتب مختلفى دارد که براى موحد شمردن فرد، اعتقاد به برخى از آنها همچون توحید در وجوب وجود، توحید در خالقیت، توحید در ربوبیت و توحید در الوهیت ضرورى است. اما اعتقاد به برخى دیگر، نشانه کمال توحید است. با توجه به اهمیت فراوان توحید در الوهیت، برخى از ماتریدى شناسان سلفى بر ماتریدیان چنین اشکال گرفته اند که آنان در کلام خود تنها به توحید در خالقیت و ربوبیت پرداخته و از توحید در الوهیت غفلت ورزیده اند، درحالى که قرآن بر توحید در الوهیت بیشتر تأکید دارد و شعار اصلى پیامبر نیز توحید در الوهیت (لااله الاالله) بود، نه توحید در خالقیت. دکتر احمد الحربى مى نویسد:
«ماتریدیان همانند دیگر فرقه هاى کلامى، به توحید در الوهیت نپرداخته اند و هیچ یک از آنان به آن توجه نکرده اند.... آنان میان توحید در الوهیت و توحید در خالقیت خلط کرده و گمان برده اند که معناى الاهیت همان قدرت بر اختراع و پدید آوردن است، و از این روى، بر این اعتقادند که مقصود از آیه: «لو کان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا» (انبیاء/ 22) توحید در ربوبیت است.... آنان گمان کرده اند که اگر این مرتبه از توحید را با دلیل اثبات کنند، نهایت توحید را اثبات کرده اند و هر کس که به این مرتبه ایمان بیاورد،... مؤمن موحد به حساب مى آید. در حالى که قضیه از این قرار نیست.»
اما حقیقت این است که هرچند ماتریدیان مراتب توحید را به تفصیل مطرح نساخته و میان توحید در الوهیت و توحید در ربوبیت به روشنى تفکیک ننهاده اند، چنین هم نیست که آنان اصلا به توحید در الوهیت نپرداخته و از آن به کلى غفلت ورزیده باشند. اولا، ابومنصور ماتریدى در تأویلات اهل السنه، ذیل آیه: «و إلهکم إله واحد لا إله إلا هو الرحمن الرحیم» (بقره/ 163) به بحث از توحید در الوهیت به همان معنایى که حربى مطرح ساخت، پرداخته است، و برخى دیگر از ماتریدیان نیز به توحید در الوهیت پرداخته اند. این در حالى است که به اعتقاد برخى ماتریدیان، که درست هم به نظر مى رسد، توحید در الوهیت نتیجه توحید در ربوبیت و مترتب بر آن است، و انسان کسى را سزاوار پرستش مى داند و در برابر او کرنش مى کند که وى را خالق و رب و مدبر هستى خویش بداند. پس با اثبات توحید در ربوبیت، مى توان توحید در الوهیت را نیز نتیجه گرفت. بنابراین ماتریدیان، هم به توحید در ربوبیت و خالقیت معتقدند، و هم به توحید در الوهیت ایمان دارند.

منـابـع

سیدلطف الله جلالی- تاریخ و عقاید ماتریدیه- ناشر؛ مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

غلامحسین ابراهیمى دینانى- «کلام ماتریدى»- مجله کیهان فرهنگى- شماره 130ـ131

محمدجواد مشکور- فرهنگ فرق اسلامى- جلد 2- مقدمه و توضیحات کاظم مدیرشانه چى- آستان قدس رضوى- مشهد- 1372 ش

محمد سعیدى مهر- آموزش کلام اسلامى- جلد 1- تهران- نشر طه- 1385

www. adyan. org

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد