رابطه خدا و اعمال انسان در نزد ماتریدیه (قضا و قدر)

فارسی 2870 نمایش |

قضا و قدر

یکى دیگر از مباحث متفرع بر خلق اعمال، مسئله نسبت قضا و قدر با افعال آدمى است. با توجه به روشن شدن موضع ماتریدیان در باب خلق اعمال و نسبت قدرت انسان با قدرت خداوند، موضع آنان در باب قضا و قدر و اینکه آیا این دو موجب مجبور بودن انسان مى شوند یا خیر، آشکار مى گردد. با این حال، به اختصار دیدگاه ماتریدیان را در این باره نیز مطرح مى سازیم. پرسش اصلى این است که آیا تعلق قضا و قدر الاهى به افعال ارادى انسان، باعث نمى شود که او مجبور به انجام فعل باشد. در غیر این صورت، ممکن است کار او بر خلاف قضا و قدر و علم الاهى باشد و تخلف از این امور نیز محال است. پیش از پاسخ به این پرسش لازم است موضع ماتریدیان را در باب مفهوم قضا و قدر روشن سازیم، و سپس ببینیم که موضع ماتریدیان در باب اراده آزاد و اختیار انسان، چگونه با این امور سازگارى دارد.
ماتریدیان درباره مفهوم قضا و قدر اختلاف دارند. برخى از آنان قضا و قدر را جزو صفات متشابه، یعنى صفات خبرى قرار داده اند که باید به حقیقت آن، همان که خداوند از آنها اراده کرده است، ایمان آورد، و برخى از آنان این قول را به اسلاف ماتریدیان نسبت داده اند. بسیارى دیگر از ماتریدیان نیز به تعریف و روشن سازى مفهوم آنها پرداخته اند. آنان در حالى که به مشترک بودن واژه «قضى» اعتراف دارند، معتقدند این واژه معانى مختلفى دارد. پاره اى از این معانى عبارتند از: «امر» در آیه «وقضى ربک ألا تعبدوا إلا إیاه؛ پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد.» (اسراء/ 23)؛ «فراغت و سپرى کردن» در آیه «فلما قضى موسى الاجل؛ هنگامي كه موسي مدت خود را به پايان رسانيد.» (قصص/ 29)، «اعلام و خبر دادن» در آیه «وقضینا إلى بنى إسرائیل؛ ما به بني اسرائيل در كتاب (تورات) اعلام كرديم.» (اسراء/ 4)، «حکم» در آیه «فاقض ما أنت قاض؛ هر حكمي مي خواهي بكن.» (طه/ 72) و «خلق و آفرینش» در آیه «فقضاهن سبع سماوات؛ در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد.» (فصلت/ 12) است.
آنان بر این باورند که منظور از قضا در بحث قضا و قدر و جبر و اختیار، همین معناى اخیر، یعنى خلق و آفرینش است. بنابراین بحث قضا به بحث خلق اعمال باز مى گردد و در حقیقت عین آن است. در این صورت، هر آنچه در آن باب مطرح شد، در اینجا نیز مطرح مى گردد. ابوثناء لامشى مى نویسد: «این مسئله (مسئله قضا و قدر) و نیز مسئله هدایت و اضلال عین مسئله خلق افعال است؛ زیرا معناى این سخن که مى گوییم کفر و سایر معاصى به قضا و قدر الاهى است، یعنى به ایجاد و آفرینش خداوند است، زیرا مراد از قضا و قدر تخلیق و آفرینش است. ماتریدیان براى قدر دو معنا یا دو گونه برشمرده اند که هر دو به بحث خلق اعمال باز مى گردد: یکى حدود و کیفیتى است که شىء مطابق آن از کار در مى آید، به این معنا که هر چیزى را مطابق آنچه از خیر و شر و حسن و قبح داراست، قرار دهند، که از منظر ماتریدیان مراد از قدر در آیه «إنا کل شیء خلقناه بقدر؛ ما هر چيزي را به اندازه آفريديم.» (قمر/ 49) همین معناست، معناى دیگر نیز بیان ویژگى بیرونى شىء است که شىء در چه زمان و مکان و با چه ویژگى هاى بیرونى اى محقق خواهد شد، و آیا ثواب و عقاب بر آن مترتب است یا خیر.»
از دیدگاه ماتریدیان قدر به هر دو معنا از جانب خداوند است و انسان ها قادر به تقدیر افعال خود به هیچ یک از دو معناى فوق نیستند؛ زیرا بنابر معناى اول، افعال آدمى در حقیقت و در ذات خود با ویژگى هایى واقع مى شوند که ذهن آدمى قادر به درک آنها نیست. همچنین بنابر معناى دوم، آدمى نمى تواند کار خود را از این حیث که در چه زمان و مکانى و با چه ویژگى هاى خارجى اى محقق شود، تقدیر کند. بنابراین بحث قضا و قدر از دیدگاه ماتریدیان فرع بر مبحث خلق است، و این چیزى است که ماتریدى و پیروان وى بدان تصریح کرده اند؛ و همان راه حلى که ماتریدیان در بحث خلق اعمال ارائه کرده اند، در اینجا نیز به کار مى آید. همان گونه که در آن مبحث ماتریدیان بر مجبور نبودن انسان تأکید داشتند، در این مبحث نیز بر آن تأکید دارند.

تعلق علم، اراده و مشیت الاهى به اعمال انسان

یکى دیگر از مباحثى که فرع بر مسئله خلق اعمال و قضا و قدر است، شمول علم و اراده و مشیت الاهى بر افعال آدمى است. با توجه به شمول علم و اراده و مشیت الاهى بر تمام حوادث جهان، از جمله فعل ارادى انسان، این پرسش مطرح مى شود که آیا تعلق علم و مشیت و اراده الاهى به افعال ارادى انسان، باعث نمى شود که او در انجام دادن کارهاى خود مجبور باشد. در غیر این صورت، ممکن است کار او بر خلاف اراده و مشیت الاهى باشد و تخلف از اراده و علم و قضا و قدر الاهى نیز امکان پذیر نیست. در این باب نیز ماتریدیان با تأکید بر شمول علم و اراده و مشیت الاهى بر اعمال انسان و عدم امکان تخلف از آنها، قایل به جبر نبوده، معتقدند تعلق علم و مشیت و اراده الاهى به اعمال انسان، موجب از کف رفتن اختیار نیست.
آنان براى عمومیت و شمول علم و مشیت و اراده الاهى، به آیات و اجماع و دلیل عقلى استدلال کرده اند. دلیل آنان از قرآن، آیات فراوانى است که تمام افعال آدمى، از جمله هدایت و ضلالت و ایمان و کفر او را متعلق اراده و مشیت الاهى مى دانند. همچنین آنان به اجماع امت اسلامى مبنى بر اینکه: «ماشاءالله کان و ما لم یشأ لم یکن؛ هر چه خدا بخواهد، خواهد شد، و آنچه نخواهد، نخواهد شد.»، بر شمول اراده و مشیت الاهى بر تمام پدیده ها، از جمله افعال خوب و بد آدمى استدلال کرده اند. استدلال عقلى آنان بر عمومیت مشیت و قدرت الاهى بر تمام افعال اختیارى خوب و بد انسان این است که اگر تمام افعال آدمى مطابق اراده و مشیت الاهى نبوده، مطابق مشیت آدمى یا شیطان یا هر موجود دیگرى باشد، لازم مى آید در حیطه سلطنت و ملکوت خداوند چیزى پدید آید که او نمى خواهد و این نشانه ضعف و مقهوریت، و اماره حدوث است، و چنین موجودى سزاوار ربوبیت و الوهیت نیست.
بارى، ماتریدیان با آنکه بر شمول علم و اراده و مشیت الاهى بر افعال آدمى تأکید دارند، براین باورند که هیچ کدام از این امور باعث از کف رفتن اختیار نیست. آنان معتقدند علم و اراده و مشیت خداوند و نیز قضا و قدر او، به فعل اختیارى انسان کماهو تعلق مى گیرد؛ یعنى خدا مى داند که انسان فعلى را خود با اختیار خویش انجام خواهد داد و یا ترک خواهد کرد، و چنین مى خواهد. کمال الدین بیاضى مى نویسد: «خداوند متعال به اشیا کماهى و همان گونه که هستند، علم دارد. پس خدا علم دارد که زید با اختیار و قدرت خود ایمان مى آورد یا ایمان نمى آورد.... علم خداوند به فعل انسان مستلزم اضطرار یا سلب اختیار از انسان نیست؛ زیرا خداوند به اشیا آن گونه که از روى اختیار واقع مى شوند، علم دارد.»
بنابراین ماتریدیان در باب تعلق علم و اراده و مشیت الاهى به فعل انسان و سازگار ساختن این دیدگاه با آزادى انسان، بر این باورند که علم و اراده خداوند به وجود یا عدم فعل به طور مطلق تعلق نگرفته است، بلکه به صورت مقید به اختیار و کماهو تعلق گرفته است و این راه حلى است که برخى علماى معاصر شیعه نیز ارائه کرده اند. به تعبیر دیگر، موضع ماتریدیان در این مبحث، همانند مبحث خلق اعمال، به امامیه بسیار نزدیک و بلکه با آن یکسان است.

رابطه امر، رضا و محبت با مشیت و اراده

اگر مشیت و اراده الاهى به این تعلق گرفته است که انسان با اختیار خود هر کارى را انجام دهد، چرا خداوند از انسان ایمان و انجام کارهاى نیک را مطالبه کرده و به آن فرمان داده است؟ اینجاست که مسئله رابطه امر و رضا و محبت الاهى با مشیت و اراده او مطرح مى شود. هنگامى که مشیت و اراده خداوند به انجام کارهاى زشت و کفرآمیز از انسان تعلق گیرد، آیا این بدان معنا نیست که خداوند به تحقق کارهاى زشت و کفرآمیز رضایت و محبت داشته، دوست دارد چنین امورى محقق شود، و اگر چنین است پس چرا انسان را به ایمان و انجام کارهاى نیک دستور داده است.
ماتریدیان براى گریز از این اشکال، میان مشیت و اراده از یک سوى، و امر و رضا و محبت از سوى دیگر، تمایز و تفکیک نهاده اند. آنان بر این باورند که رضا و محبت و امر، لوازم مشیت و اراده نیستند، بلکه مى توان چیزى را اراده کرد که انسان آن را دوست ندارد و به آن راضى نیست.
ماتریدیان بر این مدعاى خود استدلال هاى گوناگونى آورده اند. ابومنصور ماتریدى براى تفکیک میان محبت و رضایت با اراده و مشیت به کتاب الله استناد کرده، مى نویسد: «در کتاب خدا براى تفاوت میان محبت و رضا، و میان اراده و مشیت دلیل وجود دارد؛ زیرا خداوند فرموده است: «و لا یرضى لعباده الکفر؛ هرگز كفران را براي بندگانش نمي ‏پسندد.» (زمر/ 7) و فرموده است: «والله لا یحب الفساد؛ خدا فساد را دوست نمي‏ دارد.» (بقره/ 205) و فرموده است: «إن الله یحب التوابین؛ خداوند، توبه كنندگان را دوست دارد.» (بقره/ 222) و «إن الله لا یحب المعتدین؛ خداوند متجاوزان را دوست نمي‏ دارد.» (بقره/ 190) اما در باب مشیت فرموده است: «من یشإ الله یضلله و من یشأ یجعله على صراط مستقیم؛ هر كس را خدا بخواهد (و مستحق باشد) گمراه مي ‏كند و هر كس را بخواهد (و شايسته بيند) بر راه راست قرار خواهد داد.» (انعام/ 39) و غیر اینها از آیاتى که موجب تخصیص محبت و رضا و تعمیم مشیت و اراده مى شود.»
برخى دیگر از ماتریدیان براى تمایز محبت و رضایت از اراده و مشیت چنین استدلال کرده است که محبت و رضایت به این مفهومند که شىء نزد خداوند مستحسن باشد، در حالى اراده و مشیت عام است. برخى دیگر نیز، از باب استدلال از شاهد براى غایب به خود انسان مثال زده اند که انسان گاهى کارى را اراده مى کند که به آن محبت و رضایت ندارد، مانند تناول داروهاى تلخ یا اقدام به قطع عضو در صورتى که خطرى مهم تر در کار باشد.
بنابراین ماتریدیان با تفکیک میان اراده و مشیت از یک سوى، و رضایت و محبت و امر الاهى از سوى دیگر، به این اشکال پاسخ مى دهند. به تعبیر دیگر، هرچند خداوند از باب حفظ آزادى و اختیار انسان، مطابق اراده انسان از ازل کارهاى خوب و بد او را اراده کرده است، تمام کارهاى او را دوست ندارد و بدان ها رضایت نمى دهد و به همه کارهایى که او انجام مى دهد، او را مأمور نساخته است، بلکه تنها به کارهاى نیک او را امر فرموده است و فقط به این بخش از کارهاى او محبت و رضایت دارد.

پیامدهاى خلق اعمال

1. خدا و فعل قبیح: یکى از مسائلى که در پى خلق اعمال مطرح مى شود این است که اگر خدا خالق و آفریننده تمام اعمال آدمى باشد، افعال قبیح، همچون کفر و معصیت و زنا، به او مستند و منتسب مى شوند. ماتریدیان در این باره، با پذیرش اینکه تمام افعال آدمى، از جمله افعال زشت او مشمول اراده و خلق الاهى است، معتقدند اولا، ایجاد فعل قبیح مى تواند از سر حکمت بوده، بدین ترتیب قبیح نباشد، هرچند که انسان نتواند حکمت آن را دریابد؛ و ثانیا، اصل در انتساب امور به خداوند این است که آنچه اضافه و انتساب آن از باب تعظیم و شکر و ذکر نعمت هاى خداوند باشد، به خداوند استناد و انتساب داده مى شود و آنچه از این باب نباشد، هرچند در واقع آفریده خداست، از باب تأدب، به حضرت او انتساب و استناد داده نمى شود.
2. افعال متولد: افعال متولد به افعالى گویند که در پى فعل مستقیم انسان پدید مى آید. مانند دردى که پس از وارد آوردن ضربت، در بدن فرد پدید مى آید، و این درد ممکن است با اصل ضربت فاصله اى زمانى داشته باشد. بى شک اصل ضربت کار ضارب است، اما درد کار کیست؟ معتزله و دیگر فرقه ها در این باره اختلاف نظر دارند. با توجه به موضع ماتریدیان در باب خلق اعمال، که تمام اعمال آدمى را خلق و کار خدا مى دانستند، دیدگاه آنان در این زمینه نیز روشن مى شود. آنان این گونه آثار و افعال را نیز مخلوق و آفریده خدا مى دانند. اما با این حال، انسان را نیز به این دلیل که سبب این کار شده و به تسبیب این کار را انجام داده است، مسئول مى شمارند.
3. هدایت و ضلالت: در باب مفهوم و حقیقت هدایت و ضلالت میان ماتریدیان و معتزله اختلاف نظر وجود دارد. از دیدگاه معتزله، آن گونه که در آثار ماتریدیان گزارش شده است، هدایت به معناى بیان طریق صواب، و اضلال به مفهوم گمراه نامیدن یا حکم به گمراهى انسان است، پس از اینکه وى، خود، گمراهى را برگزیند. اما از دیدگاه ماتریدیان هدایت و ضلالت به معناى خلق و آفرینش هدایت یا ضلالت از سوى خداوند در وجود انسان است. ماتریدیان براى مدعاى خود چنین استدلال مى کنند: خداوند خطاب به پیامبر (ص) فرموده است: «إنک لا تهدى من أحببت ولکن الله یهدى من یشاء وهو أعلم بالمهتدین؛ تو نمي تواني كسي را كه دوست داري هدايت كني، ولي خداوند هر كس را بخواهد هدايت مي ‏كند، و او از هدايت يافتگان آگاهتر است.» (قصص/ 56) در این آیه هدایتگرى از پیامبر نفى شده است، در حالى که اگر منظور از هدایت، بیان راه درست بود، نفى آن از پیامبر درست نبود؛ زیرا پیامبر راه درست را براى همگان، چه دوست و چه دشمن، بیان کرده بود.
بنابراین از منظر ماتریدیان، هدایت و ضلالت آنگاه که به معناى ایجاد هدایت و ضلالت باشد، به خداوند اسناد داده مى شود، و هدایت، به منزله دعوت به هدایت و از سر تسبیب به قرآن و پیامبر نسبت داده مى شود، چنان که ضلالت از باب دعوت و از طریق تسبیب، به شیطان نسبت داده مى شود. اما حقیقت این است که مى توان قول معتزله و ماتریدیه را به خوبى با هم جمع کرد. به عبارت دیگر، ما دو گونه هدایت و ضلالت داریم: یکى هدایت و ضلالت به معناى ایجاد و آفرینش هدایت و ضلالت در انسان، یعنى، هدایت و ضلالت تکوینى است که این کار خداوند و البته مخصوص بندگان بسیار خاص خداست؛ و دیگرى هدایت عام الاهى است که پیامبر و قرآن نیز در سلسله آن قرار دارند، و آن دعوت از عموم انسان ها و رساندن پیام الاهى و دعوت وتسبیب است والبته هدایت و ضلالت نخست در رتبه دوم قرار دارد.

حلال و حرام و ارزاق

از دیگر پیامدهاى خلق اعمال، مسئله رزق است و اینکه آیا رزق فقط امور حلال را در بر مى گیرد یا امور حرام نیز رزقند. ماتریدیان معتقدند حلال و حرام هر دو رزقند، و هر کسى هر چه مى خورد، چه حلال باشد و چه حرام، رزق خود را مى خورد. ماتریدیان براى این مدعاى خود به معناى لغوى رزق و نیز به آیه ذیل استناد مى کنند: «و ما من دآبة فى الأرض إلا على الله رزقها ویعلم مستقرها ومستودعها کل فى کتاب مبین؛ هيچ جنبنده ‏اي در زمين نيست مگر اينكه روزي او بر خدا است، او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مي‏ داند، همه اينها در كتاب آشكاري (لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است.» (هود/ 6) آنان مدعى اند رزق هرچند مشترک لفظى و به معناى غذا و قوت و ملک است، معناى غالب آن غذا و قوت است؛ و غذا و قوت، هم مى تواند حلال باشد و هم حرام. همچنین بنابر آیه فوق، خداوند وعده داده است که هر جنبنده اى را رزق دهد. حال اگر انسانى در عمر خود یک بار از مال حرام استفاده کرد، نمى توان گفت او از رزق خداوند استفاده نکرده است. به خصوص درباره کسانى که تمام عمر خود را حرام مى خورند. ضمن اینکه در آیه شریفه، منظور از رزق فقط قوت و غذاست و نمى توان آن را به معناى ملک دانست؛ زیرا در آیه، رزق هر جنبنده اى تضمین شده است و مفهوم مالکیت درباره جنبندگان غیر انسانى قابل تصور نیست.
بنابراین از دیدگاه ماتریدیان، حرام و حلال، هر دو رزق الاهى اند. حال این پرسش پیش مى آید که اگر حرام رزق الاهى است، پس انسان نباید در اکل آن عقاب شود. ماتریدیان در پاسخ مى گویند: عقاب او به سبب مباشرت در سبب حرام و سوء اختیار و سوء قصد مکلف است؛ زیرا خداوند، از سویى به طور مطلق (حلال و حرام) به انسان وعده رزق داده است و از سوى دیگر به او دستور داده تا از راه حلال در طلب رزق خود باشد: «یا أیها الناس کلوا مما فى الأرض حلالا طیبا؛ اي مردم از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه بخوريد و از گامهاي شيطان پيروي نكنيد، چه اينكه او دشمن آشكار شما است.» (بقره/ 168) حال اگر انسان از طریق حرام در پى رزق خود برآمد، خداوند از همان راه، آن رزق را به او مى رساند، لیکن به سبب مخالفت امر خدا و سوء اختیارش او را عقاب خواهد کرد.

اجل ها

آدمى روزى به دنیا مى آید و روزى از دنیا مى رود، و اینکه انسان چه روزى از دنیا رود در علم الاهى مقدر شده است. این سررسید مرگ را اجل مى نامند. قرآن کریم از اجل سخن گفته و فرموده است که هر گاه اجل فرا رسد، دیگر مجالى براى تقدیم و تأخیر آن نیست و فرد از دنیا خواهد رفت. اما مرگ انسان گاه بر اثر کهولت و گاه بر اثر حوادث طبیعى و گاه بر اثر بیمارى و گاه بر اثر قتل است. آنچه در اینجا مورد بحث است، این است که آیا مقتول به اجل خود از دنیا مى رود، یا اجل او چیز دیگرى است و قاتل بر خلاف اجل او، وى را مى کشد.
ماتریدیان بر این باورند که مقتول به اجل خود از دنیا مى رود. از منظر آنان اساسا هر انسانى تنها یک اجل دارد که به آن از دنیا مى رود. آنان چندین استدلال براى اثبات مدعاى خود اقامه کرده اند. یکى از این استدلال ها با نظر به آیه شریفه «فإذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعة ولا یستقدمون؛ براي هر قوم و جمعيتي زمان و مدت (معيني) است و به هنگامي كه مدت آنها فرا رسد نه ساعتي از آن تاخير مي‏ كنند و نه بر آن پيشي مي‏ گيرند.» (اعراف/ 34) صورت مى پذیرد، که بر اساس آن، انسان ها توانایى پیش یا پس انداختن اجل خود را ندارند. دوم اینکه مرگ که معنایى منافى حیات است، کار و فعل خداوند است، و قاتل در آن دخالتى ندارد؛ بلکه قتل کار قاتل و قائم به اوست که در مقتول حلول نمى کند.
اساسا ماتریدیان معتقدند قتل یعنى کارى که قاتل انجام مى دهد و در پى آن خداوند به صورت اجراى عادت، روح را از بدن مقتول خارج مى سازد. بنابراین انزهاق روح ربطى به قاتل ندارد. سوم اینکه اگر مقتول به اجل خود از دنیا نرود، لازم مى آید که خداوند از حفظ و نگهداشتن مقتول تا زمان سررسید اجلش عاجز باشد و این محال است. پس مقتول به اجل خود از دنیا مى رود. ماتریدیان همچنین به این پرسش که اگر مقتول به اجل خود از دنیا مى رود، پس قصاص براى چیست، پاسخ داده اند. آنان معتقدند چون قاتل مرتکب کارى شده که خدا از آن نهى کرده و فعلى را انجام داده است که خداوند به طریق اجراى عادت مرگ را در پى آن به سراغ مقتول مى فرستد، قصاص واجب است. اما به نظر مى رسد ماتریدیان میان اجل حتمى و اجل معلق خلط کرده اند و غفلت از تمایز این دوگونه اجل به این موضع گیرى انجامیده است.

منـابـع

سیدلطف الله جلالی- تاریخ و عقاید ماتریدیه- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

غلامحسین ابراهیمى دینانى- «کلام ماتریدى»- مجله کیهان فرهنگى- شماره 130ـ131

محمدجواد مشکور- فرهنگ فرق اسلامى- چ دوم- مقدمه و توضیحات کاظم مدیرشانه چى- آستان قدس رضوى- مشهد- 1372 ش

محمد سعیدى مهر- آموزش کلام اسلامى- جلد 1- تهران- نشر طه- 1385

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد