قلمرو جغرافیایی ماتریدیان (حکومت عثمانى)
فارسی 8413 نمایش |در این مقاله پراکندگی و قلمرو جغرافیایى ماتریدیان مورد بررسی قرار می گیرد، برای این منظور بحث را در دو مرحله؛ پیش از تقسیم سرزمین هاى اسلامى به کشورهاى کوچک، و مرحله پس از آن، مطرح مى سازیم.
ماتریدیه از قرن 4 تا قرن 12
ابومنصور ماتریدى حدودا در اوایل قرن چهارم هجرى مکتب ماتریدى را بنیاد نهاد، و این مکتب در حوزه سمرقند، که احتمالا ماتریدى در آن نفوذ فوق العاده اى داشته است، دست کم در میان شاگردان وى رواج یافت. اما تا مدت ها از این حوزه فراتر نرفت و تنها حدود یک قرن بعد توانست به دیگر حوزه هاى ماوراءالنهر راه یابد. از آن پس به تدریج در دیگر بلاد اسلامى همچون مناطق مختلف شبه قاره هند، و نیز به سمت غرب و شمال جهان اسلام، یعنى ایران و عراق و مصر و شام و ترکیه و... گسترش یافت، و تقریبا تا اواخر دوره حکومت عثمانى، که تمام محققان آنها را ماتریدى و حنفى دانسته اند، به گسترش خود ادامه داد. از این روى، مى توان قلمرو جغرافیایى ماتریدیان را در این برهه هشتصد ساله از تاریخ، محدوده ماوراءالنهر و بلاد هند و چین، خراسان و عراق، ترکیه عثمانى و شام و مصر و سرانجام تمام قلمرو جغرافیایى حنفیان دانست.
ماوراءالنهر
ماوراءالنهر نامى است که مسلمانان بر منطقه اى وسیع در آن سوى رود جیحون، که امروزه آسیاى مرکزى نام دارد، نهاده بودند. این منطقه که وسعت بسیار و موقعیت ژئوپلتیکى ویژه اى داشت، به پنج ناحیه تقسیم مى شد: 1. ناحیه صغد، شامل سمرقند و بخارا 2. ناحیه خوارزم 3. ناحیه صغانیان 4. ناحیه فرغانه و 5. ناحیه چاچ (شاش) که امروزه تاشکند نام گرفته و پایتخت ازبکستان است. نخستین بار در سال 61 هجرى بود که مسلمانان به فرماندهى سالم بن زیاد وارد این منطقه شدند و پس از کشمکش هاى فراوان و جنگ و گریزهاى پى درپى، سرانجام تا سال 96 هجرى فتوحات اسلامى به دست قتیبة بن مسلم در این ناحیه کامل گردید. وى توانست پس از فتح کامل ماوراءالنهر وارد سرزمین چین شود و کاشغر را به یکى از پایگاه هاى اسلامى تبدیل سازد.
به هر روى، پس از استقرار اسلام در این نواحى، بیشتر شهرهاى ماوراءالنهر و تمام نواحى شرقى مملکت اسلامى همچون ماوراءالنهر، بلخ و خراسان به پایگاه هاى مهم علمى و فرهنگى عالم اسلام بدل گردیدند و دانشمندان ژرف اندیش پرشمارى را تقدیم جامعه بزرگ اسلامى کردند. چنان که بسیارى از فقیهان، متکلمان، محدثان و اندیشمندان بنام جهان اسلام به این مناطق تعلق دارند. با این حال، در این خطه از جهان اسلام تعدد آرا و مذاهب نیز فراوان بوده و فرقه هاى پرشمارى در آن حضور داشته یا پدید آمده اند. یکى از این فرقه ها، فرقه کلامى ماتریدیه است که سمرقند، از مهم ترین بخش هاى ماوراءالنهر، زادگاه آن است. این فرقه، از زمان تأسیس آن به دست ابومنصور ماتریدى تاکنون، در این بخش حضور داشته و از این روى، ماوراءالنهر براى این مکتب، قلمرو مادر به شمار مى آید. اما مکتب ماتریدى نتوانست به زودى جایگاه مناسبى در کل حوزه ماوراءالنهر بیابد، و تا مدت ها تنها در میان عالمان سمرقند، که احتمالا بیشتر آنان از شاگردان و شاگردان شاگردان و مریدان ابومنصور ماتریدى بودند، رایج بود و به نام «مکتب علماى سمرقند» شناخته مى شد. این مکتب تا حدود یک قرن حتى نتوانست علماى بخارا، یعنى نزدیک ترین ناحیه به سمرقند را جذب کند، اما با تلاش هاى دانشمندانى چون ابومعین نسفى و ابوالیسر بزدوى در ماوراءالنهر قبول عام یافت. بدین ترتیب، دیگر فرقه ها و مذاهبى که در ماوراءالنهر بودند، و تاریخ و نیز آثار ابومنصور ماتریدى از وجود آنها حکایت دارد، از آن سرزمین رخت بر بستند و ماتریدیه مذهب رسمى اهل سنت گردید. بنابر گزارش ابومعین نسفى، تمام حنفیان نواحى ماوراءالنهر و خراسان، از جمله مرو و بلخ، بر مذهب ماتریدى بوده اند، هرچند در مناطقى همچون خوارزم، تا سال ها اندیشه اعتزالى در میان حنفیان غالب بود و بسیارى از عالمان این حوزه که در فقه پیرو ابوحنیفه بوده اند، در کلام و عقاید تفکر اعتزالى داشتند.
بلاد هند و چین
از آن پس اندیشه ماتریدى به دیگر بلاد، از جمله نواحى هند و چین نیز وارد شد. در این دوره نباید نقش حکومت ها را در گسترش مذهب ماتریدى و زوال فرقه هاى مخالف آن، از نظر دور داشت. بنابر گزارش هاى موجود، سامانیان، خاندانى علم پرور و عالم نواز بودند. به نظر مى رسد آنان ابتدا با تمام علما و اصحاب اندیشه روابط خوبى داشته اند و از نشر علم حمایت مى کرده اند و در سایه حمایت آنان، مسلک ها و مکتب هاى مختلف پدید مى آمدند و مجال مى یافتند تا آزادانه به بسط آرا و عقاید خود بپردازند، اما به تدریج، تشتت آرا و پیدایش فرقه هاى گوناگون و پرشمار، حوصله آنان را سرآورد و موجب شد که سرانجام ایشان حمایت از مذاهب مختلف را کنار نهاده، تنها از ماتریدیان حمایت کنند. لیکن در جلب این حمایت ویژه، نباید نقش اندیشه هاى سیاسى ماتریدیان و تلاش طرفداران این مکتب را نادیده گرفت. نمونه اى مناسب از این نقش را ابوالیسر بزدوى، دانشمند عالى رتبه ماتریدى قرن پنجم، براى ما گزارش کرده است. در این گزارش، هم نقش سیاست و حکومت در ترویج این آیین نمایان است و هم نقش عوامل فرهنگى و آموزه هاى مذهبى ماتریدیه در جذب افراد. به هر روى، اندیشه ماتریدى در مناطق پنجگانه ماوراءالنهر محصور نماند و به نواحى دیگرى همچون خراسان، بلخ، غزنه و مناطق مختلف هند نیز راه یافت. هرچند از نحوه و زمان دقیق ورود اندیشه هاى ماتریدى به این نواحى اطلاع دقیقى در دست نیست، نقش ترکان غزنوى، غورى و به ویژه سلجوقى را در این گسترش، به ویژه در مناطق مختلف شبه قاره هند نباید نادیده گرفت. از زمان و نحوه راهیابى اندیشه هاى ماتریدى به حوزه هاى بلخ و غزنه (در افغانستان کنونى) اطلاع دقیقى در دست نیست؛ اما از آنجا که این مناطق در همسایگى ماوراءالنهر قرار داشتند، و از سویى، تمام این مناطق کمابیش از مذهب ابوحنیفه پیروى مى کردند، و از سوى دیگر، سامانیان بر هر سه قلمرو (ماوراءالنهر، بلخ و غزنه)، حکم مى راندند، اندیشه ماتریدى به سرعت به دو حوزه بلخ و غزنه و اطراف آن وارد شد، و از آنجا توسط حاکمان ترک غزنوى، غورى و سپس سلجوقى به مناطق هند و سند راه یافت. هرچند پیش از غزنویان، پاى مسلمانان به مناطقى از هند (کشور مهابهارته) باز شده بود، سبکتکین (متوفاى 388)، پایه گذار حکومت غزنوى، و پسرش محمود (متوفاى 421)، بودند که توانستند به فتوحات بى سابقه اى در این ناحیه دست یابند و پرچم اسلام را در آن به اهتزاز درآورند. آن دو ابتدا به نام سامانیان حکم مى راندند و کشورگشایى مى کردند، اما بعدها قدرت فراوان یافتند و بر ضد اربابان خود شوریدند و بساط حکومت سامانى را برچیدند. از این روى، حکومت غزنویان در عقاید و مذهب از سامانیان تبعیت مى کردند و همچون آنان بر مذهب اهل سنت و جماعت (ماتریدى) و پیرو ابوحنیفه بودند و هرچند بعدها قدرت را از چنگ سامانیان در آوردند، عقاید مذهبى شان را حفظ کردند. پس از غزنویان غوریان و سلجوقیان نیز که به تثبیت و ترویج عقاید ماتریدى در قلمرو حکومت خود پرداختند، و به ویژه سلجوقیان که برخلاف غزنویان و غوریان کشورگشایى خود را از شرق به سوى غرب عالم اسلامى جهت دادند، سراپا در خدمت مکتب ماتریدى بودند، و به اعتقاد پرفسور ویلفرد مادلونگ، مستشرق آلمانى، ترک هاى سلجوقى مهم ترین عامل نفوذ گسترش ماتریدیه در نواحى غربى جهان اسلام بودند. بدین ترتیب، تفکر ماتریدى ابتدا در سمرقند بنیان گرفت و اندکى بعد در بیشتر مناطق ماوراءالنهر و حوزه هاى بلخ و غزنه و نواحى مجاور آن نشر یافت و به همت حاکمان و کشورگشایان ترک به نواحى مختلف شبه قاره هند، یعنى پاکستان، بنگلادش، کشمیر و هند کنونى، وارد شد.
خراسان، نواحى مرکزى و غربى ایران و عراق
چنان که پیش تر گذشت، در مناطق شرقى خراسان، همچون بلخ و غزنه، مکتب ماتریدى، حدود صد سال پس از تأسیس، توانست رواج کامل یابد و حاکمان سامانى و سپس ترکان غزنوى که بر مذهب ابوحنیفه بودند، در انتشار این مکتب در مناطق مزبور نقش مهمى داشتند. اما در نواحى مرکزى و شمالى خراسان، همچون نیشابور و خوارزم وضعیت به گونه اى دیگر بود. برخلاف مناطق ماوراءالنهر و نیز بلخ و غزنه، که پیروان ابوحنیفه در آنها اکثریت قاطعى داشتند، و از این روى، به مذهب ماتریدى که داعیه دار تفکر حنفى بود روى خوش نشان دادند، در مناطق مرکزى و شمالى خراسان مذهب شافعى نیز پیروان قابل ملاحظه اى داشت، و همچنین بسیارى از حنفیان خوارزم و نیشابور، در کلام و عقاید بر مسلک معتزله یا کرامیه بودند. با این حال، گزارش برخى ماتریدیان در قرن پنجم، همچون ابومعین نسفى و ابوشکور سالمى گویاى آن است که در تمام بلاد خراسان، دست کم حنفیان، بر مکتب کلامى ماتریدى بوده اند. این در حالى است که تفتازانى اشعرى در قرن هشتم، مکتب ماتریدى را به مناطق ماوراءالنهر محدود کرده و خراسان و عراق و شام و... را بر مسلک اشعرى معرفى مى کند. با قطع نظر از این دو گزارش متناقض، گمان مى رود تا پیش از عصر سلجوقیان در قرن پنجم هجرى، نواحى شمالى و مرکزى خراسان و دیگر نقاط ایران، همچون حوزه هاى رى و اصفهان، و نیز دیگر مناطق مرکزى و غربى و شمالى جهان اسلام از اندیشه ماتریدى بى خبر بوده یا دست کم این اندیشه طرفدارانى جدى نداشته است. تنها پس از سیطره سلجوقیان بر این مناطق بود که اندیشه ماتریدى رو در روى اندیشه اشعرى قرار گرفت و به طور جدى تبلیغ مى شد. در عصر سلجوقیان تنش میان حنفیان و شافعیان بسیار بالا گرفت و شافعیان، که در کلام پیرو ابوالحسن اشعرى بودند، رقیبان سرسختى براى ماتریدیان به شمار مى آمدند. از این روى، با اینکه تا پیش از این عصر و به ویژه در زمان ابومنصور ماتریدى، معتزلیان و اندیشه اعتزالى دشمن سرسخت ماتریدیان بودند و بیشترین حملات ماتریدیان متوجه این فرقه و اندیشه هاى آن بود، در عصر سلجوقیان، شافعیه و به عبارت دیگر، اشاعره جایگزین معتزله شدند و در خراسان و مناطق مرکزى ایران همچون رى و اصفهان رقابت میان حنفیان و شافعیان و ماتریدیان و اشعریان به اوج خود رسید. پیش از عصر سلجوقیان، شافعیان که در کلام و عقاید بر مسلک اشعرى بودند، در بسیارى مناطق خراسان و دیگر نقاط ایران نفوذ چشم گیرى داشتند و منصب هاى مهمى همچون قضاوت، و خطبه جمعه در دست آنان بود. اما طغرل بیک، فاتح سلجوقى، که تقریبا اکثر شهرهاى ایران را به تسخیر در آورد و بعدها خلیفه عباسى نیز زمام امور مناطق تحت کنترل وى را رسما به او سپرد، در تمام شهرهاى تحت حاکمیت خود، شافعیان را از منصب هایشان برکنار ساخت و علماى حنفى را به جاى آنان منصوب کرد و به این ترتیب آنان توانستند آزادانه در مساجد و بر منبرها اشاعره و اشعرى را لعن کنند و افکار وى را کفر و زندقه بخوانند. افزون بر این، سلجوقیان حنفى تنها به سب و لعن شافعیان و اشعریان بسنده نکردند، بلکه پاى فراتر نهاده، به تعقیب و شکنجه آنان دست یازیدند؛ هرچند این وضعیت در عصر آلپ ارسلان (حکومت 455-465)، فرزند و جانشین طغرل بیک تا حدودى به اعتدال گرایید و نظام الملک، وزیر شافعى آلپ ارسلان، توانست از شکنجه و آزار شافعیان و اشعریان جلوگیرى کند و مساجدى را نیز به شافعیان اختصاص دهد. به هر روى، مخالفت و تنش میان ماتریدیان و اشعریان در سراسر دوره سلجوقى در ایران ادامه یافت. همچنین سلجوقیان بودند که اندیشه حنفى را از شرق به غرب عالم اسلام بردند و در عراق و شامات و آسیاى صغیر گسترانیدند. آنان همواره از محضر عالمان حنفى و به ویژه علماى تحصیل کرده ماوراءالنهر بهره مى بردند و آنان را در مناصب مختلف مى گماردند و مدارسى را براى آنان تأسیس وزمینه تلاش ونشر اندیشه هاى آنان را فراهم مى ساختند. بنابراین مى توان دریافت که ماتریدیه از قرن پنجم به بعد، به نواحى مختلف خراسان و ایران و نیز به بغداد و سرانجام دمشق و آسیاى صغیر راه یافته و از آن تاریخ، این مناطق نیز جزو قلمرو جغرافیایى ماتریدیان شده است. از سویى دیگر، از قرن ششم به بعد، به تدریج، فرقه هاى متعددى که در سرزمین هاى اسلامى وجود داشتند، از میان رفتند و اهل سنت و جماعت به لحاظ کلامى و اعتقادى، تقریبا به دو فرقه نسبتا بزرگ ماتریدیه و اشاعره محصور گردیدند. حتى معتزله نیز که تا اواخر قرن چهارم هجرى در بیشتر نقاط جهان اسلام و در برخى مناطق تا قرن ششم و هفتم نیز حضور جدى داشت و بسیارى از پیروان فقهى ابوحنیفه بدان وفادار بودند، از میان رفت، و بدین ترتیب، اکثریت حنفیان به تفکر کلامى ماتریدى که خود را نماینده ابوحنیفه معرفى مى کرد، گراییدند و قلمرو جغرافیایى ماتریدیه با قلمرو جغرافیایى حنفیه یکى شد.
ماتریدیان در آسیاى صغیر (قلمرو حکومت عثمانى)
سلطان عثمان بن ارطغرل به سال 699 دولت عثمانى را در آسیاى صغیر بنیاد نهاد و این حکومت جایگزین حکومت سلاجقه روم شد. هرچند حکومت عثمانیان در آغاز بسیار کوچک بود، رفته رفته نواحى وسیعى از جهان اسلام را فرا گرفت و به امپراتورى پهناور و باعظمتى در جهان مبدل شد. امپراتورى عثمانى در قرن هاى شانزدهم و هفدهم میلادى در اوج گسترش و اقتدار خود بود و قلمرو آن از شمال دریاى سیاه تا مصر و سودان و حبشه و یمن، و از جزیره بالکان تا عراق و بحرین و... را در بر داشت. امپراتورى عثمانى را سلسله حاکمان ترک از تبار سلطان عثمان اداره مى کردند که همه حنفى مذهب بودند و حنفیه در سرتاسر قلمرو حکومت آنان مذهب رسمى تلقى مى شد. از این روى، مذهب حنفى در سایه این حکومت وسیع، توانست در اکثر مناطق جهان اسلام رواج یابد. حکومت عثمانى جایگزین حکومت سلجوقیان روم شد و سلجوقیان همگى بر حمایت بى دریغ از مذهب ابوحنیفه و به تبع آن از آیین ماتریدى پاى مى فشردند و بدین ترتیب، آنان اندیشه ماتریدى را در مناطق غربى و شمالى حاکم ساختند. هنگامى که مغولان به فرماندهى غازان خان در سال 699 به سوى آسیاى صغیر در حرکت بودند، سلطان علاءالدین سلجوقى هراسان از حمله مغولان، از امپراتورى بیزانس کمک خواست، اما امپراتور که دشمن دیرینه سلجوقیان بود، به سلطان علاءالدین نیرنگ زد و او را کشت، و بدین ترتیب سلسله حکومت سلجوقیان روم پایان یافت و سلطان عثمان بن ارطغرل که در آن هنگام از امیران حکومت سلجوقى بود، خود را وارث حکومت سلجوقیان روم و پرچمدار جهاد با بیزانس خواند و حکومت خود را به اشاره شیخ اده بالى (ادب على) یکى از مشایخ صوفیه، بر پایه دین اسلام و مکتب حنفى بنیاد نهاد. بنابراین حکومت عثمانى جانشین و ادامه دهنده راه ترکان سلجوقى بود و همان گونه که سلجوقیان مرید و حامى مذهب حنفى و کلام ماتریدى بودند، عثمانیان نیز در این راه استوار ماندند. همچنین مى توان گفت حکومت عثمانى در خدمت علماى حنفى ماتریدى بود و مکتب ماتریدى در این دوره به اوج شکوفایى خود رسید. این چیزى است که تقریبا تمام محققان به آن اذعان دارند. بسیارى از دانشمندان ماتریدى در این عصر از قلمرو حکومت عثمانى، و به ویژه نواحى مرکزى آن، همچون قونیه و بروسا برخاسته اند که از آن جمله مى توان به ملاخسرو رومى، قره کمال، و کمال الدین بیاضى اشاره کرد. بدین ترتیب تمام قلمرو حکومت عثمانى را مى توان قلمرو ماتریدیه دانست. هرچند در تمام قلمرو این حکومت جز ماتریدیه آیین ها و اندیشه هاى دیگرى نیز وجود داشته است، این آیین ماتریدى بود که حکومت به طور همه جانبه از آن حمایت مى کرد، و از این روى، رشد و گسترش چشم گیرى نیز یافت. همچنین گفتنى است تا پیش از قرن هشتم، در برخى نواحى جهان اسلام، حنفیانى یافت مى شدند که بر کلام ماتریدى نبودند، بلکه همچون حنفیان خوارزم از مذهب اعتزال پیروى مى کردند. اما از این قرن به بعد که با آغاز حکومت عثمانیان هم زمان است، تقریبا تمام حنفیان به آیین ماتریدى گرویدند و دیگر اندیشه هاى کلامى، همچون معتزله و کرامیه، که برخى حنفیان از آن پیروى مى کردند، کاملا از میان رفتند. بنابراین از قرن هشتم به این سوى، هرچند با اندکى مسامحه، مى توان تمام قلمرو حنفیان را قلمرو اندیشه ماتریدى دانست. ادامه دارد...
(در ادامه و در قسمت دوم بررسی پراکندگی و قلمرو جغرافیایى ماتریدیان، به پراکندگی آنان در جغرافیای معاصر جهان اسلام اشاره خواهد شد.)
منـابـع
سیدلطف الله جلالی- تاریخ و عقاید ماتریدیه- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386
غلامحسین ابراهیمى دینانى- کلام ماتریدى- مجله کیهان فرهنگى- شماره 131-130
حسین مؤنس- اطلس تاریخ اسلام- ترجمه آذرتاش آذرنوش- ویراستاران علمى سیدجعفر شهیدى، مجتهد شبسترى- زریاب خویى- آذرنوش- انتشارات سازمان جغرافیایى نیروهاى مسلح- تهران- 1375 ش.
ویلفرد مادلونگ- مکتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى میانه- ترجمه جواد قاسمى- آستان قدس- مشهد، 1375 ش.
رسول جعفریان- تاریخ ایران اسلامى- دفتر دوم از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان- کانون اندیشه جوان- قم- 1378 ش.
www. adyan. org
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها