عوامل ورود در جهنم (سبکی اعمال)
فارسی 4417 نمایش |قیامت و توزین اعمال
هر کسی که پس از قیام قیامت و سنجش و توزین اعمال، چه خوب و چه بد، کفه میزان ثواب و اعمال نیکش از کفه میزان گناهانش سنگین تر باشد، رستگار خواهند بود. و نقطه ی مقابل آن افرادى که کفه میزان اعمالشان سنگین باشد افرادى خواهند بود که کفه اعمالشان سبک باشد. اینگونه افرادند که حتى نفس و جان خویشتن را که بزرگترین سرمایه ایشان است طعمه خسارت و زیان کرده و مى کنند. در صورتى که هیچگونه سرمایه اى ارزش و اهمیت جان را ندارد. چه خسران و زیان از این بدتر که اینگونه افراد براى همیشه در دوزخ خواهند بود.
«و من خفت موازینه فأولئک الذین خسروا أنفسهم فی جهنم خالدون* تلفح وجوههم النار و هم فیها کالحون؛ و کسانی که کفه ی میزان اعمالشان سبک باشد، آنان به خویشتن زیان زده و همیشه در جهنم می مانند. آتش چهره ی آنان را می سوزاند و در آن جا ترش روی و زشت منظر خواهند زیست.» (مؤمنون/ 103- 104)
"موازین" جمع "میزان" و یا جمع موزون است، به معنى وسیله سنجش وزن است، و موزون عبارت است از همان اعمالى که آن روز سنجیده مى شود.
منظور از میزان سنجش اعمال یک ترازوى ظاهرى دو کفه و مانند آن که براى سنجش وزن اجسام به کار می رود نیست، بلکه منظور وسیله ی مناسبى است که ارزش اعمال آدمى را با آن مى سنجند، و به تعبیر دیگر میزان مفهوم وسیعى دارد که همه وسائل سنجش را شامل مى شود، و به طورى که از روایات مختلف برمى آید میزان سنجش اعمال انسانها و حتى خود انسانها در آن روز پیشوایان بزرگ و انسانهاى نمونه اند.
در حدیثى مى خوانیم: «ان امیرالمؤمنین و الأئمه من ذریته هم الموازین؛ امیر مؤمنان على (ع) و امامان از دودمان او میزانهاى سنجش اعمالند.» بنابراین انسانها و اعمالشان را با پیامبران بزرگ و اوصیاى آنها مقایسه مى کنند و در این مقایسه روشن مى شود که تا چه اندازه با آنها شباهت دارند. از همین طریق "افراد" و "اعمال" وزین از بى وزن و سنگین از تو خالى و با ارزش از بى ارزش، و پرمایه ها از بى مایه، تشخیص داده مى شوند. ضمنا سر ذکر "موازین" به صورت جمع نیز روشن مى گردد، چرا که پیشوایان بزرگى که میزان سنجش هستند متعددند.
این احتمال نیز وجود دارد که هر یک از پیامبران و امامان و بندگان خاص خدا به حکم شرائط زندگیشان در یک یا چند جهت الگو بودند و هر کدام در جنبه اى به طور آشکارترى مى درخشیدند، و به این ترتیب هر یک میزان سنجشى در آن قسمت خواهند بود.
«و من خفت موازینه فأولئک الذین خسروا أنفسهم فی جهنم خالدون؛ اما آنها که بر اثر نداشتن ایمان و عمل صالح میزان اعمالشان سبک (یا بى وزن) است کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده و زیان کردند و در جهنم جاودانه خواهند بود.»
تعبیر به "خسروا أنفسهم" (جان و سرمایه وجودشان را زیان کردند) اشاره لطیفى است به این واقعیت که آنها بزرگترین سرمایه یعنى هستى خویش را در این بازار تجارت دنیا از دست دادند بى آنکه در برابر آن چیز ارزشمندى به دست آورند.
"فی جهنم خالدون" جمله جار و مجرور یا بدل از (خسروا أنفسهم) یا خبر براى (اولئک) یا خبر است براى مبتداء محذوف یعنى آنهایى که نفس خود را بى قیمت نمودند یا چنین جماعتى که میزانشان سبک گردیده جایگاه همیشگى آنان جهنم خواهد بود آرى کسى که داراى نفس و روح قوى و سنگین با اعمال پر فائده نباشد مانند فضولات و گیاه هاى خشک بى مصرف ماند که جز در کوره آتش محلى براى وى نخواهد بود.
آیه بعد بخشى از عذابهاى دردناک آنها را چنین شرح مى دهد «تلفح وجوههم النار؛ شعله هاى گرم و سوزان آتش، همچون شمشیر به صورتهاى آنها نواخته مى شود.»
«و هم فیها کالحون؛ و آنها از شدت ناراحتى و عذاب در دوزخ، چهره اى عبوس و در هم کشیده دارند.»
"تلفح" از ماده "لفح" (بر وزن فتح) در اصل به معنى ضربه شمشیر است و از آنجا که شعله هاى آتش، یا نور شدید آفتاب، و باد سموم، همچون شمشیر بر صورت انسان نواخته مى شود به طور کنایه در این معنى به کار می رود. در مجمع البیان گفته کلمه "لفح" و همچنین "نفح" به یک معنا است، با این تفاوت که لفح تاثیر بیشتر و کاریتر دارد، که عبارت است از مسمومیت جلدى که پوست صورت را خراب مى کند، ولى نفح به معناى باد شدیدى است که پوست صورت را اذیت کند.
"کالح" از ماده کلوح (بر وزن غروب) به معنى عبوس شدن و در هم کشیدن صورت است، و بسیارى از مفسران آن را چنین تفسیر کرده اند کلمه "کالح" از "کلوح" است به این معنا که، بر اثر شعله هاى آتش پوست صورت آنها در هم کشیده مى شود به طورى که لبها جمع شده، از هم باز می ماند و خشک می شود، به طورى که دیگر نتواند دندانها را بپوشاند. و معناى آیه این است که لهیب و هرم آتش آن چنان به صورتهایشان مى خورد که لبهایشان را مى خشکاند، به طورى که دندانهایشان نمایان مى شود، مانند: سر گوسفندى که روى آتش گرفته باشند.
از مالک بن دینار روایت شده است که: «عتبه غلام در اویل زندگی فاسق و فاجر بود. روزى در بازار می گذشت دید که سر گوسفندى را از تنور بیرون آوردند که لبهاى او از هم جدا شده، و دندانهاى وى ظاهر گشته بود. به فکر صورت و حالت اهل دوزخ افتاد که مانند سر کز داده شده ی گوسفند باشند، نعره زد و سه شبانه روز بى هوش شد بعد از آن که به هوش آمد توبه کرد و از زهاد مشهور و عباد معروف گشت و غلام لقب اوست.»
و ابوسعید خدرى از حضرت پیامبر (ص) در تفسیر این آیه روایت می کند که «تشویه النار فتقلس شفته العلیا حتى تبلغ وسط راسه و تسترخى شفته السفلى حتى تبلغ سرته؛ آتش دوزخ روى کافران را بریان سازد و زشت گرداند. پس برجهد لب زیرین او تا به میان سرش و فرو افتد لب زیرین او تا برسد به نافش.»
تناسب مجازات و گناه
عذاب الهى در قیامت و حتى در این جهان متناسب با جرمهایى است که انجام مى گیرد و چنان نیست که هر نوع عذاب را نسبت به هر نوع مجرمى اعمال کنند، در آیات فوق سوختگى شدید صورتها بر اثر شعله هاى آتش دوزخ تا آنجا که چهره ها در هم کشیده شود و لبها از هم باز بماند به عنوان مجازات براى "سبک وزنان" بى ارزش و بى ایمان ذکر شده است، و با توجه به این معنى که آنها غالبا کسانى هستند که چهره هاى خود را از شنیدن آیات الهى در هم مى کشند و گاه، بر آنها لبخند تمسخرآمیز مى زنند، و با استهزاء و سخریه مى نشینند، تناسب این مجازات با اعمال آنها روشن مى شود.
سبکی و سنگینی اعمال
کلام در این دو آیه شریفه در چند مقام واقع می شود.
اول- میزان یوم القیامة، از ضروریات دین اسلام و جزو عقاید دین است که انکارش کفر است.
دوم- هر کس موازینى دارد که می فرماید: «فمن ثقلت موازینه؛ كسانى كه كفه ميزان [اعمال] آنان سنگين باشد.» (مؤمنون/ 102) هر حسنه یک میزان دارد مثل نماز، زکات، صوم و غیر این ها. اگر صحیحا واقع شده ثقیل است، و اگر تارک یا ضایع شده خفیف است و ثقالت (سنگینی) و خفت (سبکی) هر شیئى مناسب با همان شیئى است.
سوم- سنگینی اعمال منوط به ایمان است چون بدون ایمان هیچ عملى صحیح نیست شرط صحت کل اعمال ایمان است، و خفت منوط به کفر است زیرا غیر کافر و ضال مخلد در جهنم نیست.
چهارم- ایمان (حسنة لا یضر معها سیئة و الکفر سیئة لا ینفع معها حسنة)
پنجم- سبکى میزان قیامت در اثر نداشتن اعمال صالحه است زیرا که قدر و قیمت و ارزش هر چیزى مناسب خود آن شیئى است مثل اینکه آدم با وقار را آدم سنگینى می گویند و آن آدمى است که نفس و روح او متین گردیده و طلا را از نقره و نقره را از مس سنگین تر و تفاوت اینها از هم و ارزش هر یک به مناسبت خصوصیاتى است که در شالوده ی آنها مأخوذ است و ارزش وى را زیادتر نموده.
ششم- ثقالت درجاتى دارد هر چه ایمانش قوى تر باشد و مقرون به اعمال صالحه و آلوده به معاصى نباشد، ثقالتش بیشتر مى شود، و همچنین خفت هرچه کفرش شدیدتر باشد و مقرون به ظلم و معاصى باشد، درکاتش بیشتر و موازینش خفیف تر میشود، اما مؤمن مشمول.
«فمن ثقلت موازینه فأولئک هم المفلحون» است ولو به شفاعت و مغفرت و عفو الهى، و اما غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست مشمول: «و من خفت موازینه فأولئک الذین خسروا أنفسهم فی جهنم خالدون»، است و شاهد بر این دعوى آیه بعدش است که می فرماید: «تلفح وجوههم النار و هم فیها کالحون»
صورت هاى آنها در آتش سوخته مى شود و آنها در آتش عبوس می شوند به طورى که لب هاى آنها پخته شود و دندان هاى آنها بیرون آید مثل سر گوسفند که پخته مى شود نظیر روز قیامت که می فرماید: «یوم تبلى السرائر؛ روزى که رازها فاش گردد.» (طارق/ 9) است. اعمال و کردار و باطن هر کسی آشکار و ظاهر مى شود به طوری که هر که ببیند، مى فهمد که کسی کافر است، یا مؤمن، فاسق است، یا عادل، مطیع، یا عاصى صفات قلبیه او نمایان است، لذا در آیات اشاراتى دارد من جمله قوله تعالى: «یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فأما الذین اسودت وجوههم أ کفرتم بعد إیمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون* و أما الذین ابیضت وجوههم ففی رحمت الله هم فیها خالدون؛ روزی که برخی روسپید می شوند و برخی روسیاه، به روسیاهان گفته می شود آیا پس از اینکه ایمان آوردید، باز کافر شدید؟ پس به سزای کفرتان، عذاب را بچشید. اما آنان که روسپید می شوند تا ابد در رحمت خدا خواهند بود.» (آل عمران/ 106- 107)
قوله تعالى: «یوم ترى المؤمنین و المؤمنات یسعى نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم؛ آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مى بينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است.» (حدید/ 12) «یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین آمنوا انظرونا نقتبس من نورکم الایة؛ آن روز که مردان و زنان منافق به کسانى که ایمان آورده اند گویند: نظرى به ما بیفکنید تا از نورتان فروغى برگیریم.» (حدید/ 13)
(تنبیه) از این دو آیه به واسطه کلمه (أ کفرتم بعد إیمانکم) و کلمه (المنافقون و المنافقات) استفاده مى شود که این عقوبت «تلفح وجوههم النار و هم فیها کالحون» راجع به منافقین و کسانى که بعد رسول الله برگشتند و مخالفت با اوصیاء او کردند از خلفاء سه گانه و بنى امیه و بنى عباس است و شاهد بر این دعوى خبرى است که از کعب الاخبار نقل کردند که در برهان نقل کرده از على بن ابراهیم النعمانى که خلاصه آن این است که این آیه در حق کسانى است که با على (ع) و اولاد على مخالفت کردند. خبر مفصل است و یک قسمت مهم راجع به حضرت بقیة الله و علائم ظهور آن حضرت و پاره از صفات او است.
اى واى بر من در فرداى قیامت!
به مناسبت موضوع بحث و به مناسبت کلمه ی "فلا أنساب بینهم" که در آیه «فإذا نفخ فى الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتساءلون؛ پس آنگاه كه در صور دميده شود [ديگر] ميانشان نسبت خويشاوندى وجود ندارد و از [حال] يكديگر نمى پرسند.» (مؤمنون/ 101) آمده موضوع ذیل را درباره حضرت امام زین العابدین (ع) مى خوانیم و آن اینکه طاوس فقیه مى گوید: «من امام زین العابدین را دیدم که از اول شب تا سحر طواف و عبادت مى کرد. هنگامى که (حجاج رفتند) و آن بزرگوار کسى را ندید چشم خود را به سوى آسمان دوخت و فرمود: "الهى ستارگان آسمانت فرو رفته اند، و چشمان بندگانت به خواب رفته اند، و درهاى رحمت تو براى سائلان باز است. من نزد تو آمده ام که مرا بیامرزى، و به من رحم کنى، و فرداى قیامت، صورت محمد (ص) را به من نشان دهى" سپس آن بزرگوار گریان شد و فرمود: "به عزت و جلالت سوگند که منظور من از معصیت، مخالفت با تو نبوده است، و به هنگام معصیت درباره وجود تو شک و تردیدى نداشته ام، و به عقوبت تو جاهل نبودم. متعرض عقوبتت نشدم. فقط نفس من مرا وادار نمود، و پرده پوشى تو مرا بر گناه اعانت کرد پس اکنون چه کسى است که مرا از عذاب تو نجات دهد؟ و اگر تو رشته محبت خود را از من قطع کنى به رشته محبت چه کسى چنگ بزنم. پس اى واى بر من که فرداى قیامت در مقابل تو باشم، و به سبکباران گفته شود: (به سوى بهشت) عبور کنید. و به خطاکاران (که بارشان سنگین است) گفته شود: (در دوزخ) سقوط کنید! آیا من با سبکباران خواهم بود، یا با خطاکاران سقوط خواهم کرد!؟ اى واى بر من! که هر چه عمرم طولانى مى شود خطاهایم بیشتر مى کردند، و توبه نمى کنم. آیا هنوز وقت آن نرسیده که از پروردگارم حیا کنم." بعدا آن بزرگوار گریان شد و فرمود:
«أ تحرقنى بالنار یا غایة المنى فأین رجائی ثم أین محبتی؛ آیا تو مرا به وسیله آتش مى سوزانى، اى منتها درجه آرزوى من! پس رجاء و امیدوارى من کجا است و آن محبى (که به تو دارم) کجا است.»
«أتیت بأعمال قباح ردیة و ما فی الورى خلق جنى کجنایتی؛ من مرتکب اعمال زشت و ناپسندى شده ام و در میان مردم کسى نیست که جنایتى نظیر جنایت من کرده باشد.» بعدا آن بزرگوار گریه کرد، و گفت: "تو پاک و منزهى، مردم تو را نافرمانى مى کنند، و گویا تو نمى بینى! (یعنى نادیده مى گیرى) آنقدر حلم و بردبارى مى کنى که گویا تو را نافرمانى نکرده اند! تو به قدرى با خلق خویشتن دوستى و خوشرفتارى مى کنى که گویا به آنان احتیاج دارى، در صورتى که تو اى آقاى من از آنان غنى و بى نیازی" سپس آن بزرگوار به زمین افتاد و سجده کرد! من نزد آن حضرت رفتم، و سر مبارکش را بر روى زانوى خود نهادم و به قدرى گریه کردم که اشک هایم به صورت مقدسش چکید! بعدا آن برگزیده خدا برخاست و نشست و فرمود: "کیستى که مرا از ذکر پروردگارم بازداشتى!؟" گفتم: "یا بن رسول الله منم طاووس، این جزع و فزع تو براى چیست!؟ در صورتى که ما باید اینگونه اعمال را انجام دهیم. مائیم که گنهکاریم، مائیم که جفاکاریم. اما تو پدرى مثل حسین بن على دارى، و مادرى مثل فاطمه زهرا، و جدى مثل پیامبر خدا؟" طاووس مى گوید: دیدم زین العابدین متوجه من شد و فرمود: "اى طاووس! هیهات! هیهات حدیث پدر و مادرم و جدم را از من رها کن، زیرا:«خلق الله الجنة لمن اطاع و احسن، و لو کان عبدا حبشیا و خلق النار لمن عصاه و لو کان ولدا قرشیا؛ خدا بهشت را براى کسى که مطیع و نیکوکار باشد آفریده است، ولو اینکه غلام حبشى باشد. و دوزخ را براى کسى که معصیت کار باشد خلق کرده است، ولو اینکه فرزند قرشى باشد.» آیا قول خداوند را نشنیده اى که مى فرماید: «فإذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتساءلون» به خدا سوگند که فرداى قیامت چیزى به حال تو نفع ندارد، مگر ثواب آن عمل نیکى که پیشاپیش فرستاده باشى! نور»
نیز این شعار را (اصمعى) در همین زمینه از امام زین العابدین (ع) نقل مى کند که فرمود:
1- یا من یجیب دعاء المضطر فی الظلم *** یا کاشف الکرب و البلوى مع السقم
2- قد نام و فدک حول البیت و انتبهوا *** و عین جودک یا قیوم لم تنم
3- ان کان جودک لا یرجو الا ذوو شرف *** فمن یجود على العاصین بالنعم
4- هب بجودک فضل العفو عن شرف *** یا من اشار الیه الخلق فی الحرم
1- اى کسى که دعاى گرفتاران را در تاریکى هاى شب اجابت مى کنى، اى کسى که دردها و رنج ها و بلاها را برطرف می سازى.
2- مهمانهاى تو برگرد خانه ات خوابیده اند و بیدار مى شوند اما چشم جود و سخاى تو اى قیوم هرگز به خواب نمى رود.
3- اگر جود و احسان تو تنها مورد امید شرافتمندان درگاهت نباشد پس گنهکاران به در خانه چه کسى بروند و از که امید بخشش داشته باشند.
4- فضل عفو و شرف را به وسیله بخشش خود به من عطا کن. اى آن کسى که خلق در این حرم به سوى او اشاره مى کنند!
سپس سر به سوى آسمان بلند کرد و فرمود: «یا الهى و سیدى و مولاى ما طابت الدنیا الا بذکرک، و ما طابت العقبى الا بعفوک، و ما طابت الایام الا بطاعتک، و ما طابت القلوب الا بمحبتک، و ما طابت النعیم الا بمغفرتک؛ اى خدا، و اى آقا، و اى مولاى من! دنیا بى ذکر تو پاکیزه نیست، و آخرت بى عفو تو شایسته نیست، و روزهاى زندگى بى طاعتت بى ارزش است، و دل ها بى محبتت آلوده، و نعمت هاى بى آمرزشت ناگوار!»
اشاره: کسی که کفه حق او سبک است، کفه باطل او سنگین خواهد بود. از این رو سبک وزنان به لحاظ حق، سنگین وزنان به لحاظ باطلند. آنچه در این حدیث آمده ناظر به سنگین وزنان از لحاظ باطل است؛ چنان که سنگین وزنان از لحاظ حق سبک وزنان از لحاظ باطلند.
منـابـع
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 5
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 9 صفحه 641
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 6 صفحه 94
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 14 صفحه 328
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 393
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 4 صفحه 16
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 6 صفحه 241
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 9 صفحه 471
ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین فی إلزام المخالفین- جلد 6 صفحه 240
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 15 صفحه 98
حاج ميرزا محمد ثقفى- تفسیر روان جاوید- جلد 2 صفحه 410
علیاکبر قرشی- أحسن الحدیث- جلد 3 صفحه 365
محمدجواد نجفی- تفسیر آسان- جلد 13 صفحه 387
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها
بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد
-
عوامل ورود در جهنم (گناه کفر و عناد)
-
عوامل ورود در جهنم (هزینه بازداری از ارزش ها)
-
عوامل ورود در جهنم (زراندوزی)
-
عوامل ورود در جهنم (ثروت اندوزان)
-
عوامل ورود در جهنم (بی انصافی)
-
عوامل ورود در جهنم (اهمیت ندادن به نماز)
-
عوامل ورود در جهنم (نامه اعمال)
-
عوامل ورود در جهنم (سخن چینی)
-
عوامل ورود در جهنم (رعایت اعتدال در انفاق و بخشش)