عوامل ورود در جهنم (سرنوشت حق جویان و باطل گرایان)
فارسی 2515 نمایش |سرنوشت حق جویان و باطل گرایان
قرآن سرنوشت حق جویان و باطل گرایان را در مثالی جالب این گونه ترسیم کرده است: «خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد. پس دره ها و رودخانه هایی به اندازه گنجایش خود روان شد و سیل، کفی بلند روی خود برداشت، و از آنچه برای به دست آوردن زینتی یا کالایی، در آتش می گدازند هم نظیر آن کفی برمی آید. خداوند حق و باطل را چنین مثل می زند. اما کف، بیرون افتاده از میان می رود، ولی آنچه به مردم سود می رساند در زمین باقی می ماند. خداوند مثل ها را چنین می زند.» (رعد/ 17)
پس از بیان چهره حق و باطل در ضمن یک مثال رسا و بلیغ، اشاره به سرنوشت کسانى مى شود که دعوت حق را اجابت کردند و به آن گرویدند و هم کسانى که از حق روگردان شده، به باطل روى آوردند: «للذین استجابوا لربهم الحسنی والذین لم یستجیبوا له لو أن لهم ما فی الأرض جمیعا ومثله معه لافتدوا به أولئک لهم سوء الحساب ومأویهم جهنم وبئس المهاد؛ برای کسانی که پروردگارشان را اجابت کرده اند پاداش بسیار نیکوست، و کسانی که وی را اجابت نکرده اند (و به باطل گرویده اند) اگر سراسر آنچه در زمین است و مانند آن را با آن داشته باشند، قطعا آن را برای باز خرید خود خواهند داد. آنان به سختی بازخواست شوند و جایشان در دوزخ است و چه بد جایگاهی است.» (رعد/ 18)
آیه نتیجه مثلهاى پیشین را بیان مى کند و استیناف از آیه ی قبلی است یعنى پس از آنکه به مثال حال کافر و مؤمن را معلوم می دارد که مؤمن مثال آب پاکى ماند که در ته رودخانه باقى و ثابت می ماند و کافر مثل کف روى آب منجر به فناء و نیستى می گردد، پس از براى مؤمن که اجابت دعوت خدا نموده جزاء نیکو است که بهشت مى باشد لکن کافرین که امر پروردگارشان را اجابت ننمودند در قیامت حال آنان چنین خواهد بود که اگر به فرض محال مالک تمام روى زمین و مثل آن باشند و بخواهند فداء بدهند قبول گردیده نمى شود و براى آنان است بدى حساب و مأوى و جایگاه آنها جهنم است و بد مأوى و محلى است جهنم.
پس از بیان چهره حق و باطل در ضمن یک مثال رسا و بلیغ در آیات گذشته، در اینجا اشاره به سرنوشت کسانى مى شود که دعوت حق را اجابت کردند و به آن گرویدند و هم کسانى که از حق روگردان شده، به باطل روى آوردند.
نخست مى گوید: «للذین استجابوا لربهم الحسنى؛ براى کسانى که اجابت دعوت پروردگارشان کردند، پاداش نیک و نتیجه سودمند و عاقبت محمود است.» "حسنى" (نیکى) معنى وسیعى دارد که هر خیر و سعادتى را شامل مى شود، از خصلتهاى نیک و فضائل اخلاقى گرفته تا زندگى اجتماعى پاک و پاکیزه و پیروزى بر دشمن و بهشت جاودان.
آنها که دعوت حق را اجابت کردند
حرف لام براى اختصاص و ملکیت و متعلق به کلمه الحسنى می باشد آیه بیان آن است که گروهى که دعوت ساحت پروردگار را پذیرفته و به دین اسلام گرویده و از برنامه مکتب قرآن پیروى می نمایند سیرت ایمان و اعمال صالحه آنان نیکو بوده زندگى آنان در این جهان طیب و پاکیزه و سعادتمندانه است زیرا حق و معرفت پروردگار بر روان آنان رسوخ نموده و پیوسته آثار و برکات آن در رفتار و کردار آنان آشکار مى شود و در عالم قیامت نیز در اثر حسن سیرت از نعمتهاى جاودان که براى آنان آماده شده متنعم خواهند بود.
سپس مى افزاید «و الذین لم یستجیبوا له لو أن لهم ما فی الأرض جمیعا و مثله معه لافتدوا به؛ و آنها که اجابت این دعوت پروردگار را نکردند، سرنوشتشان به قدرى شوم و رقت بارست که اگر تمام روى زمین و حتى همانندش مال آنها باشد حاضرند همه اینها را براى نجات از آن سرنوشت شوم بدهند.» و تازه از آنها پذیرفته نخواهد شد.
اینها که اکثریت را تشکیل می دهند و به دعوت پروردگار توجه ننموده و در مقام عناد و لجاج برآیند زندگى آنان در این جهان به غفلت از پایان آن به سر می برند و در عالم قیامت سیرت کفر و ننگین آنان آن چنان ظهور خواهد نمود به فرض محال هرچه از مال و منال و ثروت سیم و زر باشد و نیز به اضافه ی مثل آن فداء بدهند سیرت ننگین آنان نیکو نشده و عقوبتها که براى خود آماده نموده اند از آنان دفع نخواهد شد.
براى ترسیم عظمت عذاب و کیفر آنها، تعبیرى از این رساتر نمى شود که یک انسان مالک همه روى زمین، بلکه دو برابر آن باشد، و همه را بدهد تا خود را رهایى بخشد، و سودى نداشته باشد. آنها ایمان نیاوردند و به کفر و شرک و ضلالت باقى ماندند، تکذیب انبیاء کردند، قرآن را مهجور کردند. «و قال الرسول یا رب إن قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا؛ و پیامبر گوید: پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند.» (فرقان/ 32) احکام الهى را زیر پا گذاردند.
این جمله در حقیقت اشاره به این است که آخرین آرزوى یک انسان که برتر از آن تصور نمى شود، این است که مالک تمام روى زمین شود، ولى شدت مجازات ستمگران و مخالفان دعوت حق در آن حد و پایه است که حاضرند این آخرین هدف دنیوى بلکه برتر و بالاتر از آن را هم فدا کنند و آزاد شوند، و تازه به فرض که از آنها پذیرفته مى شد تنها نجات از عذاب بود اما از پاداشهاى فوق العاده عظیم اجابت کنندگان دعوت حق خبرى نبود.
از اینجا روشن مى شود که تعبیر "و مثله معه" تنها به این معنى نیست که همانند مجموع کره زمین را بر آن بیفزاید بلکه منظور آن است که هر قدر بیش از آن هم مالک باشند حاضرند براى رهایى خود بدهند، دلیل آن هم روشن است چرا که انسان همه چیز را براى خودش مى خواهد هنگامى که خودش غرق عذاب باشد، مالکیت همه دنیا براى او چه سودى دارد؟
بد حسابی
به دنبال این بدبختى (عدم پذیرش همه آنچه در زمین است در برابر نجات او) اشاره به بدبختى دیگر آنها کرده مى گوید «أولئک لهم سوء الحساب؛ آنها داراى حساب سخت و بدى هستند.»
سیرت کفر و لجاج و اعمال ناشایسته بیگانگان زمینه اى است که در پیشگاه پروردگار سخت مورد عتاب قرار خواهند گرفت و به فرض محال هر چه از اموال و ثروت دنیوى و زیاده بر آن باشد با اینکه ارزش نخواهد داشت چنانچه فداء و عوض بدهند پذیرفته نمیشود و سیرت کفر و صورت روانى که در دنیا کسب نموده اند تغییر و زوال پذیر نخواهد بود.
اجابت دعوت الهى ایمان و تقوى و عمل صالح است، و حسنى افعل التفضیل است که از همه خوبیها بالاتر است و یک قسمت آن را در چند آیه بعد بیان می فرماید و بالجمله خداوند دنیا و آخرت آنها را معمور می فرماید و بالاترین آنها رضاى حق است که می فرماید: «وعد الله المؤمنین و المؤمنات جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و مساکن طیبة فی جنات عدن و رضوان من الله أکبر ذلک هو الفوز العظیم؛ خداوند به مردان و زنان با ایمان، بهشت هایى را که از پاى درختانش نهرها جارى است، که همیشه در آنند و سراهایى پاکیزه در جنات عدن وعده داده است، ولى رضوان خدا [از همه] برتر است، این همان کامیابى بزرگ است.» (توبه/ 73) و نیز می فرماید: «قل أ أنبئکم بخیر من ذلکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و أزواج مطهرة و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد؛ بگو: آیا شما را به بهتر از اینها خبر دهم؟ براى پرهیزگاران نزد پروردگارشان باغ هایى است که از پاى درختانش نهرها جارى است و در آن جاودانه بمانند و همسرانى پاکیزه و [از همه خوش تر] رضا و خرسندى خدا را دارند، و خداوند بر [احوال] بندگان بصیر است.» (آل عمران/ 14)
منظور از سوء الحساب
در اینکه منظور از سوء الحساب چیست؟ مفسران تعبیرات گوناگونى دارند، بعضى معتقدند که منظور حساب دقیق و بدون کمترین گذشت است، زیرا سوء الحساب به معنى ظلم و ستم درباره خداوند عادل هیچ مفهومى ندارد.
حدیثى که از امام صادق (ع) نقل شده نیز این تفسیر را تایید مى کند، در این حدیث مى خوانیم که امام به یکى از یاران خود فرمود: «چرا فلان کس از تو شکایت دارد؟» عرض کرد: «شکایتش به خاطر این است که من حقم را تا آخر از او گرفتم.» هنگامى که امام این سخن را شنید به حالت غضبناک نشست، سپس فرمود: «کانک اذ استقصیت حقک لم تسئ ا رأیت ما حکى الله عز و جل: و یخافون سوء الحساب، ا تراهم یخافون الله ان یجور علیهم لا و الله ما خافوا الا الاستقصاء فسماه الله عز و جل سوء الحساب فمن استقصى فقد اسائه؛ گویا گمان مى کنى اگر تا آخرین مرحله حقت را بگیرى بدى نکردى، این چنین نیست، آیا سخن خدا را ندیده اى که مى فرماید: و یخافون سوء الحساب (بدکاران از بدى حساب مى ترسند) آیا تو فکر مى کنى که آنها از این مى ترسند که خدا بر آنها ستم کند؟ نه به خدا سوگند، آنها از این مى ترسند که خدا حساب آنها را دقیقا و تا آخرین مرحله برسد، خداوند نام این را سوء حساب نهاده است و بنابراین هر کسى زیاد دقت و سختگیرى در کشیدن حساب بکند بد حسابى کرده است.»
بعضى دیگر گفته اند که منظور از "سوء الحساب" آن است که محاسبه آنها توام با سرزنش و توبیخ و مانند آن است، که علاوه بر وحشت از اصل حساب آنها را رنج مى دهد. بعضى دیگر نیز گفته اند منظور از "سوء الحساب"، سوء الجزاء است، این یعنى پاداش بدى براى آنهاست، این درست به آن می ماند که مى گوئیم فلان کس حسابش پاک است و یا فلان کس حسابش تیره و تاریک است، یعنى نتیجه حساب آنها خوب یا بد است، و یا اینکه مى گوئیم "حساب فلان کس را کف دست او بگذار!"، یعنى بر طبق کارش مجازاتش کن.
این تفسیرهاى سه گانه در عین حال با همدیگر منافاتى هم ندارند، و ممکن است همه آنها از آیه استفاده شود، یعنى اینگونه اشخاص هم محاسبه سخت و دقیقى را پس مى دهند، و هم در حال محاسبه مورد توبیخ و سرزنش قرار مى گیرند و هم کیفر آنها بعد از حساب بدون کم و کاست به آنان داده مى شود.
اینجا... جهنم... آخر خط است!
در پایان آیه به سومین مجازات و یا نتیجه نهایى مجازات آنان که نتیجه ی بحث ما نیز هست، اشاره کرده مى فرماید: «و مأواهم جهنم و بئس المهاد؛ جایگاه آنان دوزخ و چه بد جایگاهى است؟» منتهى سیر و سلوک بیگانگان دوزخ است و در آن استقرار مى یابند محیطى که اقصى مرتبه بعد و محرومیت از رحمت را براى خود آماده نموده و غضب و خشم آنان نسبت به ساحت کبریائى سخترین عقوبت آنان بوده و پیوسته رو به افزایش خواهد بود.
و مأوى، به معنى سیر کردن به نقطه معینى، و محل برگشت است. و معلوم شود که، استراحتگاه آخرین محل و نقطه مقصود در ادامه زندگى است، و آنچه در طول فعالیت و حرکت و عمل تحمل ناراحتى مى شود، به منظور آخرین منزل (استراحتگاه) باشد که در آنجا از تمام ناراحتیها و شدائد خلاص شده، و با فراغت و خوشى استراحت مى شود.
و چقدر مایه بدبختى است که آخرین منزل انسان، جهنم باشد، یعنى جایی که توأم با مضیقه و خشونت و گرفتارى باشد. و آنچه از جهنم فهمیده مى شود به طور اجمال همین مفاهیم است.
"مهاد" در اصل از ماده مهد به معنى آماده و مهیا کردن است و به معنى بستر، که انسان به هنگام استراحت و آرامش از آن استفاده مى کند، نیز آمده است، چرا که آن را آماده و مهیا براى استراحت کردن مى سازد، ذکر این کلمه اشاره به آن است که اینگونه طغیانگران به جاى اینکه در بستر استراحت بیارامند باید روى شعله هاى آتش سوزان قرار گیرند!
کلمه ی "مهاد" به معناى بستر و فراشى است که براى صاحبش گسترده مى شود، و "مکان ممهد" به معناى محل فراهم شده و آماده است. و جهنم را بدین جهت مهاد خوانده، که براى استقرار کفار آماده شده است، چون کفر ورزیدند و کارهاى زشت مرتکب شدند.
این آیه و آیات بعدش (تا نه آیه) همه متفرع بر آن مثلى است که در آیه قبلى آورده شد، و در همه آنها خداى سبحان آثار اعتقاد حق و ایمان به حق و استجابت و پذیرفتن دعوت حق، و همچنین آثار سوء اعتقاد به باطل و کفر به حق و نپذیرفتن دعوت به حق را بیان مى کند. شاهد بر این مطلب سیاق خود آیات است، زیرا مطلبى که در آنها آمده پیرامون عاقبت امر ایمان و سرانجام کفر است، و اینکه عاقبت محموده ایمان را هیچ چیز جبران نمى کند، هر چند دو برابر نعمتهاى دنیا باشد.
منظور از "حسنى"
اظهر این است که منظور از "حسنى" همان عاقبت حسنى و سرانجام نیک باشد. و اینکه بعضیها گفته اند منظور از "حسنى" اجر نیک، و یا بهشت است اگر چه بالمال حرف صحیحى است، چون عاقبت محموده ایمان و عمل صالح مثوبت و اجر الهى است و آن هم بهشت است، و لیکن مثوبت و بهشت از آن جهت که مثوبت و یا بهشت است در این مقام مقصود نیست، بلکه از این جهت که عاقبت امر ایشان و منتهى الیه مجاهدات ایشان است منظور است. مؤید آن، بلکه دلیلش جمله ایست که در آیات بعدى بعد از تعریف ایشان به صفات مختصشان مى فرماید: "أولئک لهم عقبى الدار جنات عدن یدخلونها..." و نیز بنابر آنچه که گفته شد، جمله ی "لو أن لهم ما فی الأرض جمیعا و مثله معه لافتدوا به" در جاى جمله دیگرى نشسته که غایت و هدف را مى رسانده و آن را حذف نموده تا بر اهمیت و فخامت آن دلالت کند و بفهماند شر و بدبختى آن چنان هول آور و دهشت زا است که قابل ذکر نیست.
معلوم است که در روز قیامت چیزى از اموال در اختیار کافر نخواهد بود تا عوض بدهد و اینکه مى گوید اگر همه ثروت روى زمین با یک برابر در دست آنها باشد عوض مى دهند تا عاقبت خوب را به دست آورد براى مجسم کردن موقعیت کافر است که براى به دست آوردن عاقبت خوب حاضر است همه آنها را بدهد.
خلاصه اینکه عاقبت حسنى از دست آنها خواهد رفت به طورى که حاضر خواهند بود اگر داشته باشند همه مال روى زمین را با یک برابر آن بدهند و آن عاقبت حسنى را به دست آورند. نظیر این آیه است آیات یونس/ 54، زمر/ 47، آل عمران/ 91، مائده/ 36
پس معنا چنین مى شود: «کسانى که دعوت پروردگار خود را اجابت نمى کنند چیزى بر سرشان مى آید (و یا چیزى که نتیجه استجابت و سرانجام نیک آن است از ایشان فوت مى شود) که یکى از خصوصیات آن این است که اگر آنچه نعمت در زمین هست که نفوس بشرى از آن التذاذ دارد و آرزوى هر انسانى رسیدن به آن است بدهند و بلکه دو برابر آن را بدهند که مافوق آرزوهاست جبران آن را نمى کند، و نمى توانند آن را به دست آورند.» و به عبارت خلاصه تر: «اگر این عده نهایت درجه آرزوهاى زندگى را به دست آورده باشند و بلکه مافوق آن را داشته باشند و بخواهند همه آنها را بدهند و آن نعمت را که به خاطر سرپیچى از دعوت خدا از دست داده اند به دست بیاورند، هرگز نمى توانند به دست آورند.»
در بعضى از کلمات امیرالمؤمنین على (ع) هم آمده که درباره آثار سوء سرپیچى فرموده: «غیر موصوف ما نزل بهم؛ آنچه بر سرشان مى آید قابل وصف نیست.» آن گاه خداى تعالى از همین سرانجام بدى که قابل وصف نیست خبر داده مى فرماید: «أولئک لهم سوء الحساب و مأواهم جهنم» و "سوء الحساب" آن حسابى است که ناراحت کننده است و مایه مسرت نیست، و بهمین جهت در حقیقت اضافه سوء به حساب، از باب اضافه صفت به موصوف است. و اگر در آیه شریفه به جاى ایمان و کفر، استجابت و عدم استجابت آمده به خاطر رعایت تناسب با مثلى است که در آیه قبلى زده شده. ایمان را که همان قبول دعوت است با قبول وادى ها و فراگرفتن هر یک از آب باران تشبیه نموده است.
دو دستگی در قیامت
از آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود که مردم در قیامت به دو گروه تقسیم مى شوند، گروهى هستند که خداوند حساب آنها را به آسانى و سهولت رسیدگى مى کند و هیچگونه سختگیرى در موردشان نخواهد کرد «فأما من أوتی کتابه* بیمینه فسوف یحاسب حسابا یسیرا؛ پس آن که کارنامه اش به دست راستش داده شود، پس زودا که با حسابى آسان محاسبه شود.» (انشقاق/ 7- 8) و به عکس کسانى هستند که با "شدت" به حساب آنها رسیدگى مى شود و ذره و مثقال آن مورد دقت قرار مى گیرد چنان که درباره ی بعضى از بلاد که مردم آن سرکش و گنهکار بودند مى فرماید: «فحاسبناها حسابا شدیدا و عذبناها عذابا نکرا؛ پس از آنها حسابى سخت کشیدیم و آنها را به عذابى شدید عذاب کردیم.» (طلاق/ 8) و یا در آیه ی مورد بحث که تعبیر به "سوء الحساب" شده.
این به خاطر آن است که عده اى در زندگى دنیا و رسیدگى به حساب دیگران فوق العاده سختگیرند و به اصطلاح مو را از ماست مى کشند، سعى دارند حق خود را تا آخرین دینار به هر قیمتى شده بگیرند، و به هنگامى که خطایى از دیگرى سر زده، تا آخرین حد ممکن او را مجازات کنند، اینها کسانى هستند که در زندگى کمترین گذشت، حتى در مورد زن و فرزند و برادر و دوستان ندارند، و از آنجا که زندگى جهان دیگر بازتاب و انعکاس از زندگى این جهان است، خداوند نیز در حساب آنها چنان سختگیرى مى کند که باید در برابر هر کارى که کرده اند جوابگو باشند بى آنکه کمترین گذشتى درباره آنها شود.
اما به عکس کسانى هستند آسانگیر و پر گذشت و بزرگوار، مخصوصا به هنگامى که در برابر دوست و آشنا و یا کسانى که بر آنها حق دارند و یا افراد ضعیف قرار مى گیرند، آن قدر بزرگوارند که سعى مى کنند در بسیارى از موارد خود را به تغافل زنند و گناهان بعضى را نادیده بگیرند، البته گناهانى که نسبت به آنها جنبه شخصى دارد، خداوند در مورد این گونه اشخاص آسان مى گیرد و آنها را مشمول عفو بى پایان و رحمت وسیع خود قرار مى دهد، و با حساب یسیر و آسان آنها را محاسبه مى کند و این درسى است بزرگ براى همه انسانها مخصوصا کسانى که مصدر کارى هستند و با گروه زیادى سر و کار دارند.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 408
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 11 صفحه 464
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 13 صفحه 48
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 10 صفحه 177
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 7 صفحه 29
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 9 صفحه 205
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 7 صفحه 325
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 5 صفحه 265
علیاکبر قرشی- أحسن الحدیث- جلد 5 صفحه 228
میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد 12 صفحه 163
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها