ماشیخ گرایی پس از عهد لوریا و پیدایش مکتب شبتای

فارسی 6450 نمایش |

ماشیح گرایى پس از عهد لوریا
قبالاى لوریایى، که در اصل تعلیمى باطنى و مخصوص خواص بود، به سرعت در سراسر عالم یهود پراکنده شد و تب داغ انتظار مسیحا را برانگیخت. قبالا در ظرف شصت سالى که از مرگ لوریا مى گذشت، دیگر به نام این بنیان گذار پیوند خورده بود و در پرتو اضافات ناشى از عرفان هاى دیگر صفد، در میان یهودیان در غربت، گسترش یافت و زندگى معنوى، نماز و اعمال عبادى آنان را عمیقا تحت تاثیر قرار داد. عرفان مذکور بر ضرورت «بازسازى» جهانى که در آن اضطراب و ناراحتى یهود همچنان ادامه داشت، تاکید مى کرد; زیرا به رغم برخى عوامل موافق، چون تسامح نسبى امپراتورى عثمانى و تثبیت صلح آمیز اجتماع چشم گیرى یا سفاردى در آمستردام، راه حل جامعى براى مشکل نوکیشانى که در شبه جزیره ایبریا باقى مانده بودند، وجود نداشت.
نیم دیگر قوم یهود، یعنى اشکنازى ها، نیز بحران هاى بسیار شدیدى را تجربه کردند; مرفه ترین و فعال ترین گروه از آنان، یعنى جمعیت یهودى لهستان به سختى تحت فشار قرار گرفتند و به دلیل کشتار جمعى و ویرانى اى که در خلال شورش قزاق ها در 1648 به وجود آمد، تقریبا به طور کامل از بین رفتند و گروه زیادى از آنان مجبور شدند به طرف غرب عقب نشینى کنند، و از این اطلاعات مذهبى و تاریخى مى توان زمینه لازم را براى فهم موفقیت حیرت آور، و گرچه کوتاه مدت ربى شبتاى صوى ازمیرى (1626- 1676) که خود را در سال 1665 مسیحا معرفى کرده بود، به دست آورد.

پیدایش مکتب شبتای
آنگاه که خبر ظهور شخصیتی مسیحایی به نام شبتای صوی (1626- 1676) در میان یهودیان لاوان به مجتمعات یهودى دوردست رسید از آن با شور و شوق فراوان استقبال کرده بودند. آنان که براى مقام مسیحایى شبتاى به تبلیغات مى پرداختند سرشار از اندیشه هاى لوریایى مرتبط با فرجام شناسى هاى عرفانى بودند. این «مسیحا» در سال 1666 به زور به اسلام گروید و ده سال بعد در تبعید عمرش به پایان رسید، اما به رغم شکستى که دید، پیروان وفادارى داشت. پیروانش که به وى وفادار ماندند، دست از اعتقاد به ماشیح بودن او نکشیدند و ارتداد وى را، به مرحله اى در فرآیند تیقون تفسیر کردند.
ماشیح مى بایست براى آزاد ساختن آخرین پرتوهاى باقى مانده در اسارت نیروهاى شر به اعماق آنها فرو شود. قبالاى لوریایى به دست مفسران شبتایى خود تبدیل به منبع قدرتمندى براى الهیات هاى بدعت آلود شد. فرقه اى که بدین ترتیب به وجود آمد و هنوز زنده است عمدتا مدیون فعالیت هاى ناتان غزه اى (حدود 1644- 1690) است. او مبلغى خستگى ناپذیر براى «مسیحا» بود و اعمال شبتاى صوى را، که مخالف شریعت بود، و حتى ارتداد نهایى او را به وسیله نظریه هایى که مبتنى بر نظریه «بازسازى» لوریا بودند، توجیه مى کرد. تغییر کیش شبتاى را باید از مقوله نزول عادى به ورطه «پوسته ها» دانست که به منظور آزاد ساختن پاره هایى از نور الهى که در آنها گرفتار آمده اند، صورت گرفته است. بحران شبتایى نزدیک به یک قرن به طول انجامید و برخى از عواقب آن حتى بیش از آن ادامه یافت.
این امر منجر به تشکیل فرقه هایى شد که پیروان آن مجبور مى شدند به ظاهر به اسلام بگروند، مثل دانمه ها (به ترکى، مرتدان) در سالونیکا که فرزندان آنان هنوز در ترکیه یافت مى شوند، یا به آیین کاتولیک رومى بگروند، مثل حامیان لهستانى یاکوب فرانک که خود را مسیحا و در عین حال نوآیین کاتولیک معرفى کرده بود. با این حال، در بوهیمیا- موراویا فرانکى ها علنا یهودى باقى ماندند. این بحران، قبالا را بى اعتبار نساخت، اما باعث شد تا مقامات روحانى یهودیت کاملا مواظب باشند و به وسیله سانسورها و سرکوب هاى عملى، همه کسانى را که مظنون به همدلى با شبتاى بودند و یا ادعاهاى مسیحایى داشتند، حتى آنان را که دین دارى شان امتحان شده بود و دانش آنان مورد تصدیق بود، از دامن زدن به این گونه امور به شدت منع کرده، کنترل مذهبى بسیار دقیقى برقرار سازند.

نهضت فرانکى ها در لهستان و اروپاى شرقى
با افول نهضت شبتاى که به دنبال ارتداد ماشیح به وقوع مى پیوست در میان بخش هاى سخت کیش تر جهان یهودیت واکنش هایى بروز مى کرد. از دید آنها قبالاى لوریایى تمام نظام هلاخایى مناسک و اخلاقیات را مورد تردید قرار مى داد. کشمکش هاى پنهانى میان یهودیت باطنى و یهودیت ظاهرى، دیگر آشکار شده بود، و براى آنکه نگذارند قبالا براى اصل ساختار یهودیت سنتى خطرساز شود فشار شدیدى اعمال مى شد تا آن را به محافل کوچکى از اندیشمندان عارف مسلک محدود سازند. سوء ظن هاى عمیقى که درباره قابلیت بدعت آفرینى اندیشه هاى قبالایى وجود داشت با فعالیت هاى نهضتى که یعقوو فرانک (1726 ـ 1791) به دنبال سرنگونى جریان شبتاى آغاز کرده بود تشدید مى شد.
نهضت فرانکى ها در لهستان و اروپاى شرقى بسیارى از شیوه هاى فرقه هاى افراطى تر شبتائیان را اقتباس کرد. آنها، به ویژه براى نقض محدودیت هاى هلاخایى مربوط به امور جنسى، از رفتارهاى اباحى گرایانه اى که صورت مناسک به خود گرفته بود بهره مى بردند. در مورد خدا بودن ماشیح، که فرانک خود ادعاى آن مقام را داشت، آنها نظریه اى را تعلیم مى دادند که مورد لعن و تکفیر اعتقادات یهودى بود. فرانکیان پس از آزار دیدن از دست رهبرى اصولگراى یهودیان، و در حالى که هنوز در خمار زوال بدعت هاى شبتایى به سر مى بردند، با گرویدن به مسیحیت خواستار حمایت کلیساى کاتولیک شدند. آنها به وضوح اعلام داشتند که گرچه با تعالیم تلمود مخالفند، و علاقه مند به تصدیق مسیحیت هستند اما مى خواهند که حتى پس از تغییر آیین، زوهر را به عنوان یک متن دینى حفظ کنند و همچنان پایبند یهودیت عرفانى خویش باشند.

منـابـع

آلن آنترمن- باورها و آیین های یهودی- مترجم رضا فرزین- صفحه 145-182

فروزان راسخى- مقاله ادبیات و خاستگاه تاریخى مکتب قباله- فصلنامه هفت آسمان- شماره 4

ژرژ وایدا- مقاله عرفان یهود- مترجم احمدرضا مفتاح- فصل نامه هفت آسمان- شماره 11

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد