مقایسه مسئله حجیت در مسیحیت و اسلام (اسلام)

فارسی 4444 نمایش |

اختلاف پروتستان ها در مسئله حجیت کلیسا با دو کلیسای دیگر

پروتستان ها در مسئله حجیت، با دو کلیسای دیگر اختلاف دارند و تنها کتاب مقدس را حائز این مقام می دانند. آنان می گویند کتاب مقدس برای نجات کافی و کامل است و همه مردم می توانند به اندازه ای که برای نجاتشان لازم است این کتاب را بفهند؛ پس کتاب به یک مفسر دارای حجیت نیاز ندارد. آنان آموزه حجیت کلیسا و عصمت آن را رد می کنند. ایشان می گویند اینکه عهد جدید در سده های نخست، کتاب مقدس قانونی اعلام شده و ما آن را قبول داریم، نه بدین جهت است که آن کلیسا حجیت داشته، بلکه (از آن روست) که شهادت آبای سده های نخست را قبول داریم. به این ترتیب پروتستان ها در باب ماهیت و مأموریت کلیسا با دو گروه دیگر اختلاف اساسی دارند. دو گروه کاتولیک و ارتدوکس، کلیسا را نهادی با سازمان الاهی می دانند که واسطه فیض خداوند است و حجیت الاهی و عصمت دارد و سلسله اسقف ها را به رسولان و مسیح متصل می کنند، و از همین روست که «انتصاب» یکی از شعائر مهم آنها به شمار می آید، و این امر همه سطوح کارگزاران کلیسا را به واسطه اسقف به مسیح متصل می سازد.
اما پروتستان ها هیچ یک از این امور را قبول ندارند. آنان تنها وظیفه کلیسا را تعلیم و خدمت می دانند، و اتصال سلسله اسقف ها را به رسولان و مسیح رد می کنند و بر این اساس، مراسم «انتصاب» را نیز قبول ندارند. خلاصه سخن اینکه دو گروه کاتولیک و ارتدوکس، برای کتاب و سنت کلیسایی حجیت قائلند؛ اما از آنجا که کلیسا را واسطه قانونی بودن کتاب می دانند و نیز آن را مفسر الاهی دارای حجیت می شمارند، شاید بتوان گفت آنان در باب حجیت برای سنت نقشی اساسی تر قائلند. اما پروتستان ها هرگز سنت کلیسایی را حجت نمی دانند و آنچه از کلیساهای سده های نخست می پذیرند، از باب شهادت است نه از باب حجیت، آنان تنها کتاب مقدس را حجت می دانند و از میان آداب و رسوم، تنها آنهایی را که با کتاب منطبق است، یا مخالفت آن نیست می پذیرند.

مسئله حجیت در اسلام

فرقه های اسلامی از دیر باز، در باب مسئله حجیت آرای گوناگونی داشته اند. کتاب، سنت، عقل و اجماع، منابع حجیتند؛ اما در این باره که چه تعداد از این منابع حجتند، کدام یک اهمیت بیشتری دارد، و نیز درباره چگونگی حجیت آنها، یا حتی گاه در تعریف آنها، میان فرقه های مسلمان اختلاف نظر وجود داشته است. نکته ای که باید بدان توجه داشت این است که نظرگاه فقه و شریعت در باب حجیت، متفاوت با رویکردهای عقیدتی به موضوع حجیت است؛ به این معنا که در ابعاد عقیدتی عموما سخت گیری بیشتری وجود دارد، و این از آن روست که در مسائل فقهی، اطمینان و گاه ظن و گمان را کافی می دانسته اند، حال آنکه در مسائل عقیدتی، حصول یقین، امری ضروری بوده است.

مسئله حجیت در تاریخ کلام اسلامی
بحث حجیت در تاریخ کلام اسلامی، تحت عنوان «شیوه کلامی» مطرح شده است. شیوه کلامی، همان طریقی است که برای اثبات اصول اعتقادی می پیمایند و همان استدلالی است که برای اثبات مدعیات خود می آورند. در این عرصه، چهار گرایش کلامی سلفی، معتزلی، اشعری شیعی اهمیت بیشتری دارند.

1- شیوه کلامی سلفیه:
سلفیه در مقام یک فرقه کلامی، گروهی هستند که خود را تابع صحابه و تابعین می دانند. این گروه به احمد حنبل منتسبند و کسانی مانند ابن تیمیه در قرن هفتم هجری و محمدبن عبدالوهاب در قرن دوازدهم و پیروان او، که به آنان وهابی گویند، خود را سلفی می خوانند. این گروه در عقاید، بر ظاهر کتاب و سنت پیامبر استناد می کنند و هیچ حجیتی برای عقل قائل نیستند و حتی آن را گمراه کننده می دانند. آنان می گویند در باب عقاید، ظاهر کتاب و سنت پیامبر حجت است و در این زمینه نیازی به تأویل نیست؛ چرا که در صورت نیاز پیامبر و اصحاب، خود چنین می کردند. آنان در این عقیده تا آنجا پیش می روند که حتی گاه برای خداوند دست و صورت قائل می شود و گاه چنان در این امر مبالغه می کنند که به حد تشبیه می رسند. سلفیان حتی عرضه کردن ظاهر کتاب و سنت را بر عقل روا نمی دانند. ابن تیمیه می گوید هیچ یک از علمای سلف قرآن را به عقل و رأی عرضه نکرده است و هیچ یک از آنان عقل را مقدم بر نقل بشمارد. این گروه در باب عقاید، اخبار رسیده از پیامبر را حجت می دانند؛ خواه خبر متواتر باشد، خواه واحد.

2- شیوه کلامی معتزله:
معتزله فرقه ای کلامی است که در سده های نخست اسلامی پدید آمد و در برخی از فرقه های دیگر تأثیر گذاشت و پس از مدتی از میان رفت. امروزه فرقه ای به این نام وجود ندارد؛ اما به لحاظ تأثیری که در جریان اندیشه کلامی داشته، اهمیت دارد. برجسته ترین ویژگی این گروه، شیوه کلامیشان است. در نظر متکلمان معتزله، بر خلاف اصحاب سلف، عقل در بالاترین مرتبه حجیت است و آنان تا حد ممکن در عقاید، به مدد عقل استدلال می کردند. آنان هر مسئله ای را با این محک می آزمودند؛ اگر عقل آن را تأیید می کرد، می پذیرفتند، وگرنه آن را رد می کردند. معتزلیان آیات و احادیثی را که به ظاهر با عقل سازگاری نداشت، تأویل می کردند. شرط آنکه چیزی از اصول عقاید باشد معقولیت بود؛ یعنی بتوان با تفکر و استدلال به آن رسید. متکلمان معتزلی خبر واحد را حجت نمی دانستند و در نظر آنان تنها خبر متواتر شایسته چنین مقامی بود؛ البته درباره شراط تواتر خبر نیز سخت گیری می کردند.

3- روش کلامی اشاعره:
شیوه کلامی اشاعره، حد وسطی است بین روش سلف و معتزله. آنان از یک سو خود را پیرو احمد ابن حنبل می شمارند و از سوی دیگر می کوشند، بیانی عقلانی از اصول عقاید خود ارائه دهند؛ اما از آنجا که در باب عقاید، به ظواهر کتاب و سنت استناد می کنند، و برای مثال معتقدند خداوند دست و صورت دارد، و همچنین خبر واحد را در اعتقادات، حجت می شمارند، باید نتیجه گرفت که عقل را به منزله یک منبع مستقل دارای حجیت قبول ندارند؛ بلکه آن را صرفا ابزاری برای تبیین آموزه های مستفاد از نقل می دانند.

4- شیوه کلامی شیعه امامیه:
شیعه امامیه در مباحث کلامی خود، عقل را حجت می شمارند، و آن را در شناخت اصول عقاید، مقدم بر نص می دانند. اما آنان در کل، قرآن را در بالاترین مرتبه حجیت می نشانند. شیعیان ظاهر کتاب و سنت را در باب عقاید، تا جایی که با عقل مخالفت نداشته باشد، حجت می دانند؛ اما مواردی، همانند دست و صورت داشتن خدا را تأویل می کنند. امامیه، که سنت را اعم از سنت پیامبر و سنت ائمه دوازده گانه خود می دانند، تنها خبر متواتر و خبر واحد همراه با قراین قطعی را در اعتقادات حجت می شمارند. البته این عقیده رایج و شایع بین شیعه امامیه است، ولی گاهی گرایش های دیگری نیز در میان آنان پدید آمده است.

اجماع در میان گروه های مهم اسلامی
مرجع دیگری که آن را حجت شمرده اند «اجماع» است. همه این گروه ها، اجماع را حجت می دانند، اما سه گروه نخست، که تحت عنوان «اهل سنت» می گنجند، برای اثبات حجیت آن به حدیثی از پیامبر اسلام استناد می کنند که می فرماید: «امت من بر امر خطا اجتماع نمی کنند.» اهل سنت از این حدیث، عصمت امت را نتیجه گرفته اند. اما امامیه این حدیث را قبول ندارند و معتقدند اجماع در صورت حجت است که یقین حاصل شود فرد معصومی در میان اجماع کنندگان وجود داشته است، و از آنجا که سنت معصوم، خود حجت است، اجماع در نظر ایشان یک حجت مستقل به شمار نمی آید.

مسئله حجیت در فروع دین

مسئله حجیت موجب شکل گیری مکاتبی در فقه اسلامی شده است که مهمترین آنها عبارتند از حنفیه، مالکیه، شافعیه، حنبلیه و امامیه. شهرستانی مبنای اجتهاد فقهی چهار مکتب نخست را، که همگی از اهل سنت هستند، کتاب، سنت، اجماع و قیاس می شمرد و مدعی است این چهار مرجع در واقع به دو مرجع باز می گردند. او این چهار مکتب را به دو دسته اصحاب رأی و اصحاب حدیث تقسیم می کند و گروه اول را اصحاب رأی و سه گروه دیگر را اصحاب حدیث می شمارد. دلیل این نام گذاری آن است که گروه اول به قیاس عمل کرده، با رأی و نظر خود حکم موضوعی را به موضوع دیگر سرایت می داده اند. گروه دوم، ظاهر کتاب و سنت را بیشتر ارج نهاده اند و از آنجا که بیشتر احکام فقهی در احادیث آمده اند، این گروه را اهل حدیث می خوانند. البته بین این سه گروه، به لحاظ تأکید بر استفاده از احادیث، تفاوت هایی وجود دارد. امامیه کتاب، سنت، اجماع و عقل را منابع حجیت می شمارند؛ چنان که همین منابع را مرجع عقاید خود نیز می دانند. تنها تفاوت بین فقه و عقاید در این است که در فقه، یقین لازم نیست، بنابراین ظاهر کتاب و خبر واحد نیز در این زمینه حجیت دارد. به این ترتیب باید نتیجه بگیریم که حجیت کتاب و سنت، چه در عقاید و چه در فقه، اجمالا نزد همه مسلمانان ثابت است؛ هر چند در جزئیات آن اختلاف دارند. حجیت عقل چه در عقاید و چه در فقه، کانون اختلاف است. اجماع را نیز هر چند همه حجت می شمارند، امامیه آن را به سنت باز می گرداند.

مقایسه اجمالی حجیت در دو سنت مسیحیت و اسلام

در هر دو سنت مسیحیت و اسلام، همه گروه ها متن مقدس خود، یعنی عهدین و قرآن را حجت می دانند؛ با این تفاوت که در مسیحیت، بسیاری قائلند که کتاب مقدس برای مردم عادی قابل فهم نیست و حتما به یک مفسر رسمی نیاز دارد، در حالی که در اسلام، مسئله مفسر رسمی وجود ندارد و همه می توانند به قرآن مراجعه کرده، از آن استفاده کنند. البته روشن است که در قرآن موارد مشکلی وجود دارد که افراد خاصی می توانند آن را درک کنند؛ اما بخش عمده قرآن این گونه نیست و همین مقدار برای هدایت انسانها کافی است. در باب سنت، دو تفاوت اساسی میان اسلام و مسیحیت وجود دارد. در مسیحیت سخن از سنت کلیسا در میان است و کلیسا حجیت دارد؛ اما در اسلام، مقصود از سنت، سخنان و اعمال پیامبر است، که البته بنابر نظر امامیه، ائمه آنان نیز از این نظر مانند پیامبرند.
تفاوت دیگر اینکه درباره اصل حجیت سنت، در میان مسلمانان اختلافی وجود ندارد؛ اما در مسیحیت، پروتستان، تنها کتاب را حجت می دانند. البته این نکته را باید در نظر داشت که بخش اصلی عهد جدید، یعنی اناجیل چهارگانه، در واقع زندگی نامه حضرت عیسی (ع) هستند و با سنت به معنای اسلامی آن قابل مقایسه اند. اجماع نیز در مسیحیت معادلی ندارد؛ هر چند واژه «کلیسا» در اصل به معنای «امت» است و شامل همه مسیحیان می شود. اما وقتی گفته می شود «کلیسا حجیت دارد»، مقصود امت مسیحی نیست، بلکه نهاد سازمان یافته ای است که در رأس آن اسقف قرار دارد، و او با واسطه سلسله اسقف های پیشین، به رسولان و مسیح، انتصاب می یابد. به نظر می رسد در باب حجیت، بیشترین اختلاف میان اسلام و مسیحیت بر سر حجیت عقل و میزان اعتبار آن است.
در تاریخ اندیشه مسیحی، عقل را چندان ارج ننهاده اند. در میان عالمان الاهیات مسیحی، دو گرایش نافی عقل و عقل گرا وجود داشته است. ترتولیان، که از دسته اول است، درباره ناسازگاری اسرار ایمان با عقل می گوید: «پسر خدا مرد؛ به این حتما باید ایمان آورد، چون بی معنا و پوچ است، و او دفن شد و دوباره برخاست؛ این واقعیت یقینی است، چون غیر ممکن است.» وی همچنین می گوید: «ما مسیح داریم، به جر و بحث های کنجکاوانه نیاز نداریم و با وجود بهره مندی از اناجیل، نیازی به تحقیق نداریم.» عالمان دیگری مانند آگوستین و آنسلم، ایمان را مقدمه فهم می دانند و می گویند «ایمان بیاور تا بفهمی»، و این گرایش غالب قرون وسطی بود و پروتستان ها بر همین دیدگاه تأکید ورزیدند. مهمترین شخصیت گروه دوم آکویناس است. او برای عقل اعتبار و ارزش قائل است؛ اما حوزه عقل را از ایمان جدا می کند و بحث های محوری الاهیات مسیحی را از فبیل مسیح شناسی و تثلیث، متعلق به حوزه ایمان می داند؛ حوزه ای که عقل به آن دسترسی ندارد.
بنابراین در تاریخ الاهیات مسیحی، ایمان به ظاهر نقل حکم فرما بوده است. اما تاریخ کلام اسلامی، حکایت دیگری دارد. دو گروه معتزله و شیعه عقل را مقدم بر ایمان دانسته، بلکه نظر و تفکر قبل از ایمان را واجب شمرده اند. اشاعره نیز، که در قیاس با دو گروه قبل، ارزش کم تری برای عقل قائل بوده اند، عقل را در اصول دین حجت دانسته اند. فخر رازی که از عالمان بزرگ آنان است، می گوید نقل هم بر عقل مبتنی است؛ چون تا زمانی که با ادله عقلی وجود خدا و علم و قدرت او و بعثت رسل ثابت نشود، نقل ثابت نمی شود. بنابراین اگر عقل را رد کنیم، نقل را نیز رد کرده ایم؛ پس حتما باید عقل را تأیید کنیم و با آن نقل را تأویل نماییم. در میان فرقه های مهم اسلامی، تنها سلفیه هستند که عقل را ارج نمی نهند و ظاهر نقل را بر آن مقدم می دارند. بنابراین در اسلام، اندیشه تقدم تعقل بر ایمان، و مقدمه بودن عقل، گرایش غالب است و آیات متعددی از قرآن بر تعقل و تدبر تأکید می ورزند.

منـابـع

عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- قم- موسسه فرهنگی طه- بهار 1382- صفحه 19-38

توماس میشل- کلام مسیحی- ترجمه حسین توفیقی- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- چاپ اول 1377

و.م.میلر- تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران- ترجمه علی نخستین- تهران- انتشارات حیات ابدی- 1981

جوان أ.گریدی- مسیحیت و بدعت ها- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- قم- موسسه فرهنگی طه- چ اول 1377

ارل کرنز- سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ- ترجمه آرمان رشدی- آموزشگاه کتاب مقدس- 1994

جان بی ناس- تارخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- تهران- انتشارات آموزش انقلاب اسلامی- چ پنجم- 1372

عبدالکریم شهرستانی- الملل و النحل- جلد 1- قم- منشورات الشریف الرضی- چ دوم- 1367

عبدالرحمن بدوی- تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام- ترجمه حسین صابری- مشهد- بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی- چ اول 1374

جعفر سبحانی- فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی- قم- انتشارات توحید- جلد 2- چ اول 1371

سید محمدحسین طباطبایی- شیعه در اسلام- تهران- انتشارات کتابخانه بزرگ اسلامی- چ ششم 1354

ویلیام جی، وین رایت- مقاله زمینه های بحث فلسفی در مسیحیت- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- فصلنامه هفت آسمان

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد