شخصیت و اندیشه های الهیاتی ویلفرد کنتول اسمیت (زندگینامه)

فارسی 7144 نمایش |

سیری در زندگی اسمیت

ویلفرد کنتول اسمیت 16 اگوست سال 1916 در تورنتوی کانادا به دنیا آمد. با شروع جنگ جهانی اول در سال 1918 مانند بسیاری از کشورهای دیگر نابسامانی های بزرگی، کانادا را نیز فراگرفت و اسمیت که بی عدالتی ها و پریشانی های اقتصادی و اجتماعی تورنتو در آن زمان، ذهن او را سخت به خود مشغول کرده بود در آن شرایط دشوار رشد کرد و بالید. او در این باره می گوید که در جستجوی شناخت علل فقر و بیکاری، بیشتر تحت تاثیر عاموس قرار گرفته بود تا مسیح و اوایل زندگیش ابزارها و فنون تحلیل اجتماعی مارکسیستی را به کار می برد (عاموس به تعبیر کتاب مقدس مرد پیشه وری بود که خداوند او را به رسالت خود برگزید. او نسبت به بی عدالتی بسیار حساسیت داشت و در بخشی از کتاب کوچکی که به نام او در عهد عتیق آمده، می گوید: «بگذارید عدالت مانند رودخانه و انصاف مثل نهر دائمی جاری شود.»)

میراث دینی شخصی او
میراث دینی شخصی او وابسته به آن چیزی بود که امروزه یک «پیوند بین کلیسایی» خوانده می شود. پدرش یک پرسبیتری راسخ العقیده بود و وقتی در سال 1925 بسیاری از پرسبیتری ها، در کلیسای متحد کانادا به متدیست ها و پیروان کلیسای آزاد پروتستان پیوستند، وی یکی از متولیان کلیسای پرسبیتری سابق باقی ماند. ولی مادر اسمیت یک متدیست بود و اسمیت با آگاهی از تفاوت های میان این دو سنت، بزرگ شد. یقینا هم پدر و هم مادر او عادت به سخت کوشی، صرفه جویی و اعتدال را در نهادش سرشتند، اما اسمیت به طور طبیعی گرایش پیوریتن خود را به پدر نسبت می داد. در سراسر آثار اسمیت نوعی خوش بینی و بینش مثبت جریان دارد که از سنت متدیستی که از مادرش به ارث برده بود سرچشمه می گیرد. اسمیت بارها از روی حق شناسی به نقش مادر در سلوک دینی خود اشاره می کند. اسمیت از مادرش آموخته بود که فضل و رحمت خدا همه انسان ها در همه جا را در بر می گیرد. در نگرش متدیست ها مسیح برای همه انسان ها جان سپرده و روح خدا در همه جا و در میان همه ابنای بشر دست اندرکار است.

شروع زندگی علمی اسمیت
وقتی دوره دبیرستان را در 17 سالگی به پایان رساند، مادرش او را همراه خود طی سیر و سفری یک ساله به ناحیه مدیترانه و به ویژه مصر برد. اسمیت در آنجا به فرهنگ و تمدن اسلامی علاقمند شد و سال بعد شروع به تحصیل در دوره لیسانس مطالعات شرقی (عبری، عربی و تاریخ خاورمیانه) در دانشگاه تورنتو کرد و به این ترتیب زندگی علمیش شروع شد. اسمیت قصد داشت به عنوان یک مبلغ پرسبیتری در هند خدمت کند، اما در مورد کلیسای پرسبیتری کانادا مردد بود، به همین دلیل تحصیل الهیات را در خارج از کانادا پی گرفت و دانشکده الهیات پرسبیتری در کمبریج انگلیس را انتخاب کرد. او پیش از آنکه کانادا را به مقصد انگلستان ترک کند با میوری یل مکنزی استرادرز ازدواج کرد، ازدواجی که آغاز یک عمر همکاری میان آنها بود. اسمیت و همسرش سال 1939، درست در آستانه جنگ جهانی دوم رهسپار انگلستان شدند.

تاثیر هربرت فارمر در سیر الهیاتی اسمیت

در شرایط سختی که جنگ به وجود آورده بود، رئیس دانشکده وستمینستر، هربرت فارمر و همسرش از اسمیت و همسر وی دعوت کردند، اما هربرت فارمر (1963-1892) برای محقق جوان کانادایی و همسرش بیش از یک میزبان مهربان بود. او در سیر الهیاتی اسمیت تاثیر گذاشت زیرا دلمشغولی خاصی به رابطه میان مسیحیت و سایر سنت های دینی داشت. در سال 1938 اسمیت با مساله «گسست و عدم تداوم قاطع و اساسی» که نظر منفی به سنت های دینی غیر مسیحی را در نهایت اختصار بیان می کرد، دست به گریبان بود. «گسست و عدم تداوم قاطع و اساسی»، مدعی حقیقت مطلق مسیحیت و شکاف میان ایمان انجیلی و سایر ادیان بود و این نظر به ویژه با کنفرانس بین المللی مؤثری که با موضوع تبلیغ مذهبی (میسیونری) در تامبارا در سال 1938 تشکیل شد و نیز با نام هندریک کرامر (1965-1888) پیوند داشت. کرامر یک محقق پر ابهت و متخصص در تبلیغ مذهبی بود که در کتاب «پیام مسیحی در دنیای غیر مسیحی» که به طور خاص برای کنفرانس یاد شده منتشر کرده بود، از منحصر به فرد بودن وحی انجیلی سخن گفت و ادیان دیگر را تخطئه کرد. هربرت فارمر که در کنفرانس تامبارا حضور داشت و به ویژه از نظرات کرامر بر آشفته شده بود، نقدی بر کتاب پیام مسیحی نوشت و اعتبار اطلاعات و منابعی که دیدگاه های منفی کرامر راجع به سایر ادیان مبتنی بر آنها بود را زیر سؤال برد. فارمر معتقد بود که خداوند در قلب همه ادیان به صورت های مختلف حضور دارد. فارمر برای اسمیت عقاید و اندیشه هایی را بیان کرد که بعدها صریحا یا تلویحا در آثار وی مطرح شدند.

سفر به هند

اسمیت و همسرش پس از دو سال حضور در کمبریج سفر پر خطری را به هند در حال جنگ شروع کردند و در کالج مسیحی فورمن در لاهور پاکستان (که در آن زمان هنوز کشور مستقلی نبود) مشغول به کار شدند. اسمیت در کار دانشگاهیش به موازات آشنایی و دوستی با روشنفکران هندی، سیک و مسلمان نظر جدیدی راجع به رسالت و تبلیغ مسیحی پیدا کرد. در کالج فورمن بیشتر پرسنل آموزشی مثل اکثر دانشجویان، پیرو این سه سنت بودند. اسمیت در این باره می نویسد: «همکارانمان از سایر گروه ها که افراد محترمی بودند می خواستند برای تاسیس جمعیتی از لحاظ دینی متنوع و حفظ آن با ما همکاری کنند.» در آن جمع کوچک دانشگاهی که جلوه ای از دنیای جدید بود اسمیت آنچه خود «احترام و حرمت نهادن» همکاران دانشگاهیش به اعتقادات و باورهای دینی دیگر می خواند، تجربه کرد. او بعدها این احترام و حرمت نهادن را ناشی از «ایمان» آنان خواند و آن را چیزی یافت که متمایز از ایمان خود نبود. تعهد عمیق همه آنان به تاسیس آن جمعیت صرف نظر از تفاوت هایی که در اعتقادات و احکام جزمی شان داشتند، اسمیت را به جستجوی مادام العمر برای روشنگری نظری درباره کم اهمیتی نسبی «اعتقاد» در قیاس با «ایمان» هدایت کرد.
اسمیت تجربیات بسیار دیگری هم در شمال هند داشت، تجربیات مربوط به آنچه وی بعدها از آن به «ایمان سایر مردان و زنان» تعبیر کرد. در همین باره این خاطره را باز می گوید که در سفری که به هیمالیا و صعود از کوه داشت، در نزدیک قرارگاه به میوه فروشی پیر برخورد که مردی فروتن، فقیر و دوست داشتنی بود و تصمیم گرفت مقداری میوه از او بخرد. پیرمرد در کفه ای از ترازو یک سنگ بزرگ و دو سنگ کوچک تر که مجموعا معادل دو پوند می شد، گذاشت و میوه را کشید. او آن قدر فقیر بود که حتی نمی توانست برای ترازویش وزنه های فلزی بخرد. اسمیت در ادامه می گوید: «اینکه آن سه سنگ دقیقا معادل دو پوند بود فرضی بود که نمی شد آن را آزمود. ولی شخصا مطمئن بودم که درست است. هیچ امکان نظارت و ارزیابی بر فروش آن پیرمرد مسلمان نبود و معیاری هم برای سنجش صداقت او وجود نداشت، آنجا بود که دریافتم آنچه او را مصون می داشت آیه ای از قرآن بود: "ان الله علی کل شی ء بصیر؛ به راستی خداوند بر همه چیز بیناست."»
اسمیت از این ماجرا نتیجه گرفت که قرآن برای آن پیرمرد مسلمان در آن غروب سال 1943 وسیله ای بود که خداوند توسط آن او را مخاطب خود قرار داد و «کلمه الله» را بر وی آشکار کرد. ویلفرد کنتول اسمیت به عنوان یک مبلغ مسیحی به واسطه این تجربیات اولیه توجهش به طور جدی به آنچه برای او یکی از واقعیت های بزرگ دین به شمار می رفت یعنی «کیفیت فراگیر ایمان» جلب شد. این کیفیت در همه جا حاضر است، هرگاه انسان ها به آنچه در فراسو و بیرون از خودشان قرار دارد پاسخ می دهند.

بازگشت اسمیت به کانادا
پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، اسمیت به کانادا بازگشت و تحقیقات دانشگاهیش را ادامه داد. در سال 1947 هند تجزیه شد و وقتی اسمیت سال بعد 1948 تحصیلات فوق لیسانس و دکترایش را در دانشگاه پرینستن کامل کرد، لاهور دیگر پایتخت پاکستان شده بود. او در نهایت تاسف می دید که مسلمانان، هندوها و سیک ها که روزگاری با صلح و آرامش در کنار هم زندگی می کردند، اینک به آزار و کشتار یکدیگر روی آورده اند و این انگیزه مهم دیگری برای او در پیگیری هدف همیشگی زندگی علمیش بود: اینکه به انسان ها کمک کند تا یکدیگر را بهتر درک کنند و شناخت و فهم متقابلی از هم داشته باشند و اینکه هرگز نباید از دین به عنوان بهانه و محملی برای این نوع خونریزی ها و ویرانگری ها استفاده شود. تامل در حوادث سال 1947 هند تغییری بزرگ در درک و تلقی وی از نظرات گذشته اش به وجود آورد. اسمیت در کتاب «اسلام مدرن در هند» یک تحلیل تاریخی که در سال 1947 به چاپ رسید و به آن حوادث نظر داشت، به نقد دیدگاه پیشین خود پرداخت و به ویژه به نقد شناخت نارسایی که از اسلام و نقش عوامل ایدئولوژیک و اخلاقی در این میان داشت، اشاره کرد. او متوجه شد که در درک گوهر تعهد و پایبندی دینی به خطا رفته است و از آن پس وظیفه خود را این می دانست که نقش دین در امور بشر را به درستی درک و توصیف کند.

تدریس درس های اسلامی در دانشگاه مک گیل
طی هشت سال پس از انتصابش به تدریس درس های اسلامی در دانشگاه مک گیل در 1949، مجموعه کتب و مقالاتی نوشت که نشان می داد غربیان چگونه باید با تمرکز بر آنچه واقعا و به درستی اسلامی است، دست به نگارش تاریخ اسلام بزنند. بیشتر این آثار در کتاب تاثیرگذار «اسلام در تاریخ مدرن» (1975) یک جا به چاپ رسید. اسمیت در کنار این تحقیقات به ابعاد دیگر مطالعات تطبیقی یا مقایسه ای دین نیز می پرداخت و تصدیق می کرد که «بیگانگی میان جوامع روزگار ما و بی یقینی در این مورد که برخی تحولات و پیشرفت ها ما را به کجا می برند، برای ما نومید کننده تر و عذاب آورتر از آن است که بخواهیم از پرسش های اساسی و بنیادین راجع به ایمان و تاریخ غفلت کنیم و آنها را نادیده بگیریم.»

انتشار کتاب معنی و غایت دین

این اعتقادات او را به انتشار یکی از مؤثرترین آثار قرن بیستم در تفسیر دین هدایت کرد، کتاب «معنی و غایت دین: رهیافتی جدید به سنت دینی نوع بشر». در آن زمان خیلی ها ارزش دین پژوهی را زیر سؤال می بردند. بسیاری از محافل دانشگاهی در این تردید داشتند که آیا صورت های سنتی دینی می تواند در برابر چالش های علم جدید، بی یقینی و به تعبیر خود اسمیت «در یک کلمه، هجوم مدرنیته» دوام بیاورد؟ در محافل دانشگاهی هم که درگیر مباحث دینی بودند، تحقیقاتی صورت می گرفت که ارتباط چندانی با به اصطلاح «دنیای واقعی» نداشت. علاوه بر اینها، جریان های الهیاتی مسیحی غالب آن زمان بر این عقیده بودند که همه دانستنی های لازم درباره معنی و ماهیت دین و نقش و سیر تحول آن را می توان یکسره از طریق شناخت مسیحیت کسب کرد. متالهانی چون کارل بارت (1968-1886)، رودلف بولتمان (1976-1884) و دیتریش بونهافر (1945-1904) جای کمی برای بحث درباره سایر ادیان گذاشته بودند. از سوی دیگر، کسانی هم بودند که عقیده داشتند کوشش برای تحلیل عقلی، تحقیق تجربی و تفسیر دین در حکم کفر و ناسزاگویی است.
کتاب «معنی و غایت دین» همه این مباحث را به دقت مورد بررسی قرار داد. کتاب با استقبال گرم و مثبتی روبرو شد و بر شهرت اسمیت افزود. جان هیک فیلسوف دین مشهور انگلیسی آن را «یک اثر کلاسیک دینی قرن بیستم» خواند. بسیاری از موضوعات کتاب «معنی و غایت دین»، در کتاب های عمومی تر اسمیت از جمله «ایمان مردمان دیگر» (1963، که آخرین تجدید چاپ آن با عنوان الگوهای ایمان سال 1998 در سراسر جهان منتشر شد) مسائل مربوط به حقیقت دینی که مبتنی بر سخنرانی های او در سال 1966 بود بسط و تفصیل یافت. در 1964 اسمیت کاملا به عنوان شخصیتی برجسته در مطالعات تطبیقی یا مقایسه ای دین شهرت پیدا کرد و در 48 سالگی به عنوان استاد دین تطبیقی دانشگاه هاروارد منصوب شد. اسمیت در هاروارد نوآوری های مهمی کرد. برای او چنان که همواره تاکید می کرد، آدم ها مهمتر از نظام ها و سیستم ها بودند. یکی از دانشجویانش در آن زمان گفته بود: «پیش از ملاقات با ویلفرد من بودیسم را به عنوان یک سیستم مطالعه می کردم. آنچه از او آموختم این بود که در پی فهم ایمان بود ایمان به عنوان اشخاص برآیم.»

ورود به دانشگاه دلهاوزی

پس از نه سال کار پژوهشی و دینی در دانشگاه، اسمیت احساس کرد حق دارد به دعوت دانشگاهی در کشور خود پاسخ مثبت بدهد. سال 1973 دانشگاه دلهاوزی کار اداری سبکی به او سپرد. در نتیجه اسمیت فرصت پیدا کرد دو کتاب بسیار اساسی و مهمش «اعتقاد و تاریخ» (1977) و «ایمان و اعتقاد» (1979) را به رشته تحریر درآورد. کتاب «ایمان و اعتقاد» به طور اساسی اسمیت را به عنوان محققی عالیقدر نشان داد. این کتاب 174 صفحه متن و 158 یادداشت دارد که بعضی از آنها گاه به چند صفحه می رسند. مطالعه دقیق این اثر و آثار دیگر اسمیت به خوبی نشان می دهد که وی با زبان های قرون وسطا، یونانی، لاتین، عربی، سانسکریت، پالی، انگلیسی، فرانسه، سوئدی، آلمانی، هلندی، اسپانیایی و ایتالیایی آشنایی داشته است و جالب آنکه در کتاب «What is Scripture» اعتراف می کند که «تبتی» نمی داند. او فارسی و اردو هم می دانست. استاد فتح الله مجتبایی که سال 1344 در مرکز مطالعات ادیان در کمبریج شاگرد اسمیت بود با حق شناسی بسیار از وی یاد می کند و او را یک اسلام شناس و هندشناسی معروف می خواند. اسمیت در طول آن سال ها همچنان به کار دانشگاهی اش در کمبریج و هاروارد ادامه داد. کتابی که اندیشه او را در آن زمان به خوبی نشان می دهد کتاب «به سوی یک الهیات جهانی: ایمان و تاریخ تطبیقی دین» (1981) است که از بسیاری جهات طرحی کلی از علائق و اندیشه های او به دست می دهد.

سرانجام اسمیت
اسمیت سال 1983 بازنشسته شد و به همراه همسرش به شهر خود تورنتو بازگشت، اما از کار علمی دست نکشید و در سال 1993 «کتاب مقدس چیست؟» را منتشر کرد که پژوهش جامعی راجع به معنا و جایگاه کتاب مقدس در تاریخ بشر بود. اسمیت تا سال 1995 که دچار سکته مغزی شد هم در دانشگاه و هم در کلیسا فعال باقی ماند و به نوشتن مقاله و ایراد سخنرانی ادامه داد. او که محققی پشت میزنشین نبود، همچنان سفرهای خود را پی گرفت و به هند، ژاپن و سراسر آمریکای شمالی سفر و در کنفرانس ها و نشست های مختلف شرکت کرد. اسمیت پس از یک عمر تحقیق، تفکر و تدریس 7 فوریه سال 2000 از دنیا رفت.
 

منـابـع

حمیدرضا فرزاد- مقاله ویلفرد کنتول اسمیت- باشگاه اندیشه

شهاب‌الدین‌ عباسی‌- مقاله آفتاب‌ ایمان و سایبان‌ اعتقاد (مروری‌ بر اندیشه های ویلفرد کنتول‌ اسمیت‌)- ماهنامه اخبار ادیان- سال 1383- شماره 7

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد