زمینههای سیاسی اجتماعی ظهور فرقه گرایی کلامی در عصر اموی
فارسی 4719 نمایش |در فاصله بنی هجرت محمد (ص) از مکه به مدینه در سال اول هجرت و رحلت ایشان در سال (11 هـ)، پیامبر اسلام موفق شد دولتی با قدرت قابل توجه بنیان گذارد. وسعت این دولت را می توان از لشکر کشی پایان سال (غره تبوک)، (9 هـ) به سوریه به دست آورد که سی هزار مرد جنگی پشت سر وی بود. بسیاری و شاید اکثریت قبایل بادیه نشین عربستان با وی اتحاد داشتند استثنای عمده همان قبایل ساکن قلرو و امپراطوری بیزانس بود. دوره پس از آن، از (11 تا 40 هـ) به عصر «خلفای راشدین» شهرت دارد. ابوبکر (11 – 13 هـ) بیشتر سرگرم فرو نشاندن شورش بعضی از قبایل علیه نظام سیاسی مدینه بود. در زمان خلافت عمر (13- 23 هـ) گسترش فوق العاده ای در قلمرو حکومت اسلامی پدید آمد؛ سوریه و مصر از امپراطوری بیزانس، و عراق از امپراطوری ایران متنزع شدند. این گسترش در نیمه اول عصر خلافت عثمان (23- 35 هـ) در شمال آفریقا و ایران ادامه یافت، ولی در حدود سال (30هـ) از سرعت آن کاسته شد و نارضایی در بین سپاهیان (که همان مردم بلاد بودند)، پدید آمد و در عثمان به دست سربازان شورشی به قتل رسید. آنگاه از علی (ع)، پسر عمو و داماد پیامبر (ص)، به عنوان خلیفه، در مدینه استقبال شد؛ ولی معاویه حاکم دمشق، وعده ای دیگر، از بیعت با او تن زدند. در کشمکش بین علی (ع) و معاویه، معاویه بتدریج تفوق یافت تا آنکه علی (ع) در سال (40 هـ) به شهادت رسید. آنگاه، خلافت معاویه قبول عام یافت و بدین ترتیب سلسله اموی تاسیس شد.
رابطه بین انکار کلامی و محیط اجتماعی
نقل این وقایع تاریخی با بحث کلامی ما نامربوط نیست. علمای جامعه شناسی معرفت قایلند که همه آراء کلامی و فلسفی دارای زمینه ای سیاسی و اجتماعی اند؛ این تحقیق با چنین دیدگاهی مطابقت دارد. پیوستگی کلام و سیاست در خاورمیانه نزدیک و آشکار است. عهد عتیق شاهد گویای این ارتباط و پیوستگی است. در اوایل قرن هفتم میلادی، فرقه های بدعت گرای مونوفیزیت (قائلان به طبیعت واحد برای مسیح) و نسطوری، کانونی برای گروههای ناراضی مسیحیان بومی سوریه و مصر نسبت به امپراطوری بیزانس شدند. از این رو تفکیک سیاست از کلام بسیار مشکل می باشد. با این همه، صرف نظر از «پیامبران دروغین»، که الهام بخش طغیان هایی معروف به «رده» بودند، تقریبا از 632 م. (11 هـ) تا 634 م. (13 هـ)، درست تا قبل از شروع عصر امویان، در منازعات سیاسی درون دولت اسلامی، تاثیر مسائل کلامی را در این گونه منازعات می توان پیدا نمود. رقابت بین دو قبیله عمده مدینه تقریبا تا زمان رحلت محمد (ص) ادامه داشت؛ در تعیین خلیفه، رشک و حسد اهل مدینه نسبت به اهل مکه آشکار شد؛ در جنگهای «اهل رده» بعضی از قبایل بدوی با اهل مدینه و اهل مکه و بعضی قبایل دیگر مخالفت می کردند؛ و خلافت علی (ع) برخورد منافع حداقل سه گروه مختلف از مکیان را آشکار ساخت.
منازعات کلامی سیاسی پیروان امام علی (ع)
نخست بار، عاملی کلامی در جدالهایی که بین پیروان علی (ع) روی داد با سیاست تماس یافت. این افراد بیشتر از افراد غیرعرب بودند که تازه در شهارهای نظام عراق ساکن شده بودند؛ این جدالها زمانی در گرفت که علی (ع) پس از شکست دادن گروهی از مخالفان مکه، در جنگی نزدیک بصره، در صدد گردآوری سپاه کافی برای مقابله با رقیب سرسخت خود، معاویه، بود که سپاهیان عرب در سوریه را در اختیار داشت. در بین دستجات زیر فرماندهی علی (ع) عده ای بودند که عمیقا به وی علاقه داشتند؛ گفته اند که این عده سوگند یاد کرده بودند «با دوستان علی (ع) دوست و با دشمنان وی دشمن باشند». به عبارت دیگر، این عده معقتد بودند که از امامی مانند علی (ع) خطا و گناهی سر نمی زند. گروه مخالف معتقد بودند که نه تنها از علی (ع) خطا سر می زند بله چون در حمایت از کسانی که مسوول قتل عثمان بودند، چنانکه شاید و باید قاطع و صریح نبوده عملا مرتکب اشتباه شده است. این گروه به اعتباری خود را اخلاف معنوی کسانی می دانستند که عثمان را به قتل رسانده بودند (هرچند به نظر نمی رسد که از سلاله آنها بوده باشند).
این گروه معتقد بودند که عثمان، چون جنایت یکی از اعضای برجسته دستگاه حکومتی خود را کیفر نداده گناه کرده و به کفاره این گناه از امتیازاتی که افراد امت از آنها برخوردارند محروم گردیده است؛ بنابراین قتل او نه تنها گناه نیست بلکه بر مسلمانان واجب است.
ظهور شیعه و خوارج
محتملا در میان سپاهیان علی (ع)، مردان بسیاری بودند که نظری بینابین داشتند؛ ولی آراء گروههای افراطی و تندرو است که در بسط و گسترش جریانات کلامی بعدی مهم است و دو گروه موصوف، در حقیقت، منشا دو فرقه بزرگ شیعیان و خوارج هستند.
شیعیان منسوب اند به «شیعه» یعنی پیروان واقعی علی (ع). خارجیان (در عربی، «خوارج»؛ مفرد آن، «خارجی») از آن جهت بدین نام خوانده شده اند که از ابتدا از علی (ع) و سپس از معاویه و امویان جدا شده و خروج کردند (خرجوا).
معروفترین موارد این خروج دو مورد است، که چون علی (ع) آماده حمله به سپاه سوریه می شد روی داد. گروهی که به محلی به نام حروراء رفتند و پس از آنکه علی (ع) بعضی از خواسته های آنان را برآورد، بازگشتند؛ ولی عده ای از گروه دوم از آشتی تن زدند و به علت مخالفت سرکوب شدند.
تواتر اخبار این وقایع، نباید این واقعیت را پوشیده نگه دارد که پنج قیام کم اهمیت تر دیگر به ضد علی (ع) و در حدود بیست قیام در دوران خلافت معاویه (661- 680. / 41- 60هـ)، روی داد. البته قیام های جدی تری به وسیله خوارج، در زمانهای مختلف در عصر امویان اتفاق افتاد، و بعضی از مورخان گفته اند که «خارجی» صرفا به معنی «شورشی» است؛ ولی بررسی جنبه کلامی جنبش خارجیان نشان خواهد داد که چنین ینست.
بررسی زمینه اجتماعی و قومی قیام های ضد علی (ع) و معاویه
وقوع قیامها در زمان خلافت علی (ع) و معاویه، ثابت می کند که این قیام ها معلول مخالفت با حکومت هر یک از آنان نبوده بلکه می بایست از برخی ویژگی های عام اوضاع ناشی شده باشند. با تامل، می توان این ویژگیها را معلوم ساخت آنان که در قیامهای خوارج شرکت می جستند نه از مکه بودند نه از مدینه، بلکه افرادی بودند از قبایل بادیه نشین. سی ال پیش از آن، این افراد و پدرانشان در بادیه، آزاد ززندگی می کردند، و اینک درون سازمان وسیع سپاه مسلمانان گرفتار آمده بودند. پس از پایان نبردها، این افراد به اردو شهرهای عراق و مصر بازمی گشتند نه به بادیه مالوف. در نخستین سالهای این دوره، از همه سملمانان انتظار می رفت در خدمت نظامی شرکت جوید. آنان، در ازاء این شرکت از بیت المال مقرری می گرفتند. میزان این مقرری بر حسب سابقه پیوستی خانواده و پذیرش اسلام، فرق می کرد. هر چند همین امر به بسیاری نارضایتی ها و شکوه های اقتصادی میدان می دهد، مدارک مکتوب از وجود چنین شکایاتی خبر نمی دهند. بنابراین محتمل به نظر می رسد که دلیل اساسی این قیام ها، احساس کلی ناراحتی و عدم امنیتی بوده که نتیجه منطقی تغییرات سریع و ناگهانی به شمار می رود. احتمال آن نیز می رود که نهضت شیعی در آغاز پاسخ دیگری بوده باشد به همین احساس ناراحتی و ناایمنی.
تلقی شیعه و خوارج از امام و جامعه آرمانی و الهی
این فرضیه، توضیح واکنش های متفاوت شیعیان و خوارج، نسبت به اوضاع و همچنین عداوت شدید بین آنها را میسر می سازد. در زمان تغییر اوضاع و ناایمنی و بحران، افراد، برای پیدا کردن راه نجات، به آن چیزی از تجربه گذشته خود می نگرند که از همه اساسی تر و رضایت بخش تر از کار درآمده است (خواه به آنچه انجام می دهد کاملا آگاه باشند خواه نه). ظاهرا این خود واقعیتی است که بعضی افراد معتقدند رستگاری (یا وصول به فرجام والای زندگی انسانی)، در پیروی از آن رهبری حاصل می شود که به صفات انسانی آراسته باشد. معمولا چنین تصور می شود که این صفات، هدیه خداوندی اند، هرچند گاهی ممکن است بیشتر، موهبت طبیعی تصور شوند. شایسته است اصطلاح جامعه شناسی «charismata» («خاریسما»، لطف الهی، فرایزدی) را به کار بریم و از «امام خاریسمایی» (برخوردار از لطف و موهبت الهی) سخن به میان آوریم. همچنین به نظر می رسد این نیز واقعیتی باشد که عده ای دیگر برای نجات خود به امتی جشم دوخته اند که از نوعی «خاریسما» بهره مند باشند. با عضویت در چنین امتی (و با احتراز از اعمالی که کنار محرومیت از این عضویت است) فرد می تواند رستگار شود. صورت منفی این اعتقاد را می توان در این عبارت بازیافت: extra acclesia nulla salus (بیرون از کلیسا رستگاری نیست). جنبه مثبت این اعتقاد در طرز تفکر بسیاری از مسلمانان اثر خود را برجای گذاشته است، زیرا آنان از امت اسلامی به «اصحاب الجنه» تعییر می کردند، این تعبیر متضمن این معنا بود که همه افرادامت مالا به بهشت خواهند رفت.
نقش اعتقادات ریشه از ظهور شیعه و خوارج
وجود اعتقادات ریشه داری از این نوع، ظهور نهضت های خارجی و شیعی را در زمان خلافت علی روشن می سازد. تحت تاثیر فشار و اجبار زندگی کاملا جدید که به درون آن پرتاب شده بودند احتیاج به پناهگاهی محکم و مطمئن داشتند. انگیزه های عمیق، و محتملا ناخودآگاه، موجب شد که جویای این امنیت شوند:
بعضی از طریق پیروی از امامی برخوردار از موهبت عصمت، و دیگران با کوشش در راه حصول اطمینان از این امر که از امتی بهره مند از این موهبت باشند. برای گروه اول، این اعتقاد کهن اعراب، که صفات ارثی خاص در خانواده های معینی به تواتر منتقل می گردد، پذیرفتن علی (ع) را به عنوان پیشوایی که عقلا منزه از خطاست توجیه می کرد، حتی اگر تصمیمات سیاسی او با این اعتقاد مطابقت نمی داشت. گروه دوم از این حیث مزیت داشت که می پنداشت. امت اسلامی را بیگمان پیامبری با وحی الهی بنیاد نهاده بود و راه و رسم این امت از طریق فوق طبیعی به آن الهام شده بود؛ با این همه، برای اینکه این امت مطمئنا «اصحاب الجنه» باقی بماند، لازم می بود بعضی از افراد آن احساس کنند که نقض کنندگان قوانین باید از امت طرد شوند. بدین طریق، اعتقاد خاص در میان خوارج پیدا شد که هر کس مرتکب کبیره شود از امت بیرون رانده می شود. در واقع خوارج به دنبال امنیت بودند، با علم به این امر که امتی که به آن تعلق دارند امتی است فوق طبیعی یا مشمل لطف و رحمت الهی.
رستگاری عامل زهد و کینه شیعه و خوارج
تامل بیشتر در این سطور نشان می دهد که چرا بین خوارج و شیعه حقد و کینه شدیدی وجود داشت. برای هر دو گروه، مسئله یکی و عبارت از این بود که آیا به رستگاری خواهند رسید و دیگر اینکه آیا آنان به سعادت دست خواهند یافت؛
اجمالا می توان گفت ک این برای آنان مسئله مرگ و زندگی شمرده می شد. در چنین شرایطی، اعتقادات هر گروه با معتقدات گروه دیگر تضاد داشت؛ و بنابراین هر گروه در موضعی بود که گروه دیگر را از وصول به رستگاری باز می داشت. خوارج، که معتقد به عصمت امام نبودند، قایل بودند که وی ممکن است مرتکب گناه شود و تمام امت را به اعمالی بکشاند که از «اصحاب الجنه» بودن محروم گردند. از سوی دیگر، شیعه از تصور این امر سخت وحشت داشتند که اعضای عادی امت، که محل وحی نیستند، احیانا با تفسیر خود از کتاب آسمانی (که به نظر شیعه این تفسیر نیز مصون از خطا نیست)، موجب شدند که امام راهی را در عمل اختیار کند که خود به خطا بودن آن واقف است. بدین سان، احتمال وصول به رستگاری برای هر گروهی، بر طبق تفسیر خاص آنان از موضوع، به دست گروه دیگر در خطر می افتاد، شگفت آور نیست اگر بین آنها عداوت هر چه سختتری وجود داشته است.
زمینه های اجتماعی ظهور شیعه و خوارج
با این همه وقتی می رسیم به این که چرا عده ای به امام معصوم و عده ای دیگر به امت (جماعت) مشمول لطف و رحمت الهی روی می کنند، توضیحی وجود دارد که می توان آن را بیان نمود، ولی فعلا آن را باید فرضیه ای تلقی کرد که به بررسی بیشتر نیاز دارد. بروز دو واکنش مختلف نسبت به موقعیتی یکسان معلول تفاوت های بنیادین و اساسی در سرشت انسانی است؛ ولی این، فرضیه ای است مشکوک با پی آمدهای بسیار جدی، و لذا بهتر است، در صورت امکان، این فرق ها با عوامل وراثتی یا محیطی توضیح داده شوند. دو نکته هست که به این توضیح کمک می کنند:
1- لازمه اجتماعی و قومی خوارج
نکته اول این است که بین گروه های کوچک شورشیان خارجی و واحدهای واقعی جامعه بادیه نشین شباهت هایی وجود دارد. معمولا عده افرادی که در قیام های زمان خلافت علی (ع) و معاویه دخالت داشتند بین سی تا پانصد تن ذکر شده است، که حد متوسط آن دویست نفر است. این افراد، تا آنجا که ما می توانیم حکم کنیم، به بادیه باز نمی گشتند، بلکه صرفا تا فاصله امنی از شهرهای عراق عقب می کشیدند، و احتمالا از راه غارت یا مصادره آذوقه از روستاها، زنده می ماندند، تا قوای دولتی آنان را نابود می ساخت. محتملا هر گروه کوچک، خود را هسته اصلی امت واقعی مسلمان می دانست، هر چجند منکر وجود مسلمانان واقعی دیگر در خارج از گروه خود نبود. با این همه، بیشتر افراد دیگر، مسلمان واقعی به شمار نمی آمدند و لذا می شود آنان را بی ترس از عقاب به قتل رساند. بدین سان، گروههای کوچک شورشی، از طرق مختلف، شکلی از زندگی پدید می آورند که بی شباهت به زندگی عشیره ای قبایل بادیه نشین نبوده است. این درست همان بازگشت به زندگی بادیه نشینی نبود، زیرا شالوده فرقه خوارج بر این استوار بود نه قرابت و خویشاوندی. با این همه، پرمعنی است که خوارج، مانند قبایل بادیه نشینی، در روزگاران پیشین، به خاطر مهارت در سرودن شعر و ایراد خطابه شهرت داشتند؛ و به رغم ایمان به اسلام، عواطفی که در اشعارشان بیان گردیده به عواطف بادیه نشینان بت پرست نزدیک است.
2- زمینه اجتماعی و قومی شیعه
نکته دوم قابل ذکر اینکه، هنگامی که سوال می شود شیعیان و خوارج اولیه متعلق به کدام قبایل بودند، فرق مشخصی در این مورد مشاهده می شود. البته این فرق همواره وجود ندارد، زیرا در قبایل بسیاری، هم وجود شیعه ذکر شده است و هم وجود خوارج؛ ولی آنچه مسلم است این است که: 1) بخش مهمی از شیعیان اولیه به قبایل جنوب عربستان تعلق داشتند، 2) افراد و فرقی از میان خوارج از حیث آیین فکری دارای اهمیت اند، (در طی عصر بنی امیه به طور کلی)، عمدتا از سه قبیله شمالی بودند.
قبایل شمالی، روی هم رفته در حملات به عراق، زودتر به مسلمانان پیوستند. ولی حداقل یک قبیله، که در میان شیعیان ممتاز و برجسته بود، در تاخت و تازهای اولیه شرکت داشت. علی (ع) از طرف محمد (ص) به عربستان جنوبی روانه شده بود تا وظایف خاصی را انجام دهد، ولی ذکری از اینکه علاقه مردم را به خد جلب کرده باشد در دست نیست. اینکه آیا محیطی که اعضای این قبایل از آن برخاسته بودند عمیقا تحت تاثیر یهودیت، عقاید مونوفیزیت ها و یا مسیحیان نسطوری بوده نکته ای است باید بررسی شود؛ ولی حتی اگر وجود چنین تاثیری ثابت شود به نظر نمی رسد که چگونگی تاثیر پذیری آنان را از عوامل فوق کاملا توضیح دهد.
نقش سنت های قدیم جنوب عربستان در پذیرش امامت از سوی شیعه
فرضیه ای که باید پیشنهاد شود این است که تفاوت واکنش ها ناشی از سنت های دیرینه است. قبایل جنوب عربستان به نوعی در بطن سنت تمدن قدیم آن ناحیه به می بردند، که بیش از هزار سال عمر داشت. در این تمدن، پادشاهان مقدس یا نیمه مقدس وجود داشتند. حتی اگر اعراب قرن هفتم میلادی، خود در زمان پادشاهان نزیسته باشند، می بایست ناخودآگاهانه تحت تاثیر این سنت قرار گرفته باشند، سنتی که در آن، به روزگار خطر، رسم بر این بود که به رهبری فوق بشری پادشاه اعتماد کنند و به همین علت، به هنگام بحران، آنان به سراغ رهبری از این سنخ رفتند و فکر کرند که آن را در وجود علی (ع) یافته ند. اعضای قبایل شالی در حوزه نفوذ اعتقاد به پادشاه برخوردار از تقدس الهی نبودند. بخلاف، رسم معمول در میان قبایل بادیه، این بود که همه افراد ذکور و بالغ قبیله از جهاتی برابر شمرده شوند؛ و نشانه هایی از «جماعات مردم سالاری» از این نوع در روزگاران بسیار کهن ماقبل تاریخ عراق وجود دارد. به موازدات رسم برابری، این عقیده وجود داشت که تفوق و برتری واقعی به خود قبیله و اصالت و نجابت آن تعلق دارد، به طوری که صرف وجود خون قبیله در رگهای کسی به وی در میان جهانیان شرف و منزلت می بخشید. اعرابی که درست پیش از زمان محمد (ص) می زیستند، برای این عقیده تفسیری دنیوی قایل شدند؛ ولی در بحران حدود سال (36 هـ)، شگفت انگیز نیست اگر اندیشه جماعت کوچکی از مسلمانان واقعی موجب بروز واکنش ناخودآگاهانه ریشه داری از جانب کسانی که در این سنت «مردم سالاری» زیسته بودند شده باشد.
منـابـع
منتگمری وات- فلسفه و کلام اسلامی- به ترجمه ابوالفضل عزتی- علمی و فرهنگی- صفحه 26-19
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها