سرنوشت نهایى تکذیب کنندگان قیامت
فارسی 2885 نمایش |نتیجه اعمال
سرنوشت نهایى تکذیب کنندگان قیامت، و منکران آن دادگاه عدل الهى در قرآن بیان شده است، بیانى که به راستى انسان را در وحشتى عمیق فرو مى برد، و ابعاد فاجعه را روشن مى سازد. مى فرماید: «انطلقوا إلى ما کنتم به تکذبون؛ به آنها گفته مى شود بى درنگ رهسپار شوید به سوى همان چیزى که پیوسته آن را انکار مى کردید.» (مرسلات/ 29) رهسپار شوید به سوى جهنم سوزان که همیشه آن را به باد استهزا مى گرفتید. حرکت کنید به سوى انواع عذابها که با اعمالتان آن را از پیش فراهم ساخته اید. "انطلقوا" از ماده ی "انطلاق" به معنى حرکت کردن بدون توقف است، و یک نوع آزادى از قید و بند نیز در آن نهفته شده، و این در حقیقت توضیحى است براى وضع آنها در عرصه محشر که آنها را مدتى طولانى براى حساب نگه مى دارند، سپس آنها را رها ساخته، مى گویند بدون توقف به سوى دوزخ حرکت کنید. گوینده این سخن ممکن است خداوند متعال باشد که مستقیما به آنها خطاب مى کند، و یا فرشتگان عذاب، و به هر حال لحنى است آمیخته با سرزنشى عمیق که خود عذابى است دردناک و جانکاه.
گفته شده که "انطلقوا" خطاب ملائکه عذاب است که چون از قبر بیرون می آید می گویند: بروید طرف چپ صحراى محشر، و انطلاق نقل از مکانى است به مکان دیگر بدون مکث و تأمل چنانچه می فرماید: «یوم یخرجون من الأجداث سراعا کأنهم إلى نصب یوفضون؛ روزى که از گورها شتابان برآیند، گویى که [چون تیرى] به سوى نشانه ها مى دوند.» (معارج/ 43) یا خزنه جهنم است که خطاب می رسد: «خذوه فغلوه* ثم الجحیم صلوه* ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه؛ بگیریدش، زنجیرش کنید. و به جهنمش بکشید. و او را با زنجیرى به درازاى هفتاد ذراع بکشید.» (حاقه/ 30- 32) «لا یأکله إلا الخاطؤن؛ تنها خطاکاران از آن طعام مى خورند.» (حاقة/ 37)
کافران در جهنم
نیز می فرماید: «و سیق الذین کفروا إلى جهنم زمرا* قیل ادخلوا أبواب جهنم خالدین فیها فبئس مثوى المتکبرین؛ و کافران را گروه گروه به جهنم برانند. گفته شود: از درهاى جهنم داخل شوید، همواره در آنجا خواهید بود. جایگاه سرکشان چه بد جایگاهى است.» (زمر/ 71- 72) «إلى ما کنتم به تکذبون؛ منکر بعث و حشر و نشر و جهنم و عذاب شدید.» (مرسلات/ 29)
علامه طباطبایی می گوید: «این آیه حکایت فرمانى است که در یوم الفصل به ایشان داده مى شود، صاحب کلام خداى تعالى است، به قرینه اینکه در آخر آیات مى فرماید: "اگر نیرنگى دارید به کار ببرید".» سپس به توضیح بیشترى درباره این عذاب پرداخته مى گوید: "انطلقوا إلى ظل ذی ثلاث شعب؛ رهسپار شوید به سوى سایه اى از دودهاى خفه کننده آتش که داراى سه شعبه است." (مرسلات/ 30) شاخه اى از بالاسر، و شاخه اى از طرف راست، و شاخه اى از طرف چپ، و به این ترتیب از هر طرف این دود غلیظ مرگبار آنها را احاطه مى کند، و در کام خود فرو مى برد.»
مفسرین گفته اند: مراد از این "ظل" سایه دودى است که از آتش جهنم بالا مى رود، هم چنان که در جاى دیگر فرموده: «و ظل من یحموم؛ سایه اى از دود.» (واقعه/ 43) و نیز در مورد انشعاب آن به سه شعبه گفته اند: این اشاره است به عظمت دود جهنم، چون دود وقتى خیلى متراکم و عظیم باشد شاخه شاخه مى شود. مجاهد و قتاده گفته اند: «آن دود جهنم است که از سه طرف احاطه به کفار دارد شعبه اى از بالاى سر و شعبه اى از سمت راست و شعبه اى از سمت چپ.» و دود را ظل و سایه نامیده چنانچه فرمود: «أحاط بهم سرادقها؛ از دود غلیظ سیاه به آنها احاطه نمود.» (کهف/ 29) و بعضى گفته اند: زبانه اى از آتش بیرون آید پس احاطه به کافر مانند خیمه اى نماید پس از آن سه شعبه منشعب گردد. پس در آن دود غلیظ خفقان آور باشد تا از حساب فارغ شود. در لغت شعبه، و جمع آن شعب و شعاب به معنى گروه و دسته اى از یک چیز است، و شاخه اى از درخت را شعبه مى نامند، و از این جا چنان مى فهمیم که سایه به سه بخش تقسیم مى شود، و شاید تکذیب کننده در هر یک از شاخه ها گونه خاصى از عذاب مى بیند که از حیث گونه و سختى با عذاب دو شاخه دیگر متفاوت است.
در جهنم آتش جهنم سیاه و ظلمانى تمام اطراف آنها را گرفته: «کلما أرادوا أن یخرجوا منها من غم أعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق؛ هر گاه که خواهند از آن عذاب، از آن اندوه بیرون آیند، بار دیگر آنان را بدان بازگردانند که بچشید عذاب آتش سوزنده را.» (حج/ 22) «کلما أرادوا أن یخرجوا منها أعیدوا فیها و قیل لهم ذوقوا عذاب النار الذی کنتم به تکذبون؛ هر گاه که بخواهند از آن بیرون آیند، بار دیگر آنها را به درون آتش باز گردانند و بگویندشان: بچشید عذاب آتشى را که دروغش مى پنداشتید.» (سجده/ 20) از غلظت و سوزندگى تنفس آنان بسیار سخت و دشوار خواهد بود این سیرت انکار نعمتهاى پروردگار است که در دنیا در اختیار کفار نهاده شده نعمت بینائى و شنوائى و نعمت صفاء قلب و ادراک را بر خود تضییع نموده اند و طریقه تمرد و عناد پیموده اند.
دوزخ نفس در سه شاخه
خصوصیت سه شعبه: 1- به جهت آنکه حجاب نفس از انوار قدس سه است: حس، خیال، وهم. 2- به سبب آنکه مؤدى به آن عذاب، قوه واهمه که واقع در دماغ، و غضب که طرف راست قلب، و شهوت که در یسار قلب است. بدان که نفس اماره ى انسان مظهر جهنم است و هر آنچه از اوصاف زشت و پست وارد شعبه و شعله اى از شراره ى آتش آن است همین نفس اماره مسبب دخول در آتش است و اصل جمیع رذایل و پستى هاست همان قواى سه گانه بهیمى و سبعى و شیطانى مى باشد. و آن قواى سه گانه شعله هایى از آتش جهنم و دودهایى از آن است، که انسانیت بدان وسیله مى سوزد و مادامى که انسان در دنیا اسیر نفس اماره است سوختن خویش را درک نمى کند، ولى آنگاه که مى میرد آنچه که در دنیا از او پنهان بود بر او مجسم مى شود و در نتیجه شعله هاى سه گانه و دودها و سایه هاى آن بر او ظاهر مى گردد. در معالم نقل نموده: «گردى بزرگ از جهنم بیرون آید و سه شعبه منشعب شود. 1- نور، بر سر مؤمنان سایه افکند. 2- دخان، بر سر منافقان متوقف. 3- زبانه خالص، بر سر کافران بایستد.»
نکته: هر که خواهد از این «ظل من یحموم» ایمن گردد، امروز به نور عقل متمسک شده، از تیرگى صفت بهیمى و سبعى بگذرد، و تهذیب اخلاق نموده، از معاصى اجتناب نماید و به طاعت و عبادت مشغول شود، تا به توفیق الهى و لطف سبحانى در جرگه مؤمنان داخل، و در ظل عنایت عرش حضرت منان، سر افراز گردد.
در منهج الصادقین آمده است که: «مراد ظل یحموم است که دود جهنم است و به جهت بزرگی و بسیارى متفرق می شود به شعبها و هر شعبه به طرفى می رود هم چنان که دود عظیم متفرق مى گردد، و خصوصیت سه شعبه یا به جهت آن است که حجاب نفس از انوار قدس سه است که آن حس و خیال و وهم است و یا به جهت آنکه مؤدى به آن عذاب قوه واهمه است که حال است در دماغ و غضبیه که در یمین قلب است و شهویه که در یسار آن است و لهذا در روایت واقع شده که "الظل هو دخان جهنم له ثلاث شعب تحیط بالکافر شعبة تکون فوقه و شعبة عن یمینه و شعبة عن یساره؛ مراد به سایه دود دوزخ است که سه شعبه شود و کافر را احاطه نماید، شعبه اى بر بالاى سر او باشد و شعبه اى از یمین و شعبه اى از یسار." پس هر که خواهد که فردا از این دخان که "ظل من یحموم" اشاره به آن است ایمن گردد امروز به نور عقل متمسک شده از تیرگى صفت بهیمى و سبعى بگذرد و تهذیب اخلاق نموده از معاصى اجتناب نماید و پیوسته به طاعت و عبادت مشغول شود، و در معالم آورده که گردى بزرگ از دوزخ بیرون آید و از او سه شعبه منشعب گردد یکى نور و آن بر سر مؤمنان سایه افکند و یکى دخان و آن بر سر منافقان متوقف گردد و یکى زبانه خالص و آن بالاى کافران بایستد.»
در کشاف و طبرسى مذکور است که «یخرج لسان من النار فیحیط بالکفار کالسرادق و ینشعب من دخانها ثلاث شعب فیظلهم حتى یفرغ من حسابهم و المؤمنون فى ظل العرش؛ زبانه اى از آتش بیرون آید و همه کفار را احاطه نماید مانند سراپرده ها کما قال "أحاط بهم سرادقها" و به سه شعبه گردد پس سایه افکند بر ایشان تا آنکه از حساب فارغ شوند و مؤمنان در زیر سایه عرش بایستند و چون ظل محتمل باد است که از مهب لطف رحمت هبوب می نماید و ظل حار مشوب به شراره نار که از بادیه قهر و نقمت بر می خیزد.»
شیخ طوسى ذیل آیه فوق از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود: «هر گاه مردم از عطش و تشنگى به آنها گویند پناه ببرید به امیرالمؤمنین (ع) همانک سی که تکذیب می کردید او را، چون به حضرتش پناه ببرند به ایشان گفته شود بروید زیر سایه هاى دود آتش دوزخ که از سه جانب شما را احاطه خواهد کرد.»
سایه ای که خنکی و سردی ندارد!
سپس خداوند سبحان آن سایه را تعریف نمود و فرمود: «لا ظلیل و لا یغنی من اللهب؛ اما سایه اى که آرام بخش نیست، و هرگز دوزخیان را از شعله هاى آتش جلوگیرى نمى کند.» (مرسلات/ 31) چه اینکه خود بر خاسته از آتش است. «لا ظلیل» یعنى آن سایه، گوارا و خوشایند نیست یا آن سایه دخان است و سایه دار و نگهدارنده از حرارت نیست، در این صورت و لا یغنی من اللهب تفسیر آن است، المیزان فرموده: «ظل ظلیل، به معناى سایه خنک است، سایه اى که از رسیدن حرارت به انسان جلوگیرى کند، و براى آدمى ساترى از آزار حرارت باشد، و اینکه مى فرماید سایه شعبه دار ظلیل نیست، منظور این است که از هرم آتش و شعله هاى آن جلوگیرى نمى کند.»
ممکن است تعبیر به "ظل" (سایه) این تصور را ایجاد کند که در آنجا سایه اى وجود دارد که از سوزندگى شعله هاى آتش، کمى مى کاهد، ولى این آیه بر این پندار غلط خط بطلان مى کشد، و مى گوید: این سایه هرگز سایه اى که شما تصور مى کنید نیست، سایه اى است سوزان و خفقان آور، و بر خاسته از دودهاى غلیظ آتش که مى تواند گرماى شعله ها را کاملا منعکس کند. شاهد این سخن آیات سوره واقعه است که در آنجا درباره اصحاب الشمال به جاى «لا ظلیل» جمله ی "لا بارد و لا کریم"، آمده است، مى فرماید: «فی سموم و حمیم* و ظل من یحموم* لا بارد و لا کریم؛ آنها در میان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند، و در سایه دودهاى متراکم و آتش زا، سایه اى که نه خنک مى باشد، و نه مفید و آرام بخش.» (واقعه/ 42- 44)
بعضى گفته اند این شعبه هاى سه گانه بازتابى است از تکذیبهاى سه گانه آنها نسبت به اساس دین، یعنى"توحید" و "نبوت" و "معاد" زیرا تکذیب معاد از تکذیب نبوت و توحید جدا نیست. و بعضى گفته اند اشاره اى است به مبداءهاى سه گانه گناه "قوه غضبیه" و "شهویه" و "وهمیه" آرى آن دود تاریک تجسمى است از تاریکیهاى شهوات:
ز تاریکى خشم و شهوت حذر کن *** که از دود آن چشم دل تیره گردد!
غضب چون در آید رود عقل بیرون *** هوى چون شود چیره جان خیره گردد!
به اهل دوزخ از باب استهزا گفته مى شود: به سوى این سایه برو، او به سوى آن سایه مى رود، چون در دنیا مسخر آن سایه بود و این سایه خنکى و سردى ندارد و لذا خداى تعالى فرمود: (لا ظلیل) در حقیقت سایه اى که سایه بیندازد و خنک نماید نیست چون سایه ى دود است و آن گرم است، نه سرد و این رد توهمى است که از لفظ ظل و سایه پدید مى آید. این سایه مانند سایه هاى دیگر نیست که از حرارت آتش بى نیاز سازد. همانطور که سایر سایه ها از حرارت آفتاب بى نیاز مى سازند. سایه بانى نیست که مانع از آزار باشد. پس سایه این دود کفار را مستغنى از حرارت و سوزش آتش نمى کند و شعله و زبانه آتش است که بلند مى شود وقتى که بر افروخت و آن سه رنگ سرخ و زرد و سبز است. یعنى کفار وقتى طلب سایبانى از آن ظل و سایه مى کنند، آن سایه حرارت زبانه و شعله آتش را از ایشان دفع نمى کند.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 249
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 25 صفحه 420
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 13 صفحه 342
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 17 صفحه 285
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 17 صفحه 240
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 26 صفحه 213
سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 7 صفحه 316
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 13 صفحه 436
حاج ملاسلطان محمد گنابادی- ترجمه بیان السعادة- جلد 14 صفحه 408
علیاکبر قرشی- أحسن الحدیث- جلد 12 صفحه 21
ملا فتح الله کاشانی- منهج الصادقین فی إلزام المخالفین- جلد 10 صفحه 120
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد 6 صفحه 528
میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 20 صفحه 105
شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد 8 صفحه 449
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 14 صفحه 271
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها