دیدگاه عارفان درباره‌ جاودانگی عذاب

فارسی 3418 نمایش |

عده ای از عرفا سرمدی بودن عذاب را نپذیرفته اند؛ مثلا عبدالرزاق کاشانی از عرفای شیعه می نویسد: اهل آتش وقتی وارد دوزخ شدند و آتش بر درون و برون آنان سلطه یافت فریاد، تلواسه و اضطراب همه ی وجودشان را فرا می گیرد و برخی برخی دیگر را به باد لعن و نفرین گرفته نزاع و مشاجره در بین آنان بالا می گیرد؛ چنان که قرآن مجید از حال آنان خبر می دهد. این در حالی است که سراپرده ی آتش خیمه وار همه ی آنان را احاطه کرده است. در این هنگام طلب تخفیف عذاب می کنند، یا این که اصلا بمیرند و از وضع فلاکت بار خارج شوند: «یا مالک لیقض علینا ربک؛ اى مالك [بگو] پروردگارت جان ما را بستاند.» (زخرف/ 77) یا به دنیا بازگردند (و به خیال خود انسان خوبی شوند)، لیکن به خواسته های آنان پاسخ مثبت داده نمی شود؛ «لا یخفف عنهم العذاب ولا هم ینظرون؛ نه عذاب تخفیف می یابد و نه مهلت می یابند تا کردار نیکی انجام دهند.» (بقره/ 162) زیرا آن جا جای کردار نیست؛ چنان که جای مردن نیست؛ زیرا اصل مرگ همان طور که قبلا بازگو شد، مرده است؛ یعنی اصل تحول و رخت بربستن از نشئه ای و ورود به نشئه ی دیگر به عنوان میلاد، از بین رفته است لذا به آنان خطاب می شود: «إنکم ماکثون؛ شما این جا جاوید خواهید بود.» (زخرف/ 77) و با کلمات عقاب آمیز خطاب می شود: «اخسئوا فیها و لا تکلمون؛ دور شوید و سخن مگویید (خفه شوید).» (مؤمنون/ 108) پس چون ناامید گشتند خود را برای ماندنی دراز آماده می کنند و به غل و زنجیر گردن می نهند و چاره ای جز این نمی بینند. در این حال خواهند گفت: «سواء علینا أجزعنا أم صبرنا ما لنا من محیص؛ اکنون هر چه جزع و التماس کنیم یا صابر و شکیبا باشیم یکسان است و هیچ از عذاب گریزگاهی نداریم.» (ابراهیم/ 21) در این وقت خداوند عذاب را از درون آنان می کاهد و آن آتشی که قلب را می گدازد خاموش می سازد: «نار الله الموقدة* التی تطلع علی الأفئدة؛ آتش افروخته خدا[يى] است. [آتشى] كه به دلها مى ‏رسد.» (همزه/ 6- 7) پس از گذشت زمانی دراز و سپری شدن أحقاب و قرن ها کم کم به عذاب الفت می گیرند و از شدت عذاب معذب نمی شوند، و سوزش و الم از بزرگی آتش نمی یابند، باز، پس از گذشت مدتی طولانی کم کم به آتش خو می کنند و چه بسا از آن لذت برند و گوارا شمرند....
داود قیصری شاگرد عبدالرزاق کاشانی نیز می گوید: «بدان کسی که دیدگانش از نور حق تعالی سرمه گرفت و نورانی گشت می داند که جهان هستی همه از بندگان خداوند به شمار می روند، و جمیع وجود، صفات و فعل آنان جز به حول و قوه الهی نیست و همه نیازمند رحمت اویند، و او تنها رحمان و رحیم است. بنابر این، شأن کسی که به این اوصاف (رحمانیت و رحیمیت) متصف باشد آن است که کسی را به عذاب ابدی گرفتار نسازد و این مقدار از عذابی که به آنان می دهد نیز به خاطر آن است که آنان را به کمال های شایسته و مقدرشان برساند؛ چنان که طلا و نقره را به آتش می گدازند و ذوب می کنند تا ناخالصی ها و کدورت و غش آنها گرفته و عیارشان از نقص و عیب پاک گردد. بنابر این، همین مقدار از عذاب نیز در بردارنده ی لطف و رحمت است؛ چنان که گفته شده است: عذابتان گوارا، و خشمتان خشنودی، و قطع شما وصل و ستم شما عین داد است: «و تعذیبکم عذب و سخطکم رضا و قطعکـم وصل و جورکم عدل.»
بر این اساس، رسول اکرم (ص) فرمود: «خلق الله عز وجل یوم خلق السموات والأرض مائة رحمة، فجعل فى الأرض منها رحمة. فبها تعطف الوالدة علی ولدها، والبهائم بعضها علی بعض، والطیر، وأخر تسعة وتسعین إلی یوم القیامة، فإذا کان یوم القیامة، أکملها الله بهذه الرحمة؛ خدای سبحان روزی که آسمان ها و زمین را آفرید صد رحمت پدید آورد، یکی را در زمین قرار داد که با آن مادران به فرزندانشان مهر می ورزند و چهارپایان و پرندگان به وسیله آن بر یکدیگر مهربانی و عطوفت دارند، و 99 عدد آن را تا روز قیامت به تأخیر انداخت (ظاهر نکرد) که چون روز قیامت برپا شود به وسیله ی آنها (99 رحمت) رحمت های صدگانه را کامل فرماید و قیامت را به صد رحمت سامان دهد و در حق بندگان خود اعمال کند.»

چه مدت در این آتش باقى خواهند ماند؟
تذکر: کیفر تبه کاران در قیامت همسنگ اعمال آنهاست. قرآن کریم از این هماهنگی به "جزاء وفاق" تعبیر می کند: «لا یذوقون فیها بردا و لا شرابا* إلا حمیما و غساقا* جزاء وفاقا؛ در آنجا نه خنكى چشند و نه شربتى. جز آب جوشان و چركابه‏ اى. كيفرى مناسب با جرم آنها.» (نبأ/ 24- 26)
در روایات اهل بیت آمده است که آیه ی «لابثین فیها أحقابا؛ مدتها در آن درنگ خواهند کرد.» (نبأ/ 23) به گناهکارانى اختصاص دارد که مدتى از وقت را، به اندازه متناسب با گناهان خویش، در آتش مى گذرانند، و بنابراین احقاب به معنى روزگارها یا سالهاى پیاپى است. بعضى از مفسران گفته اند که: معنى آیه این است که آنان روزگارهاى متوالى را که هرگز قطع نمى شود در دوزخ طى مى کنند، و چون مدتى پایان یافت بى فاصله مدت پس از آن آغاز مى شود. و گفته اند که: از آن روى به جاى سالها لفظ احقاب آمده که در دلها هراس بیشترى بر مى انگیزد و بیشتر دلالت بر جاودانگى دارد، و حقب دورترین چیز در نزد ایشان به شمار مى رفت و مى گفتند که حقب مدتى برابر با هشتاد سال است. و چون سال سیصد و شصت و پنج روز است، و یک روز در آخرت برابر با هزار سال از سالهاى دنیا است، از این راه به خوبى مى توانى روزگارى را که طاغیان در دوزخ به سر مى برند تصور کنى.
در حدیثى از رسول الله (ص) آمده است که گفت: «کسى که به آتش دوزخ داخل شود، از آن رهایى پیدا نمى کند مگر پس از آن که احقابى در آن درنگ کند، و حقب شصت و چند سال است، و سال سیصد و شصت روز، هر روز آن هزار سال از سالهاى محاسبه شما است، پس هیچ کس در این اندیشه نباید باشد که از آتش بیرون خواهد آمد.»
در خلال این سالهاى متوالى و روزگارهاى دراز، گردنکشان در آن جا جز عذابى که هرگز سستى پیدا نمى کند، چیزى نمى یابند. نه سایه روز سرد را توان است و نه سایه شب هنگام را مى شود دریافت. آنچه بهره ایشان است نوشابه جوشان و آب گندناک است. حمیم به معنى آب داغ است، اما غساق آب گندیده را گویند، و به قولى چرک گندناک اهل دوزخ است. آیا خیال مى کنى که پروردگار در انداختن ایشان به آتش در حق آنان ستم کرده است؟ هرگز... آنان خود بر خود ستم روا داشتند. مگر نه این است که فرستادگان او پیاپى بر ایشان وارد مى شدند؟ این جزاى کردارها و پایان راه ایشان است.
این پاداش، نه عین کردار و اخلاق سرکشان است و نه غیر آن بلکه موافق با آن است، آن چنان که اثر و معلول و عرض موافق با مؤثر و علت و جوهر است، نه عین است و نه غیر، اثر و معلول و عرض ظهور مؤثر و علت و جوهر، به صورت دیگر است که در کم و کیف موافق هم می باشند هر جسمى در شرائط خاص، تبدیل به امواج و رنگ و حرارت و تشعشع موافق و متناسب با خود می گردد، چنان که امواج و تشعشع ها و حرارتهاى مختلف در شرایط دیگر به صورت اجسام خاص در مى آیند، بنابراین همه موجودات و پدیده ها جز تبدیل اجسام و جواهر به اعراض و اعراض به جواهر و اجسام نیست، این قانون از ذرات تا کرات و کهکشانها همه را فرا گرفته است، همه این حرکات و امواج و تبدلات و پدیده ها را اندیشه و عقل قاهرى تنظیم و ترتیب می دهد و به حساب آورده است اعمال و حرکات انسانى را هم که اندیشه و فکر تنظیم و هدایت می کند مانند جهان بزرگ پیوسته به صورت حالات درمى آید و از حالات مستمر، خویها و ملکات پدید می آید، این نتیجه و محصول دنیا است که جهان اراده و عمل و کسب براى انسان می باشد، همین که عالم مبدل شد و حرکتها به نهایات و غایات رسید و عالم دیگرى از آن انشاء گردید، از ملکات، حالات و صور و امثال پدید مى آید، این صور و پدیده ها که در حقیقت موافق اندیشه و عمل است، پیوسته و با نظم خاصى رو به تبدیل و تکامل می باشد، به ظاهر شباهتى با هم ندارند و از نظر عموم، که داراى نظر و علم محیط به روابط و علل نیستند، مجهول است: «و ننشئکم فی ما لا تعلمون؛ شما را بیرون و پدید آوریم در آنچه که نمی دانید.» (واقعه/ 61) «فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین؛ هیچ کس نمی داند برایش چه نهان شده از روشنى چشمها.» (سجده/ 17) چنان که در نظر سطحى جسم تاریک متراکم با نور لطیف، و نطفه ناچیز با انسان داراى همه چیز، و بذر کوچک بى رنگ و بو با درخت گل و میوه، شباهت ندارد.
در پاداش حسنه، هماهنگی مقدار پاداش با عمل لازم نیست، بلکه گاهی بیشتر است: «من جاء بالحسنة فله خیر منها؛ قهر كس نيكى به ميان آورد براى او [پاداشى] بهتر از آن خواهد بود.» (قصص/ 84) و گاهی از آن نیز افزونتر است: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها؛ هر كس كار نيكى بياورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر كس كار بدى بياورد.» (انعام/ 160) اما کیفر سیئات هرگز بیش از سیئه نیست.

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 519

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏17 صفحه 275

سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد ‏3 صفحه 41

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد