عوامل حبط اعمال (تکذیب معاد)

فارسی 2549 نمایش |

اطاعت الهی

خدای تعالی موسی (ع) را به پیشوایی و رهبری قوم خود برگزید و آیات خود بر او وحی کرد. ولی قوم موسی را از تعلل در اخذ دستورهای الهی بر حذر داشت و تهدیدشان کرد که به زودی خانه های فاسقانی را که فرمان خدا را اطاعت نمی کنند ویران خواهد ساخت. در این دو آیه بیان می دارد که فسق و نافرمانی گاه شخصی است و در این صورت خانه فاسق را ویران می کند و گاه اجتماعی است و در این صورت سبب هلاکت و ناچیز شدن اعمال می گردد. فسق اجتماعی در هدف جامعه به گونه یک کل، متمثل می شود. و این به هنگامی است که هدف باطل باشد و از تکبر سیطره بر دیگران سرچشمه گیرد. این امر به زودی سبب کافر شدن به آیات خدا می گردد و موجب بر هم زدن معیارها. چنان که هدایت رنگ گمراهی و گمراهی رنگ هدایت به خود می گیرد. نتیجه یک چنین وضعی تکذیب آیات خدا و غفلت از آنهاست. این از جنبه فطری است، اما از جنبه عملی، اعمال اینگونه کسان ناچیز می شود و به آنان سودی نمی رساند، زیرا که در یک مسیر باطل پیش می روند. چه بسا یک عمل به خودی خود عملی نیک باشد ولی چون در سلسله اعمال ناپسند و فاسد قرار گیرد بسا که بدیهای آنها نیکیهای این عمل را در خود بپوشانند. هم چنان که اگر همه اعمال فرد یا جامعه نیکو باشد و درست، لغزشهای جزیی بخشوده می شود، زیرا نیکیها بدیها را نابود می سازند.

در راه سراشیب

اتومبیلی که راهی را به اشتباه می رود همه اجزاء آن در همان راه اشتباه پیش می رود، هر چند که این اتومبیل از حیث ساخت عیبی و نقصی نداشته باشد. جامعه ای هم که بیراهه می رود همه افراد آن خواه و ناخواه در همین مسیر سیر می کنند. اجتماع سالم، اجتماعی است که افراد آن در ضمن سازندگی خود با جوامع دیگر هم روابط حسنه داشته باشند ولی اگر این جامعه در زمین سرکشی کرد و آهنگ برده ساختن دیگران نمود و خواست دسترنج ایشان را برباید: در این صورت راه انحراف در پیش گرفته و این انحراف تمام ابعاد آن را در بر خواهد گرفت، زیرا خداوند در درون هیچ کس دو قلب قرار نداده است.
به این معنی که یک فرد زمانی مؤمن است و به آیات خدا و فرمانهای رسولان او عمل می کند که در پی برده ساختن مردم دیگر نباشد و در زمین خودسری و خودکامگی نکند و هوس برتری جویی در سر نپرورد. «سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الأرض بغیر الحق؛ آن کسانی را که به ناحق در زمین سرکشی می کنند زودا که از آیات خویش رویگردان سازیم.» (اعراف/ 146) معلوم می شود کلمه «آیات» در این آیه آیات تشریعی است بر حسب سیاق. زیرا در آیه پیشین سخن از رسالات خدا و کلام او بود. «و إن یروا کل آیة لا یؤمنوا بها؛ چنان که هر آیتی را که بینند به آن ایمان نیاورند.» «آیه» در این عبارت مراد آیات تکوینی است چون معجزه ها و سیر تاریخ و تحولاتی که بیان کننده حقایق است. همچنین قلب متکبر در جستجوی حقیقت نیست از این رو نه به حقایق توجه دارد و نه به آن ایمان دارد، مگر این که آن را به چشم خود بنگرد. به همین گونه در پی یافتن راههای درست نیست زیرا خود با میل و اراده خود از آن منحرف شده است. «و إن یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و إن یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلا؛ اگر طریق هدایت بینند از آن نروند و اگر طریق گمراهی بینند از آن بروند.» (اعراف/ 146) زیرا اینان خود منحرف اند و خواهان هر انحراف هستند. «ذلک بأنهم کذبوا بآیاتنا و کانوا عنها غافلین؛ زیرا اینان آیات را دروغ انگاشتند و از آن غفلت ورزیدند.» (اعراف/ 146) تکذیب آیات سبب شد که از حقایق رویگردان شوند و از اهمیت آیات تشریعی غافل مانند. بشر در آغاز که منحرف می شود به سبب اشتباه اوست در درک حقیقت ولی بعدها که به سوی کفر و انکار می گراید عملش یک عمل اختیاری است.

انجام زمینه عملی

عاقبت کسانی که از نظر فکری خودسری و تکبر می کنند این است که به حقیقت راه نمی یابند نه از طریق رسالات الهی و نه از طریق تدبر در واقعیات اعمال نیک آنان به سبب اعمال ناپسندشان که در واقع استراتژی اصلی آنهاست از میان می رود. «و الذین کذبوا بآیاتنا و لقاء الآخرة حبطت أعمالهم؛ و اعمال آنان که آیات ما و دیدار قیامت را دروغ انگاشتند، ناچیز شد.» "حبط" به معنی باطل و بی خاصیت نمودن عمل است، یعنی این گونه افراد حتی اگر کار خیری انجام دهند، نتیجه ای برای آنها نخواهد داشت. خط اصلی زندگی آنان خط انحرافی است. از این رو اعمال جزئی فایدتشان ندهد در واقع ناچیز شدن اعمال تنها به سبب عدم ایمان ایشان نیست. بلکه عدم ایمان آنان را به یک سلسله انحرافات عملی می کشد که این انحرافات سبب ناچیز شدن اعمالشان می شود. از این روست که خدای تعالی می فرماید: «هل یجزون إلا ما کانوا یعملون؛ آیا جز در مقابل کردارشان کیفر خواهند دید؟» (اعراف/ 147) در این آیات قرآن کریم، تکذیب معاد و آیات الهی را به عنوان عامل «حبط اعمال» معرفی می کند.

حبط عمل نوعی کیفر

حبط عمل، خود یک نحو کیفر است و عقاب بر معصیت مشروط به عمل منافی اطاعت نیست. معنای این آیه روشن است و از آن چند نکته استفاده می شود: اول اینکه کیفر و پاداش اعمال خود اعمال است. دوم اینکه حبط عمل و بی اجر بودن آن، خود یک نحو کیفر است، زیرا همانطوری که گفته شد پاداش هر عمل، نیکی خود عمل است و وقتی عمل نیک بی اجر باشد پس در حقیقت بی اجر کردن آن خود یک نحو کیفر است، چون نتیجه بی اجر شدن حسنات کسی که هم حسنات دارد و هم سیئات این است که چنین کسی جز کیفر سیئات پاداش دیگری نداشته باشد. البته ممکن هم هست آیه را طور دیگری معنا کرده و بگوییم: مراد از جزاء، پاداش نیک است و جمله "هل یجزون إلا ما کانوا یعملون" کنایه است از اینکه ایشان به هیچ عملی پاداش و ثواب داده نمی شوند، چون بعد از حبط، هیچ عمل صالحی ندارند، هم چنان که فرموده: «و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا؛ و به آن عمل ها که کرده اند پرداخته و آن را غباری پراکنده کردیم.» (فرقان/ 23) و دلیل اینکه مراد از جزاء، پاداش و ثواب می باشد این است که این جزاء همان جزای اعمال است که قبلا در آیه ذکر شده بود، و قهرا به قرینه ذکر حبط، منظور از آن جزای اعمال صالح خواهد بود.
پس اینکه بعضی ها به این آیه استدلال کرده اند بر اینکه ترک واجب در صورتی که تارک آن در آن موقع که می بایست واجب را انجام دهد به هیچ کاری مشغول نشود عقاب ندارد، به توهم اینکه چنین کسی کاری نکرده که عقاب داشته باشد، و در آیه "هل یجزون إلا ما کانوا یعملون" نیز عقاب بر اساس عمل بیان شده است، استدلالشان فاسد است، زیرا همانطوری که گفته شد مقصود از جزایی که در آیه است ثواب و پاداش نیک است و معنای آیه این است که: برای ایشان در آخرت ثوابی نیست، چون در دنیا عمل نیکی انجام ندادند تا آن روز پاداش آن را ببینند. علاوه بر اینکه مساله عقاب داشتن ترک اوامر الهی چه در صورت اشتغال به کاری دیگر و چه در غیر آن صورت اگر از ضروریات کلام خدای تعالی نباشد نزدیک به ضرورت هست، و در امثال آیه «و من یعص الله و رسوله فإن له نار جهنم؛ و هر که خدا و پیغمبر وی را عصیان کند آتش جهنم دارد.» (جن/ 23) به طوری که ملاحظه می کنید صحبتی از اشتغال به کار دیگر در میان نیست.
گروهی که ستمگری و خودستائی را در دنیا مرام و پیشه خود قرار دهند، ناگزیر در مقام تکذیب معجزات و دلائل توحید برمی آیند و با دعوت پیامبران مبارزه می نمایند و از بررسی به اعمال ناسزای خود هنگام رستاخیز نیز غافل بوده و انکار می نمایند. و رابطه خود را با پروردگار گسیخته اند. نتیجه این کفر و عناد آن است که چنانچه عمل نیک به جا آورند، اجر و پاداشی نخواهند داشت. زیرا در صورتی به عمل نیک روح دمیده می شود و اجر و پاداش خواهد داشت که عمل از روح ایمان و انقیاد سر چشمه بگیرد و برای خوشنودی پروردگار باشد و در صورتی که کفر و لجاج صورت روان انسان باشد، عمل نیک نیز به منظور خودستائی و براساس تمایلات نفسانی خواهد بود. و ارتباط به پروردگار ندارد. و روح به آن عمل دمیده نخواهد شد. و در نتیجه عمل نیک پاینده و پایدار نبوده و بیهوده خواهد بود. و هنگام رستاخیز فقط در صورتی که عمل نیک زنده باشد و بپروردگار استناد داشته اجر و پاداشی برای آن مقرر و آماده خواهد بود. بدیهی است سیرت کفر و عناد و همچنین کیفر و جزای ستم و گناهان آنان در قیامت خلود در دوزخ است.
حیات و زندگی بشر خلاصه جهان آفرینش است و حقیقت انسان و سیر کمالی او عبارت از عقیده و عمل او است که از روان او سرچشمه گرفته و ظهور آن در این جهان است. بلکه به نظر دقت روان انسانی به صورت عمل در خارج تمثل می یابد و به کمال می رسد و به صورت کاملتری به آن باز می گردد و در آن ذخیره و انباشته می شود و در صحنه مثالی آن باقی و همواره در تکامل و رشد خواهد بود. بر این اساس همه حالات و حرکات اختیاری بشر نموده و رشد ذات و حد وجودی او است، زیرا افعال اختیاری گرچه به صورت تبدل پذیر و به فاعل استناد دارد، ولی از نظر ربوبیت و تدبیر ساحت پروردگار بر عوالم صدور افعال اختیاری بشر نیز مانند همه آفریده ها وابسته به اراده پروردگار است، یعنی فاعل از طریق اختیار نیروی روانی و جوارحی خود را با کمک عوامل و اسباب جهان به شعاع قدرت خود به کار می برد و خواسته و کمون خود را به عرصه ظهور و کمال می رساند. و مثال آن را به صورت عمل در خارج نمایش می دهد و به رشد و کمال در می آورد. بدیهی است رشد و کمال در کمون او نهفته بوده و از طریق حرکت و سیر ارادی صورت حقیقی و نهفته خود را ارائه میدهد و کمال نهائی خود را به عرصه ظهور در می آورد.
خلاصه سیرت هر فردی از بشر و سیر کمالی او عبارت از افعال اختیاری او است که معرف ذات و حد وجودی شخص او است. که از سایر افراد نوع او را امتیاز می دهد و صورت حقیقی و فصل واقعی است که او را از همه افراد نوع جدا می نماید. و تباین ذاتی اکتسابی است که از سایر افراد بشر به ینونت و مغایرت می یابد. یعنی همه عوالم که بشر پیموده و می پیماید همواره در حرکت و سیر او رو به رشد و امتیاز و کمال است تا اینکه در صحنه مبارزه و افعال اختیاری و سیر ارادی آخرین مرتبه کمال و کمون خود را به ظهور برساند. و حد وجودی و صورت حقیقی خود را کسب کند و واجد شود. با ذکر چند مقدمه مفاد آیه آشکار خواهد شد.
1- هنگامی که بشر در آستانه مرگ قرار می گیرد نظر به این که روح از بدن بی نیاز گشته و دوره آزمایشی او به پایان رسیده آن را خواه ناخواه رها می نماید و از تدبیر طبیعی آن صرف نظر می نماید.
2- عالم برزخ صحنه مثالی است که روح و نیروی مجرد حد وجودی خود را، یعنی عقیده و صورت علمی و عملی و خوی نیک و بد خود را مشاهده می نماید و خود را می یابد و می شناسد و ظهور مثالی سیرت روح و روان است.
3- عالم برزخ نخستین صحنه مثالی شهود است که نسبت به عالم طبع ظهور حقیقت است و به قیاس عالم قیامت ظهور مثالی و دورنمائی است. روح با صورت و سیرت خود باید از صحنه برزخ بگذرد و آن عالم را نیز می پیماید تا آنکه به رشد و کمال خود برسد، مانند هسته افشانده در زمین که پس از تحولاتی از قبیل فصل زمستان آن را پشت سر گذارد تا آماده حرکت و جهش دیگری گردد. همچنین روح در عالم برزخ پیوسته از آنچه در دنیا آثاری به وجود آورده و به جا گذارده ناگزیر در سیر و تکامل است یعنی هنوز نظام عمل او پایان نپذیرفته و صحنه پهناور برزخ هنگامی به پایان می رسد که نظام حرکت جهان طبع، پراکنده شود پروردگار صحنه دیگری را به وجود آورد به نام رستاخیز.
4- شئون وجودی عالم قیامت کاملترین مراتب وجود است، از این نظر ابدی و برقرار است.
5- عالم قیامت منتهی سیر نظام است، پروردگار به نیروی جاذبه آفرینش آن را به سوی کمال و به ساحت کبریائی جلب می نماید، و غرض از سیر و حرکت نظام هستی که به صحنه قیامت و شهود می رسد ظهور سیرت و رجوع حقیقی و حضور افراد بشر به پیشگاه قدس ربوبی است و عوالم اصلاب و ارحام و طبع و برزخ و قیامت مقدمه آن است. بدین جهت تنها سلسله بشر را شایسته این مقام معرفی نموده و بر وی منت نهاده است.
6- عالم قیامت محصول نظام هستی و ارجدارترین عوالم است و چنانچه نظام هستی خلل و یا فناپذیر بود از نقص وجودی فاعل و مدبر آن است که نمی تواند با جاذبه اراده خواسته خود را برای همیشه به پا بدارد و تدبیر نماید، پروردگار منزه از نقص و امکان است.
7- منتهی سیر و کمال بشر حد وجودی و اکتسابی او است که در او نهفته بوده و به ظهور می رسد، و هرگز کمال موجودی مباین و مغایر با آن موجود نبوده یعنی موجود اجنبی هرگز کمال موجود دیگری نخواهد بود.
8- از جمله نعمت و کمال بشر سرور و ایمن بودن از خوف و حزن است و ارجدارتر از آنها خشنودی از ساحت پروردگار است که ظهور رشد روح و روان است.
9- اهل ایمان و تقوی که در نظام اختیار اراده خود را تابع اراده و در محور خواست پروردگار قرار داده و به شعاع آن در حرکت بوده اند، ظهور این انقیاد در قیامت آن است که اراده آنان به طور اطلاق، ظهوری از مشیت قاهره پروردگار گردد که هر چه را بخواهند، بدون قید بیافرینند، هم چنانکه بر حسب آیه «لهم ما یشاؤن فیها و لدینا مزید؛ در آنجا هر چه بخواهند هست و بیشتر از آن نزد ما هست.» (ق/ 35) نعمتهائی که به ساکنان قرب رحمت خود موهبت فرموده همه تحت اراده مالک حقیقی و در حیطه مشیت اویند که بر حسب نیروی وجودی هر چه را اراده کنند، بدون شرط پدید می آید.
10- نظام عالم آخرت بر حیات و قدرت است و نسبت به اهل ایمان و تقوی با نهایت انقیاد محکوم اراده و خواست آنها خواهد بود، و نظر به این که اراده آنان بر فضیلت و تقوی است هرگز مباینت و یا مخالفت با خواسته های یکدیگر نخواهد داشت.
ولی درباره کفار و تبهکاران نیروی قدرت و حاکمیت خود را به کار خواهد برد. و هر لحظه آنها را در شکنجه و عقوبت قرار می دهد و هر فردی را به حقیقت تیره بخت و شر محض ارائه می دهد نظر به این که کفر و تمرد آنان در دنیا به صورت محکومیت نسبت به نظام آخرت ظهور می نماید.
بر طبق آیه «إن ذلک لحق تخاصم أهل النار؛ اين مجادله اهل آتش قطعا راست است.» (ص/ 65) سختترین لحظات زندگی در دنیا هنگام مبارزه و زد و خورد با دشمن قوی پنجه و چیره دست است در نشئه قیامت نیز همواره به خصومت و زد و خورد با یکدیگر به سر می برند و خوی درندگی آنان در آخرت به حد رشد و ظهور می رسد.
نتیجه آن است که اهل ایمان و تقوی با نیروی اراده قاهره خود که پرتوی از مشیت قاهره پروردگار است، آنچه را که بخواهند پدید می آورند و از نظر قدس روح و صفا و خلوص روان آنان هرگز امر بیهوده و یا رفتار ناسزائی را اراده نخواهند نمود، بدین جهت هرگز خواسته آنان با یکدیگر معارضه و مباینت نخواهد داشت. و نهایت کمال انسان به آن است که در اثر ایمان و انقیاد خواسته او پرتو و ظهوری از مشیت قاهره آفریدگار گردد.
کافران و تبهکاران که در دنیا نیروی قدرت خود را در تمرد و مخالفت با پروردگار به کار برده، سیرت آن در قیامت به ظهور می رسد و در همه شئون وجودی بی بهره از قدرت گشته و محکوم نظام آن عالم خواهند بود، و انکار و عناد آنان با ساحت پروردگار به صورت غضب و خشم از درون آنان شعله ور شده اعضا و جوارح آنان را فرا می گیرد و پیوسته رو به افزایش خواهد بود.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏8 صفحه 318

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 6 صفحه 368

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏3 صفحه 380

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 7 صفحه 38

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 8 صفحه 528

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد