عمروبن عاص سهمی (زندگینامه)
فارسی 7133 نمایش |سخنی در پیرامون قصیده عمرو بن عاص
این قصیده، به نام جلجلیة نامیده شده است که عمرو بن عاص در جواب نامه معاویة بن ابی سفیان سروده است نامه معاویه مربوط به مطالبه خراج مصر از عمرو بن عاص بود و مورد مؤاخذه قرار گرفته که خراج را ارسال ننموده است.
دو نسخه از این قصیده، در دو مجموعه در کتابخانه خدیوی مصر موجود است و در ج 4 ص 314 فهرست چاپی کتابخانه مزبور ضبط شده است و ابن ابی الحدید قطعه ای از آن را در ج 2 ص 522 شرح نهج البلاغه اش روایت نموده و اضافه نموده که این تکه از قصیده را به خط ابی زکریا یحیی بن علی خطیب تبریزی (درگذشته 502 ه ق) یافته است. و اسحاقی در ص 41 لطائف اخبارالدول گوید معاویه نامه ای به این مضمون به عمرو پسر عاص نوشت: «نامه هائی مکرر مبنی بر مطالبه خراج مصر به تو نوشتم و تو در جواب آن کوتاهی کرده و امتناع ورزیدی. اکنون برای آخرین بار می نویسم که بدون هیچ تأخیری فورا خراج مصر را ارسال نما، والسلام.»
عمرو پسر عاص در جوابش قصیده جلجلیه را فرستاد که با این ابیات شروع می شود:
معاویة الفضل لا تنس لی *** و عن نهج الحق لا تعدل
نسیت احتیالی فی جلق *** علی اهلها یوم لبس الحلی؟
و قد أقبلوا زمرا یهرعون *** و یأتون کالبقر المهل
و باز از جمله ابیات مزبور این است:
و لولای کنت کمثل النساء *** تعاف الخروج من المنزل
نسیت محاورة الاشعری *** و نحن علی دومة الجندل
و ألعقته عسلا باردا *** و أمزجت ذلک بالحنظل «1»
ألین فیطمع فی جانبی *** و سهمی قد غاب فی المفصل
و أخلعتها منه عن خدعة *** کخلع النعال من الارجل
و ألبستها فیک لما عجزت *** کلبس الخواتیم فی الانمل
و باز از جمله همان ابیات است:
و لم تک و الله من اهلها *** و رب المقام و لم تکمل
و سیرت ذکرک فی الخافقین *** کسیر الجنوب مع الشمأل
نصرناک من جهلنا یا بن هند *** علی البطل الأعظم الافضل
و کنت و لم ترها فی المنام *** فزفت الیک و لا مهر لی
و حیث ترکنا أعالی النفوس *** نزلنا الی أسفل الارجل
و کم قد سمعنا من المصطفی *** وصایا مخصصة فی علی
و باز در جمله آن اشعار گفته:
و ان کان بینکما نسبة *** فأین الحسام من المنجل؟
و أین الثریا و أین الثری؟ *** و أین معاویة من علی؟
شیخ محمد ازهری در شرح کتاب «مغنی اللبیب» ج 1 ص 82 تمامی ابیات مذکوره را از تاریخ اسحاقی عینا نقل نموده فقط این یک بیت را حذف کرده است:
و حیث ترکنا اعالی النفوس *** نزلنا الی اسفل الارجل
و ابن شهرآشوب سیزده بیت از قصیده مزبور را در ج 3 ص 106 «المناقب» ذکر نموده است. و سید نعمت الله جزائری در ص 43 «الانوارالنعمانیة» بیست بیت از آن را نقل کرده است و زنوزی در روضه دوم از کتاب «ریاض الجنة» خود تمامی قصیده را ذکر نموده و گفته: «این قصیده به مناسبت آخرین مصرع آن (و فی عنقی علق الجلجل) به قصیده «جلجلیه» نامیده شده است. سراینده روشن روان شیخ عباس زیوری بغدادی، تمامی قصیده جلجلیه را تخمیس کرده و من آن را در دیوان خطیش که به قلم خود شاعر تصحیح شده دیده ام و تخمیس زیوری در یکی از دو نسخه موجود در کتابخانه خدیوی مصر موجود است.» «یقولون بافواههم ما لیس فی قلوبهم و الله اعلم بما یکتمون؛ به زبانهایشان چیزهائی می گویند که قلوبشان بدان گواهی نمی دهد، و خداوند به آنچه که کتمان می کنند آگاه تر است.» (آل عمران/ 167)
مهمترین مصادری که شرح حال عمرو بن عاص در آن آمده
اسم کتاب و اسم مؤلف در زیر عنوان می شود.
صحیح بخاری
صحیح مسلم
سنن ابوداود
سنن ترمذی
سنن نسائی
کتاب تاریخ سلیم بن قیس
السیرة النبویه ابن هشام
عیون الاخبار ابن قتیبه
المعارف ابن قتیبه
الامامة و السیاسة ابن قتیبه
المحاسن و الأضداد جاحظ
البیان و التبیین جاحظ
الانساب ابوعبیدة
انساب الاشراف بلاذری
بلاغات النساء ابن ابی طاهر
الکامل مبرد
المثالب کلبی
التاریخ یعقوبی
الامتاع و المؤانسة ابوحیان
الاغانی ابوالفرج
الطبقات ابن سعد
العقدالفرید ابن عبد ربه
مروج الذهب مسعودی
المستدرک حاکم نیشابوری
المحاسن و المساوی بیهقی
الاستیعاب ابن عبدالبر
تاریخ الامم طبری
تاریخ الشام ابن عساکر
ربیع الابرار زمخشری
الخصایص وطواط
تفسیر کبیر فخر رازی
الترغیب و الترهیب منذری
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید
کامل ابن اثیر
البدایة و النهایه ابن کثیر
تمییز الخبیث ابن الدیبع
التذکرة سبط ابن جوزی
ثمرات الاوراق ابن الحجة
السیرة النبویة الحلبی
روض المناظر ابن شحنه
نورالابصار شبلنجی
جمهرة الخطب احمد زکی
جمهرة الرسائل احمد زکی
دایرة المعارف فرید وجدی
شرح حال شاعر (عمرو بن عاص)
عمرو پسر عاص پسر وائل پسر هاشم پسر سعید پسر سهم پسر عمرو پسر مصیص پسر کعب پسر لوی قرشی، ابومحمد و ابوعبدالله می باشد. وی از پنج نفری است که به داهیه (تیز هوشی و حیله گری) مشهور بودند هر فتنه ای از او آغاز می شد و بدو سرانجام می گرفت! در شر و فساد و دروغسازی و فتنه انگیزی مسلط و وارد و بدین صفات مشهور همگان بود و کتب و تاریخ گویای این احوال اند. اگر بخواهید عنان سخن را در زمینه های فجور و نابکاری رها کرده راه افراط را پیش گیرید، کافیست که داستان این شخص را در نظر گیرید، که چه این عنصر فاسد و فرومایه و پست و بد اصل، در کردار و رفتارش جز پلیدی و نابکاری و جور وجود نداشته!! و در خور هر گونه نکوهش می باشد. شرح احوالش از چند نظر جای بررسی و تحقیق می باشد.
اول نسبش
پدر او کسی است که صریح قرآن او را ابتر لقب داده است؛ «إن شانئک هو الأبتر؛ یقینا دشمن [که به] تو [زخم زبان می زند] خود بدون تبار و نسل [و بریده از همه خیرات و برکات] است.» (کوثر/ 3) و عقیده و گفتار بسیاری از مفسرین و علماء، مؤید این معنی است. هر چند که در بعضی از تفاسیر این لقب (ابتر و بلا عقب بودن) بین عاص، بوجهل، ابولهب و عقبة پسر ابی معیط و جز آنها مردد مانده؛ ولی حق مطلب همان است که فخر رازی بیان کرده. و گوید: «تمامی نامبردگان رسول خدا (ص) را نکوهش کرده اند منتهی عاص بن وائل (پدر عمرو) بیش از همه آنها در اهانت و سرزنش رسول خدا (ص) دم زده و آن جناب را نکوهش نموده است. و آیه هر چند که همه نامبردگان را شامل می شود ولی شمول آیه به این لعین مؤکد و مخصوص می باشد. لذا مشهور در بین مفسرین این شده که مراد از ابتر عمرو بن عاص است!»
فخر رازی در ج 8 ص 503 تفسیر کبیرش گوید: «روایت است که عاص پسر وائل پیوسته می گفت: همانا محمد (ص) ابتر است و پسری ندارد که بعد از او جانشینش باشد و اگر از دنیا برود به زودی از خاطره ها محو گشته یادی از او نمی رود و شما (کفار قریش) از دست او آسوده خواهید شد. این سخنان، هنگامی گفته شد که عبدالله فرزند پیامبر خدا (پسر خدیجه)، درگذشته بود. و در این سخن ابن عباس، مقاتل، کلبی و همه اهل تفسیر متفقند.» و باز در ص 504 بعد از اقوال دیگران گوید: «شاید که عاص پسر وائل بیش از سایر نکوهش کنندگان این ماجرا را تکرار می نموده است (که پیامبر ابتر است) و به همین جهت روایاتی که آیه را مربوط به عاص بن وائل می داند، اشتهار یافته است.»
تابعی بزرگوار، سلیم پسر قیس هلالی در کتاب خود روایت کند؛ که این آیه درباره شخص نامبرده نازل شده چه او یکی از سرزنش کنندگان رسول خدا (ص) بود و هنگامی که ابراهیم فرزند رسول خدا (ص) در گذشت، گفت: همانا محمد ابتر شد و أمیر مؤمنان (ع) عاص بن وائل را با همین نسبت در اشعار خود یاد نموده است آنجا که فرماید:
ان یقرفوا وصیه و الأبترا *** شانی الرسول و اللعین الاخزرا
و عمار پسر یاسر، و عبدالله پسر جعفر در ضمن سخنانشان، عاص بن وائل را در روز صفین با همین صفت یاد کرده اند. بنابراین نامبرده ابتر پسر ابتر است و أمیر مؤمنان هم او را در نامه ای با همین وصف مخاطبش ساخته و چنین فرموده: «از بنده خدا أمیرالمؤمنین به ابتر پسر ابتر عمرو بن عاص، نکوهش کننده محمد و خاندانش؛ در زمان جاهلیت و اسلام.» آیه کریمه مذکور، ما را آشنای به این می کند که هر فرزندی به عاص نسبت داده شود حلال زاده نیست و از همین جا فضیلت عمرو از ناحیه نسب معلوم خواهد شد و اضافه بر این داستان مادر او لیلا عنزیه جلانیة است که: در شهر مکه، مشهورترین زناکاران و ارزانترین فاحشه ها بود! و پس از آنکه عمرو از او متولد شد، پنج نفر از کسانی که با او همبستر شده بودند ادعای فرزندی عمرو نمودند؛ ولی لیلی فرزند را به عاص ملحق نمود چه عمرو به عاص بیشتر از کسان دیگر شباهت داشت و عاص به لیلی بیشتر از دیگران پول می داد.
این داستان را، اروی دختر حارث بن عبدالمطلب هنگامی که بر معاویه وارد شد ذکر نموده. معاویه پس از خوشامد گفتن و احوالپرسی از وی پرسید که «بعد از ما حال تو چون بود؟» اروی گفت: «ای برادرزاده من تو هر آینه در قبال حق نعمت ناسپاسی کردی! و در دوستی و رفاقت با پسرعمت بدرفتاری نمودی! و خود را به غیر نام خود نامیدی! و امری را که حق تو نبود به دست گرفتی، چه تو و پدرانت هیچگونه سابقه خدمت نسبت به اسلام ندارید! ابتداء آنچه را که محمد آورد انکار نموده و کافر شدید؛ در نتیجه خداوند شما را منکوب و هلاک فرمود و روی خلق را از شما برگرداند تا اینکه حق به اهلش رسید و سخن خداوند برتری یافت و پیغمبر ما محمد (ص) بر غم مشرکین بر دشمنانش نصرت و پیروزی یافت. ما خاندان نبوت، از جهت بهره مندی از دین و قدر و منزلت بر خلق برتری و بزرگی جستیم تا آنکه خداوند پیامبر خود را بعد از زدوده شدن نسبتهای ناروا از او به دیگر سرای برد؛ و درجه اش را بلند فرمود و پسندیده و بزرگوارش داشت. بعد از درگذشت پیامبر، ما خاندان او در میان شما به منزله قوم موسی در دست فرعونیان در آمدیم که اولادشان را می کشتند و زنانشان را به اسیری می بردند! و پسر عم رسول خدا بعد از وفات حضرت چون هارون شد در دوران جدائیش از موسی! آنگاه که هارون از قوم خود شکوه به موسی برد و گفت: ای پسر مادرم! این قوم در غیاب تو، مرا خوار و زبون شمردند و نزدیک بود مرا بکشند. در نتیجه (جفاکاری شما) بعد از رسول خدا (ص) پراکندگی ما جمع نشد و دشواریهایمان آسان نگشت، ولی (بدانید) که سرانجام امر ما بهشت است و سرانجام شما آتش.»
در این هنگام عمرو بن عاص به اروی گفت: «ای پیرزن گمراه! سخن کوتاه کن! و چشم به زیر افکن.» در جوابش گفت: «ای بی مادر تو کیستی؟» گفت: «من عمرو بن عاصم.» اروی به او گفت: «ای پسر زن زناکار! تو سخن می گوئی در حالی که مادرت مشهورترین زن زناکار مکه بود؛ حریص به زنا دادن و اجرت گرفتن از مردان! به جایت بنشین و رسوائی و زبونیت را به یاد آر! و به پستی و بی پدری خود بیندیش؛ به خدا قسم، تو در میان قریش اصل و حسبی نداری و بی آبرو هستی! تو همانی که شش نفر از مردان قریش فرزندی تو را ادعا نمودند. حقیقت حال از مادرت سؤال شد. در جواب گفت! تمامی آن مردان با من همبستر شده بودند حال ببینید این فرزند به کدام یک از آنها شبیه تر است به همانش ملحق سازید و چون تو (عمرو) به عاص بیشتر شباهت داشتی ناچار به او ملحق شدی. من مادر تو را در شهر مکه با هر مرد نابکار و برده ناپاک و زناکار دیدم تو به دنبال آنها باشی که به آنها شبیه تری.»
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 3 صفحه 213
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها