غدیریه صاحب ابن عباد (ولایت)

فارسی 5950 نمایش |

غدیریه

قالت فمن صاحب الدین الحنیف أجب *** فقلت أحمد خیر السادة الرسل
قالت فمن بعده تصفی الولاء له *** قلت الوصی الذی أربى على زحل
قالت فمن بات من فوق الفراش فدى *** فقلت أثبت خلق الله فی الوهل
قالت فمن ذا الذی آخاه عن مقة *** فقلت من حاز رد الشمس فی الطفل
قالت فمن زوج الزهراء فاطمة *** فقلت أفضل من حاف و منتعل
قالت فمن والد السبطین إذ فرعا *** فقلت سابق أهل السبق فی مهل
قالت فمن فاز فی بدر بمعجزها *** فقلت أضرب خلق الله فی القلل
قالت فمن أسد الأحزاب یفرسها *** فقلت قاتل عمرو الضیغم البطل
قالت فیوم حنین من فرا و برا *** فقلت حاصد أهل الشرک فی عجل
قالت فمن ذا دعی للطیر یأکله *** فقلت أقرب مرضی و منتحل
قالت فمن تلوه یوم الکساء أجب *** فقلت أفضل مکسو و مشتمل
قالت فمن ساد فی یوم الغدیر أبن *** فقلت من کان للإسلام خیر ولی
قالت ففی من أتى فی هل أتى شرف *** فقلت أبذل أهل الأرض للنفل
قالت فمن راکع زکى بخاتمه *** فقلت أطعنهم مذ کان بالأسل
قالت فمن ذا قسیم النار یسهمها *** فقلت من رأیه أذکى من الشعل
قالت فمن باهل الطهر النبی به *** فقلت تالیه فی حل و مرتحل
قالت فمن شبه هارون لنعرفه *** فقلت من لم یحل یوما و لم یزل
قالت فمن ذا غدا باب المدینة قل *** فقلت من سألوه و هو لم یسل
قالت فمن قاتل الأقوام إذ نکثوا *** فقلت تفسیره فی وقعة الجمل
قالت فمن حارب الأرجاس إذ قسطوا *** فقلت صفین تبدی صفحة العمل
قالت فمن قارع الأنجاس إذ مرقوا *** فقلت معناه یوم النهروان جلی
قالت فمن صاحب الحوض الشریف غدا *** فقلت من بیته فی أشرف الحلل
قالت فمن ذا لواء الحمد یحمله *** فقلت من لم یکن فی الروع بالوجل
قالت أکل الذی قد قلت فی رجل *** فقلت کل الذی قد قلت فی رجل
قالت فمن هو هذا الفرد سمه لنا *** فقلت ذاک أمیر المؤمنین علی

ترجمه

گفت: پس صاحب آئین اعتدال که بود؟ برگو!
گفتم: احمد. سرخیل و سالار رسولان.
گفت: بعد از او کیست که از جان و دل راه طاعتش گیرى؟
گفتم: وصى کارگزارش که خیمه بر زحل افراشته.
گفت: بر فراش رسول که خفت تا برخى او گردد؟
گفتم: آنکه در طوفان حوادث از جاى نجنبید.
گفت: رسول خدا دست که را به عنوان برادر خواندگى با اشتیاق فشرد؟
گفتم: همان که خورشید به هنگام عصر به خاطر او بازگشت!
گفت: فاطمه که زهره زهرا بود، با که جفت شد؟
گفتم: برترین جهانیان: از پابرهنه و چکمه پوش.
گفت: دو سبط پیامبر که از شرف سر به آسمان سودند، زاده که بودند؟
گفتم: همان که در میدان فضیلت گوى سبقت ربود.
گفت: افتخار جنگ بدر نصیب که گشت؟
گفتم: آن کس که بیشتر بر فرق دشمنان کوبید.
گفت: در جنگ احزاب شیر ژیان که بود؟
گفتم: کشنده «عمرو» دلاور بود.
گفت: پس در جنگ «حنین» که برید و درید؟
گفتم: آن کس که مشرکین را در یک لحظه درو کرد.
گفت: براى تناول مرغ بریان حضور چه کس آرزو بود؟
گفتم: همان که نزد خدا و رسول مقرب و محبوبتر بود.
گفت: کدام کس در سایه عبا همتاى رسول گشت؟
گفتم برترین عالمیان از گلیم دوش و خزپوش.
گفت: در روز «غدیر» چه کس سرورى یافت؟
گفتم: آنکه براى اسلام بهترین یاور بود.
گفت: سوره «هل أتى» که نازل شد چه کسى تشریف یافت؟
گفتم: آنکه عطا بخشیش از همه فزون بود.
گفت: دست که در رکوع نماز با انگشترى به سوى سائل دراز گردید؟
گفتم: دست کسى که محکمتر نیزه به سینه دشمنان کوبید.
گفت: پس آن که آتش دوزخ را تقسیم کند کیست؟
گفتم: آن که شرار اندیشه اش، از شعله آتش گیراتر است.
گفت: رسول پاک مطهر، در مباهله که را همراه برد؟
گفتم: آن که در سفر و حضر همسنگ و همتاى او بود.
گفت: پس چه کسى از میان امت شبیه هرون بود؟
گفتم: آن که در آشوب و فتن نلغزید و از پاى نماند.
گفت: پس شهر علم را چه کسى در بود؟
گفتم: آن که نیازمند دانشش بودند و خود نیازمند نبود.
گفت: قاتل «ناکثین» بیعت شکن که بود؟
گفتم: جنگ جمل پرده گشاى این راز است.
گفت: با «قاسطین» بیدادگر که نبرد کرد؟
گفتم: دشت صفین را بنگر که صحنه عمل بود.
گفت: «مارقین از دین» را چه کس تیغ بر سر کوفت؟
گفتم: روز نهروان معنى آن آشکار گشت.
گفت: به روز رستاخیز، شرافت حوض کوثر از کیست؟
گفتم: آنکه خاندانش شریفترین خاندانهاست.
گفت: پس «لواى حمد» را که بر دوش خواهد کشید؟
گفتم: همان که از نبرد نهراسید.
گفت: تمام این مزایا در یک نفر جمع بود؟
گفتم: آرى در یک نفر.
گفت: کیست؟ نامش برگو!
گفتم: امیرالمؤمنین على.

قصیده دیگر

یا کفو بنت محمد لولاک ما *** زفت إلى بشر مدى الأحقاب
یا أصل عترة أحمد لولاک لم *** یک أحمد المبعوث ذا أعقاب
کان النبی مدینة العلم التی *** حوت الکمال و کنت أفضل باب
ردت علیک الشمس و هی فضیلة *** بهرت فلم تستر بلف نقاب
لم أحک إلا ما روته نواصب *** عادتک فهی مباحة الأسلاب
عوملت یا تلو النبی و صنوه *** بأوابد جاءت بکل عجاب
قد لقبوک أبا تراب بعدما *** باعوا شریعتهم بکف تراب
لم تعلموا أن الوصی هو الذی *** آتى الزکاة و کان فی المحراب
لم تعلموا أن الوصی هو الذی *** حکم الغدیر له على الأصحاب

ترجمه

«اى همسر دخت محمد! اگر گوهر وجودت نبود، فاطمه به خانه شوهر نمى رفت. اى ریشه خاندان احمد! اگر تو نبودى، از احمد مرسل نسلى بجا نمى ماند. پیامبر خدا که شهر علم و به هرگونه کمال آراسته بود، دروازه طلائى آن شهر توئى. خورشید به خاطر تو بازگشت و آن منقبتى است که پرده پوشى نتوان کرد. من آنچه را دشمنانت روایت کرده اند. بازگو کردم به همین جهت جان و مال آنها را حلال مى شمارم. اى همتاى محمد، اى پیوند همایون، تو با مشکلات و شدائدى مواجه گشتى که شگفتى ها به بار آورد. با لقب «بوتراب» تو را سرکوفت زدند ولى دین خود را با کفى «تراب» معامله کردند. ندانستید: وصى رسول همان است که در محراب عبادت انگشترى به رسم زکات بخشید. ندانستید: وصى رسول همان باشد که روز «غدیر»، فرمانروائى او را بر صحابه مسجل ساخت.»
و یا این شعر دیگرش را ملاحظه کنید:
و قالوا علی علا قلت لا *** فإن العلى بعلی علا
و لکن أقول کقول النبی *** و قد جمع الخلق کل الملا
ألا إن من کنت مولى له *** یوالی علیا و إلا فلا
ترجمه: «گفتند: على بر کرسى افتخار بالا رفت، گفتم: بلکه کرسى از قدم على فخر گرفت. من همان را گویم که رسول گفت، موقعى که همگان را گرد آورد، فرمود: هلا آگاه باشید! هر که من سرور اویم، باید که على را سرور خود شناسد. وگرنه خود داند.»
و در قصیده دیگر گوید:
و کم دعوة للمصطفى فیه حققت *** و آمال من عادى الوصی خوائب
فمن رمد آذاه جلاه داعیا *** لساعته و الریح فی الحرب عاصب
و من سطوة للحر و البرد دوفعت *** بدعوته عنه و فیها عجائب
و فی أی یوم لم یکن شمس یومه *** إذا قیل هذا یوم تقضى المآرب
أفی خطبة الزهراء لما استخصه *** کفاء لها و الکل من قبل طالب
أفی الطیر لما قد دعا فأجابه *** و قد رده عنه غبی موارب
أفی رفعه یوم التباهل قدره *** و ذلک مجد ما علمت مواظب
أفی یوم خم إذ أشاد بذکره *** و قد سمع الإیصاء جاء و ذاهب
أ یعسوب دین الله صنو نبیه *** و من حبه فرض من الله واجب
مکانک من فوق الفراقد لائح *** و مجدک من أعلى السماک مراقب
و سیفک فی جید الأعادی قلائد *** قلائد لم یعکف علیهن ثاقب
ترجمه: «چه بسیار دعاى مصطفى درباره على به اجابت پیوست و آرزوهاى دشمنانش بر باد رفت. چشم دردمند او را با دعا شفا داد، موقعى که در جنگ خیبر باد مخالف مى وزید. براى همیشه از سورت سرما و گرما مصون گشت و در این دعا شگفتى هاست. کدامین روز، کارها بر وفق مراد چرخید، که خورشید آسمان ولایت (على) پرتوافشان نبود؟ آیا در آن روز که على خواهان زهرا شد و رسول خدایش به دامادى پذیرفت با آنکه همه کس خواهان زهرا بود؟ یا آن روز که مرغ بریان بر سفره نهاده مصاحبت بهترین و محبوبترین مردمان را آرزو کرد، جز على کس دیگر حلقه بر در کوفت؟ با آنکه خادم احمق سه نوبت او را بازگرداند. یا روز مباهله که على را همتا و هم سنگ خود معرفى کرده جایگاه او را به همگان نمود و این خود بالاترین منزلتى است که به تصور آید. یا روز «غدیر خم» که نام على را بلند کرد، و آیندگان و روندگان وصیت او را شنیدند. اى پادشاه دین، اى همریشه رسول، اى کسى که دوستیت از جانب حق فرض و قطعى است. جایگاهت بر کوکب فرقدین پیدا است و مجد و عظمتت از ستاره سماک پرتوافکن. شمشیرت بر گردن دشمنان قلاده زرین بسته، قلاده اى که زرگر ماهر نتواند بست.»
 

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 7 صفحه 78، جلد 4 صفحه 63

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد