غدیریه شمس الدین مالکی (زندگینامه)

فارسی 9245 نمایش |

شمس الدین مالکی کیست؟

او ابوعبدالله شمس الدین محمد بن احمد بن على هوارى مالکى اندلسى نحوى معروف ابن جابر اعمى است از اهل مریه (شهر بزرگیست از اندلس اسپانیا) یکى از قهرمانان شعر و ادب و استاد ماهر متبحرى در علم نحو و تاریخ و تراجم و حدیث بوده و در سال 698 به دنیا آمده و قرآن و نحو را هم در نزد محمد بن یعیش خوانده و فقه را پیش محمد بن سعید زندى آموخته و حدیث را بر ابى عبدالله زواوى قرائت کرده سپس به سوى مشرق مسافرت و با ابوجعفر احمد بن یوسف البیرى طلیطلى مشهور به بصیر متوفى سال 779 مصاحبت نموده هر دو آستین خود را براى آموختن علم و ادب بالا زده و دو دست خود را به سوى تاریخ دراز کردند. پس مترجم و قهرمان بحث ما مردى بود که تالیف می کرد و به نظم می آورد و دیکته می کرد و رفیق و مصاحب او بر او قرائت کرده و می نوشت تا آنکه در ادبیات استاد و نابغه اى شده و بر دیگران برترى یافت جز اینکه ترجمه شده بیشتر به شعر پرداخته و همواره در دوره عمرشان بر این منوال بوده و در مصر از ابى حیان حدیث شنیده سپس با هم به حج رفته و بعد به شام برگشته و از ابى الحجاج مزى دمشقى متوفى 742 و جندى و ابن کامیار استفاده کرده آنگاه اقامت در حلب نموده و در آنجا حدیث گفته پس از آن به سوى بیره (اندلس) حرکت و مستمر در آنجا حدود پنجاه سال شده تا آنکه پسر جابر با دیگرى ازدواج کرده پس مهاجرت کردند، جماعتى از وى روایت نموده که از ایشانست محمد بن احمد حریرى قاضى حلب و به کسانی که او را در زندگیش ادراک کردند اجازه داده و در جمادى الآخر سال 780 وفات نموده است.

تألیفات او

1- شرح الفیه ابن مالک. سیوطى در بغیه گوید: کتاب سودمندیست که توجه به اعراب ابیات نموده و آن مهم است جد او براى تازه کاران و تازه واردین سودمند است.
2- نظم الفصیح براى ثعلب ابوالعباس شیبانى متوفى 291.
3- نظم کفایه متحفظ.
4- شرح الفیه ابن معطى در 8 مجلد، به گفته سیوطى و در (بغیه الوعاه) و (شذرات الذهب) سه جلد یاد شده.
5- دیوان شعرش که بسیار متنوع است.
6- مقصوره اى در مدح پیامبر اعظم در 296 بیت که اولش این است:
بادر قلبى للهوى و ما ارتاى *** لما راى من حسنها ما قد راى
«قلب من شتاب کرد بر عشق و اندیشه نکرد وقتى دید از جمال و زیبائى و قشنگى او آنچه را که دید.»
7- قصیده بدیعیه مشهوره او به نام عمیان موسوم به (الحله السیرا فى مدح خیر الورى) اولین بیت آن، شنیده از او آن را شرف الدین ابوبکر محمد ابن عمر عجلونى متوفى 801 و شنیده آن را از او ابن حجر چنانچه در شذرات ج 7 ص 10 مذکور است. بیوگرافى و شرح زنده گى او در الدرالکامنه ج 3 ص 339، بغیه الوعاه در طبقات النحاه ص 14، شذرات الذهب ج 6 ص 268 نفح الطیب ج 4 ص 373، 408 موجود یاد کرده جمله بسیارى از شعرش را و یاد کرده براى او قصیده اى را که به آن مدح می کند پیامبر اعظم (ص) را و در آن قصد نموده آن حضرت را به سوره هاى قرآنى.

مدح پیامبر (ص)

آن این است:
فی کل فاتحة للقول معتبره *** حق الثناء على المبعوث بالبقره
فی آل عمران قدما شاع مبعثه *** رجالهم و النساء استوضحوا خبره
من مد للناس من نعماه مائدة *** عمت فلیست على الأنعام مقتصره
أعراف نعماه ما حل الرجاء بها *** إلا و أنفال ذاک الجود مبتدره
به توسل إذ نادى بتوبته *** فی البحر یونس و الظلماء معتکره
هود و یوسف کم خوف به أمنا *** و لن یروع صوت الرعد من ذکره
مضمون دعوة إبراهیم کان و فی *** بیت الإله و فی الحجر التمس أثره
ذو أمة کدوی النحل ذکرهم *** فی کل قطر فسبحان الذی فطره
بکهف رحماه قد لاذ الورى و به *** بشرى ابن مریم فی الإنجیل مشتهره
سماه طه و حض الأنبیاء على *** حج المکان الذی من أجله عمره
قد أفلح الناس بالنور الذی عمروا *** من نور فرقانه لما جلا غرره
أکابر الشعراء اللسن قد عجزوا *** کالنمل إذ سمعت آذانهم سوره
و حسبه قصص للعنکبوت أتى *** إذ حاک نسجا بباب الغار قد ستره
فی الروم قد شاع قدما أمره و به *** لقمان وفق للدر الذی نثره
کم سجدة فی طلى الأحزاب قد سجدت *** سیوفه فأراهم ربه عبره
سباهم فاطر السبع العلى کرما *** لمن بیاسین بین الرسل قد شهره
فی الحرب قد صفت الأملاک تنصره *** فصار جمع الأعادی هازما زمره
لغافر الذنب فی تفضیله سور *** قد فصلت لمعان غیر منحصره
شوراه أن تهجر الدنیا فزخرفها *** مثل الدخان فیعشی عین من نظره
عزت شریعته البیضاء حین أتى *** أحقاف بدر و جند الله قد نصره
فجاء بعد القتال الفتح متصلا *** و أصبحت حجرات الدین منتصره
بقاف و الذاریات الله أقسم فی*** أن الذی قاله حق کما ذکره
فی الطور أبصر موسى نجم سؤدده *** و الأفق قد شق إجلالا له قمره
أسرى فنال من الرحمن واقعة *** فی القرب ثبت فیه ربه بصره
أراه أشیاء لا یقوى الحدید لها *** و فی مجادلة الکفار قد أزره
فی الحشر یوم امتحان الخلق یقبل فی *** صف من الرسل کل تابع أثره
کف یسبح لله الحصاة بها *** فاقبل إذا جاءک الحق الذی قدره
قد أبصرت عنده الدنیا تغابنها *** نالت طلاقا و لم یصرف لها نظره
تحریمه الحب للدنیا و رغبته *** عن زهرة الملک حقا عندما نظره
فی نون قد حقت الأمداح فیه بما *** أثنى به الله إذ أبدى لنا سیره
بجاهه سال نوح فی سفینته *** سفن النجاة و موج البحر قد غمره
و قالت الجن جاء الحق فاتبعوا *** مزملا تابعا للحق لن یذره
مدثرا شافعا یوم القیامة هل *** أتى نبی له هذا العلى ذخره
فی المرسلات من الکتب انجلى نبأ *** عن بعثه سائر الأخبار قد سطره
ألطافه النازعات الضیم فی زمن *** یوم به عبس العاصی لما ذعره
إذ کورت شمس ذاک الیوم و انفطرت *** سماؤه و دعت ویل به الفجره
و للسماء انشقاق و البروج خلت *** من طارق الشهب و الأفلاک مستتره
فسبح اسم الذی فی الخلق شفعه *** و هل أتاک حدیث الحوض إذ نهره
کالفجر فی البلد المحروس غرته *** و الشمس من نوره الوضاح مستتره
و اللیل مثل الضحى إذ لاح فیه أ لم *** نشرح لک القول فی أخباره العطره
و لو دعا التین و الزیتون لابتدرا *** إلیه فی الحین و اقرأ تستبن خبره
فی لیلة القدر کم قد حاز من شرف *** فی الفخر لم یکن الإنسان قد قدره
کم زلزلت بالجیاد العادیات له *** أرض بقارعة التخویف منتشره
له تکاثر آیات قد اشتهرت *** فی کل عصر فویل للذی کفره
أ لم تر الشمس تصدیقا له حبست *** على قریش و جاء الروح إذ أمره
أ رأیت أن إله العرش کرمه *** بکوثر مرسل فی حوضه نهره
و الکافرون إذا جاء الورى طردوا *** عن حوضه فلقد تبت یدا الکفره
إخلاص أمداحه شغلی فکم فلق *** للصبح أسمعت فیه الناس مفتخره
أزکى صلاتی على الهادی و عترته *** و صحبه و خصوصا منهم عشره

ترجمه

«در هر فاتحه (سوره حمد) براى سخن گفتن آن معتبر است کمال مدح و حقیقت ثناء بر آن کسی که مبعوث شد به سوره بقره. در سوره (آل عمران) از دیر زمانى شهرت یافت مبعوث شدن او از مردان ایشان و سوره النساء افشاء کردند خبر او را. کسی که گسترش داد براى مردم از نعمتها خوان طعام را که شامل همه شد پس بر احسان کردن او تقصیرى نیست. شناخت نعمتهاى او آزاد نکرد امید به آن را مگر اینکه قسمتهاى این بخشش پیش افتاده است. توسل به آن حضرت نمود وقتی که اعلان بازگشت نمود در دریا یونس در حالی که تاریکى او را پریشان کرده بود.
هود و یوسف چه ترسهائى را که به سبب او ایمن شدند و هرگز به وحشت نیندازد صداى رعد کسى را که یاد کند او را. مضمون دعاء حضرت ابراهیم (ع) بود و در خانه خدا و در (حجر اسماعیل) بطلب اثر و نتیجه آن را. صاحب امتی که مانند زمزمه (مگس عسل) است ذکر و دعاء ایشان در هر کجا پس منزه است آن خدائی که او را ایجاد کرد. رحمت و پناهنده شد همه عالم را و به او بشارت پسر مریم در انجیل شهرت یافت. خدا او را طاها نامید و پیامبران اصرار و ترغیب کردند بر حج و قصد مکانی که به خاطر آن اقامت کرد. به تحقیق رستگار شدند مردم به سبب نور چنانی که زندگى کردند از نور قرآن او وقتی که روشنى آن نمایان شد. بزرگان شاعران زبانهایشان عاجز و ناتوان شد مانند مورچه وقتی که گوشهایشان شنید سوره هاى او را. و کافی است او را قصه هائى مر عنکبوت را وقتی که آمد و درب غار ثور را تار تنیدند که آن را مستور دارند.
در روم به تحقیق که از دیر زمانى امر او شایع شد و به سبب او لقمان حکیم موفق شد سخنان حکیمانه خود را پراکنده کند. چه سجده هائی که در طلایه و برخورد با اولین گروه حزبها خم شد شمشیرهاى او پس خدا به ایشان نشان داد پند او را. سباء ایشان را ایجاد کننده هفت آسمان بلند نعمت داد از کرم خویش به کسی که به نام یاسین در میان پیامبران شهرت یافته است. در جنگ فرشتگان صف کشیدند که او را یارى کنند پس تمام دشمنان گروه گروه فرار کردند و رفتند. براى بخشنده گناه در فضیلت دادن او سوره هائیست که براى معانى غیر منحصر او تفصیل داده شده است. مشورت و رهنمونى او اینست که دنیا و زخارف آن را ترک کنى مانند دود که نابینا می کند چشم کسی که آن را نظر کند. غالب شد شریعت نورانى او هنگامی که آمد احقاف بدر در حالى که ارتش و لشکر خدا او را یارى کرده بود. پس بعد از جنگ و کشتار فتح پى در پى آمد و صبح کرد حجره هاى دین که یارى شده بود. به سوره قاف و ذاریات خدا سوگند خورده در آنی که آنچه را که گفته است حقست چنانچه یاد کرده است.
در کوه طور موسى دید ستاره عظمت او را و آسمان به تحقیق شکافت و دو پاره کرد براى او ماه خود را. در شب او را به آسمان برد پس از خداى بخشنده به مقامى در قرب رسید که در آن پروردگارش بینائى او را تثبیت کرد. چیزهائى به او نشان داد که آهن براى آن قوى نیست و در مجادله با کفار او را تقویت نمود. در روز حشر روز آزمایش آفریده ها قبول می کند در صفى از پیامبران هر کسى را که پیروى کرده اثر آن پیامبر را. کسی که تسبیح می گوید براى خدا سنگ ریزه به سبب آن کف پس بپذیر هر گاه آمد تو را حقی که تقدیر نموده است. به تحقیق که نزد او دنیا نشان داد زیان و خسرانش را براى این آن را طلاق داد و به آن نگاه نکرد. حرام کردن او محبت و رغبت به دنیا را از شکوه و بهجت ملک است نزد کسی که درباره آن تامل کند. در سوره نون محقق شده تمجیدهائى در آن به آنچه که خدا تعریف نمود وقتی که براى ما روشن شد روش او.
نوح (ع) به مقام او از خدا در کشتى خود مسئلت نمود کشتیهاى نجات را در حالی که موج دریا او را فرا گرفته بود. و جنیان گفتند حق آمد آن را پیروى کنید پیامبر گلیم به خود پیچیده را که پیروى حق هرگز واگذار نشود. پیامبری که شفیع است در روز قیامت آیا پیامبرى را براى او این مقام و رتبه پیش آمده است. در فرستاده شده هاى از کتب خبرى افشاء شده از بعثت آن حضرت و اخبار دیگرى نیز مسطور شده است. مهرهاى او کننده ظلم و ستم است در زمان و روزی که گنهکارتر شروع شود و گرفته شود براى سختى آن. وقتی که خورشید در آن روزى تیره شد و آسمان پاره پاره گشت گنهکار ویل واى گوید در آن روز. و براى آسمان شکافتنیست و ستارگان خالى شود از آمدن ستارگان شب و فلکها مستور کننده آنست. پس تسبیح کن به نام آن خدائی که در خلق شفاعت اوست و آیا آمدتر را حدیث حوض وقتی که منع کند آن را. مانند صبح صادق در شور حفظ شده است طلوع او و خورشید از نور بسیار روشن او نورانى شده. و شب مانند روز شد وقتی که در آن درخشید (الم نشرح لک) که سخن در اخبار آن خوشبو است.
اگر بخواند انجیل و زیتون را هر آینه فورا در نزد او حاضر شوند و بخوان تا ظاهر سازى خبر او را. در شب قدر چه بسا مردمی که جایز شرافتى شدند در فخر که انسانى فکر و تقدیر آن را نکرده بود. چه زلزله هائى که به سبب اسبهاى دونده براى آن رومینى است است که به کوبه ترسانیدن پراکنده شده است. براى او معجزات بسیاریست که در هر زمانى مشهور شده پس واى بر کسی که کافر به او شود. آیا ندیدى که خورشید براى تصدیق کردن او بر قریش حبس شد و روح الامین آن را آورد وقتی که او را امر نمود. آیا دیدى که خداى عرش او را احترام نمود به کوثری که روان است در حوض آن جوى آن. و کافر وقتى بیایند در آن عالم رانده شوند از حوض او چونکه دستهاى کفار بریده است. خلوص مدح کردن او کار و حرفه منست پس چه بسا صبحی که شکافته شده و مردم در آن شنیدند منقبت او را. پاک ترین درود و صلوات من بر پیامبر رهنما و خاندان او و اصحاب او و خصوصا ده نفر از ایشان.»
پس از آن نام ده نفری را که به آنان بشارت بهشت داده شده یاد کرد و بعد از آن اختصاص داد باید حمزه و عباس و جعفر و عقیل و خدیجه و دخترش زهراء (ع) و با او مسابقه گذاشتند در این قصیده پیشوایان ادب در مدح پیامبر (ص) که از ایشانست شیخ قلقشندى به قصیده ای که 51 بیت و اول آن اینست:
عوذت حبى برب الناس و الفلق *** المصطفى المجتبى الممدوح بالخلق
«سپردم حب و دوستى خودم را به پروردگار مردم و شکافنده دانه ها پیامبر برگزیده را که مدح شده تمام آفریده هاست.»
و شیخ ابوعمران موسى فاسى به قصیده ای که 154 بیت و اولش این است:
بدات باسم الله فى اول السطر *** فاسماوه حصن منیع من الضر
«شروع کردم به نام خدا در اول سطر پس نامهاى او دژ محکم و بلندیست که مصون از زیان است.»
و براى غیر آن دو نفر قصیده ائیست که 40 بیت و آغازش این است:
بحمد الا له استفتح القولا *** و فى آیة الکرسى استمنح الطولا
«به شکر خدا آغاز می کنم سخن را و در آیة الکرسى می طلبم عمر دراز و نعمت فراوان را.»
و براى دیگرى قصیده ای است که 37 بیت و مطلعش این است:
بسم الاه افتتاح الحمد و البقره *** مصلیا بصلاه لم تزل عطره
«به نام خدا شروع می کنم سوره حمد و بقره را در حالی که درود فرستنده ام به صلواتی که همواره معطر و خوشبوست.»
و براى (مترجم) یاد شده در پخش بوى خوش گفته اوست:
جعلو الابناء الرسول علامه *** ان العلامه شان من لم یشهر
نور النبوه فى کریم وجوههم *** یغنى الشریف عن الطراز الاخضر
ترجمه: «قرار دادند براى فرزندان پیامبر علامتى به درستی که علامت و نشانه شان و مقام کسی است که مشهور نباشد. نور پیامبرى در چهره هاى نجیب ایشان بی نیاز می کند شریف را از گلدوزى کردن به سبز (یا عمامه سبز گذاردن).»
حافظ قسطلانى در (المواهب اللدینه) چنانچه در شرح آن ج 7 ص 21 موجود است گوید: پس این خاندان پاک اختصاص یافته اند به مزایا و ویژگیهاى شرافت و همه آنها رسیده اند به واسطه سیده فاطمه (س) به فضلیت زیادترى و پوشیده اند لباس شرف و بزرگواری را و عطا شده اند به زیادى احترام و هدایا و به تحقیق واقع شده اصطلاح و نشانه اى بر اختصاص ایشان از میان شرفاء مثل عباسى ها و جعفریها (ذریه جعفر بن ابیطالب) به شطفه خضراء دستار سبزى براى زیادى شرافتشان و سبب چنانچه گفته اند این است که مامون خلیفه عباسى خواست خلافت را در اولاد فاطمه (س) قرار دهد پس براى آنها علامت سبز را انتخاب کرد و به آنها لباس سبز پوشاند براى آنکه سیاهى شعار و نشانه عباسى ها بود و سفیدى علامت و شعار سایر مسلمین در اجتماعاتشان و مثل آن و سرخى را اختلاف کرده اند در کراهت آن و زردى هم شعار یهود است. پس قصدش برگشت از این و خلافت را در بنى عباس قرار داد و این سبزپوشى باقى ماند براى اشراف و بزرگان علویین از اولاد زهراء ع ولى آنها اکتفا کردند از پوشیدن سبز به یک قطعه از جامه سبز که بر عمامه هاى خود می گذارند به نام (شطفه) که نشانه سیادت ایشان باشد سپس این شعار منقطع شد تا اواخر قرن هشتم گوید در حوادث 773. (من ابناء الغمر بابناء العمر) از اعلان کردن شخص ناآزموده و بى تجربه باولاد عمر، و در این سال امر کرد سلطان اشرف که ممتاز و شناخته شوند فرزندان عمر از میان مردم به دستار سبزى بر عمامه هایشان پس در مصر و شام و غیر آنها این را کار را کردند و در این باره ادیب ابوعبدالله ابن جابر اندلسى می گوید (و آن دو بیت یاد شده را هم یاد کرده) و ادیب شمس الدین دمشقى گوید:
أطراف تیجان أتت من سندس *** خضر بأعلام على الأشراف
و الأشرف السلطان خصصهم بها *** شرفا لیفرقهم من الأطراف
ترجمه: «اطراف عمامه از حریر سبزى آورده بود که نشانه اى باشد براى اشراف و اولاد فاطمه (ع). و سلطان اشرف تخصیص داد ایشان (اولاد عمر را) به آن براى شرافت تا اینکه جدا و مشخص باشند از دیگران.»
و اشرف شعبان بن حسن بن ناصر است. (اختناق سال 778)
 

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 6 صفحه 495، جلد 12 صفحه 302

یاقوت حموی- معجم البلدان- جلد 1 صفحه 244 - جلد 4 صفحه 39 - جلد 5 صفحه 119

ابن العِماد الحنبلي- شذرات الذهب- جلد 8 صفحه 462 حوادث سنة 780 ه

ابن‌ حجر عسقلانی- إنباء الغمر بأبناء العمر فی التاریخ- جلد 1 صفحه 8

احمد بن محمد مقری- نفح الطیب- جلد 10 صفحه 186، 200

جلال الدین عبدالرحمن سیوطی- بغیة الوعاة- جلد 1 صفحه 34 رقم 55

احمد بن محمد قسطلانی- المواهب اللدنیّة- جلد 3 صفحه 374

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد