جنگ موته (2)

فارسی 4501 نمایش |

مسلمانان از مدینه حرکت کردند، و دشمن از حرکت ایشان اطلاع پیدا کرد. لذا پیش از آنکه مسلمانان به محل کشته شدن حارث بن عمیر برسند، براى مقابله با ایشان سپاه جمع کردند. مردى از قبیله ازد که نامش شرحبیل بود، به سرپرستى و فرماندهى دشمنان قیام کرد، و پیشاهنگان و پیشتازان را جلو فرستاد. مسلمانان در وادى القرى فرود آمدند و چند روزى آنجا ماندند. شرحبیل برادر خود سدوس را پیش فرستاد و او کشته شد، شرحبیل با اطلاع از این موضوع ترسیده و در حصارهاى خود متحصن شد و برادر دیگرش وبر بن عمرو را فرستاد. مسلمانان همچنان پیش مى رفتند تا در زمین معان که از اراضى شام است فرود آمدند. آنجا به مسلمانان خبر رسید که هرقل در مآب که از سرزمین بلقاء است، فرود آمده و افراد قبایل بهراء، وائل، بکر، لخم، و جذام که در حدود صد هزار نفرند، جمع شده اند و مردى از قبیله بلى به نام مالک فرمانده ایشان است. مسلمانان همین که از این موضوع مطلع شدند، دو شب توقف کردند تا کار خود را مورد بررسى قرار دهند و گفتند: باید این موضوع را براى رسول خدا (ص) بنویسیم و خبر دهیم که ممکن است ما را برگرداند، یا گروهى براى کمک به ما اعزام فرماید. هنگامى که مردم مشغول این گفتگو بودند، عبدالله بن رواحه آنها را تشجیع کرد و گفت: به خدا سوگند ما هرگز با دشمن به اتکاى عده زیاد، یا اسب و سلاح زیاد جنگ نکرده ایم، بلکه با اعتماد به این دین که خدا ما را با آن گرامى داشته است جنگ کرده ایم. اکنون هم آماده شوید و راه بیفتید، به خدا سوگند مى دیدم که در جنگ بدر همراه ما بیش از دو اسب نبود، و روز احد فقط یک اسب داشتیم. به هر حال جنگ ما خالى از یکى از دو خوبى نیست، یا بر دشمن پیروز مى شویم و این همان چیزى است که خدا و پیامبرمان وعده کرده اند و وعده ایشان خلاف نخواهد داشت، و یا به شهادت مى رسیم و به برادران خود ملحق مى شویم و در بهشت مصاحب ایشان خواهیم شد. مردم از گفتار مردى مثل ابن رواحه نیرو گرفتند و قوى شدند. در اینجا سئوالی به ذهن می آید: آیا امکان دارد سپاهی به این تعداد آن هم به این سرعت آماده جنگ شوند و به مقابله با مسلمین آیند؟ از این گذشته آیا هرقل پادشاه گروه مقابل هیچ گاه برای مبارزه با گروهی کوچک از مسلمین حاضر می شود صد هزار نفر را روانه کند؟ در پاسخ به این سئوال یک امکان به نظر می رسد و آن اینکه پس از کشته شدن حارث ابن عمیر ،گروه مقابل چون می دانستند مسلمین از خون ابن عمیر نمی گذرند لذا به سرعت مجهز شده و برای مقابله آماده شدند و از طرف دیگر چون پیروزی های پیشین مسلمانان را دیده و اطلاع داشتند که در برخی نبردها تعداد مسلمین نسبت به گروه مقابل حتی یک به ده هم نبوده لذا سپاهی به این عظمت را فراهم دیده اند.و یا میخواستند کار را یکسره کرده با از میان برداشتن مسلمین که در آن وقت بر یهود و قبایل مختلف چیره گشته بودند بر بخشی از جزیرة العرب حاکم شوند. از ابوهریره نقل شده که گفت: من در جنگ موته شرکت کردم و چون متوجه کثرت دشمن و اسلحه و ساز و برگ و مرکوب ها و دیبا و حریر و طلاى ایشان شدم برق از چشمم پرید. ثابت بن ارقم به من گفت: اى ابو هریره تو را چه مى شود؟ مثل اینکه دشمن را خیلى زیاد مى بینى؟ گفتم: آرى. گفت: اگر در جنگ بدر ما را دیده بودى متوجه مى شدى که ما به واسطه کثرت و زیادى، یارى نمى شویم.

مواجهه دو گروه با هم:
چون کفار و مسلمانان با یک دیگر برخورد کردند، امیران و فرماندهان مسلمان پیاده جنگ مى کردند. نخست زیدبن حارثه پرچم را گرفت و مردم همراه او جنگ کردند و مسلمانان در صفوف خود بودند و زید بن حارثه کشته شد. یکی از حاضران در این جنگ مى گفته است: زید ابن حارثه با ضربه نیزه کشته شد. سپس پرچم را جعفر گرفت و از اسب خود به زیر آمد و آن را پى کرده و شروع به جنگ کرد تا کشته شد. نقل شده است که مردى از رومیان چنان ضربتى به جعفر زد که او را دو نیمه کرد، نیمى از بدن جعفر بر روى درخت تاکى افتاد و در همان نیمه سى یا سى و چند اثر زخم یافتند.وهمچنین میان دوشانه جعفر نشان هفتاد و دو زخم شمشیر یا نیزه یافتند. و نقل شده است: هنگام درگیرى مسلمانان در موته پیامبر (ص) بر منبر نشست و فاصله میان ایشان و شام برداشته شد و در حالى که به میدان جنگ مى نگریست، فرمود: هم اکنون پرچم را زید بن حارثه گرفت، شیطان پیش او آمد و زندگى را در نظرش محبوب جلوه داد و مرگ را زشت و مکروه، و دنیا را در نظر زید آراست. زید گفت: اکنون وقتى است که باید ایمان در دلهاى مومنان استوار گردد، و تو دنیا را در نظر من دوست داشتنى جلوه مى دهى؟ پیامبر (ص) فرمود: زید همچنان پیش رفت تا شهید شد. در این هنگام پیامبر (ص) بر او درود فرستاد و به مسلمانان فرمود براى او استغفار کنید هر چند که او همچنان که مى دوید وارد بهشت گردید. آنگاه پیامبر (ص) فرمودند: پرچم را جعفر بن ابى طالب گرفت و شیطان پیش او هم آمد تا او را به زندگى آزمند سازد و مرگ را در نظرش ناخوشایند کند. ولى جعفر گفت: اکنون هنگامى است که باید ایمان در دل مومنان استوار گردد، و تو آمده اى دنیا را در نظرم بیارایى؟ و همچنان پیش رفت تا شهید شد. پیامبر (ص) بر او درود فرستادند و دعا فرمودند و به مسلمانان گفتند: براى برادرتان استغفار کنید که او شهید، و وارد بهشت شد و با دو بال از یاقوت در هر کجاى بهشت که مى خواهد مى پرد. پس از او عبدالله بن رواحه پرچم را گرفت و شهید شد و آهسته آهسته وارد بهشت گردید. این مطلب بر انصار گران آمد. پیامبر (ص) فرمود: عبدالله بن رواحه زخمهاى گران برداشت. گفتند: اى رسول خدا، آهسته وارد شدن او به بهشت براى چیست؟ فرمود: چون به شدت زخمى شد نخست شروع به سرزنش کردن خود کرد و بعد شجاعت و نیرو یافت و شهید شد و وارد بهشت گردید و با این توضیح ناراحتى از دل انصار بیرون آمد. روایت شده است که پیامبر (ص) مى فرمود: در خواب دیدم که جعفر به صورت فرشته اى است که در بهشت پرواز مى کند و از نوک شهپرهایش خون مى چکد، و زید بن حارثه را در درجه پایینترى دیدم. با خود گفتم: گمان نمى کردم که زید مرتبه اش کمتر از جعفر باشد. جبرئیل آمد و گفت: مرتبه زید کمتر از جعفر نیست ولى جعفر را به واسطه خویشاوندیش با تو فضیلت و برترى بخشیدیم.

فرار مسلمانان:
قطعا فرار مسلمانان پس از کشته شدن عبدالله ابن رواحه بوده است اما در اینکه به هنگام فرار، فرمانده مسلمانان چه کسی بوده است اختلاف نقل وجود دارد. ما ابتدا اقوال را مطرح کرده و سپس نتیجه گیری می نماییم:
1- مردى از بنى مره در لشکر موته بود. به او گفتند، مردم مى گویند که خالد ابن ولید از مشرکان گریخته و فرار کرده است و پرچم مسلمین در موقع فرار بدست او بوده. گفت: وقتى عبدالله بن رواحه کشته شد من دیدم پرچم به زمین افتاد و مسلمانان و مشرکان در هم آمیختند، در آن حال ناگاه متوجه شدم که خالد پرچم را برداشته و مى گریزد که ما هم از او پیروى کردیم.
2- قول دوم: وقتی ابن رواحه کشته شد مسلمانان نخست به بدترین صورت فرار کردند و از هر سو رو به گریز نهادند، سپس برگشتند و مردى از انصار به نام ثابت بن ارقم پرچم را برداشت و شروع به صدا زدن انصار کرد و مردم از هر سوى بر او گرد آمدند، و در عین حال شمارشان کم بود. ولى او همچنان فریاد مى کشید که اى مردم پیش من بیایید! و مردم گرد او جمع شدند. در این هنگام ثابت بن ارقم به خالد بن ولید نگریست و گفت: اى ابو سلیمان پرچم را بگیر! خالد گفت: نه، من نمى گیرم، تو مرد سالخورده اى هستى و در بدر حضور داشته اى و به گرفتن آن سزاوارترى. ثابت گفت: اى مرد پرچم را بگیر! به خدا قسم کس دیگرى جز تو نمى تواند آن را بگیرد و من هم آن را براى تو برداشتم. خالد پرچم را گرفت و ساعتى آن را در دست داشت. مشرکان بر او حمله بردند ولى خالد چندان پایدارى کرد که ایشان در کار خود سرگردان شدند. خالد از فرصت استفاده کرده و با یاران خود دست به حمله زد و گروهى از دشمن را پراکنده کرد. در این موقع گروه زیادى بر خالد حمله آوردند و مسلمانان گریختند و به هزیمت رفتند.(در این قول تصریح نشده است که ابتدا خالد گریخت و بدنبالش مسلمین گریختند یا خیر مسلمانان بدون آنکه از فرمانده خود اجازه بگیرند گریخته اند)
3- از ابن کعب بن مالک نقل شده که گفت: چند نفر از بستگان من در جنگ موته حضور داشتند و چنین مى گفتند: چون خالد ابن ولید پرچم را برداشت. روى به هزیمت آورد و همراه مردم گریخت، و مسلمانان کشته شدند، و مشرکان به تعقیب مسلمانان پرداختند. قطبة بن عامر شروع به فریاد کشیدن کرد و گفت: اى قوم، اگر مرد در حال حمله کشته شود بهتر است تا در حال گریز. او همچنان فریاد مى کشید ولى کسى به او توجه نکرد چون همه در حال گریز بودند و از پرچمدار یعنی خالد که مى گریخت پیروى مى کردند.
4- ثابت بن ارقم پرچم را برداشت تا اینکه مردم خالد بن ولید را به فرماندهى برگزیدند. ثابت به مردم گفت: در این مورد اتفاق دارید؟ گفتند: آرى. خالد پرچم را گرفت و به هزیمت رفت و فرار کرد.
5- عبدالله بن رواحه شبانگاه کشته شد، و خالد بن ولید آن شب را که به صبح آورد، آرایش لشکر خود را تغییر داد و محل سربازان را عوض کرد. دشمن که متوجه این تغییر نشده بود، پنداشت که نیروهاى امدادى براى مسلمانان رسیده است و به هراس افتادند و روى به هزیمت نهادند، و گروه زیادى از دشمن کشته شدند که در هیچ قوم آن قدر کشته نشده بود. چون خالد بن ولید پرچم را گرفت، رسول خدا (ص) در مدینه فرمود: هم اکنون جنگ بالا گرفت. از نظر ما از مجموع نقل های فوق آنچه بطور مسلم فهمیده می شود این است که فرار مسلمین در زمان پرچم داری خالد بن ولید بوده، اما مطلب دیگری وجود دارد و آن اینکه: آیا ابتدا او فرار کرده و سپس دیگران با دیدن فرار پرچمدار گریخته اند یا خیر؟ در جواب این سئوال باید گفت ظاهرا معمول بر این بوده که تا وقتی پرچمدار در میدان نبرد است، سپاهیان نگریزند پس بطور احتمال می توان نتیجه گرفت که ابتدا او گریخته است و سپس دیگران.

منـابـع

ابن کثیر- السیرة النبویة- جلد 3

سیدجعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم- جلد 19

محمد بن جریر طبری- تاریخ طبری- جلد 2

محمد بن عمر واقدی- ترجمه مغازی واقدی

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد