تحلیلی انتقادی از علم حضوری در حکمة الاشراق
English فارسی 4068 نمایش |مقدمه
علی رغم نبوغ سهروردی شماری ایراد هست که می توان در مقابل پاره ای از بحثهای خاص او اقامه کرد. در اینجا من می خواهم چند نکته مسأله داری را که از نظریه علم حضوری او برمی آید بحث کنم. سهروردی می گوید بعد از آنکه در فلسفه مشائی تبحر کامل یافت، متوجه نارسائیهای چنین روش شناسی فلسفی گردید. او سپس با افزودن و کاستن بعضی از مباحث، پاره ای از جنبه های فلسفه مشائی را به اصلاح آورد. در آن نقطه، وی آنچه را که هر فیلسوف نابغه ای ممکن است بکند، انجام داد. وی بعداً می گوید که به واسطه ریاضت و سپردن طریقت معنوی حقیقت را (طی خلسه ای) مشاهده کرد. وی در جاهای متعدد یادآور می شود که طریقه ادراک معنوی مستلزم ریاضت و تنسک است.
شهود عرفانی ملاک اعتبار اصول فلسفی
چیزی که در دعوی سهروردی اشکال دارد این است که او از طریق مشاهده روحانی به صحت و اعتبار اصول فلسفی مورد تأیید خود پی برده است. این دقیقاً همان چیزی است که عرفان را از فلسفه متمایز می کند. مسأله از این قرار است: اگر بحثی یا بحثهائی در آثار سهروردی پیدا شود که آشکارا کاذب یا باطل باشد، چه خواهد شد؟ برای ابطال الگوی فلسفی سهروردی فقط لازم است موردی پیدا شود که در آن سهروردی از یک بحث کاذب دفاع کرده باشد. الحق چند نمونه از چنین بحثهائی وجود دارد:
پیامدهای اتکاء بحث های فلسفی و شهود عرفانی
متکی کردن صحت بحثی فلسفی بر مشاهده روحانی مسائل زیر را به دنبال دارد:
1- تمام بحثهای فلسفی باید درست باشد، چون در غیر این صورت مشاهده روحانی سهروردی نباید موثق باشد.
2- تمام بحثهای فلسفی صرف نظر از مغالطه های آشکار آنها درست هستند و بنابراین مشاهده (روحانی) موثق است.
همان طور که در بالا متذکر شدم، در مورد اول، پیدا کردن بحثی از بحثهای سهروردی که نقصهای فاحش داشته باشد چندان دشوار نیست. اینکه سهروردی چگونه می تواند از این موضع دفاع کند گیج کننده است. اگر بحثی از سهروردی را که به هر دلیل برای او مغالطه آمیز است نشان دهم، در آن صورت یا باید بپذیرد که مشاهده روحانی او واقعی نبوده، یا اینکه صحت بحثها یا استدلالات فلسفی لزوماً ربطی با مشاهدات عرفانی ندارد. چون سهروردی آراء خود را بر این مقدمه مبتنی کرده است که حقیقت بحثهای فلسفی را می توان به توسط اشراق درک کرد، پس تفکیک صحت مباحث و مشاهده روحانی تعدی به آن اصل اساسی خواهد بود که مکتب اشراق بر آن استوار شده است. سهروردی مسلماً قبول نخواهد کرد که تجربه عرفانی وی تجربه ای کاذب بوده است زیرا اذعان به چنین چیزی مکتب اشراق را در وضع دشواری قرار خواهد داد. این بدان معناست که سهروردی مجبور است موضعی اتخاذ کند که صحت تمام بحثها و استدلالهای او، صرف نظر از مغلطه آمیز بودن آشکار آنها، طبق تشخیص قلبی وی امتحان شده، و اعتبار آنها به اثبات رسیده باشد. بنابراین، ابطال استدلالهای او هیچ اهمیتی ندارد چون می داند که در نهایت احکامش صحیح اند. این بحث آن قدرها ادامه نمی یابد و، در واقع، مسأله حتی اساسی تری را پیش می آورد. فلاسفه اشراقی مشرب زیادی بوده اند که استدلالهای یکدیگر را رد کرده اند. بگذارید تنها دو تن از بزرگ ترین استادان این مکتب، سهروردی و ملاصدرا را مورد مطالعه قرار دهیم.
انتقادهای ملاصدرا بر سهروردی
ملاصدرا به تمام دلایل مردی است با عقل فوق العاده و بینش ژرف که فراست فلسفی او با فراست سهروردی قابل قیاس است. ملاصدرا نه تنها با هستی شناسی سهروردی مخالفت می کند، بلکه در شرح خود بر حکمة الاشراق بر پاره ای از استدلالهای بخصوص سهروردی خرده گرفته است.
ممکن است بگوید که ناهماهنگی آشکار میان ملاصدرا و سهروردی فقط در حوزه فلسفی است و در سطح اسرار و دانشهای باطنی موافقت دارند. این نظر احتمالاً در صورتی پذیرفتنی بود که سهروردی و دیگر حکیمان اشراقی اعتبار قضایای فلسفی خود را به درستی و اصالت مشاهدات روحانی خویش مستند نکرده بودند. ملاصدرا و سهروردی هر دو ادعا می کنند که حقیقت را می دانند و هر دو مدعی اند که اعتبار نظرات فلسفی آنان مأخوذ از علمی است که مستقیماً به آنها الهام شده است. از آنجا که اینان با هم اختلاف دارند، یکی از شقوق زیر ممکن است درست باشد:
1- ناهماهنگیهای موجود نشان می دهد که آنها هر دو بر باطل اند.
2- ناهماهنگیهای موجود نشان می دهد که یکی از آنها بر باطل است.
3- آنها هر دو بر حق اند.
مبتنی نبودن صحت استدلال ها بر شهود عرفانی
یک راه برای تعیین اینکه ادعای چه کسی درست است، به کارگیری روش مرسوم تحلیل و ارزشیابی است که فیلسوفان به منظور تعیین صحت بحثهای خود به آن اعتماد کرده اند. آنهائی که به چنین تحلیلی مبادرت می ورزند، زود درخواهند یافت که در آثار ملاصدرا و سهروردی و مفسرانشان مغالطاتی وجود دارد. مسأله ای که می خواهم بدان اشاره کنم مسأله بسیار مهمی است، زیرا اگر صحت بحثهای فلسفی تابع درستی مشاهده روحانی است، پس فلسفه به صورت موضوعی شخصی، ذهنی و نسبی درمی آید و شما باید بپذیرید که سهروردی و ملاصدرا و حریفانشان همه بر حق اند، که این ممکن نیست چون اینان همدیگر را نقض می کنند. شما ممکن است اعتراض مرا با ذکر این استدلال پاسخ گوئید که حقیقت بستگی دارد به حالت روحانی شخص، و در حالی که فقط مطلق می تواند حقیقت مطلق را به طور مطلق بشناسد، علم به همه موجودات دیگر نسبی است. بنابراین، تفاوتهای موجود میان ملاصدرا و سهروردی سطحی است و نهایتاً آنان با هم موافقت دارند هرچند خود این را نمی دانند.
پاسخ مذکور قانع کننده نیست چون احکام فلسفی، مخصوصاً آنهائی که طبیعتی عقلگرایانه دارند، به آن شیوه ای که ادعاهای عرفانی تن به شرح و تفسیر می دهند، به شرح و تفسیر تن در نمی دهند. برای توضیح بیشتر مطلب بالا، نمونه زیر را از نظر می گذرانیم. فرض کنید سهروردی مدعی است که استدلال زیر درست است و ملاصدرا می گوید باطل است.
1- همه انسانها فانی هستند
2- سقراط انسان است (الف)
3- سقراط فانی است.
فرض می کنیم سهروردی و ملاصدرا هر دو حقیقت را به واقع تجربه کرده اند، پس لزوماً باید با الف موافق باشند، زیرا نتیجه استدلال فوق صحیح است و نظر فلسفی آنان مستند به اصالت مشاهده روحانی آنهاست. در این صورت، اختلاف آنها را در این مورد چگونه توجیه کنیم؟ در مواردی از قبیل توصیف حقیقت، یعنی خدا، یا حتی ماهیت تجربه ای عرفانی، علت ناهماهنگیها را می توان با ذکر این واقعیت توضیح داد که درک شخص از حقیقت به نسبت حالت روحانی اوست. مع ذلک، در مواردی از قبیل الف، استدلالی روشن و ساده داریم که آشکارا یا درست است یا باطل. این موجد مسأله ای است خاص آنهائی که تحلیلی فلسفی را بر اساس مشاهده عرفانی خود عرضه کرده اند.
نسبت استدلال عقلی و شهود عرفانی از نظر عبدالرزاق لاهیجی
عبدالرزاق لاهیجی، یکی از سرشناس ترین مفسران سهروردی، در کتاب گوهر مراد، می گوید نتیجه ای که شخص از طریق تفکر استدلالی به آن می رسد همانند نتیجه ای است که از طریق اشراق حاصل می شود؛ تنها تفاوت درجه وضوح است. لاهیجی مسأله مهمی را مطرح می کند که سهروردی آن را بدون پاسخ گذاشته است و آن این است که چه خواهد شد اگر علم به دست آمده از طریق اشراق با اصول کاملاً به اثبات رسیده علم تناقص داشته باشد؟ به نظر می رسد سهروردی پاسخ این پرسش را بدیهی تلقی کرده است، بدین ترتیب که فرض می کند اشراق و تحلیل فلسفی، اگر "به وجهی درست" صورت گیرد، به نتیجه واحدی خواهند رسید. لاهیجی متوجه هست که غفلت کردن از درستی حکمی منطقی به اعتبار قضاوتی شهودی، ممکن است به بی نظمی کشیده شود، زیرا حقانیت آن قضاوت خود قابل اثبات نیست. پاسخ لاهیجی پاسخی روشن است. وی معتقد است که اگر نتیجه کشف از طریق اشراق مغایر با احکام منطق بود، شخص نباید ادعا کند که از نور اشراق بهره مند بوده است. اگرچه این اصل احکام منطقی را از داوریهای شخصی و نظری محفوظ می دارد، به قلمرو تفکر استدلالی اولویت می دهد. لاهیجی می گوید: پس، صوفی نخست یا حکیم باشد یا متکلم؛ پیش از استحکام علم حکمت و کلام، و بالجمله بی استکمال طریقه نظر، خواه بر وفق اصطلاح علما و خواه بدون آن، ادعای تصوف، عوام فریبی و شیادی باشد.
در تشریح بیشتر تفاوت میان احکام فلسفه عقلگرایانه و حکمت، لاهیجی تمایزی بین معرفت به اصول علمی در مقابل امور مابعدطبیعی قائل می شود. در حالیکه اصول علمی تن به تحقیقات فلسفی می دهند. حکمت اشراقی چنین نیست.
لزوم جدایی ادراک روحانی و حقیقت فلسفی و علمی
خلاصه کلام، در دل مکتب اشراق مسأله ای اساسی وجود دارد که بروز آن وقتی است که سهروردی اثبات صحت اصول فلسفی را وابسته به مشاهدات عرفانی می کند. راه حل پیشنهادی من این است که به جای دفاع از وجود یک همبستگی بین ادراک روحانی و حقیقت فلسفی، سهروردی باید این دو را از هم جدا کند. کاملاً موجه است که عارف از علم زیست شناسی و شیمی بی خبر باشد و در عین حال مدعی دانستن حقیقت باشد. بنابراین، سهروردی باید میان حقیقت علمی و حقیقت فلسفی تفاوت قائل شود. او سپس باید این دو را در مقوله دیگری که از طریق تجربه عرفانی حاصل می شود جای دهد. چنانچه قرار است سهروردی مسأله ای که در بالا بحث کردم حل کند، باید بگوید که علم به یک مقوله نباید هیچ ربطی به مقوله دیگر داشته باشد. سهروردی باید انضباط فلسفی و مخصوصاً مهارت در فلسفه مشائی را همچنان برای رفتن در پی سنت اشراق، شرط قرار دهد. این فقط در صورتی موجه است که سهروردی فلسفه را انضباط یا تربیتی لازم و نه چیز دیگری به شمار آورد. اما، اشتباه بسیار زیان باری خواهد بود که بگوید اعتبار همه احکام فلسفی، خصوصاً آنها که در حکمة الاشراق است، نشأت گرفته از تجربه عرفانی او بوده است، زیرا پاره ای از آن احکام و بحثها را حتی مفسران سترگ سهروردی از قبیل ملاصدرا، لاهیجی و سبزواری به وضوح مغالطه آمیز شمرده اند. صرف نظر از این ایراد، بحثهای فلسفی و داستانهای عرفانی سهروردی مهم اند و ارزش خاص خود را دارند. در حوزه فلسفه، آثار او باید شرحهای استادانه ای بر فلسفه ابن سینا به حساب آورد، با قید این نکته که تفاوتهای عمده آنها در زمینه معرفت شناسی و هستی شناسی است.
منـابـع
مهدی امین رضوی- سهروردی و مکتب اشراق، مترجم مجدالدین کیوانی، نشر مرکز 1377- صفحه 186-180
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها