جلوه هایی از تمدن اسلامی اندلس
فارسی 7649 نمایش |اندلس
مسلمانان تقریبا هشت قرن در اندلس زندگی کردند. در این مدت توانستند پایه های تمدنی درخشان و ریشه دار را پی ریزی کنند و در زمینه های علمی، فکری و فلسفی به پیشرفتهای چشمگیری دست یابند و در نتیجه بسیاری از علمای شرق را به خود جذب کنند و بسیاری از دانشمندان بزرگ را پرورش دهند که هر کدام از آنها آثار بسیار ارزنده علمی و فلسفی و ادبی پدید آورده اند. این تمدن چنان گسترده و درخشان بوده که بسیاری از علمای اندلس و شمال آفریقا، درباره تاریخ اندلس و تمدن آن کتابهایی با ارزش تالیف کرده اند. زندگی اجتماعی و تمدن مسلمانان در اندلس، با فراز و نشیبهای فراوان همراه بوده است. گاهی گرم و پر رونق و قوی بوده و زمانی پراکنده و کمرنگ و ضعیف; و سرانجام در اثر ضعف مسلمین آفتاب اسلام در اندلس غروب کرد.
اسپانیا قرون متمادی زیر نفوذ و حکومت رومیها به سر می برد تا آن که در قرن پنجم میلادی، قبایل واندال (واندالها) به این سرزمین هجوم بردند و بر آن تسلط یافتند و از آن تاریخ به بعد اسپانیا «واندالوسیا» یا «سرزمین واندالها» نامیده شد و اعراب مسلمان با تغییر اندکی آن را «اندلس» یا جزیره نامیدند. در اوایل قرن ششم میلادی (507 م) قبایل گوت غربی به اسپانیا حمله کردند و واندالها را از آن بلاد راندند و خود حکومت مستقل و نیرومندی تشکیل دادند که قلمرو آن از کناره های رودخانه لوار تا ساحل جنوبی اسپانیا گسترش یافت، از آن زمان به بعد، گوتها در اسپانیا سکونت گزیدند، طلیطله را مرکز حکومت خود قرار دادند و برای کشور نوپای خود، قوانین و نظاماتی وضع کردند که از روح تمدن و نظامات روم مایه می گرفت.
این اقوام و همچنین واندالها به مسیحیت گرویدند و مدت دویست سال بر اسپانیا فرمان راندند تا آن گاه که مسلمانان اسپانیا را فتح کردند. دولت گوت ها پس از مدتی به دلایل متعددی روی در سراشیب ضعف و سقوط نهاد. ستم حکام و خونریزی در طول سالها، ملت اسپانیا را از پای درآورده بود گوتها بمعنی واقعی کلمه حکم یک ملت را نداشتند. با ساکنان جزیره چنان اختلاطی که از غالب و مغلوب و حاکم و محکوم، ملتی واحد پدید آورد، حاصل نکردند. گوتها همواره احساس غلبه و سروری داشتند. اراضی وسیع در اختیار ایشان بود و حکام و فرمانروایان و اشراف از میان ایشان برگزیده می شدند. توده عظیم ملت را طبقه متوسط و تنگدست و زارعان وابسته به زمین، تشکیل می دادند و سروران و مالکان بر آنان حق مرگ و زندگی داشتند. در کنار این سروران، روحانیان بودند که آنان را نیز از سلطه و نفوذ بهره کافی بود. گوتها با وجود خشونتشان مردمی دیندار بودند، از اینرو، کشیشان همواره ایشان را زیر نفوذ معنوی خود می داشتند و توانستند قوانین و نظاماتی به سود خود تنظیم کنند و نحوه تفکر کلیسا را بر گوتها تحمیل کنند.
وضع اقلیت یهود
می توان گفت که مردمان اصلی سرزمین اسپانی از دو گروه تشکیل یافته بود: کشاورزان که در وضعیتی فلاکت بار به سر می بردند و یهودیان که از سالها پیش در آن دیار زندگی می کردند. اینان همچنان که خصلت فرهنگی و اجتماعی آنان است، آئین خود را حفظ می کردند و همواره مورد بغض و کینه مسیحیان قرار داشتند و نه تنها کسی به آنان اعتنا نمی کرد، بلکه دچار انواع ستم و سرکوبی بودند. از این رو در برابر یهودیان دو راه بیش نبود، یا باید مسیحی می شدند و یا به تبعید و مصادره اموال تن درمی دادند. از این جهت بسیاری از آنها در سال 616 میلادی به اکراه یا به ظاهر کیش مسیحیت اختیار کردند ولی این تبدیل آئین، از بار محنت و آزار آنها نکاست. پس به فکر انقلاب و آشوب افتادند و دست به توطئه زدند اما در سال 694م شکست خوردند و سرانجام پادشاه مسیحی اژیکا فرمان داد آنان را به شدت تعقیب کنند و تمامی اموالشان مصادره شود و به صورت برده مسیحیان درآیند و از هرگونه آزادی محروم شوند. در نتیجه مرد یهودی حق نداشت کنیز مسیحی را به زنی بگیرد و زن یهود حق نداشت جز به مسیحی شوی کند. از این رو، مردم اسپانیا در انتظار نجات دهنده ای بودند که آنان را از وضع اسفبار موجود نجات دهد و محیط امن و آرام توام با عدالت و رفاه به وجود آورد.
نفوذ اسلام در اندلس
تشکیل دولت اسلامی در اندلس و نفوذ اسلام در آن منطقه قطعا ریشه در اعتقاد راسخ مسلمانان و قدرت نفوذ آنان در قلوب مردمان و پویایی حرکت اسلامی داشته است. فاتحان سرزمین اندلس از مسلمانان پاک اعتقاد بودند که با هدف گسترش اسلام و بسط عدالت این جزیره را فتح کردند. ابوحنیفه دینوری از مؤلفان و مورخان قرن سوم، داستان فتح اندلس را چنین نقل می کند: «گویند که موسی بن نصیر غلام خود طارق بن زیاد را به طنجه فرستاد که شهرهای بربر و قلعه های آنها را فتح کند. او نیز با هزار و هفتصد سپاهی در رجب سال 73 هجری عازم تنگه جبل الطارق می شود تا با پادشاه واندالها «لذریک» مصاف دهد. لذریک که عربها او را «لذریق» می نامند با هفتاد هزار سپاه با دبدبه و لباسهای فاخر و مجلل و کلاه مزین به زبرجد و یاقوت و در حالی که از رویارویی با سپاه طارق واهمه داشت با وی روبرو شد. طارق در این هنگام خطابهای حماسی و بسیار مهیج ایراد کرد و در آن مسلمانان را به جهاد و شهادت ترغیب نمود.»
پیروزی مسلمانان در اندلس، چهره آن کشور را تغییر داد و عدالت و محبت را برای ملتهای آن سامان به ارمغان آورد، سایه شوم ستم را از سر مردم کوتاه کرد و به سلطه طبقاتی اشراف جامعه پایان داد. ملت بار سنگین مالیاتها و جریمه ها را از دوش خود برداشت و نفس راحتی کشید. مسلمانان عدالت و رحمت را میان آنها تعمیم دادند. دوزی مستشرق معروف درباره آثار فتح اسلامی می گوید: «سلطه عرب از برخی جنبه ها برای اسپانیا به منزله نعمتی بود و در اسپانیا انقلاب مهم اجتماعی پدید آورد و بر بسیاری از دردهایی که قرنها بود عامه مردم گرفتار آنها بودند پایان داد. به سلطه اشراف و طبقات ممتاز پایان داد یا آن را محدود کرد. زمینها به نحو وسیعی میان دهقانان تقسیم شد و این خود عامل مهمی در توسعه کشاورزی در این عصر بود. اسلام همچنین احوال بردگان را به نحو بارزی بهبود بخشید، زیرا اسلام بیش از مسیحیت در صدد آزاد کردن بردگان بود. علمای دینی گوت نیز به این امر پی برده بودند، از این رو وضع بردگانی که در مزارع کار می کردند، روی به بهبود نهاد و تقریبا در شمار کشاورزان درآمدند و از استقلال و آزادی بهره مند گردیدند. بسیاری از مردم طبقات فرودست و متوسط اسپانیا اسلام آوردند و آن به سبب وجود تسامح و عدالت در رفتار فاتحان مسلمان بود که هیچ گونه تحمیلی بر دیگران روانمی داشتند.»
به گفته آرنولد آربری «حقیقت این است که تسامح مذهبی که فاتحان مسلمان نسبت به مسیحیان از خود نشان می دادند، تاثیر شگرف و عمیقی در نفوذ و استیلای آنان بر اسپانیا داشت.»
تشابه فرهنگی شرق و غرب اسلامی
وضع و پیدایش و رشد و شکوفایی دانش و هنر همانند رشد طبیعت و گیاه است و سرگذشت علم و دانش در شرق اسلامی و غرب آن به همین روال جریان داشته است. وقتی اسلام در مشرق طلوع کرد، استعدادها را پرورانید و زمینه ظهور دانش و گسترش معلومات را فراهم ساخت. ابتدا از نزول وحی و قرآن، علوم دینی، تفسیر، حدیث، سیره و تاریخ پیدا شد و سپس دامنه علوم گسترش یافته و افق علمی مسلمانان، وسیعتر گشته و افزایش یافت و در مرحله دوم، کتابها، و فرهنگهای ملل بیگانه به قلمرو اسلام انتقال یافت و بر اثر آن، دانشمندان مسلمان، روی آنها تعمق کرد و به خوبی آنها را هضم نمودند و گاهی با ابتکارها و خلاقیتهای خود بهتر از بیگانگان آنها را باور ساختند.
رشد دانش و گسترش آن در بلاد مغرب و اسپانیا نیز چنین بوده است. نخست مسلمانان از طریق جهاد به اسپانیا راه یافتند و با گوتها و اقوام واندال سخت جنگیدند و اصطکاک و تضارب میان دو ملت ادامه داشت، اما همین که اوضاع رو به آرامی گذاشت و صلح و امنیت حاکم گردید، کم کم مردم روی به دانش آوردند و فکر و اندیشه و عقل و درایت را ضج بخشیدند. در مرحله نخست دانش دین گسترش یافت و سپس علوم دخیله همچون فلسفه و ریاضیات دامن گسترد و از مجموع آنها فرهنگ تمدن اندلس سربرآورد.
تشابه فرهنگی میان غرب و شرق اسلامی نه تنها در بعد همسان بودن فرهنگها و کیفیت رشد علمی و گسترش دانش بود، بلکه در میان این دو حوزه علمی- اسلامی و غربی و شرقی، تبادل فرهنگ نیز صورت می گرفت و انتقال دانش و تبادل استاد و دانشجو به صورت موضوعی عادی و یکی از عوامل فرهنگی درآمده بود. مثلا عده ای از مشرق رهسپار اندلس می شدند و «نشر دانش» را در آن بلاد برعهده می گرفتند. از آن جمله ابوعلی قالی دانشمند مشرقی به دعوت حاکم اندلس وارد آن دیار شد و علم و ادب و معلومات خود را در اختیار اندلسیان گذارد.
وحدت فرهنگی جهان اسلام
اصولا جهان اسلام در آن دوره، از وحدت فرهنگی برخوردار بود و مرزهای کشور اسلامی را تنها اعتقاد و ایدئولوژی تعیین می کرد (دارالحرب و دارالاسلام) به همین جهت در همه قلمرو جغرافیایی اسلام، یک اعتقاد وجود داشت و یک فرهنگ جاری بود. شرق و غرب جهان اسلام از یک سرچشمه سیراب می شد و در هوای واحد اسلامی تنفس می کرد و با یک زبان، زبان قرآن، سخن می گفت و تفاهم می کرد و کتاب می نوشت و لذا مسافرت و هجرت از یک منطقه اسلامی به دیگر مناطق آن، کاری عادی و طبیعی بود و انسان مسلمان انگار که در شهرهای مختلف کشور پهناور اسلامی سیر می کرد و در گروههای گوناگون به سیاحت می پرداخت.
اندلسی به شرق می آمد که علم فراگیرد و شرقی به بلاد اندلس می رفت تا از تنگدستی برهد و ثروتمند شود. برخی می آمدند تا اندکی سرمایه به دست آورند و سپس راهی مصر می شدند تا در آن جا به کسب علم ادامه دهند و بعضی دیگر که از جرات بیشتر و مال فراوانتر بهره مند بودند عزم سفر می کردند و به رحله طولانی دست می یازیدند. ابن بطوطه از سیاحان مسلمان در رأس این گروه قرار گرفته است. در نتیجه از معلومات وسیعی نصیب برده و از مذاهب و آداب و رسوم و جمعیت و اماکن مختلف کشورهای اسلامی مطلع بوده است. می توان گفت همه شاخه های فرهنگ بشری از ادب و هنر، حقوق و سیاست، فلسفه، طب و جانورشناسی، گیاه شناسی و معدن شناسی در اندلس بارور و رو به گسترش بوده است و چنین غنای فرهنگی در اندلس توانسته فرهنگ اسلامی را به اروپا انتقال دهد و مقدمات نهضت فکری و بیداری غرب را به وجود آورد.
نهضت کتابنویسی و تالیف
دولت اموی اندلس به ویژه در عهد عبدالرحمن الناصر، رقابت سختی با دولت عباسی داشت که امپراتوری اسلام را اداره می کرد. مأمون الرشید عباسی به علم و حکمت شهرت یافته بود و چندین دارالحکمة در مرکز خلافت خود و مرو، بغداد ایجاد کرد و دانشمندان را پیرامون خویش گرد آورد و نهضتی علمی و فرهنگی پدیدار کرد. رقبای سیاسی آنها در خلافت اموی اندلس نیز تلاش می کردند پا به پای عباسیان پیش بروند، و آنان نیز بر پایه رقابت، به چنین اقدامی دست یازیدند. عبدالرحمن الناصر نیرومندترین حاکم اموی دولت اندلس بود. وی می خواست پایه های حکومت خود را مانند عباسیان تقویت کند و یکی از راه های آن تشویق دانشمندان و ترغیب آنان به ترجمه و تالیف و نشر علم و دانش بوده است. پس حرکتی علمی را آغاز کرد. گسترش دانش به ویژه فلسفه در دوره عبدالرحمن الناصر، ناشی از چند عامل بوده است:
1- بعضی دانشمندان مشرق (بغداد) که در علم طب اطلاعات فراوانی داشتند، به اندلس مهاجرت کردند و این دانش را در آن دیار گسترش دادند. از آن جمله اسحق بن عمران از طبیبان بغداد را می توان نام برد.
2 - حکم بن عبدالرحمن، کتابهای فلسفی بسیاری را که از یونانی ترجمه شده بود به اندلس انتقال داد علاوه بر آن که هیچ کتاب بزرگی در فلسفه وجود نداشت جز آن که به زودی به اندلس وارد می گردید. ابن ابی اصبیعه از کرمانی قرطبی نقل می کند که او به بغداد و مشرق اسلامی مسافرت کرد و در هنگام بازگشت همگی کتابهای اخوان الصفا را به همراه داشت.
3 - روابط سیاسی و فرهنگی میان خلفای اموی اندلس با دولت بیزانس بسیار خوب بود و احیانا تبادل فرهنگی صورت می گرفت و به روابط دو کشور غنا می بخشید. به روایت ابن جلجل کتاب دیسقوریدوس Dioskorides در گیاه شناسی در دوران متوکل عباسی به عربی ترجمه شد. مترجم آن اسطفان بن باسیل بود و حنین بن اسحاق آن را تصحیح کرده و نشر داد. این کتاب در زمان عبدالرحمن الناصر که با ارمانیوس پادشاه قسطنطنیه روابط دوستی داشت همراه کتابهایی دیگر وارد اندلس شد و جزو هدایای پادشاه بیزانس به عبدالرحمن الناصر بود. از این جهت در دوره خلفای اموی اندلس ترجمه و تألیف در اسپانیا نضج یافت و دانشمندان مسلمان در همه زمینه های علمی و ادبی دست به تألیف و تصنیف زدند.
شاید علوم ادبی نحو و صرف در میان علوم نقلی رایجترین دانش در اندلس بود و حکم بن عبدالرحمن به جهت علاقه وافر به علم، دانشمندان را ترغیب می کرد به اندلس بیایند و دانش خود را گسترش دهند. او به دستور پدرش عبدالرحمن، همراه عده ای از اعیان شهر از ابوعلی قالی دانشمند نحوی استقبال کرد که در قرطبه سکنا گزیند و به تدریس مشغول شود. ابوعلی قالی از نحویان معروف و صاحب تالیفات زیاد در علم نحو و حدیث و لغت بوده است. او ابتدا در بغداد ساکن بود و سپس به اندلس آمد. از جمله کتابهای او الامالی، النوادر، کتاب المحدود و المقصور، الابل ونتاجها، حلی الانسان، فعلت و افعلت، و تفسیر المعلقات السبع است. او در سال 330 ه به اندلس آمد و در قرطبه سکنا گزید و به سال 358 ه بدرود حیات گفت. کتاب الامالی ابوعلی قالی در تالیف الکامل مبرد تاثیر زیادی داشته است.
پزشکی و گیاه شناسی در اسپانیا
در اسپانیا و مغرب یا سرزمینهای باختری اسلام که مجموعا یک واحد فرهنگی را تشکیل می دهند، تمدن و فرهنگ اسلامی رواج داشت و پزشکان نامداری در آن دیار می زیستند. قرطبه مخصوصا مرکز مطالعات و فعالیتهای پزشکی بود. در این شهر در قرن چهارم/ دهم دانشمند یهودی حسدای بن شبروط کتاب ادویه مفرده دیسقوریدوس را به عربی ترجمه کرد. این ترجمه سپس به دست ابن جلجل تصحیح و شرح شد. نیز از این شهر عریب بن سعدالکاتب رساله معروفی در قابلگی دارد. پس از وی در قرن پنجم الزهراوی بزرگترین چهره اسلامی در جراحی بود و کتابی به نام کتاب التعریف لمن عجز عن التالیف پدید آورد.
طب اسلامی در اسپانیا بسیار مرهون خاندان زهر است که در طی دو نسل چندین پزشک نامدار در آن خاندان ظهور یافته است همچنین زنی از ایشان در مداوای بیماران شهرت یافته است. در میان طبیبان اندلسی، چند فیلسوف نیز دیده می شوند. ابن طفیل مؤلف داستان فلسفی حی بن یقظان و نیز جانشین وی ابن رشد پزشکی حاذق نیز بوده اند. این فیلسوف نامدار که از سرامدان فلاسفه اسلامی غربی است، چندین کتاب در طب نوشته است از آن جمله: دائرةالمعارف طبی به نام کتاب الکلیات فی الطب و شروحی که بر تالیفات طبی ابن سینا نوشته است. کار ابن رشد را از جهاتی موسی بن میمون دنبال کرد. دانشمندان اسپانیا در رشته گیاه شناسی نیز تبحر داشتند و آثار مهمی در این موضوع از خود به یادگار گذاشته اند. معروفترین این آثار کتاب الابنیه عن حقایق الادویه موفق الدین ابومنصور علی الهروی گرچه در خاور تالیف یافته ولی مردم اندلس و مغرب در این زمینه گوی سبقت را از دیگر دانشمندان بلاد ربوده اند.
ابعاد حیات عقلانی در تمدن اندلس
بعد عقلانی تمدن یعنی فرهنگ (به معنی اخص کلمه) در جامعه اندلس آن روزگار نضج گرفته و دانشمندان در عرصه های گوناگون معرفت بشری به کاوش و تحقیق می پرداختند. در کنار گسترش مراکز فرهنگی و مذهبی و درمانی و هنری همچون بیمارستانها و کتابخانه ها و مساجد، علوم و هنرها رشد و شکوفایی مضاعف داشت. تحقیقات و تالیفات فلسفی ابن رشد، ابن طفیل، ابن باجه در زمینه های فلسفی و ابن الخطیب و ابن خلدون در فلسفه تاریخ و جامعه شناسی تحلیلی شواهد گویای این مدعا است. اینک به بعد فکری و عقلانی تمدن اندلس اشاره هایی می کنیم. البته منظور از حیات عقلانی، تنها گرایشهای فلسفی و عقلانی محض نیست، بلکه آن بعد بیشتر مورد نظر است که به صورت تفکر منطقی، استنباط، و دانش سازمان یافته مطرح می شود. سبک تاریخ نگاری و تحلیل جامعه شناسانه، داستان نویسی فلسفی ابن طفیل (حی بن یقظان)، مقامه نویسی ادبی و نثر مسجع ابن الخطیب، نمونه های گوناگون حیات عقلانی تمدن اندلس به شمار می رود و جا دارد که در مورد هر یک بحث کوتاهی ارائه شود.
حرکت فلسفی و چهره های بارز آن
می توان گفت که حیات عقلانی اندلس با نضج فلسفه و رواج آن به اوج خود رسیده است. اندلس به نقل تاریخ نویسان در این دوران در دست «موحدان» بود. نخستین حاکم دولت موحدان محمدبن تومرث است که در جبل سوس در مغرب ظهور کرد و مردم به عنوان مهدی منتظر با او بیعت کردند. موحدان ابتدا بر مراکش تسلط یافتند سپس دامنه نفوذ خود را به اسپانیا گسترش دادند، و حکومت واحدی تشکیل دادند.
تومرث که از مردان علم و سیاست بود، به شرق آمد و در مصر از ابوبکر طرطوشی کسب علم کرد. طرطوشی ابتدا از مخالفان غزالی بود ولی پس از تلمذ از ابوبکر چاچی و ابن عبدالجبار دوباره به تعالیم حجةالاسلام راغب شد وی در مغرب و قرطبه از علی بن احمد علم آموخت. دولت موحدان پس از ضعف دولت عباسی در بغداد و دولت فاطمی در مصر به وجود آمد و ابن تومرث برای رفع این بحران در بلاد مغرب خلافت اسلامی برپا کرد و صبغه اسلامی بر آن نهاد و با دستاویز قرار دادن شعار «العظمة والدین والتجدید» روح دینی را در میان مردم رواج داد.
از میان پادشاهان این خاندان عبدالمؤمن و نوه او ابویعقوب یوسف به نشر علم و دین اشتهار دارند. بی تردید هدف اصلی موحدان که به نشر علم همت گماردند، نشر دین بود از این رو همه علوم تابع دین بودند. نیز تردیدی نمی توان کرد که پادشاهان موحدان خود را به گردآوردن علما از هر گوشه جهان ملزم می داشتند تا به تشکیل مجامع علمی و فلسفی جهت مذاکره و مناظره بپردازند. و از جمله از ابوبکر ابن طفیل برخی از این پادشاهان را به دعوت علما و فلاسفه سخت تحریض و تشویق می کرد. با وجود فشار دینی، ظاهری، جنبش علمی و فلسفی، سریع و همه جانبه بود چنان که فلسفه حتی در دربار طرفدارانی داشت، همچنان که مخالفانی نیز داشته است. فلسفه در دوران یعقوب بن یوسف رواج فراوان یافت و پادشاه خود در راس طلاب فلسفه قرار داشت. کتابهای فلسفه را گردآورد همچنان که فلسفه دانان را از اکناف جمع کرد.
یکی از سرآمدان این فیلسوفان ابن طفیل بود. ابن طفیل شب و روز ندیم او بود. او علما را از اطراف جهان اسلامی بدان دیار دعوت می کرد و پادشاه را به اکرام آنان برمی انگیخت. ابوالولید محمدبن رشد یکی از همین دعوت شدگان بود. پیوستن او به یعقوب بن یوسف سرآغاز فصل نوینی در حیات او و فصل شکوهمندی در تاریخ فلسفه اسلامی است. ابن رشد یکی از چهره های مشهور فلسفه اسلامی است و فلسفه اسلامی چون او پشتیبان و مدافعی به خود ندیده است. او فلسفه را چنان به اوج رسانید که دیگر در هیچ دوره ای به آن پایه نرسیده است. ابن رشد زندگی و آزادی خویش را در این راه صرف کرد ولی از کار خود نتیجه مطلوب نگرفت.
تاریخ نگاری
فن تاریخ نگاری در اندلس نیز بمانند شرق، از همان سرچشمه اصلیش، «حدیث» نشات گرفته است. جمع آوران احادیث پیامبر (ص) نخستین کسانی بودند که به تناسب نوع احادیث مربوط به سیره پیامبر به تدوین تاریخ عمومی و تاریخ اسلام به سبک مؤلفان شرقی پرداخته اند علاوه بر آن، شرح حال صحابه و تراجم و تاریخ سیاسی اسلام و فتح شهرهای مجاور را تدوین کرده اند. بنا به گفته صاحب نظران، تاریخ نویسان اندلس دارای چند ویژگی هستند:
1- از آن جا که آموزش در اندلس از روش خاصی پیروی می کرده و آن اشتغال به فقه و حدیث و سیطره فقه مالکی بر قلمرو اندیشه های مورخان بوده است زمانی که به تراجم رجال حدیث می پرداختند به توضیح شرح حال رجال حدیث و ادب می پرداختند و در واقع سبک تاریخ نگاری آنها، همانند طبری آمیزه ای از حدیث و تاریخ بوده است، این سبک با سبک تدوین تاریخی مسعودی، یعقوبی و ابی الفداء متفاوت بوده است، یعنی تنها بعد نقل حوادث تحلیل نسبی پدیده های تاریخی را نوشته اند بی آن که به حدیث اشارتی کنند.
2 - در فن تاریخ نگاری، مورخان اندلس، جنبه ادبی به سبک نثر مسجع و گاهی منظوم را ملاحظه کرده اند. آن هم به جهت این که بیشتر مورخان اندلس، ادیب بوده اند. علاوه بر این که احساسات شدید و تعصبی خاص به شهرهای اندلس داشته اند و لذا هر گاه شهری یا منطقه ای در اسپانیا سقوط می کرد و به دست مسیحیان می افتاد، مورخان با سوز و گداز خاصی، آن حادثه تاریخی را به نظم می آوردند و به علل و عوامل سقوط می پرداختند.
منـابـع
مجله مشکوه- پایگاه اطلاع رسانی حوزه
کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها