تاریخچه و مفهوم عرفى شدن دین
فارسی 3750 نمایش |پدیده «عرفی شدن» (Secularization) که به همراه صنعتی شدن، رشد شهرنشینی، عقلانیت و... به همچون بسیاری از«ایسم» های مدرن با«نهضت اصلاح دینی» آغاز گردید و در طرح ایدئولوژیک فلاسفه ی تاریخ قرن هجدهم و نوزدهم میلادی ریشه دوانید. فیلسوفان قرن هجده، مذهب را یک اشتباه بزرگ ساخته ی کشیشان می دانستند و دلیل و توجیهی برای بقای مذهب نمی دیدند و می گفتند: «دوام منافع «کاست» روحانیت مقتضی ادامه ی مردم فریبی است.» باید به این نکته که غالبا فراموش می شود، توجه داشت که هدف «اصلاح دینی» در واقع حذف سلطه ی کلیسا بر زندگی روزمره نبود، بلکه هدف، نهادن شکل جدیدی از سلطه به جای شکل پیشین آن بود تا حاکمیت سنتی کلیسا را که متزلزل شده بود و نمی توانست تمام قلمرو زندگی راتحت اداره ی خود درآورد، اصلاح کند.
اصطلاح «سکولار» را به دنیوی و غیر دینی و «سکولاریزاسیون» (Secularization) را از ریشه [Secularis] به معنای غیر مقدس و غیر روحانی گرفته شده است، فرایندی است که بر طبق آن واقعیاتی که در قلمرو دینی، جادویی و مقدس جای داشتند به محدوده ی امور غیر مقدس و طبیعی منتقل می شوند. در زمینه ی زندگی اجتماعی، غیر دینی ساختن با زدایش بعد تقدس آمیز برخی از پدیده های جهان و مقام انسان در جهان همراه است و به همراه آن، پدیده هایی عقلانی، علمی و فنی جایگزین پدیده های دینی و تبیین جهان با استعانت از امور مقدس و الهی می شود که در این صورت فرهنگ، اندیشه و آداب و رسوم جهاتی غیر دینی می یابند و منظور آن است که پیوندهایشان را با ارزشهای دینی و یا مبانی الهی قطع می کنند.
«جداانگاری دین و دنیا» (Secularization) مفهومی غربی است که اساسا فرایندی را که به خصوص به بارزترین وجهی که در طول قرن جاری در غرب رخداده است، توصیف می کند. این اصطلاح نخستین بار در معاهده ی صلح «وستفالی» به کار رفت و مقصود از آن توضیح و توصیف انتقال سرزمینهایی به زیر سلطه ی اقتدار سیاسی غیر روحانی بود که پیشتر تحت نظارت کلیسا قرار داشت. در آن ایام واژه یا تعبیر «سکولاریس» در بین مردم متداول بود و تمیز و تفکیک میان [Secred] (مقدس و دین) و [Secular] (دنیوی و عرفی) که اجمالا در حکم تمیز و تفکیک مفاهیم مابعدالطبیعی مسیحی از همه ی اشیا و اموری بود که این جهانی یا غیر مقدس و ناسوتی تلقی می شدند، تداعی کننده ی قول به برتری امور و مفاهیم مقدس یا دینی بود. علاوه بر این دیرزمانی بود که کلیسا کشیشهای موسوم به دینی را از کشیشهایی که «عرفی» دانسته می شدند، یعنی روحانیانی را که در درون تشکیلات دینی خدمت می کردند از روحانیانی که در خدمت جامعه ی وسیعتر بیرون تشکیلات دینی بودند، تفکیک می کرد. بعدها تعبیر «سکولاریزاسیون» در معنایی متفاوت ولی مرتبط با مفهوم نخستین آن به معاف و مرخص کردن روحانیان از قید عهد و پیمانشان اطلاق شد. این تعبیر در قرن بیستم که مفهوم مورد نظر فحوای کلی تر اجتماعی یافت به معانی باز هم متنوعتری به کار رفت. جامعه شناسان از این اصطلاح برای نشان دادن مجموعه ای از جریانات استفاده می کنند که طی آن عنان کنترل محیط اجتماعی، زمان، امکانات، منابع و افراد از کف مقامات دینی خارج شده و روشها و رویه های تجربی مشربانه و غایات و اهداف این جهانی به جای شعایر و نحوه ی عملهای نمادین نشسته است که معطوف به غایات آن جهانی یا مافوق طبیعیند. این اصطلاح بعدها برای دلالت بر نوعی تحول اجتماعی به کار رفت و کاربرد گسترده ی جامعه شناختی یافت.
در جریان یا فرایندی که با این تعبیر توضیح داده می شود، نهادهای گوناگون اجتماعی به تدریج از یکدیگر تمایز می یابند و هرروزه از قید قالبهای مفروضات دینی که پیشتر از عملکرد آنها خبر می داده و در موارد زیادی خود، این عملکردها را برمی انگیخته و هدایت می کرده اند، رهاتر می شوند و پیش از آن که این تحول واقع شود، عمل اجتماعی در گستره ی بسیار وسیعی از فعالیتها و تشکیلات انسانی مطابق و متوافق با پیشفرضهای ماورای طبیعی تنظیم می شود و ذهن بشری در تحت قیمومیت الهیات و مابعدالطبیعه به سرمی برد. جریان تمییز و تمایز ساختاریای که در آن نهادهای اجتماعی به عنوان امور متمایزی تلقی می گردند که خودمختاری یا استقلال قابل توجهی دارند، نیز متضمن از دست رفتن حاکمیت مفاهیم ماورای طبیعی بر امور بشری است، ذهن انسانی را ازقید تسلط این قیمومیت آزاد می سازد و به همین جهت توسعا به عنوان جداانگاری دین و دنیا از یکدیگر شناخته می شود.
در طی این جریان مفاهیم ماورای طبیعی به تدریج از همه ی نهادهای اجتماعی، جز آن نهادهایی که علی الاختصاص به کسب و پرورش معرفت درباره ی نظم مفروض ماورای طبیعی و حفظ ارتباط با آن تعلق دارند، طرد می شوند این مفاهیم و امور ماورای طبیعی در حالی که هنوز هم می خواهند بر سایرحوزه های زندگی اجتماعی تاثیر بنهند، به تدریج به عنوان نهادهای دینی علی حده ای تلقی می گردند که دامنه ی آنها هر روزه محدودتر می شود. جامعه، بر مبنای تصوری از یک نظم ناسوتی معین زندگی می کند و شیوه ی عرفی مشخص را که کم و بیش مبتنی بر همان نظم ناسوتی است، می پذیرد. هدفهای هستی، هدفهایی معین و سبک زندگی، سبکی ثابت.
تعبیر [Seculatization] در زبان انگلیسی به خصوص به برچیدن مقامات، مناصب و کارکردهای روحانی یا به انتقال برخی وظایف و کارکردهای معین همچون قضاوت، آموزش و کارهای اجتماعی از روحانیان به متخصصانی اشاره دارد که دیگر احراز شرایط عقیدتی ایشان برای قبول این وظایف و نقشها ضروری یا مربوط و متناسب نمی نماید. تعبیر «علمانی یا غیر روحانی کردن» در زبان انگلیسی به طرد و تخطئه ی دعاوی علنا روحانیانه ی رجال دین نیز اشاره دارد. در زبان عربی واژه ی «علمانیت» از واژه های نو ساخت زبان عربی که از ریشه ی «علم» به معنای «عالم و دنیا» گرفته شده و معادل عرفی شدن و جداانگاری دین و دنیا در زبان پارسی به کار می رود، همان معنا را می رساند که واژه ی [Secularization] در زبان انگلیسی و دیگر زبانهای باختر زمین بیانگر آن است. در فرهنگ عربی«المعجم الوجیز» آمده است: «العلمانی (عند الغربیین المسیحیین) من یعنی بشئون الدنیا، نسبة الی العلم بمعنی العالم و هو خلاف الکهنونی.» (المعجم الوجیز، ص 432)
مفهوم جداانگاری دین و دنیا فاقد یک تعریف قطعی قابل پذیرش همگان است. پدیده های همبسته ای که این مفهوم بدانها اشاره دارد، طیف اجتماعی گسترده ای را در بر می گیرند که وجه مشترک همه ی این پدیده ها عبارت است از توسل هرچه کمتر به توضیح و تبیینهای ماورای طبیعی، توسل هر چه کمتر به منابعی که برای تأمین اهداف ماورای طبیعی به کار می آید و حمایت هر چه کمتر از اعمال یا فعالیتهایی که رابطه با قوای ماورای طبیعی یا اتکای به این نیروها را تشویق و تبلیغ می کند. اصطلاحات و تعبیرات دیگر و کمابیش محدودتری که به برخی از تحولات همین فرایند اشاره دارند، عبارتند از: تقدس زدایی علمانی یا غیر روحانی کردن و .... البته این تعابیر اساسا سلبی از مشخص کردن این که بعد از طرد و نفی حرمت و تقدس چه اگر بخواهیم «جداانگاری دین و دنیا» را به اجمال تعریف کنیم، می توانیم بگوییم فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیتهای دینی و نهادهای دینی اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند و این بدان معنا است که دین در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده می شود و کارکردهای اساسی در عملکرد جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که اختصاصا به امر ماورای طبیعی عنایت دارند، عقلانی می گردد.
فرایند «غیر دین سازی» که با تمییز بین امر معنوی از امر مادی و به رسمیت شناختن کاربرد خاص خرد در قلمرو امور قدسی و معنوی همراه است، نباید با فرایندی که تحت همین نام امحای هر معنای دینی را در زندگی تجویز می کند و سرانجام به خردگرایی محض می انجامد، یکسان شمرد. مفهوم «سکولاریسم» با«دنیوی گری» که گاه با آن مشتبه می شود، تفاوت دارد.
«جداانگاری دین و دنیا» اساسا به فرایندی از نقصان و زوال فعالیتها، باورها، روشهای اندیشه و نهادهای دینی مربوط است که عمدتا متلازم با سایر فرایندهای ساختاری اجتماعی یا به عنوان پیامد ناخواسته یا ناخودآگاه فرایندهای مزبور رخ می نماید. در حالی که «دنیوی گری» یا قول به اصالت دنیا یک ایدئولوژی است. قایلان و مبلغان این ایدئولوژی آگاهانه همه اشکال اعتقاد به امور و مفاهیم ماورای طبیعی و وسایط و کارکردهای مختص به آن را طرد و تخطئه می کنند و از اصول غیر دینی و ضد دینی به عنوان مبنای اخلاق شخص و سازمان اجتماعی حمایت می کنند. این ایدئولوژی احتمالا تا حدودی به فرایندهای جداانگاری دین و دنیا مدد می رساند.
ولی قراین و شواهد نشان می دهد که این امر تنها به صورتی بسیار تدریجی و غیر بنیادی تاثیر بر جریان جداانگاری دین و دنیا داشته است. پیروان این ایدئولوژی دین را از ویژگیهای دوران آغازین زندگی بشری به شمار می آورند و وجود و حضور آن را در دوران کنونی، یعنی در جهان مادی به مانند امر زایدی می دانند که دیگر کاری ندارد جز یادآوری چگونگی روشهای پیشین زندگی بشری. نقش نهاد دین جز در ترکیب ساده ی جامعه های نخستین زندگی بشری کارکردی را دارا نمی باشد. این امر زاید به جهت پیچیده شدن ترکیب جامعه و مناسبات زندگی اجتماعی و به عهده گرفتن نقشهای نهاد دین توسط سایر نهادها در تطبیق با زندگی نوین به تدریج از بین می رود و از صحنه ی زندگی بشری به کلی رخت بر می بندد و به حریم وجدانها پناه می برد و یا به جهان ماورایی کشیده می شود.
برخی عرفی شدن را برابر با جدایی و طرد دین از عرصه ی سیاست دانسته اند. چنان که در تاریخ معاصر غرب جدایی نهادهای دینی و سیاسی که به بارزترین شکل در جدایی کلیسا از دولت مشهود است، به معنای غیر دینی شدن جامعه است. گذشته از این، این صلح «وستفالی» بود که باعث گردید اختیارات سیاسی از دست روحانیت سلب و در دست غیر روحانیان قرار گیرد. در کشورهای عربی- اسلامی به ویژه جهان تسنن که خلفا و سلاطین به «اولوالامر» تفسیر می شدند و اطاعت آنها از جنبه ی دین واجب شمرده می شد، همبستگی دین و سیاست به معنای در خدمت قرار گرفتن دین از طرف سیاست بود; به همین جهت روشنفکران مسلمانی که طرفدار جدایی دین از سیاست بودند و اندیشه ی «سکولاریسم» را دنبال می کردند، بر این قصد بودند که خلیفه ی عثمانی یا حاکم مصر صرفا یک مقام دنیایی شناخته شود، نه یک مقام دینی.
اینان می خواستند وجدان مذهبی و ملی مردم در انتقاد از خلیفه یا حاکم آزاد باشد. اینان نمی خواستند دخالت توده را در سیاست به عنوان یک وظیفه ی دینی انکار کنند، بلکه می خواستند اعتبار دینی و مذهبی مقامات سیاسی را نفی نمایند. البته اندیشه ی سکولاریسم که مسیحیان عرب در جهان عرب به تبلیغ آن می پرداختند و به مفهومی که «آتاتورک» قهرمان آن شمرده می شود، به معنای بیرون کردن دین ازصحنه ی سیاست بود که مساوی است با جدا کردن یکی از عزیزترین اعضای پیکر اسلام از اسلام. پیروان تفسیر «سکولاریسم» به جدایی دین از سیاست، سکولاریسم را به معنای کنار گذاشتن آگاهانه ی دین از صحنه ی زندگی و سیاست معرفی می کنند. این گروه نمی پسندند دین که امر قدسیش می پندارند، در خدمت امور دنیوی و غیر قدسی قرار گیرد; به همین جهت دین را از عرصه ی حکومت و قانونگذاری بیرون می رانند و تشکیل حکومت و حق قانونگذاری را تنها از آن آدمیان می شمارند.در نزد اینان حکومت سکولار حکومتی است که اگر ضد دین پنداشته نشود، با دین بیگانه است و دین را نه مبنای شروعیت خود قرار می دهد و نه مبنای عمل خود.
اندیشه ی سکولاریسم بر اثر تحولات تاریخی و رخدادهای پیشبینی ناپذیر و نیز بر اثر نقدهای گوناگون منتقدین به نقطه ای از تزلزل و بی اعتباری گرفتار آمد که پیروان آن را به تجدید نظر و بازسازی آن واداشت. در این تجدید سازمان مسأله ی حذف دین به کناری نهاده، و طرح خصوصی شدن امر دین با تأکید بر تقوای فردی به میان آورده می شود. دین به صحنه ی زندگی خصوصی رانده می شود. اخلاق اندک اندک از قلمرو هستی دنیایی عقب می نشیند و دینداری نه به عنوان تکلیفی بر عهده ی اعضای جامعه بلکه به عنوان امری کاملا دلخواهانه و داوطلبانه تلقی می گردد و این اندیشه تبلیغ می گردد که جهان افسون زدوده است و افسون زدایی جهان پایان کار تحول مذهبی است. در این طبیعتی که علم تبیین گر و تکنیک به کارگیرنده ی آن است دیگر جایی برای جاذبه های ادیان گذشته نیست. پس ایمان باید به خفایای روح عقب بنشیند و هر کس باید خدای خویش یا اهریمن خویش را خود انتخاب کند. در نهایت از ورود و حضور دین در صحنه ی عمومی و قلمرو سیاست به شدت کاسته می شود و قوت یابی آن در زندگی خصوصی هیچگونه پیامدی را برای عرصه ی سیاست در برنخواهد داشت. اینجا است که عامترین تعریف سکولاریسم یعنی انتقال از ساحت قدسی به ساحت عرفی، شکل می پذیرد.
شناخت عرفی شدن با در نظر گرفتن دو ویژگی امکانپذیر است. نخست دنیایی و این جهانی شدن که این خود ارایه ی مفاهیم و مقولات همسان خود را می طلبد. این مفاهیم و گزاره ها چه از امور حقیقی و چه از امور اعتباری دانسته شود به علمی، عقلانی و عقلایی بودن توصیف شده اند. قابلیتهای روزافزون انسان برای ارزیابی و تأمین نیازهای خویش به مسلم گرفتن این فرض منجر شد که رفاه و سعادت اجتماعی در گرو برنامه ریزی اجتماعی است، نه موکول به مشیت الهی. جامعه ی جدید رو در سوی آینده داشت. آینده ای که دیگر به معنای رستگاری اخروی در یک عالم ملکوتی نبود; بلکه کاملا این جهانی و مادی بود. روابط شخصی و خصوصی و مسائلی که روزگاری اساسا متعلق و موضوع ساحت قدس تلقی می شدند به موضوعات عقلانی برنامه ریزی های محاسبه پذیر تبدیل گردیدند.
بنابراین علمی و عقلانی شدن تدبیر جامعه از ویژگیهای سکولاریسم خواهد بود در حکومت سکولار «عقل» و «عقلا» به عنوان مهمترین مبنا و منبع شناخته می شوند. ویژگی دوم افتراق ساختاری بین ساخت سیاست و نهاد دین که البته نه به معنای صرفا جدایی دین از سیاست، بلکه به معنای خصوصی سازی دین است. مذهب به صورت امری دانسته می شود که بیشتر مربوط به سلیقه ی شخصی است تا ویژگی مسلطی که بر حیات اجتماعی سیطره دارد. اگرچه در آن بی اعتنایی به دین و یا بی دینی پنهان دیده می شود. بدینگونه، این اندیشه با توجه به نیازهای نوین و متغیر جامعه ی بشری، دین را به سوی تنظیم ارتباط بین انسان و خدا سوق می دهد و خصلت اجتماعی دین را از آن سلب می کند. در این صورت با بروز پدیده ی «ملت» به عنوان یک کلیت تام اجتماعی «دولت» به عنوان مهمترین مرجع تولید و توزیع قوانین و ارزشها بر جایگاه دین تکیه می زند و با ادعای در نظر گرفتن مصالح ملت به امور مربوط به حقوق افراد جامعه پرداخته و خود را ضامن قراردادهای آن می شمارد. حکومت سکولار تنها دارای ویژگی سلبی غیر دینی نیست; بلکه از وصف ایجابی نقد و نظارت نیز برخوردار است. یعنی در عرصه ی سیاست هیچ شیوه، ارزش، قاعده، قانون، مقام و منصبی که فوق نظارت عامه باشد، وجود ندارد.
برخی از اندیشوران و ناقدان، عناوین «سکولاریسم» و «سکولاریزاسیون» را واژه هایی دارای مفاهیم کلی مبهم می دانند که ماهیت آنها هرگز مشخص نمی شود. اینان نظریه ی سکولاریزاسیون را ترفندی می دانند که علوم اجتماعی با به کارگیری این واژگان و مفاهیم سعی در پنهان کردن مجهولات، خلاها و تنشهای درونی خود دارد و به جهت گریز از رویارویی با پرسشهای مشخص به قلمرو این مفاهیم کلی و انتزاعی پناه می برد.
منـابـع
ریمون آرون- مراحل اساسى انديشه در جامعه شناسى- صفحه 378 و 594-587
ميرچا الياده- فرهنگ و دين- صفحه 142-127
مرتضی مطهری- نهضتهاى اسلامى در صد ساله ى اخير- صفحه 25 – 26
كيان- شماره 26
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها