عرب جاهلی نماد شرک و انکار معاد و حکومت خرافات
فارسی 4739 نمایش |شرک در عبادت
عرب جاهلی از نظر قرآن، در پاره ای از مسائل موحد بود، او به خدای یکتا (در برابر ثنویت مجوسی و تثلیث مسیحیت) که خالق جهان و مدبر آن است، معتقد بود و از نظر توحید ذاتی (خدا یکی است و برای او نظیر و مانندی نیست) و توحید در خالقیت و تدبیر (خدای خالق جهان و گرداننده ی آن، یکی است) شک و تردیدی نداشت و اگر در این میان افراد انگشت شماری در این مراحل گام فراتر نهاده و دچار شرک شده بودند، مقیاس افکار عفمومی نبود. شرک عرب جاهلی غالبا «عبادت» خلاصه می شد و در این قسمت به منحط ترین درجه رسیده بودند و شدیدترین مبارزه ی قرآن با آنها، مربوط به این نوع شرک است.
انکار معاد
مشرکان با شنیدن حیات مجدد و رسیدگی به اعمال و افعال انسان درسرای دیگر، مو بر بدنشان راست می شد و به شدت از آن رنج می بردند و این عکس العمل صد در صد یک امر طبیعی بود؛ زیرا هر گاه به گروهی که به زندگی بدون حساب و کتاب عادت دارند، گفته شود که تمام کردار شما زیر سؤال خواهد داشت، طبعا به خود می لرزند و برای کاهش فشار وجدان، گوینده را به جنون و دیوانگی، دروغ بستن و افترا گویی به خدا، متهم می سازند؛ آیاتی که در آن، سخنان مشرکان درباره ی معاد وارد شده است که حتی بخش کمی نیز از آن در اینجا نقل گردد، ولی به نقل یک آیه اکتفا می ورزیم: «و قال الذین کفروا هل ندلکم على رجل ینبئکم إذا مزقتم کل ممزق إنکم لفى خلق جدید؛ و کسانى که کافر شدند، گفتند: آیا مردى را به شما نشان دهیم که شما را خبر مى دهد که چون کاملا متلاشى شدید، قطعا آفرینشى جدید خواهید یافت؟» (سبأ/ 7)
به نظر مى رسد اصرار آنها بر مسأله انکار معاد از دو امر سرچشمه گرفته: نخست اینکه چنین مى پنداشتند معادى که پیامبر اسلام (ص) مطرح مى کرد (معاد جسمانى) مطلبى است آسیب پذیر که مى توانستند توده مردم را نسبت به آن بدبین کنند و آن را به آسانى نفى نمایند. دیگر اینکه اعتقاد به معاد و یا حتى قبول احتمالى آن به هر حال در انسان ایجاد مسئولیت و تعهد مى کند، و او را به اندیشه و جستجوگرى حق وادار مى سازد، و این مطلبى بود که براى سردمداران کفر سخت خطرناک محسوب مى شد، لذا اصرار داشتند به هر طریقى شده فکر معاد و پاداش کیفر اعمال را از مغز مردم بیرون کنند. مى گفتند: مگر امکان دارد این استخوانهاى پوسیده، این خاکهاى پراکنده، که تندباد ذرات آن را به هر سو مى برد، روزى جمع شود و لباس حیات بر آن بپوشانند؟ و یا اینکه آنها از پیامبر (ص) تعبیر به "رجل" آنهم به صورت نکره مى کردند به منظور تحقیر بود. ولى آنها فراموش کرده بودند که ما در آغاز نیز اجزاء پراکنده اى بودیم هر قطره اى از آبهاى موجود در بدن ما در گوشه اقیانوس یا چشمه اى بود، و هر ذره اى از ماده آلى و معدنى جسم ما در گوشه اى از زمین افتاده بود همانگونه که در آغاز خداوند اینها را جمع کرد در پایان نیز قدرت بر این امر دارد.
و عجب اینکه آنها این سخن را دلیل بر دروغگویى و یا جنون گوینده اش مى گرفتند، و مى گفتند: «أفترى على الله کذبا أم به جنة؛ آیا او بر خدا دروغ بسته؟ یا نوعى جنون دارد؟» (سبأ/ 8) وگرنه آدم راستگو و عاقل چگونه ممکن است لب به چنین سخنى بگشاید؟! ولى قرآن به طرز قاطعى به آنها چنین پاسخ مى گوید: «بل الذین لا یؤمنون بالآخرة فی العذاب و الضلال البعید؛ چنین نیست نه او دیوانه است و نه دروغگو، بلکه آنها که ایمان به آخرت ندارند در عذاب و گمراهى دورى هستند.» چه گمراهى از این آشکارتر که انسان منکر معاد شود معادى که همه سال در برابر چشمان خود نمونه آن را در عالم طبیعت و زنده شدن زمینهاى مرده مى بیند.
حکومت خرافات
تعالیم آسمانی بر اساس شکستن زنجیر پندارها و برداشتن غلهای افسانه واری است که در محیط مشرکان، به صورت فراوانی وجود داشت. البته قرآن یکی از مشخصات پیامبر گرامی را مبارزه با خرافات و پندارهای غلط می داند، آنجا که می فرماید: «و یضع عنهم إصرهم و الأغلال التی کانت علیهم؛ بارهای سنگین و غلهایی (پندار و افسانه) را که بر دست و پای آنها است، برمی دارد.» (اعراف/ 157)
زندگی عرب جاهلی مملو از پندار گرایی و افسانه پرستی بود که نمونه ی آن تحریم استفاده از چهار نوع حیوان اهلی است که بهره گیری از آن را ممنوع اعلام کرده بودند؛ اما قرآن به انتقاد از آن بدعت می پردازد و می گوید: «ما جعل الله من بحیرة و لا سائبة و لا وصیلة و لا حام و لکن الذین یفترون علی الله الکذب و اکثرهم لا یعقلون؛ خداوند هیچ نوع «بحیره» و «سائبه» و «وصیله» و «حام» قرار نداده، کسانی کافر شده اند بر خدا دروغ می بندند و بیستر آنها نمی دانند.» (مائده/ 103) این چهار لفظ که هم اکنون به توضیح آنها می پردازیم، اشاره به چهار نوع حیوان است که نه تنها بهره گیری از گوشت آنها ممنوع شمرده می شد، این چهار نوع چهارپا کاملا آزاد بودند و کسی را حق تعرض به آنها نبود، آنها عبارت بودند از:
1 ـ بحیره: حیوانی که پنج بار بزاید و پنجمین آنها، ماده و گاهی می گویند «نر» باشد، در این موقع، مالک با ایجاد شکاف وسیعی در گوش حیوان، آن را علامت دار می شاخت و به حال خود واگذار می کرد.
2 ـ سائبه: شتری که دوازده بچه بیاورد، چنین حیوانی آزاد مطلق بود به هر چراگاهی وارد می شد و از هر آبشخور و چشمه ای می نوشید کسی حق مزاحمت او را نداشت، فقط گاهی برای مهمان از شیر او می دوشیدند.
3 ـ وصیله: گوسفندی که هفت بار فرزند می آورد، یا دو قلو می زایید.
4 ـ حام: حیوانی نری است که از وجود او برای تلقیح حیوانات بهره می گرفتند، هر گاه از حیوانی ده بار برای تلقیح استفاده می شد و هر بار فرزندی از نطفه ی آن به وجود می آمد دیگر کسی حق سوار شدن بر آن حیوان را نداشت.
ظاهرا این نوع ممنوعیتها به خاطر قدردانی از حیوان بود زیرا منشأ این همه برکات شده است ولی این چنین قدردانی، موجب بدبختی حیوان و زندگی جانکاه آن بود، زیرا وقتی بهره گیری از این قسم جانداران ممنوع اعلام می شد، دیگر کسی به فکر آب و علف او نبود و در نتیجه حیوان پیوسته با محرومیت خاصی زندگی می کرد. و این قدردانی صد در صد به ضرر حیوان تمام می شد گذشته از این، موجب اتلاف مال و معطل گشتن نعمتهای الهی بود. از ذیل آیه ی «و لکن الذین کفرو یفترون علی الله الکذب» استفاده می شود که این گروه، تحریم ها و ممنوعیت های این نوع دامها را به خدا نسبت داده و آن را جزء تعالیم الهی می دانسته اند.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 18 صفحه 22
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 27
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها