بررسی رابطه الهی
فارسی 3315 نمایش |در توضیح رابطه الهی می توان ارتباط با خداوند با جهان طبیعت و انسان و این انسان خود تقسیماتی دارد که بیان می شود برای توضیح این رابطه باید به اقسام آن موجود را که طرف رابطه الهی با خداوند قرار می گیرد بپردازیم:
الف- خدا با جهان طبیعت
در خصوص این رابطه، نظریات گوناگونی ابراز شده است که به تفصیل های آن ها نمی پردازیم شاید تشخیص واقعی این رابطه تا ابد مجهول بماند. دلیل منطقی این ادعا عبارت است از: با توجه به تعریف رابطه که تاثیر متقابل دو موجود با یکدیگر است درک واقعی و مشروح یک رابطه درک حقیقی دو طرف آن رابطه امکان پذیر می باشد. و جای تردید نیست که با این ساختمان مغزی که ما داریم هرگز نخواهیم توانست ماهیت خدوند را درک کنیم.
از طرف دیگر، به علت وجود مجهولات فراوان یا دخالت بازیگری حواس و ادراکات ما در شناخت جهان هستی، احتمال این که به تمام حقایق جهان آن چنان که هستند پی ببریم، عقلانی نمی نماید.
اکنون باید برای درک رابطه جهان با خدا راه دیگری در پیش روی داریم؟ آری راه دیگری داریم که می توانیم با آن رابطه الهی خود را با جهان هستی درک کنیم. این راه درک مخلوقیت و مصنوعیت جهان هستی است که در نتیجه آن، خداوند به عنوان صانع برای ما ثابت می شود. بنابراین، رابطه الهی میان جهان هستی و خداوند همان رابطه صنع می باشد.
ممکن است این سوال مطرح شود که: آیا این مقدار از درک طرفین، برای درک مفهوم و حقیقت رابطه کافی است؟ می گوییم: بلی، پس از آن که وصف مخلوقیت بری جهان هستی ثابت شد، بدون شک رابطه آن را با خالق، از این جهت خواهیم شناخت در قلمرو و علوم با این گونه روابط سروکار فراوانی داریم.
روشن و نزدیک تر از همه، به گونه ای که برای همگان قابل فهم باشد، رابطه حیات با اعضای موجود جاندار و رابطه روح با کالبد انسانی است: اگر نظریه های دور از دسترس حوزه علم و تجربه را کنار بگذاریم، تاکنون نه تنها حقیقت روح را نشناخته ایم، بلکه حقیقت حیات را هم نمی شناسی. هرچند میدان فعالیت و نمودهای حیات و روح را در بیولوژی، فیزیولوژی و پسیکولوژی درک می کنیم، ولی حقیقت آن ها را نمی دانیم، با این حال، رابطه حرکت و سکون و سایر آثار متقابل میان حیات و اعضای جاندار و روح کالبد انسانی را دیده به وجود رابطه اذعان و اعتراف می کنیم بنابراین برای ما کافی است که حرکت و نظام منظم جهان طبیعت را مشاهده کرده، رابطه وجودی و تحولی مصنوع بودن آن را با خداوند تصدیق کنیم.
ب- انسان و جهان طبیعت
این رابطه به شکل قابل تصور است: اعتقاد انسان به این که: خود موجودی است در یک جهان با عظمت که کارگاه صنع الهی است و به اندازه موجودیت خاصی را در جریانات طبیعی اشغال کرده است. پس خود انسان، جزئی از یک مجموعه هماهنگ است که مورد نظارت خداوندی می باشد. نظاره او به جهان هستی و خویشتن. در حقیقت تماشا کردن به جلوگاه علم و مشیت و عدالت خداوندی است. ایجاد این رابطه، نیازمند کوشش های علمی و ایمانی است هر اندازه علم انسانی به حقایق و پدیده های منظم جهان وجود زیادتر باشد، به همان مقدار، تماشای انسان به جهان وجود، جنبه الهی بیشتری به خود خواهد گرفت. این موضوع، حقیقتی است که بزرگ ترین طلایه داران قافله انسانی با طرق گوناگون به آن اعتراف می کنند.
ویکتور هوگو می گوید: تفکر بشری، به هیچ وجه حدی ندارد او با افکندن خود به خطرات و مهالک، حیرت خویشتن را تحلیل و کاوش می کند. و تقریبا می توان گفت: به وسیله یک نوع واکنش تابناک طبیعت را نیز از حیرت خود خیره می سازد. عالم اسرار آمیزی که ما را احاطه کرده است، هر چند بگیرد، پس می دهد و شاید سیرکنندگان خودمود سیر هستند به هر حال در روی زمین مردانی هستند (آیا واقعا مردند؟) که آشکارا در قعر آفاق تحیر، ارتفاعات وجود مطلق را دیده و به شهود دهشت انگیز کوهستان لایتناهی نائل آیند.
سعدی می گوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست *** عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
در این گونه نظاره تنها پدیده زیبایی مطرح نیست زیرا بدون شک در جهان هستی مناظر مختلفی وجود دارد که نمی توان تنها با حس زیبایی در آن ها نگریست، خصوصا بلایل و مصائبی که در کره زمین دامنگیر جانداران است، چه زیبایی می تواند داشته باشد؟ خداوند متعال نیز در قرآن مجید نظاره در زمین و آسمان ها را به عنوان نگریستن به زیبایی ها یاد نفرموده است.
خداوند متعال می فرماید: به پدیده ها و شئون زمینی و عظمت کرات فضایی و قوانینی که بر آن حکمفرماست بنگرید و از جریان منظم آن ها، گرداننده و هدف بزرگی را که به دنبال دارد، به یاد بیاورید.
«ویتفکرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار؛ و آن ها در آفرینش آسمانها و زمین می اندیشند و می گویند خداوندا! این جهان با عظمت را باطل نیافریده ای پاک پروردگارا، ما را از عذاب آتش مصون بدار!» (آل عمران/ 191).
تماشای یک دسته گل رنگانگ، غیر از تماشای یک کارخانه عظیم است که ممکن است زیبایی هایی هم در ساختمانش وجود داشته باشد. ولی هدف از تماشای کارخانه باعظمت اشباع حس زیباجویی ما نیست. بلکه مقصود محصولی است که کارخانه باید از عهده تولید آن برآید. در تماشای جهان هستی هم می توانیم عظمت آفریننده را درک کنیم و هم عظمت محصولی را که برای این کارخانه به عنوان هدف منظور شده است.
ج- انسان با یکدیگر
این رابطه به دو صورت قابل تصور است. یکی این که هر انسانی، فرد دیگر یا جامعه بشری را جلوه گاه مشیت و عدالت خداوند بداند. دو این که در شئون زندگی مادی و معنوی همین دانسته های خود را پیاده کند.
د- انسان و خداوند
علاوه بر رابطه طبیعی که افراد انسانی با خداوند در مجموعه جهان هستی دارا می باشند، رابطه دیگری نیز میان انسان ها و خداوند وجود دارد که با بیانات مختلفی ذکر شده است از قبیل خیفه الله و روحی که آن سوی این روح مانند شعاعی به خورشید عظمت خداوندی متصل است. پس از این مقدمه می گوییم: روابط انسان ها از حیث مشاهدات خارجی اقسام گوناگونی پیدا می کند از یک نظر برای تصور روابط انسان ها باید سه قسم مهم را مطرح نمود.
1- اشخاص با یکدیگر
برای امکان تصور این رابطه باید آن چه را که یک فرد دارد و یا امکان دارد داشته باشد و نیز همان پدیده می تواند در هنگام تحقق رابطه میان آن فرد و فرد دیگر موثر بوده باشد، منظور کنیم. انسان ها علاوه بر این که از نظر کالبد جسمانی دارای وسایل احساس مختلف می باشند. و علاوه بر این که وراثت های مختلفی در افراد انسانی حکمفرماست، دارای اوضاع گوناگون دورنی نیز می باشند.
درست است که ما همگی دارای سلسله غرایزی مشترک و نیروی عقلانی و وجدانی یکنواخت می باشیم و با به کار بردن فعالیت های شخصی این نیرو ها تا، آن اندازه مختلف و متضاد است که شاید نه تنها قابل شمارش نباشد بلکه اصلا افراد انسانی را موجودات متنوع و متباینی نشان می دهد. اگر حدود چهارده غریزه ای که برای انسان تاکنون کشف شده، در نظر بگیریم، مراتب شدت و ضعف فعالیت هریک از این غرایز را که در افراد جلوه می کند، مانند ضعیف ترین پدیده از میل تا محبت و عشق انواع فعالیت های عقلانی از ناچیزترین روش عقلانی مانند این که: میوه مستند به درخت است، درخت مستند به ریشه است پس میوه مستند به ریشه است تا روش عقلانی در غامض ترین معادلات ریاضی.
-حدود شصت قیافه با فعالیت های گوناگون برای وجدان
-انواع شخصیت های منعقده برای افراد تحت عوامل و پدیده های اساسی و شخصی
-نیروی استنتاج روانی شخصی که منشأ ابتکارات و اکتشافات می باشد ... و پس از همه این ها موقعیت های شخصی افراد است که در طرف دیگر این معادله قرار دارد.
علاوه بر این، یک رودخانه دائم الجریان «می خواهم» جاری است که به هزاران شکل قابل انعطاف می باشد وانگهی فعالیت های ناخودآگاه انسانی که به نوبه خود سرچشمه هزاران قیافه گوناگون می باشد برای هر فرد مطرح است. از این ها گذشته، اگر واقعیت چنین بود که مجموعه از پدیده های مشخص امور مزبور به عنوان یک واحد که تفسیر کننده فرد بوده باشد و این واحد به طور ثابت و یا حداقل قابل محاسبه دقیق بود، آن وقت هویت فردی از انسان در مقابل انسان دیگر که می خواهد با او رابطه داشته باشد. سهل و آسان می نمود. ولی این مطلب درست مقابل این گمان قرار دارد، زیرا برای هیچ فردی نمی توان از حیث هویت شخصی یک واحد، تمام موقعیت او را به طور ثابت یا به شکل قابل محاسبه همیشگی معین و مشخص کرد، زیرا انسان همیشه در جریان انعطاف عجیبی قرار دارد. بنابراین، در تمام تاریخ انسان ها نمی توان دو فرد را پیدا کرد که به تمام معنای رابطه از هر جهت آن چنان که هستند با یکدیگر مربوط شده باشند و این رابطه قابل محاسبه منطقی و ریاضی باشد.
با این ملاحظات می توان به این نتیجه رسید که: اگر بخواهیم رابطه اشخاص را با یکدیگر به نحوی شایسته تصور کنیم باید این رابطه را مطابق با آن چه در ایدئولوژی اسلامی دیده می شود، مطرح کنیم. منابع معتبر اسلامی این رابطه را الهی معرفی نموده، می گویند تکامل و اعتلای نهایی بشر، در آن است که وابستگی و پیوستگی آنان از حدود رابطه های طبیعی و پیوستگی های قرار دادی -که در استخدام همان روابط طبیعی قرار می گیرد- بالاتر بوده، و به جهت اشتراک در یک ایده ال اعلا، اتحاد معنوی واقعی به دست بیاورند. قرآن می فرماید: «قل ان صلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله رب العالمین؛ بگو: نماز من و عبادت من و زندگی و مرگ من همه از آن خدا پرورنده عالمیان است» (انعام/ 162).
2- افراد با طبقات
در تعریف طبقه یا گروه اجتماعی چه دارای افرادی متشکل باشد و چه بدون ترکیب و نظام بروز نماید میان دانشمندان علم الاجتماع اختلاف نظر زیادی وجود دارد.
در ایدلوژی اسلامی، بیان خاصی در تعریف گروه در مقابل هر فرد مشاهده نمی شود، زیرا بروز در طبقات یک اجتماع مسأله ای است که به طبیعت اجتماع مربوط است که در تمام جوامع و در همه تواریخ با اختلاف در کمیت و کیفیت وجود داشته است. آن چه در مکتب اسلام مطرح است عبارت است از: لزوم هماهنگی گروه با سایر افراد اجتماع، چه آن افراد طبقاتی را تشکیل بدهند چه ندهند به وجود آمدن گروه متشکل در اجتماع یا گروهی که عنوانی متمایز از سایر افراد دارند، به جهت ضرورت هایی است که واقعیت عینی اجتماع ایجاب می کند. اینان به جهت قرارداشتن در طبقه مخصوص نمی تواند امتیازی از سایر افرار تصاحب کنند، زیرا هر فردی از انسان چه به تنهایی و چه گروهی موجودی است مانند سایر موجودات انسانی که ورودش در یک طبقه مزیتی را برای او ایجاد نخواهد کرد، مگر با تقوا و فضیلتی که در انجام وظایف طبقه ای برای او معین و قطعی شده شده است.
سرباز و فرمانده، بازرگان و کاسب، سیاستمدار و ملت، روحانی و مردم، کارگر و کارفرما و.. عناوین طبقاتی هستند که با نظر به خود آن عناوین نه محقر می باشند و نه دارای عظمت زیرا بنا به اصل: «ان اکرمکم عند الله اتقاکم؛ محققا بافضیلت ترین شما در نزد خداوند باتقواترین شماست» (حجرات/ 13).
عناوین طبقات از منطقه ارزش های اسلامی برکنار بوده، ملاک و مدار ارزش، تقوا و فضیلت است. بدین جهت است که انتقال یک فرد به یک طبقه یا انتقال فرد از یک طبقه به طبقه دیگر -که یکی ازبزرگ ترین مشکلات اجتماعی است- در اسلام بدون کوچک ترین دشواری و حق کشی صورت می گیرد.
امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه خود خلافت را از بند کفش ناچیزش محقرتر می شمارد. مگر این که عدالتی را برقرار کند و بنیاد ستمی را براندازد: «الذلیل عندی عزیز حتی اخذ الحق له، و القوی عندی ضعیف حتی اخذ الحق منه: انسان ضعیف و خوار در نزد من عزیز است تا حق را برای او بگیرم، و انسان قوی در نزد من ضعیف است، تا حق دیگران را از او بگیرم».
درودهای ویژه خداوند به روان پیشتاز و قافله سالار کاروان بشری علی (ع) یاد که حقیقت را در مدار هویت خویش به حرکت درآورده است.
منـابـع
محمدتقی جعفری- آفرینش و انسان- صفحه 157-164
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها