وظایف زمامدار اسلامی در قبال نیازمندان جامعه
فارسی 3599 نمایش |نامه امام علی (ع) به مالک
در قسمتی از فرمان مبارک امام علی (ع) به مالک اشتر چنین می خوانیم: «ثم الله الله فی الطبقه السفلی من الذین لا حیله لهم من المساکین و المحتاجین و اهل البوسی و الزمنی، فان فی هذه الطبقه قانعا و معترا، واحفظ الله ما استحفظک من حقه فیهم، و اجعل لهم قسما من بیت مالک، و قسما من غلات صوافی الاسلام فی کل بلد، فان للا فصی منهم مثل الذی للادنی، و کل قد استرعیت حقه فلا (و لا) یشغلنک عنهم بطر فانک لاتعذر بتضییعک (بتضییع) التافه لا حکامک الکثیر المهم، فلا تشخص همک عنهم و لا تصعر خدک لهم، و تفقد امورش من لا یصل الیک منهم ممن تقتحمه العیون، وتحقره الرجال، ففرع لاولئک ثقتک من اهل الخشیه و التواضع، فلیرفع الیک امور هم، ثم اعمل فیهم بالاعذار الی الله یوم تلقاه، فان هولائ من بین الرعیه احوج الی الانصاف من غیر هم، و کل فاعذرا الی الله فی تادیه حقه الیه و تعهد اهل الیتم و ذوی الرقه فی السن ممن لا حیله له، و لا ینصب للمساله نفسه وذلک علی الولاه ثقیل و الحق کله ثقیل و قد یخففه الله علی افوام طلبوا العاقبه فصبروا انفسهم، وو ثقوا بصدق موعودالله لهم؛ سپس خدای را در نظر بگیر، خدای را در نظر بگیر، درباره آن طبقه زیردست از بینوایان و نیازمندان و مشقت دیده ها و ناتوانان زمینگیر که چاره ای ندارند، زیرا در میان این مردم فقرائی هستند که بر وضع موجود خود قانعند و فقر خود را ابراز نمی کنند و فقرائی نیز وجود دارند، که ابراز می نمایند. در نظر بگیر آن حق خدائی را درباره آنان که حفظ آن را از تو خواسته است، برای آنان قسمتی از بیت المال اختصاص بده و قسمتی هم از محصولات زمین هائی که به غنیمت گرفته شده است. هیچ فرقی میان آن فقراء و مستمندان وجود ندارد، خواه در اماکن دور زندگی کنند و خواه در اماکن نزدیک، و مراعات حق همه آنان از تو خواسته شده است، هرگز خودکامکی و مستی مقام و ثروت تر از آنان غافل نسازد، زیرا تو کارهای با اهمیت و فراوانی را که انجام می دهی نمی توانی برای خود، عذر ضایع کردن حق حقیر نمای آنان تلقی کنی. پس هرگز اهتمامت را از آنان مگیر، و قیافه خود را از روی تحقیر از آنان برمگردان. و امور کسانی از آن فقراء و بینوایان را که خبرآنان به تو نمی رسد و چشمهای مردم متکبر کراهت از دیدن آنان دارند و مردم تحقیرشان می نمایند تحت نظر بگیر.
برای رسیدگی به وضع زندگی آنان، اشخاصی مورد اطمینان را بگمارد که از خدا بترسند، و اهل تواضع باشند تا امور آن بینوایان را به تو گزارش دهند. سپس درباره آنان چنان عمل کن که روز دیدار با خدا در پیشگاه او سربلند و در کوتاهیهای اجباری معذور باشی، زیرا این گروه از میان همه جامعه به انصاف (و عدل و لطف و رحمت و محبت) شایسته تر از دیگرانند، و برای ادای حق خداوندی درباره همه آنان به خداوند سبحان عذرخواهی نما درباره ایتام و کهنسالانی که گذشت سالیان عمر که قامت آنان را خم کرده است،و چاره ساز کار خویشتن نیستند و خود را در معرض سؤال برنمی آورند، و تعهد به بررسی جدی و تحقیق مستمر داشته باش (البته) این تلاش و کوشش برای زمامداران سنگین است (ولی تو می دانی) که تحمل همه اقسام حق سخت است، و گاهی خداوند متعال تحمل سختی های عمل به حق را بر بعضی مردم سبک می نماید که حسن عاقبت می جویند، و نفس خود را به شکیبائی وادارمی کنند، و به صدق وعده خداوندی درباره خود اطمینان دارند.»
پیش از ورود به بیان وظایف زمامدار درباره مردم نیازمند و فقیر به نکته ای مهم اشاره می کنیم آن نکته اینست که مقصود از طبقه، یک عنوان حقوقی و سیاسی به معنای متداول نیست، زیرا نه فقط مردم فقیر و مستمند را جامعه از روی نیاز و ضرورت به وجود نیاورده است، بلکه بروز فقر و مستمندی در جامعه خود معلول اختلال فرهنگی و اقتصادی و حقوقی آن می باشد، و به هرشکلی است باید برطرف گردد. پس مقصود از طبقه بینوایان، مردمی هستند که توانائی تهیه معیشت خود را ندارند. اکنون می پردازیم به وظائف زمامدار درباره این قسم از مردم.
وظیفه یکم
زمامدار باید حق خداوندی را که باید از عهده آن درباره مردم فقیر و نیازمند جامعه برآید، به طوری جدی مراعات نماید، حق خداوندی درباره بندگانش شامل همه امور زندگی مادی و معنوی آنان می باشد، توضیح اینکه خداوند سبحان مردم را نه از روی نیاز به آنها آفریده است و نه از جهت نیاز به بعضی از آنها و از روی بی نیازی از بعضی دیگر، بلکه همه آنان بر مبنای محبت و مشیت و حکمت بالغه خداوندی آفریده شده اند، و همه آنان برای هدف والا قدم به این دنیا نهاده اند، لذا نباید در جامعه اسلامی تبعیضی در حقوق مردم به وجود بیاید. یعنی همگان بایستی از حق حیات، حق کرامت، حق آزادی معقول، حق تعلیم و تربیت، حق فرهنگ، حق حقوق، حق سیاست، و حق اقتصاد و معیشت با حفظ کرامت و حیثیت ذاتی اسلامی برخوردار باشند. اینکه گفتیم همه مردم بدون استثناء با حفظ کرامت و حیثیت ذاتی انسانی، بدین جهت است که در کلام امیرالمؤمنین (ع) ضرورت مراعات حقوق فوق درباره مردم جامعه به عنوان حق الهی معرفی شده است، و بدیهی که حق الهی با اهانت و ظلم و تحقیر بندگان او تناقض دارد، بدین جهت است که همه مردم جامعه اعم از طبقه و سازمان و نهادی باید با حفظ تمام کرامت و حیثیت انسانی خود بدون استثناء از آنها بهره مند شوند.
جوامع و مکتب هائی که ریشه کنی فقر و بینوائی را از هدفهای اساسی خود می دانند و حتی در این هدف گیری خود تا حدودی قابل توجه هم موفق گشته اند، نتوانسته اند انسان های ناتوان و حتی کارگران و کارمندان را از حقوق دیگر غیر از حق اقتصاد و معیشت مانند حق کرامت، حق آزادی معقول، حق تعلیم و تربیت و فرهنگ و غیر ذلک برخوردار بسازند.
امروزه در عده ای از کشورهای پیشرفته فقر و تنگدستی اقتصادی به هیچ وجه وجود ندارد، ولی از نظر فقر معرفت و فقر فرهنگ و فقر دیگر ارزش های معنوی، نه فقط از بین نرفته اند، بلکه متأسفانه با افزایش جنبه ماشینی مردم همان جوامع از هنگامی که سالیان عمر افزایش پیدا می کند، و لذائذ جوانی و دیگر توانائی ها از وجود آنان رخت می بندد، زندگی برای آنان باری تلقی می شود که اجبارا باید به دوش بکشند، تا موقعی که به دوران کهنسالی برسند که از این دوران دیگر جز انتظار مرگ راحت کننده چیزی در درون آنان موج نمی زند. در صورتی که اسلام همچنان که اصرار شدید به ریشه کن کردن فقر مادی دارد، تاکید شدید برای تعذیه روحی مردم جامعه دارد، به صورتی که انبساط روحی همه مردم از خردسال گرفته تا کهنسال تامین گردد.
وظیفه دوم
تنظیم معاش فقراء از بیت المال که شامل همه گونه مالیات مقرره در اسلام می باشد، به همین جهت است که ذکر غنائم از شهرهائی که به طور مسالمت آمیز جزء جامعه اسلامی گشته اند به عنوان بیان مصداق می باشد. می توان گفت: در دستورات سیاسی اسلام، هیچ دستوری مؤکد تر از رفع نیازمندی های اقتصادی جامعه دیده نمی شود، و منابع معتبر اسلامی که با کمال صراحت تقرب انسان را به خدا به وسیله عبادات (به معنای عام که هر عمل نیکو را شامل می شود) یکی از ضروریات می داند، و با اینکه خدا در قرآن مجید هدف از خلقت جن و انس را عبادت معرفی می فرماید: «و ما خلقت الجن و الا نس الا لیعبدون؛ و ما نیافریدیم جن و انس را مگر اینکه مرا عبادت کنند.» (ذاریات/ 56)
با این حال روزی پیامبر اکرم (ص) با خداوند متعال چنین نیایش کرد: «اللهم بارک لنا فی الخبز فانه لولا الخبز ما صلینا و لا صمنا و لا ادینا فرائض ربنا؛ پروردگارا درباره نان برای ما برکتی عنایت فرما، زیرا اگر نان نباشد، نه نماز می گذاریم و نه روزه می گیریم و نه واجبات پروردگارمان را انجام می دهیم.»
با اینکه وظیفه یکم، به جهت عمومیتی که داشت شامل حق معاش فقراء نیز می شد، امیرالمؤمنین (ع) این حق را به جهت اهمیت شدیدی که دارد، بالخصوص مانند یک وظیفه مستقل متذکر شدند. در اهمیت این حق همین مقدار کافی است که بگوییم همه مراحل رشد و کمال و هرگونه ترقی و اعتلاء در این دنیا پس از تامین زندگی طبیعی است که اساس آن مبتنی بر وسائل مواد معیشت است، و به عبارت روشتنر نخست باید شکم سیرشود، تن پوشیده شود، مسکنی برای سکونت و دوانی برای درد و غیر ذلک تامین شود، آنگاه نوبت علم و معرفت و برخورداری از احساس های والا و غیر ذلک برسد، ولی باید بدانیم که حیاتی بودن معاش و اقتصاد مانند تنفس از هوا است که بقاء اصل زندگی را تامین می نماید نه کیفیت ها و تنوع های آن را، یعنی چنین نیست که سیری شکم بتواند مسیر فلسفه ها، و هنرها، علوم و فرهنگ به طور عمومی را تعیین نماید.
تبصره: در لزوم مراعات حق الهی فقراء و بینوایان و مخصوصا تامین معاش آنان، هیچ فرقی ما بین آنان که در اماکن نزدیک می نشینند، با آنان که در جاهای دوردست سکونت دارند، وجود ندارد به همین جهت است که زمامدار و قوانین کشوری باید نهایت اهمیت را اقتصاد شهرها و شهرک های دوردست و روستانشینان و ساکنان کوه پایه ها و جنگل ها و سواحل دریاها بدهند که از مراکز تولید و توزیع رسمی دورند.
امیرالمؤمنین (ع) در توبیخ نامه ای که به «عثمان بن حنیف انصاری» والی بصره نوشته است، می فرماید: «ولو شئت لا هتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل و الباب هذا القمح، و نسائج هذا القز، و لکن هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه، ولعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع؛ و اگر بخواهیم راهی به عسل تصفیه شده و مغز این گندم و بافته های ابریشم پیش بگیریم، می توانم ولی هیهات، که حرص و آز مرا به انتخاب (بهترین) غذاها وادار نماید، و من با شکمی سیر سر به بالش پرنیانی بنهم در حالی که در حجاز و یمامه (نقاط دوردست زمامداری امیرالمؤمنین (ع)) کسی باشد که امیدی به قرصی از نان و خاطره یا از سیر شدن نداشته باشد.»
وظیفه سوم
نباید زمامدار اسلامی از مسیر تقوا مخصوصا تقوای سیاسی منحرف شده در خودکامگی ها غوطه ور شود، در نتیجه از ادای حقوق بینوایان جامعه غافل شود. زمامدار در ضایع کردن حقوق بینوایان هیچ عذری نمی تواند بتراشد، آخر چه عذری در اخلال بر زندگی فرزندان آدم (ع) که با حکمت و مشیت عالیه خداوندی چشم به این دنیا باز کرده با داشتن سه حق اساسی (حق حیات، حق کرامت، و حق آزادی معقول) شایسته، «و لقد کرمنا بنی آدم؛ ما تحقیقا فرزندان آدم را تکریم نمودیم.» (اسرا/ 70) گشته اند؟! در آن جامعه ای که مردم آن به جهت خودکامگی های زمامدار و دیگر گردانندگانش، در بینوائی ها و مشقت های زندگی غوطه ورند، و هیچ وسیله ای برای بیدار کردن اداره کنندگان جامعه از مستی های عمیق ندارند، چه قداستی، چه کرامت و شرفی و چه آزادی معقول می تواند وجود داشته باشد، در حالی که اصیل ترین حقوق آن مردم که حق حیات است پایمال و نابود گشته است.
این مطلب به ظاهر خوب، اگرچه حقوق قانونی بینوایان در این جامعه پایمال گشته است، ولی همه آنان از زندگی طبیعی برخوردارند و شکمی سیر و تنی پوشیده و زیر سقفی برای خوابیدن دارند! تسلیتی است که یا از طرف همان خودکامگان به بینوایان تلقین می شود، یا خود آن تیره روزان برای خودشان زمزمه می کنند، زیرا بدیهی است که آن انسانی که از حق کرامت و حق آزادی معقول برخوردار نیست در حقیقت که از حیات انسانی برخوردار نیست، به این معنی که با اینکه چنین شخصی از بنی نوع انسانی است و دارای درک و شعور و تعقل و احساس و عواطف والای انسانی مهم است در یک زندگی حیوانی حرکت می کند که ضرورتش را جریان اجباری قانون حیات اثبات نموده است، برای همین است که زمامدار به هیچ وجه نمی تواند کوشش و اهتمام خود را از آن بینوایان دریغ بدارد و از روی تکبر صورت از آنان برگرداند.
وظیفه چهارم
زمامدار اسلامی نباید موقعی خود را موظف به تأمین حقوق فقراء و بینوایان ببیند که آنان با تلاش و جان کندن خود را به در بارگاه وی برسانند، و مگسان دور شیرینی هم اگر خواستند بگذارند تا آنان عرض حاجت نمایند!! بلکه بایستی به هر شکلی که ممکن است زمامدار به وسیله قوانین الزامی جدی، همه حقوق آن فقراء و بینوایان را بدون کمترین نقصی ایفاء نماید و به خود آنان پرداخت کند. زمامدار باید درباره آن فقیر و بینوایانی که گمنامند و چشمان به آنان با حقانیت می نگرد، شدیدترین اهمیت را قائل شود.
بدیهی است که نه تنها زمامدار اسلامی به تنهائی نمی تواند به همه این امور برسد، بلکه دستیاران و معاونان نیز مخصوصا در جوامع بزرگ، توانائی رسیدگی لازم و کافی به امثال این امور را ندارند، لذا می فرماید: برای تحقیق و تفتیش احوال و اوضاع نیازمندان گمنام و آنان که قدرتی بر عرض احتیاجات خود بر مقامات مربوطه ندارند، مأمورانی که دارای سه شرط زیر هستند نصب نمایند که اطلاعات کامل و صحیح از آنان در اختیار مقامات مربوطه بگذارند. این سه شرط عبارت است از:
1- مورد وثوق باشند، یعنی مورد اطمینان مقامات باشند که واقعیات را بدون کمترین تحریف و بدون کمترین تمایلات باطل در اختیار مقامات بگذارند.
2- انسان هائی باشند که از خدا و انتقام او (و از بازخواست و محاکمه و کیفر مقامات صلاحیتدار) بترسند.
3- مأموران این کار حساس بایستی مردمی متواضع باشند، این شرط بسیار جالب توجه است و امیرالمؤمنین (ع) می خواهد این قانون طبیعی را متذکر شود که غالبا مردمی که به مرحله رشد و کمال نرسیده اند، همواره در برابر ضعفاء قدرتی در خود احساس می کنند که موجب نخوت و تکبر آنان می گردد، و به اصطلاح بعضی از صاحبنظران علوم سیاسی: همواره ضعف مردم ناتوان، وسوسه در دل قدرتمندان می اندازد، و لازمه احساس تکبر و نخوت، ناپدید شدن حقیقت و ارزش جان های آدمیان از فضای مغز قدرتمندان می باشد.
وظیفه پنجم
عمل زمامدار اسلام درباره فقراء و بینوایان باید طوری باشد که روز دیدار با خدا در پیشگاه او سربلند باشد اگر کوتاهی های غیر اختیاری روی بدهد، بتواند درباره آنها عذرخواهی نماید. این یک وظیفه بسیار عمومی درباره فقراء و بینوایان است که شامل ضرورت برآوردن همه نیازهای آنان باشد، خواه نیازهای مادی و خواه نیازهای معنوی به طور عام.
وظیفه ششم
زمامدار اسلامی مخصوصا بایستی درباره ایتام و کهنسالانی که گذشت سالیان عمر قامت آنان را خم کرده و چاره ساز کارهای خویشتن نیستند، نهایت دقت و بررسی را نموده و همه احتیاجات آنان را مرتفع بسازد، و تخصیص این دو گروه از میان دیگر گروههای بینوایان به جهت ناتوانی شدید آنان از اداره شئون زندگی خود می باشد.
تبصره: امیرالمؤمنین (ع) درباره انجام دو وظیفه پنجم و ششم که مختصرا بیان نمودیم نکته ای بسیار با اهمیت را مطرح فرموده اند و آن اینست که برآمدن از عهده دو وظیفه فوق کاری است سنگین و دشوار، و این سنگینی و دشواری نباید حکومت و حاکم اسلامی را از انجام تکلیف که حق لازم است باز بدارد، زیرا تکلیف ناشی از حق است و هر آنچه ناشی از حق است قانون جان آدمی است، از اینجا است که سرپیچیدن از تکلیف اعراض از حق است و اعراض از حق زیر پا گذاشتن قانون جان آدمی است، و زیر پا گذاشتن این قانون مبارزه با مشیت بالغه خداوند سبحان است.
با این حال خداوند حکیم همین کار دشوار و سنگین را برای کسانی که در این دنیا می خواهند برای ابدیت خود تلاش و تکاپو کنند، آسان می سازد. اینان که در راه تامین ابدیت و لقاء الله در ایام الله به هرگونه کوشش و کار تن می دهند، انجام تکلیف برای ارواح آنان بسیار شیرین و لذیذ جلوه می کند اگر چه بدنهای مادی آنان به زحمت و مشقت می افتد. آری «رنج راحت شد چو شد مطلب بزرگ».
منـابـع
محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 479- 485
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها