اهمیت حق حیات در نصوص اسلامی

فارسی 4921 نمایش |

مطالبی در تفسیر حقیقت حیات آمده است که ارزش و حق حیات را هم برای همه جاندارن و انسان ها به استثنای آن جانداران و انسان هائی که مخل حیات دیگران هستند اثبات می نماید، با این حال بسیار بجاست که در این مبحث به مقداری از قواعد و نصوص اسلامی اشاره کنیم:

1- در سوره الروم آیه 50 از قرآن مجید چنین است: «فانظرالی آثار رحمه الله کیف یحی الارض بعد موتها؛ به آثار رحمت خداوندی بنگر که چگونه زمین را پس از مرگ و پژمرده گیش احیاء می کند» (روم/ 50). در این آیه شریفه حیات گیاهان و درختان و گلها و مزارع، رحمت خداوندی شمرده شده است. حال که حیات روئیدنی ها رحمت خداوندی است، قطعا حیات جاندارن و مافوق آن که حیات انسان ها است، که عالی تر و ارزنده تر است که خداوند به انسان ها عنایت فرموده است، همه انسان ها حق برخورداری از این رحمت الهی را دارند و هیچکس نباید مزاحم این حق باشد. این معنی را می توان از آیه 29 سوره نساء استفاده نمود: «و لا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما؛ و نکشید خودتان را که خداوند برای شما مهربان و دارای رحمت است» (نساء/ 29) بنابراین حیات برابر است با رحمت خداوندی.

2- وقتی که در توضیح و استدلال حقوق حیوانات در منابعی فقهی اسلام دقت می کنیم، می بینیم همه آن مواد به جهت ارزش ذاتی حیات و ممنوعیت وارد کردن آسیب بی دلیل به جاندار است. این عبارت بعضی از فقهای بزرگ پس از بیان مقداری از حقوق حیوان است: «کل ذلک لحرمه الروح؛ همه این احکام و حقوق که درباره جانداران گفته شد، به جهت احترام روح است». در روایت معتبری در وسائل الشیعه ج19 ابواب القصاص فی النفس ص 6 حدیث 13 چنین آمده است: «زنی درباره گربه ای که آن را بسته بود و گربه از تشنگی مرد، به عذاب الهی گرفتار شد.»

3- حرمت سقط جنین، با نظر دلائل متقنی که در منابع اسلامی وجود دارد، مورد اتفاق نظر همه فقها است و هرکسی که سبب سقط شده باشد، قاتل محسوب می گردد، نهایت امر با نظر به مدتی که نطفه وارد رحم مادر گشته و مراحلی را طی کرده است، دیه باید بدهد، و در این مورد به چه دلیل مهم اشاره می کنیم: در کتاب وسائل الشیعه، ابواب القصاص ج19، ص15 از اسحاق بن عمار چنین نقل شده است که: «قلت لابی الحسن (ع): المرئه تخاف الحبل فتشرب الدواء فتلقی ما فی بطنها؟ قال: لا فقلت انما هی نطفه. فقال: ان اول ما یخلق نطفه؛ اسحق بن عمار گوید: به ابوالحسن حضرت موسی بن جعفر (ع) عرض کردم: زنی از آبستن شدن می ترسد، دوائی می آشامد تا آنچه که در شکم دارد، بیندازد؟ آن حضرت فرمود: نه. (نباید سقط جنین کند). عرض کردم هنوز در حال نطفه است آیا باز جایز نیست؟ فرمود: آغاز خلقت انسانی نطفه است».
در روایت معتبری که با اسناد فراوان نقل شده است، از امام صادق و امام علی بن موسی الرضا (ع) چنین آمده است: «ان امیرالمؤمنین (ع) جعل دیه الجنین مائه دینار، و ذلک ان الله تعالی خلق الانسان من سلاله و هی النطفه، فهذا جزء ثم علقه فهو جزء ان ثم مضغه فهو ثلاثه اجزاء ثم عظما فهوا اربعه اجزاء ثم یکسی لحما فحینیذ تم جنینا فکملت له خمسه اجزاء مائه دینار، و المائه خمسه اجزاء: للنطفه خمس المائه، عشرین دینارا و للعلقه خمسی المائه، اربعین دینارا و للمضغه ثلاثه اخماس الما ئه ستین دینارا و للعظم اربعه اخماس الدیه، ثمانین دینارا فاذا کسی الحم کانت له دینار کامله، فاذا انشأ فیه خلقا آخر الروح فهو حینئذ» (وسائل الشعیه باب 19، حدیث (1) ابواب دیات الاعضاء)؛ «امیرالمؤمنین (ع) دیه جنین را صد دینار قرار داد، بدین دلیل که خداوند تعالی انسان را از حقیقتی کشیده شده از گل آفریده که آغاز آن نطفه است و آن یک جزء است، سپس علقه است و آن دو جزء است، سپس مضغه است و آن سه جزء است، سپس مرحله بروز استخوان است و آن چهار جزء است، سپس گوشت به آن استخوان پوشیده می شود، در این مرحله جنین با پنج جزء تکمیل شده است و دیه جنین در این مرحله صد دینار است و صد دینار تقسیم به اجزاء جنین می گردد: برای نطفه یک پنجم صد دینار (بیست دینار)، و برای علقه دو پنجم صد دینار (چهل دینار)، و برای مضغه سه پنجم صد دینار (شصت دینار)، و برای استخوان چهار پنجم دیه (هشتاد دینار) و هنگامیکه گوشت به استخوان روئید، صد دینار کامل دیه سقط آن جنین است و هنگامیکه حقیقتی دیگر که روح است در آن جنین خلق شد، در این موقع اگر سقط شود، دیه نفس کامل باید پرداخت شود... با نظربه این قانون کلی در فقه اسلامی با کمال وضوح اثبات می شود که حق حیات از آغاز بروز ماده خلقت آدمی که نطفه است و با قرار گرفتن آن در مسیر بروز حیات در این عامل، به وجود می آید و هر کسی که به تکلیف خود درباره این حق عمل نکند، اگرچه صاحب نطفه (پدر و مادر) باشد مجرم و قاتل شناخته می شود و کیفر مالی هم باید بپردازد».

4- در فقه اسلامی، عنوان نفس محترمه مطرح و وارد کردن هر گونه آسیب و اخلال بر حیات نفس محترمه حرام جدی و عامل آن مجرم و مشمول کیفر می باشد. نفس محترمه شامل همه انسان ها است، مگر کسانی که به جهت ارتکاب جرم تباه کننده حیات، مستحق کیفر و قصاص بوده باشند، آیه شریفه «من قتل نفسا بغیر نفس اوفساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا؛ هرکسی که نفسی را بدون قصاص یا افساد در روی زمین بکشد مانند اینست که همه انسان ها را کشته است و اگر نفسی را احیاء کند مانند این است که همه انسان را احیاء کرده است». (مائده/ 32).
روایات معتبره ای که در این مسئله در کتاب وسائل الشیعه (کتاب قصاص) نقل شده است در حدود 14 روایت است که حکم حرمت قتل نفس محترمه را به طور عموم با کمال صراحت اثبات می کند به عنوان نمونه: «عن ابی الله (ع) انه سئل، عمن قتل نفسا متعمدا؟ قال جزائه جهنم؛ از امام صادق (ع) پرسیده شد: درباره کسی که انسانی را عمدا کشته است؟ فرمود: مجازاتش دوزخ است». پس در فقه اسلامی حق حیات نفس محترمه (همه انسان ها به استثنای کسانی که گفته شد)، امری است ثابت و نه تنها به مقتضای این حق، نمی توان به حیات هیچکس آسیبی و اخلالی وارد کرد، بلکه برای هر کسی که توانائی حفظ نفس محترمه از آسیب و قتل را داشته باشد، تکلیف واجب است که به هر وسیله ای که ممکن است اقدام به حفظ نفس محترمه بنماید و اگر کسی قدرت برای حفظ نفس محترمه داشته باشد، ولی اعتنائی به آن نکند، یعنی بگذارد آن نفس بمیرد یا کشته شود و یا آسیبی به وارد آید، در حقیقت قاتل یا شریک در قتل و عامل ورود آسیب به یک انسان محسوب می گردد، دلیل این حکم مضامین قواعد و نصوص معتبری است که در منابع اسلامی آمده است، از آن جمله: «محمد بن مسلم عن ابی جعفر (ع): قال: ان الرجل لیاتی یوم القیامه و معه محجمه من ذم فیقول: والله ما قتلت و لا شرکت فی دم فیقال: بل ذکرت عبدی فلانا فترقی ذلک حتی قتل فا صابک دمه» (وسائل الشیعه ج19/ص8 باب تحریم الاشتراک فی القتل المحرم والسعی فیه و الرضا به)؛ «محمد بن مسلم، از امام باقر (ع) نقل کرده است آن حضرت فرمود: بسا مرد که روز قیامت به محشر می آید و همراه او مقداری خون است به اندازه وسیله حجامت (خون گیری)، پس می گوید: سوگند به خدا، من کسی را نکشتم و نه در ریختن خونی شرکت کردم، به او گفته می شود: تو درباره فلان بنده من سخنی گفتی، آن سخن به قاتل گزارش داده شده، تا کشته گشت، لذا خون او به تو ارتباط پیدا کرد» روایاتی درباره تحریم کمک به کشته شدن فردی مؤمن به هر نحو که انجام گرفته باشد وارد شده است از آن جمله: «من اعان علی قتل امرء مومن جاء یوم القیامه مکتوبا بین عینیه آیس من رحمه الله؛ هرکس که کمک بر کشتن مردی مؤمن نماید، روز قیامت وارد محشر می شود در حالیکه بر پیشانی او نوشته شده است: این شخص مأیوس (برکنار) از رحمت خدا است». ممکن است گفته شود: این روایت در مورد قتل یک انسان مسلمان وارد شده است و شامل همه انسان ها نمی باشد. پاسخ این اعتراض این است که اولا طبق قاعده مسلم اصولی اگر عام و خاص یا مطلق و مقید هر دو مثبت باشند یکدیگر را تخصیص و تقیید نمی کنند، مثلا اگر امر شود به اکرام عام و در دلیلی دیگر امر شود به اکرام عالم عادل، این دلیل دوم (مقید) دلیل اول را که مطلق است، تقیید نمی کند.
بنابراین دلیل مطلق که روایت «محمد بن مسلم» بود با دلیل مقید که روایت فوق است تقیید نمی شود، نهایت امر اینکه قید مسلم در روایت فوق، حرمت را مؤکدتر می نماید.

5- یکی از مهمترین دلائل عظمت و ارزش حیات که حق حیات را از دیدگاه اسلام به خوبی اثبات می کند، حرمت شدید خودکشی است. خداوند ارحم الراحمین در آیه 29، 30 از سوره نساء می فرماید: «ولاتقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما نصلیه نارا و کان ذلک علی الله یسیرا؛ و خود را مکشید، زیرا خداوند به شما مهربان است و هرکس چنین کاری را انجام بدهد از روی عداوت و ستم به زودی او را در آتش می اندازیم و این کار برای خدا آسانست».
اگرچه احتمال داده شده است که مقصود از انفسکم نفوس مردم اجتماع بوده باشد، بنابراین، معنای آیه چنین است که همدیگر را از روی عداوت و ستم مکشید، زیرا خداوند به شما مهربان است. این احتمال که آیه حرمت قتل نفس دیگران را بیان می نماید نه خودکشی را، به دو دلیل مردود است:
دلیل یکم- عمومیت آیه است که شامل هرگونه قتل نفس می شود، و استثنای خودکشی از این آیه خلاف قاعده اصولی است، که عام بودن این دلیل است، مخصوصا با نظریه اینکه حیات انسانی رحمت الهی و نمودی از مشیت رحمانیت خداوندی که روی زمین است، لذا حرمت قتل و وارد مردن آسیب به این رحمت های پرمعنی که حیات انسان ها است، شامل همه آنان می گردد که لباس رحمت و کرامت الهی را به نام حیات پوشیده اند، بنابراین قتل و وارد کردن آسیب برای هر انسانی به طور عموم شدیدا حرام است.
در وسائل الشیعه – شیخ حر عاملی، چنین آمده است: «و قال الصادق (ع) من قتل نفسه متعمدا فهو نار جهنم خالدا فیها. قال الله عزوجل و لا تقتلوا انفسکم...؛  امام صادق (ع) فرمود: هر کس خود را عمدا بکشد برای او است آتش دوزخ ابدی، خداوند فرموده است، و خود را مکشید». در حکم حرمت خودکشی روایاتی معتبر آمده است، از آنجلمه به اضافه روایت فوق، از امام محمد باقر (ع) نقل شده است: «ان المؤمن یبتلی بکل بلیه و یموت بکل میـته الا انه لا یقتل نفسه؛ مؤمن به هر بلائی مبتلا می شود و با هر نوعی مرگ می میرد، ولی خودکشی نمی کند». (مأخذ فوق)

6- چنانکه انسان در مرحله نطفه بودن دارای حق قرار گرفتن در مسیر حیات بوده با پشرفت در مراحل حیات که روح در او دمیده می شود حق حیات پیدا می کند، همچنین از مالکیت ارثی نیز برخوردار است، لذا اگر پس از انعقاد نطفه در رحم مادر، پدر بمیرد، وراث یکی از دو راه را می تواند انتخاب کنند. یکی اینکه مال الارث (ماترک) را تقسیم نکنند و صبر کنند تا کودک متولد شود و سهم او را بپردازند و سهم خود را بردارند، دوم اینکه سهم الارث دو پسر را محاسبه و کنار بگذارند و سهام خود را بردارند. ملاحظه می شود که اسلام نه تنها حق حیات بشری را در ناتوانترین حالات او مراعات کرده است بلکه حق ادامه حیات را در ضعیف ترین مراحل آن را از نظر مالی نیز منظور نموده است.

7- ممنوعیت پناه دادن قاتل: در بعضی از منابع اسلامی، از آنجمله درحدود 9 روایت در وسائل الشیعه ج 19 از صفحه 15 تا صفحه 18 نقل شده است. به عنوان نمونه امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل نموده است که آنحضرت فرمودند: «و من احدث ائ اوی محدثا فعلیه لعنه الله قیل یا رسول الله و ما الحدث؟ قال: القتل؛ هرکس حادثه ای را به وجود بیاورد یا به وجود آورنده حادثه ای را پناه بدهد، بر او باد لعنت خدا. از آنحضرت پرسیدند: حادثه چیست؟ فرمود: قتل نفس».

8- در فقه اسلامی وارد کردن کمترین ضربه برای انسان موجب کیفر است.
9- همه احکام و تکالیف دینی در موقعی که موجب ضرر جسمانی یا روانی بوده باشد، از انسان مکلف ساقط می گردد و از نظر فقهی شرط قدرت اساسی ترین عقلی توجه حکم به انسان است، چنانکه اگر ضرر جسمانی یا روانی متوجه انسان شود، باید اقدام به برطرف کردن آن نماید، و به عبارت کلی تر که عظمت دیدگاه اسلام را در درباره انسان به خوبی اثبات می کند، اینست که حیات از دیدگاه اسلام آن جلوه محبوب عظمت خداوندیست که هرکس هر اندازه توانایی در راه آماده کردن وسیله ادامه مطلوب آن را داشته باشد و هر اندازه دارای قدرت دفع ضرر از حیات بوده باشد (اعم از حیات خود و دیگران) باید اقدام به مقدور خود نماید و در غیر اینصورت مجرم و مستحق کیفر است.

10- در فقه اسلام اگر کسی را مجبور کنند که دیگری را بکشد والا خود او کشته خواهد شد، نمی تواند دیگری را بکشد، اگرچه او کشته شود، در حدیثی معتبر آمده است: «انما جعلت التقیه لییحقن بها الماء فاذا بلغ الدم فلا تقیه؛ جز این نیست که تقیه برای حفظ خونها مقرر شده است و هنگامیکه ریخته شدن خون قطعی شد، تقیه جایز نیست». (وسائل الشعیه ج 19 ص 483)

11- برای کسی که به کشته شدن شخصی تماشا می کند و می تواند او را از کشته شدن نجات بدهد، کیفر بسیار سختی که عبارتست از درآوردن چشمانش برای مقرر شده است و کسی که شخصی را نگه دارد و دیگری او را بکشد کیفر او حبس ابد است. این دو حکم از روایاتی استفاده می شود مورد استناد فقهاء است. از آنجمله: «عن ابی عبد الله (ع) ثلثه نفر رفعوا الی امیرالمؤمنین (ع)، واحد منهم امسک رجلا، و اقبل الاخر فقتله و الاخر تراهم (یراهما) فقضی فی صاحب الرویه. ان تسمل عیناه و فی الذی امسک، ان یسجن حتی یموت کما امسکه و قضی فی الذی قبل ان یقتل؛ امام صادق (ع) فرمود: سه نفر را به خدمت امیرالمؤمنین (ع) احضار کردند که یکی از آنان مردی را گرفته و دیگری او را کشته و سومی به آن دو تماشا کرده بود. آن حضرت درباره کسی که تماشا کرده بود، حکم فرمود: چشمان او را کندند و درباره کسی که مقتول را گرفته و نگه داشته بود که کشته شود حکم به حبس ابد فرمود، چنانکه او مقتول را گرفته و نگه داشته بود تا کشته شود و درباره قاتل حکم به قتل او فرمود»، البته قطعی است که با نظر به دلائل عقلی و نقلی کیفر مزبور برای تماشا کننده مشروط به اینست که قدرت نجات دادن مقتول را داشته باشد. (وسائل الشیعه ج19 ص 35و36)

12- اهمیت ندادن به ریخته شدن خون و همچنین مسامحه درباره شناختن قاتل معصیت کبیره است و مانند اینست که در ریختن آن خون شریک بوده اند. از امام محمد باقر یا امام صادق علیهماالسلام نقل شده است که فرمود: «انی رسول الله (ص)، فقیل یا رسول الله، قتیل فی جهینه فقم رسول الله (ص) یمشی حتی انتهی الی مسجدهم، قال: و تسامع الناس فاتوه فقال من قتل ذا؟ قالوا یا رسول الله ما ندری فقال: قتیل بین المسلمین، لا یدری من قـتله؟! و الذی بعثنی بالحق، لو ان اهل اسماء و الارض اشترکوا فی دم امری مسلم و رضوا به لا کبهم الله علی مناخرهم فی النار. او قال: علی وجوههم؛ بعضی ها به خدمت رسول خدا (ص) آمدند. به آنحضرت گفته شد: ای رسول خدا، کشته شده ای در قبیله جهینه افتاده است، آنحضرت برخاست و حرکت کرد تا به مسجد آنان رسید. راوی می گوید: مردم آمدن پیامبر را به یکدیگر خبر دادند و به حضور آنحضرت آمدند. فرمود: چه کسی این شخص را کشته است؟ گفتند: ای رسول خدا، نمی دانیم، حضرت فرمود: شگفتا، کشته شده ای میان مسلمانان (افتاده) شناخته نمی شود. سوگند به خدائی که مرا بر حق مبعوث فرموده است. اگر همه اهل اسمان و زمین در ریختن خون مردی مسلمان شرکت نمایند و به آن رضایت بدهند، خداوند همه آنان را بر روی بینی شان (یا فرمود: بر رویشان) به آتش می اندزد» (وسائل الشیعه ج19 ص9) این حدیث عظمت حق حیات را در درجه ای معرفی می کند که واقعا بهت آور است، درست دقت فرمائید که پیامبر خدا می فرماید: اگر همه اهل آسمان و زمین، یعنی میلیاردها میلیارد نفر در ریختن خون یک نفر شرکت کنند و به آن رضایت بدهند (یا فقط به آن رضایت بدهند) همه آنان به دوزخ خواهند افتاد، بنابراین: حق حیات بالاتر از حق به معنای معمولی و داخل در حکم است.
برای کلمه حق معانی مختلفی گفته شده است باید مورد دقت قرار بگیرد، حق به معنای ثابتی است که برای ثبوت بایسته یا شایسته است، یعنی حق حیات فقط ثبوت یک واقعیت مانند موجودات طبیعی نیست بلکه ثبوت واقعیتی است که یا از بایستگی (ضرورت قانونی الهی و طبیعی) برخوردار است و یا از شایستگی، به همین جهت است که به کار بردن حق به اصطلاح رسمی آن که قابل نقل و انتقال و سقوط درباره حیات غلط است، بلکه به کاربردن بردن اصطلاح فوق در دو حق کرامت و آزادی نیز صحیح نیست، زیرا دلائل گذشته و دلائل آینده با کمال صراحت اثبات می کند که حق حیات و کرامت و آزادی نه قابل نقل و انتقال است و نه قابل اسقاط. در این موارد باید اصطلاح مناسبتری به کاربرده شود که همان حکم است.
توضیح اینکه با نظر به قواعد نصوص قطعی اسلام، حیات انسانی دارای دو رابطه است: رابطه ای با خدا و رابطه ای با انسان. حیات در رابطه با انسان، همان مطلوب مطلق او در عرصه طبیعت است که برای حفظ و ادامه آن به هر گونه تلاش جبری و اضطراری مانند دیگر جانداران دست می زند، به اضافه تکاپوهای اختیاری که به جهت داشتن علم و قدرت و استعدادهای بیشتر با توانائی گزینش اصلح، در راه حفظ و ادامه حیات انجام می دهد، ولی دیگر جانداران از نوع تلاش و تکاپوی اختیاری محروم هستند، وانگهی هر انسان دارای شعوری اگر بخواهد چیزی را از خود منتقل بسازد یا دست از آن بردارد (تعلق آن را به خویشتن اسقاط نماید)، قطعی است که در برابر سودی عالی تر (اگرچه آن سود به یک آرمان روحی محض بوده باشد) یا برای دفع ضرری ناگوار انجام خواهد داد، وقتی که فرض کردیم: حیاتی وجود ندارد، برای مرد سود و زیانی مطرح نیست، زیرا همه سود و زیانها در همه اشکال و انواع خود برای حیات است. آن ماهی که به جهت بیرون افتادن از آب جان خود را از دست داده است پاشیدن مفیدترین آب بر لاشه آن موجود که زمانی از جان برخودار بود واینکه لاشه جامدش در زمین افتاده است، چه نفعی در بردارد. بنابراین نقل و انتقال و اسقاط حیات امری معقول نمی باشد. بلی، حیات فقط با حیاتی دیگر که به جهت فدا شدن به خالق حیات، از ابدیت سعادتمند برخوردار می باشد قابل مبادله می باشد و بس.

منـابـع

محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 348-340

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها