معنای توحید ذاتی

English فارسی 4665 نمایش |

توحید درجات و مراتب دارد، همچنانکه شرک نیز که مقابل توحید است مراتب و درجات دارد. تا انسان همه مراحل توحید را طی نکند، موحد واقعی نیست.
مراحل توحید عبارتند از: 1- توحید ذاتی 2- توحید صفاتی 3- توحید افعالی 4- توحید در عبادت

توحید ذاتی
توحید ذاتی یعنی شناختن ذات حق به وحدت و یگانگی. اولین شناختی که هر کس از ذات حق دارد، غنا و بی نیازی اوست، یعنی ذاتی است که در هیچ جهتی به هیچ موجودی نیازمند نیست و به تعبیر قرآن غنی است، همه چیز به او نیازمند است و از او مدد می گیرد و او از همه غنی است: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی؛ اى مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست كه بى‏ نياز ستوده است» (فاطر/ 15) و به تعبیر حکما واجب الوجود است. و دیگر اولیت یعنی مبدأییت و منشأییت و آفرینندگی اوست. او مبدا و خالق موجودات دیگر است، موجودات همه از او هستند و او از چیزی نیست و به تعبیر حکما علت اولی است. این اولین شناخت و اولین تصوری است که هر کس از خداوند دارد. یعنی هر کس در مورد خداوند می اندیشد و به اثبات یا نفی و تصدیق یا انکار می پردازد، چنین معنی و مفهومی در ذهن خود دارد که آیا حقیقتی وجود دارد که وابسته به حقیقتی دیگر نیست، همه حقیقتها به او وابسته اند و از اراده او پدید آمده اند و او از اصل دیگری پدید نیامده است؟
توحید ذاتی یعنی این حقیقت دوئی بردار و تعددپذیر نیست، مثل و مانند ندارد: «لیس کمثله شیء؛ چيزى مانند او نيست» (شوری/ 11)، در مرتبه وجود او موجودی نیست: «و لم یکن له کفوا احد؛ و هيچ كس او را همتا نيست» (توحید/ 4). اینکه موجودی فرد یک نوع شمرده می شود، مثلا حسن فردی از نوع انسان است -و قهرا برای انسان، افراد دیگر قابل فرض است- از مختصات مخلوقات و ممکنات است، ذات واجب الوجود از این معانی منزه و مبراست. و چون ذات واجب الوجود یگانه است، پس جهان از نظر مبدأ و منشأ و از نظر مرجع و منتهی یگانه است. جهان نه از اصلهای متعدد پدید آمده و نه به اصلهای متعدد باز می گردد، از یک اصل و از یک حقیقت پدید آمده: «قل الله خالق کل شیء؛ بگو خدا آفريننده هر چيزى است» (رعد/ 16) و به همان اصل و همان حقیقت باز می گردد: «الا الی الله تصیر الامور؛ هش‏دار كه (همه) كارها به خدا باز میگردد» (شوری/ 53) و به تعبیر دیگر، جهان هستی، یک قطبی و یک کانونی و تک محوری است.
رابطه خدا و جهان، رابطه خالق با مخلوق یعنی رابطه علت (علت ایجادی) با معلول است، نه رابطه روشنایی با چراغ یا رابطه شعور انسانی با انسان. درست است که خدا از جهان جدا نیست، او با همه اشیاء است و اشیاء با او نیستند: «هو معکم این ما کنتم؛ هر كجا باشيد او با شماست» (حدید/ 4) اما لازمه جدا نبودن خدا از جهان، این نیست که پس خدا برای جهان مانند روشنایی برای چراغ و شعور برای اندام است. اگر اینچنین باشد خدا معلول جهان می شود و نه جهان معلول خدا، چون روشنایی معلول چراغ است نه چراغ معلول روشنایی. و همچنین لازمه جدا نبودن خدا از جهان و انسان این نیست که خدا، جهان و انسان همه یک جهت دارند و همه با یک اراده و یک روح حرکت و حیات دارند. همه اینها صفات مخلوق و ممکن است. خداوند از صفات مخلوقین منزه است: «سبحان ربک رب العزة عما یصفون؛ منزه است پروردگار تو، صاحب عزت و بزرگی، از آنچه وصف می کنند». (صافات/ 180)

منـابـع

مرتضی مطهری- جهان بینی توحیدی- صفحه 51-48

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها