حواس و حقیقت وجود
فارسی 3651 نمایش |ضرورت دارد آدمی به رغم بزرگداشت و تکریم دانش نو بداند که این علوم هنوز هم ناقص و ابتر هستند. در کتاب پدیده های نفسانی تألیف شارل ریشه (Charles Richer) چنین می خوانیم:
همانا حواس ما به اندازه ای ناقص است که حقیقت شناخت هستی از آن می گریزد. هر آینه از کشاورزی مصری یا یک روستایی روس یا فردی از افراد مردم بربر درباره معرفت و شناخت طبیعت سوالی را بپرسیم، در خواهیم یافت میزان آگاهی آنان در این زمینه کمتر از دانش آموزان ابتدایی است. این نکته نیز در قیاس برایمان روشن است که آگاهی دانشمندان زمانه ما در برابر درک و دریافت دانشمندان سده های آینده، همانند فهم و دانش یک روستایی در برابر استاد دانشگاه فرانسه است.
باید بدانیم آن کسی که به حقیقت علم دست یافته و با پی آمدها و نتایج آن آشنا باشد، می داند رسالت دانش بیش از آن نیست که مفاهیم به دست آمده محدودی را تفسیر کند. آن که در این گستره، پی گیر نمادها و مسائل پیچیده و رازهای نهفته و نهان است، همانا انسانی است که خود را نیازمند تفوق و برتری یافتن بر واقعیت های مرتبط با هستی و طبیعت بشری می داند که می خواهد خود را از دانسته های محدود خویش برهاند. ما به این نکته از این رو اشاره می کنیم که همه مکتب های فلسفی را در این امر سهم گردانیم، چرا که برخی از رویکردهای فلسفی این باور را دارند که علم خطا ناپذیر بوده، به بیراهه رفتن حواس را غیر ممکن می پندارند و احتمال اثر گذاری عوامل خارجی بر آن بعید می شمارند. چنان که مسافت میان ما و اجسام بزرگ بسیار زیاد باشد، بدیهی می نماید این اجسام را کوچک تر از اندازه واقعی آن ها ببینیم. چنین اصلی را نمی توان دلیل نقص حواس دانست، بلکه عوامل برونی حاکم بردیدگان ما، نظیر انبساط نور، چنین وضعیتی را ایجاد می کنند. کسانی که تصور می کنند چنین امری برخاسته از نقص حس های ماست، عوامل برونی را نادیده انگاشته و آن را برآمده از نقص حواس می شمارند. بدین گونه روشن می شود چرا این گفته شارل ریشه را که: «همانا حواس ما به اندازه ای ناقص است که حقیقت شناخت هستی از آن می گریزد»، می تواند خطا باشد.
شارل ریشه حقیقت حس های آدمی را که تنها با مفاهیم و مسائل محدودی آشنایمان می سازد، درک نکرده است. آن چه وی را درباره حواس انسان بیان داشته، از جهتی درست و از سویی دیگر نادرست است. درست، از آن روی که حس های آدمی به هنگام درک اشیاء چنین می پندارد که واقعیت جز آن نیست که دریافته و این احتمال را نمی دهد که ممکن است تنها به جنبه ای از واقعیت آن پدیده پی برده باشد و واقعیت مطلق فراتر از آن باشد. اما جنبه نادرست برداشت ریشه، در برداشت وی از امکان خطا بودن دریافت حواس نهفته است. وی حس های آدمی را فازغ از عوامل برونی حاکم بر پدیده مورد بحث، بررسی کرده است. بنابراین، چنان چه احساس برآمده از رویت یک درخت از مسافتی دور همانند دریافتی باشد که از نزدیک دست می دهد، بی شک راه خطایی پیموده است، زیرا دایره شعاع نور به هنگام رویت اشیاء، اصل فیزیکی تأثیرگذاری به شمار می آید. بر این اساس، یک اندیشمند نباید واقعیت را محدود به حواس خود کند.
منـابـع
محمدتقی جعفری- هم گرایی دین و دانش- صفحه 76-75
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها