علل وحدت گرایی انسان

فارسی 2108 نمایش |

وحدت عبارت است از تجرید و الغاء تشخصات و خصوصیات از یک حقیقت و تکرار تجرید وحدت ها کثرت، نامیده می شود، یعنی مجموعه ای از وحدت ها نه واحدها. زیرا کثرت هم مانند وحدت، حقیقتی است تجریدی، یعنی کار ذهن است. چرا ذهن بشر، گرایش بسیار به وحدت دارد؟ چه را می خواهد؟ مگر با کثرت ها دعوا دارد؟ مگر از تعداد ها یک نوع ملالتی برای او هست؟ چرا انسان در طول تاریخ این همه به دنبال وحدت رفته است، هم در فلسفه، هم در حکمت، و هم در عرفان و حتی در علم با این که حالت تجزیه طلبی دارد، می خواهد کلیاتی را به عنوان قوانین علمی و موضوعات واحد و روابط متحد کشف کند و در اختیار انسان ها قرار دهد. به عبارت دیگر، وحدت گرایی آدمی فقط در بعد کمال گرایی و احساسات او نیست، بلکه از هر خط و بعدی که به عرصه درون و یا پهنه برون متوجه می شود، می خواهد وحدت هایی را کشف کند و به توسط آن ها وحدت نسبی را با تجریدهای مناسب به وحدت عالی تر برساند. می خواهید بدانید علل این وحدت گرایی چیست؟

1-شهود وحدت «خود»، «من»، یا «شخصیت» یا «روح» و حتی شهود وحدت «جان»، شاید یکی از دلایلی باشد که انسان گرایش به وحدت دارد، زیرا او در درون خود، در آن موجودیت حقیقی خود که به عنوان جان، روان، من، خود، شخصیت و یا روح شهود کرده است، نوعی وحدت می بیند و لذا می خواهد جهان را هم فی نفسه به صورت یک من واحد، یک خود واحد و یا یک شخصیت واحد تصور کند.

2-وحدت گرایی، یک احساس مستقلی است که آدمی به توسط آن می خواهد کثرت ها را که به واحدهای موجود در خود می خواهند، من انسانی را به خود جلب کنند، فرعی تلقی کند و تدریجا یا در طی رشد و تکامل فکری، از آن ها عبور کند. شما الان می بیند این گل شما را جذب می کند، آن آبشار به عنوان زیبایی شما را جذب می کند. اما روح، همه زیبایی ها رابه عنوان یک حقیقت «زیبایی» درک می کند و به توسط آن، خود را از جذب شدن درکثرت می رهاند.
انسان، استعداد ها و احساسات مستقلی دارد که یکی از آن ها وحدت گرایی است و به صورتی بسیار جدی می خواهد نگذارد که انسان در کثرت ها و واحدهای مشخص و معین، اسیر و جذب شود. به راستی چنین است داستان انسان که به هر آنچه دست می یابد، خود را بزرگ تر از آن می بیند و درک می کند که نباید در آن چارچوب گرفتار شود. لذا، علاقه ای وافر واشباع ناپذیر برای عبور از آن امور کثیر به واحدهای عالی تر در او موجود است. انسان با دریافت پنج یا شش زیبایی، حقیقت زیبایی جویی اش اشباع نمی شود. او که دارای روحی عادل و تشنه عدالت است، با یک یا دو سه عدالت موردی، سیراب و اشباع نمی شود. این شاید از آن جهت است که وحدت گرایی آدمی وابسته به احساس مستقل کمال جویی اوست، که در نهادش وجود دارد.

3-بدان جهت که اصول و مبادی عالم موجودات، حقایقی عام و افراگیر است و وصول به آن اصول و مبادی از آرمان های معرفتی ماست، لذا اشتیاق اکید به وحدت گرایی در نهاد ما می جوشد و به فعلیت می رسد. از مثال های جزئی تر استمداد کنیم تا قضیه برای ما روشن شود: ادبیات، مجموعه اقسامی از علوم و تلاش های فکری آدمی است که جامع عمومی همه آن ها، کلمه و کلام است. علم فیزیک اگر چه به گشت و گذار و بررسی و بحث در نمودها و روابط اجسام بی شماری که هست می پردازد، اما تمام این تلاش ها حول و احدی که موضوع علم فیزیک است جمع می شود، یعنی روابط و نسبت های بین نمودها و اجسام. این امور کثیره، انسان را با واقعیات مختلف روبه رو می سازد. اصل و مبدا کلی این علوم که عبارت است از معرفت به حقایق و واقعیات، وحدت یا واحدی است که آدمی اشتیاقی عظیم به دریافت آن دارد. این تجرید و وحدت گرایی تا آن جا ادامه پیدا می کند که روح آدمی با واحدی ما فوق رنگ ها و اشکال و حرکت وابستگی ها ارتباط برقرار می کند که فارغ از رنگ ها و حرکات و اشکال و وابستگی ها باشد، اما در عین حال همه آن ها را، در برداشته باشد.

4-اصرار شدید متفکران برای کشف ثابت در ورای متغیرهاست که از قدیم ترین دوران عالم و معرفت تا این زمان، حقیقتی است روشن و بدیهی و فراگیر اقوام و ملل که نیازی برای اثبات آن دیده نمی شود. در واقع ثابت ها برقرار هستند و آن چه مستبدل می گردد، نمودهاست.

5-این جا به یک سوال و مساله بسیار با اهمیت می رسیم: آیا این همه تمایل شدید به وحدت گرایی و وحدت گرایی که در بشر دیده می شود، از سر خود خواهی نیست؟
آیا این تمایل به وحدت گرایی و وحدت یابی، عالی ترین نوع خودخواهی نیست؟ آیا بشر می خواهد از سر خودخواهی بگوید همه چیز در من خلاصه می شود و من بر همه اشراف و احاطه دارم؟ آیا آدمی می خواهد همه چیز را در یک شیء خلاصه کند و خود بر آن احاطه پیدا کند؟ نه، هرگز، ممکن است انسان های ساده لوح چنین پندارند، ولی انسان عاقل وقتی به هستی اشراف پیدا می کند. می گوید این قدرت و عظمت از آن اوست نه از این خاک و خاکزاده که از خود هیچ ندارد.

عقل ما بر آسیا کی پادشا گشتی چنین *** گرنه عقل مردمی از کل خویش اجزاستی «ناصرخسرو»

اگر عقل آدمی نمونه ای از عظمت خداوندی را نمی داشت، چگونه می توانست بر همه هستی اشراف و احاطه پیداپیدا کند؟ لذا، باید گفت این نوع وحدت ناشی از خود خواهی نیست، بلکه از خودیابی است. آدمی وقتی خودش را خوب دریافت و دید که خدا در او  چه عظمتی را به ودیعت نهاده است، با آن خود عظمت یافته به سوی وحدت و کمال می رود. زیرا این از عظمت و اعتلای روح آدمی است که در حلقه های متکثر موجودات عینی و تصورات و فعالیت های مغزی و درونی گرفتار نمی شود و می تواند از سایه ها عبور کرده و به ایجاد کننده سایه ها برسد، پوست ها را بشکافد و مغزها را دریابد. به همین جهت است که رابطه دریافت وحدت با رشد و تکامل و مغزی و روانی، رابطه ای مستقیم است. یعنی هر اندازه که رشد و کمال انسانی عالی تر باشد، وحدتی را هم که در عالم هستی در می یابد، عالی تر خواهد بود. چه قدر تفاوت هست بین مغزی که هنوز قدرت تجرید «عدد یک» را از قطعه سنگ دارا نیست و مغزی که یک وحدت کلی را از همه کثرات عالم وجود تجرید نموده، هستی را به عنوان یک واحد در افق بصیرت درونی خود، شهود می کند. نمی توان گفت که یکی از انگیزه های وحدت گرایی هم رفع نقایص و عیوب خود انسان است، زیرا اگر چه نمی توان منکر شد دریافت حقایق متکثر و متنوع یا جامع مشترک آن ها که در مرحله بعد به وحدتی مثل وحدت هستی، وحدت واقعیت و وحدت تجلی برسد لذت بخش است، با این حال بالاتر از آن لذت، احساس نیاز و احساس ضرورت است که انسان در درون خود در می یابد. اما اگر کسی بخواهد از این حالت بسیار عالی برای اشباع خودخواهی خود سوء استفاده کند، او از کوچک ترین معلومات هم این سوء استفاده را خواهد کرد. یعنی خود وحدت گرایی بالذات، انگیزه اش خودخواهی و خود بزرگ بینی نیست، ولی چون این احساس یک دریافت با عظمت است، انسان تهذیب نشده و تصفیه نشده با درون آلوده می تواند به این سوء استفاده گرایش پیدا کند.

6-آیا راه یا راه هایی برای تجسیم یا تصویر وحدت در صحنه بودها و نمودهای هنری و غیر هنری وجود دارد یا نه؟ این خیلی مهم است. مساله این است که آیا در این جهان کثرات و در این عالم علیت که هر چه می بینیم کثرت مرزبندی ها و تشخصات را می بینیم و بلکه بر مبنای قانون ثابت و استوار.
«الشیء مالم یتشخص لم یوجد»؛ «شیء مادامی که مشخص نشود، موجود نمی شود»

آیا وحدت می تواند نمودی داشته باشد؟ این قانون، یک قانون بدیهی علمی و فلسفی است که از همه جهات مورد تایید واقع شده است. یعنی هر چه در جهان عینی می بینید، مشخص است. این کاغذ، این قند، آن فرش، آن انسان، و هر چه که در جهان می بینید مشخص است و لذا هرگز دوتا نمی شود. الان همین استکان با این مشخصات و مختصات محال است دو تا شود. حتی شما ممکن است بگویید دو تا استکان داریم در یک قالب و در یک حجم ودریک جنس که از یک کارخانه درآمده، اما به هر تقدیر این دو تا مثل هم هستند ولی عین هم نیستند؛ بالاخره این یک تشخصی دارد که آن دیگری ندارد، زیرا«الشیء مالم یتشخص لم یوجد»

در وحدت و کثرت، مربوط به حقایق فوق عالم طبیعت هر چه از وحدت صادر شود و هر جلوه ای کند، هیچ اخلال و تفاوتی در آن واحد به وجود نمی آورد. مثلا من آدمی را که از یک وحدت عالی برخوردار است، نیروها و فعالیت ها و بازتاب ها هرگز به کثرت ها تقسیم نمی توانند کرد. از اول عمر تا آخر عمر چه قدر کثرت از «من» آدمی صار می شود، ولی «من» کم و زیاد فیزیکی نمی شود. البته اصلا بحث کم و زیاد فیزیکی نیست، بلکه بحث کیفیت است. یعنی اگر خدای نخواسته انسان به کارهای ناشایست روی بیاورد، «من» او زشت می شود و با همین صورت نیز در سرای ابدیت محشور می شود، یعنی «من» از نظر کیفیت در دگرگونی قرار می گیرد ولی از لحاظ کمیت، خیر.

در کثیرهای جهان طبیعت، مسلما مساله کمی و زیادی وزن، طول، عرض مطرح است، اما در «من» مسائل کمی مطرح نیست و هر تغییری به عالم کیفیات باز می گردد. درست مانند این که غوره بی آن که حتی بر وزن آن چیزی اضافه شود، انگور شود، در صورتی که تغییر روحی مانند تغییر نی است که به شکر تبدیل می یابد:

نه چو معراج زمینی تا قمر ***بلکه چون معراج کلکی تا شکر

اگر مجبورید، معراج کنید، نه این که از زمین بروید تا به ماه بلکه معراجتان چون معراج نی باشد تا اوج شکر که در درون خودتان انجام می گیرد.

منـابـع

محمدتقی جعفری- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- صفحه: 117-111

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها