مراحل تاریخ اندیشه فلسفی در اسلام

فارسی 4835 نمایش |

از حدود 50 سال پیش، در زمینه تحقیق در تاریخ فلسفه اسلامی، این فکر مطرح شد که آیا آغاز فلسفه اسلامی از روزگار یعقوب کندی است یا پیشتر از آن. در اینجا محققان به این نتیجه رسیدند که تاریخ فکر و اندیشه در اسلام به روزگاری پیش تر از کندی (م حدود 260 هـ. ق) می رسد و تا آغاز ظهور معتزله پیش می رود. برخی از محققان، مطلب را دقیقتر دیدند؛ یعنی تاریخ اندیشه فلسفی و تأملات الهی اسلامی را باید تا به روزگار پیدایش خطب توحیدی علی (ع) در نهج البلاغه پیش برد، تا نیمه اول سده نخستین. پیشتر از دو سده پیش شکل گرفتن دستگاه کندی و یک سده پیش از ظهور معتزله و سه سده پیش از ظهور اشعری و ماتریدی.
نتیجه این تحقیق این است که بدانیم تاریخ اندیشیدن فلسفی و اندیشه های ماورای طبیعی و تفکرات تجریدی و داشتن جهان بینی در اسلام، به هیچ روی، وابسته به دوره ترجمه فلسفه یونان نیست. مولفان خود نیز به گونه ای به این مطلب رسیده اند و آن را مطرح کرده اند (ص 142). البته اینها مسائلی است که در این یادآوریهای کوتاه مجال شرحی بیشتر درباره آنها نیست. در اینجا همین اندازه باید گفت که تاریخ مسائل جهان شناختی و اندیشیدن فلسفی در اسلام چهار مرحله دارد. روشن نکردن این چهار مرحله، احکامی را که در این باره صادر می شود مغشوش می سازد.
مرحله نخست- این مرحله با ظهور اسلام و نزول قرآن و نشر سخنان و تعالیم پیامبر اکرم (ص) می آغازد. چون بخش عمده ای از آیات قرآن کریم و گفتار پیامبر درباره خداست، و جهان و آغاز هستی و کائنات و دهر و ازل و تقدیر و خلق و فنا و امر و ابداع و مرگ و معاد و اراده و روح و فرشتگان و....و اینهمه، ناگزیر مسلمانان فاضل را به تأمل و تفکر و توجیه ذهنی و هضم و فهم این تعالیم و اندیشیدن درباره آنها وا می داشت و به نظام فکری نوینی راهبر می شد. سرچشمه اصلی و مبنای راستین معارف قرآنی و اسلامی درباره شناختن مسائل عالم -کلا و جزئا- همینجاست. و همین علم و نظام است که پس از قرآن و سنت، مبانی و پشتوانه های دیگری دارد، چون خطب علی و آثار توحیدی و معارفی دیگر امامان. و همین نظام است که به صورت جامع، همواره در مذهب شیعه وجود داشته است و ائمه شیعه شاگردان و اصحاب و پیروان خود را در معارف و الهیات و اخلاق و سیاسات بر همین مبنای قرآنی تعلیم می داده اند و تربیت می کرده اند. مولفان نیز، به صورتی به این امر توجه یافته اند: «در تشیع سیمای دینی بر سیمای سیاسی غلبه دارد و همین امر موجب ظهور فلسفه خاصی شده است که نویسنده تاریخ فکر اسلامی، باید به خاطر تازگی و ابتکاری که در آن هست، آن فلسفه را پیش از فلسفه متفکرین دیگر مسلمان که مقلد یونانند مورد توجه قرار دهد».
حقیقت امر این است. و همین دستگاه معارفی است در اسلام که اصیل است و زیر تأثیر هیچگونه جریان خارجی نیست. فلسفه و جهان بینی واقعی اسلام را باید در خود قرآن کریم و روایات نبوی و کلمات و خطب و ادعیه ائمه طاهرین جستجو کرد. معتقدان به مکتب تفکیک که در همه دوره های اسلامی وجود داشته اند و دارند، درباره حکمت واقعی اسلام و علم محمدی و معارف قرآنی، دارای نظر یاد شده اند. از این زمره اند در روزگار اخیر: سید موسی زرآبادی قزوینی (م- 1353 هـ.ق)، میرزا مهدی اصفهانی غروی خراسانی (م- 1365 هـ.ق)، شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (م- 1386 هـ.ق)، مولف دوره کتاب بیان الفرقان، در پنج جلد، در بیان همین معارف.
مرحله دوم- این مرحله می آغازد با خلافت امام علی بن ابیطالب (ع)، یعنی سال 35 هجری؛ زیرا امام رسما در سخنرانیها و خطبه ها و مباحثات خویش مسائل مختلف مربوط به جهان شناسی اسلامی را مطرح می کرد و به استدلال بر آنها و تذکار درباره آنها می پرداخت و نشان می داد که مایل است مردم در این مسائل تعمق کنند و به یقین برسند و جهان بینی اسلامی را بشناسند. بهترین مأخذ برای شناخت این مرحله، خود آثار و سخنان باقیمانده از امام است، از جمله نهج البلاغه. این مرحله سپس به وسیله ائمه طاهرین تعقیب شد. مبانی اصلی معارف تشیع، پس از قرآن کریم و سنت نبوی، همین تعالیم است، یعنی تعالیم و اوصیای رسول، که همه شرح و تفسیر قرآن و سنت است. قدمت این مبنای، بر دیگر فرقه های اسلامی که بعدها ظهور کردند آشکار است. در واقع که مرحله دوم، توجه و تبیین و تکمیل و تفسیر مرحله نخست است.
مرحله سوم- این مرحله می آغازد با ظهور مجالس بحث و مناظره در مساجد مسلمین، در بصره، کوفه، بلخ، بخارا و...و شیوع مباحثات کلامی. و همین مرحله زمینه پیدایش معتزله است و سپس دیگر فرقه های کلامی اهل سنت. البته خطب علی (ع) نیز در نشر این مسائل موثر بوده است، چنانکه ابن ابی الحدید در آغاز شرح نهج البلاغه یاد کرده است.
مرحله چهارم- این مرحله می آغازد با دوران نضج یافتن ترجمه و شیوع افکار خارج از جهان اسلامی در اسلام و شرح و بسط آنها و دسته بندی آنها و تطبیق با مفاهیم اسلامی. سرآغاز مشخص این مرحله را باید تا روزگار ابویوسف یعقوب بن اسحاق الکندی، فیلسوف عرب (ح 185 هـ.ق در کوفه – ح 260 هـ.ق در بغداد)، پیش برد. بدین گونه، چنانکه ملاحظه می شود، تأملات الهی و استدلالهای عقایدی و اندیشیدن فلسفی و نظامهای جهان شناختی در اسلام، دارای یک نقطه آغاز نیست، چنانکه دارای یک مفهوم نیز نیست.
پس از توجه به چهار مرحله یاد شده، مسئله ای که می ماند این است که وقتی می گوییم الهیات اسلامی، یا فلسفه اسلامی، به چه چیز اشاره می کنیم و منظورمان چیست؟ اگر منظور معارف اصیل خود اسلام است (مرحله نخست و مرحله دوم) که بیگمان ظهور آن معارف همان ظهور اسلام است. و بس. البته این معارف و اصول دراصطلاحا فلسفه نمی نامند. و اگر وقتی می گوییم فلسفه اسلامی، دستگاههای کلامی را منظور کنیم، باید بپذیریم که آنچه در این دستگاهها عرضه شده است، اندیشه های فلسفی خود مسلمانان است، یعنی نوعی تفکر در داخله اسلام، که در عین برخورداری از معارف اسلامی، متأثر است از جریانهای پراکنده فکری غیر اسلامی، نه مبتنی بر نظامهای مرتب فلسفه یونانی و.... و دراین صورت، حق با کسانی است چون رنان فرانسوی که می گوید: «فلسفه حقیقی اسلام را باید در مذاهب متکلمان جستجو کرد» (ص 101) یا خود مولفان (ص 114).
و اگر همین هنگامی که می گوییم فلسفه اسلامی، غرض همین کاربرد رایج و متعارف است با مجموعه اصطلاحات و مفاهیم و واژگانی ویژه خویش، در این صورت بیگمان، مقصود همان نظام مشائی-اسلامی است که با کندی می آغازد و سپس نظامهای متفاوتی از جمله نظام اشراقی-اسلامی سهروردی، یا دستگاه ابن رشد، یا نظام عرفانی-اسلامی ملاصدرای شیرازی و.... و در هرحال تردید کردن در اینکه چیزی به نام فلسفه اسلامی داریم بیجاست. نیز باید توجه داشت که فلسفه اسلامی -به همین اصطلاح- یعنی دستگاه فکری کسانی چون کندی و فارابی و عامری و ابن سینا و ابن رشد و ابن طفیل و شیخ اشراق و خواجه نصیرالدین طوسی و میرداماد و صدرالمتألهین و.... یک دستگاه صرفا یونانی یا اسکندرانی یا فلسفه قدیمی دیگر نیست؛ زیرا این فلسفه ها به صورت موجود، دستگاههایی است پرورده و تنقیح یافته و تکمیل شده در دامن فرهنگ و تمدن اسلامی، و اشباع شده از تفکرات مسلمانان، گو اینکه مقدار عمده ای از عناصر خود را از جاهای دیگر گرفته باشد. همیشه مکاتب و دستگاههای فکری چنـینند که پس از اخذ مقداری از مواریث، نظام نوینی عرضه می کنند. دستگاههای فلسفی متأخر غرب نیز چنین است. بنابراین، سخن مولفان درباره فارابی (ص 447) و ابن رشد (ص 654)، درباره همه فلاسفه بزرگ اسلام صادق است. و آنچه اکنون می گویم به این معنی نیست که حقایق معارف قرآنی همینهاست، چنانکه واضح است. پس همواره اصالت اسلامی و قداست موضعگیری متفکرانی قرآنی، چون شیخ مجتبی قزوینی خراسانی، محفوظ است و مقدس.

منـابـع

محمدرضا حکیمی- عقل سرخ- صفحه 339-345

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها