عبادات امام سجاد علیه السلام
فارسی 1930 نمایش |خاندان پیغمبر به پیروی از سید و مهمتر خود در عبادت پروردگار إهتمامی خاص داشتند.
قرآن به پیغمبر اسلام امر کرد که پاسی از شب را به نماز بگذراند تا آنکه خدا او را به مقامی محمود برساند و او چنان درکار عبادت اهتمام ورزید که قرآن به دلداریش آمد. «ما أنزلنا علیک القرآن لتشقی؛ قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى.» (طه/ 2) پس از او و امامان دین سیرت جد خود را زنده نگاه داشتند و در میان آنان گذشته و از علی بن ابیطالب و علی بن الحسین (ع) در کثرت عبادت امتیازی خاص یافته است، چنانکه از لقب های او سید العابدین، سید الساجدین و ذو الثفنات است. او بیشتر شب های عمر خود را به نماز و طاعت خدا گذرانیده. ابن شهر آشوب به اسناد خود از طاووس فقیه آرد:
او را دیدیم از شامگاه تا سحر طواف و عبادت کرد. چون اطراف خود را خالی دید به آسمان نگریست و گفت «خدایا ستاره های آسمانت فرو رفتند و دیده های آفریدگانت خفتند. درهای تو به روی خواهندگان باز است! نزد تو آمدم تا مرا بیامرزی و بر من رحمت کنی! و در عرصات قیامت روی جدم محمد (ص) را به من بنمایانی!» سپس گریست و گفت «به عزت و جلالت سوگند با معصیت خود قصد نافرمانی تو را نداشتم و درباره تو در تردید و به کیفر تو جاهل نبودم. و عقوبت تو را نمی خواستم. اما نفس من مرا گمراه کرد و پرده ای که بر گناه من کشیدی مرا بر آن یاری داد. اکنون چه کسی مرا از عذاب تو می رهاند؟ و اگر رشته پیوند خود را با من ببری به رشته چه کسی دست زنم؟ چه فردای زشتی در پیش دارم که باید پیش روی تو بایستم!
روزی که به سبک باران می گویند بگذرید و به سنگین باران می گویند فرود آئید، آیا با سبکباران خواهم گذشت؟ یا با سنگین باران فرود خواهم آمد؟ وای بر من هر چه عمرم درازتر می شود گناهانم بیشتر میگردد و توبه نمی کنم آیا هنگام آن نرسیده است که از روزگارم شرم کنم.»
سپس گریست و گفت:
أتـــحرقــــنی بالنــــاریارغایه المنی *** فأئن رجـــائی ثم أین محــبـــتی
أتــــیت بأعــــمال قـــباح ردیئـــــه *** و ما فی الوری خلق جنی کجنایتی
«ای نهایت آرزوی من آیا مرا به آتش می سوزانی؟ پس امید من چه؟ و محبت من کجاست؟ چه کارهای زشت و ناپسندی کردم. هیچکس از آفریدگان جنایتی چون من نکرده است.»
پس گریست و گفت: «پاک خدایا تو را نافرمانی می کنند، چنانکه گویی تو را نمی بینند. و تو بردباری می کنی چنانکه گوئی تو را نافرمانی نکرده اند. با بندگانت چنان نکوئی می کنی که گوئی با آنان نیازمندی و تو ای سید من از آنان بی نیازی.» سپس به مسجد رفت.
من نزد او رفتم سرش را بر زانوی خود نهادم و چندان گریستم که اشکم بر گونه هایش روان شد. برخاست و نشست و گفت کیست که مرا از یاد پروردگار بازمی دارد؟
«من طاووس هستم ای فرزند رسول خدا این جزع و فزع چیست؟ بر ما است که چنین زاری کنیم لیکن به جای عبادت، جنایت و نافرمانی پیشه می سازیم. پدرت حسین بن علی است! مادرت فاطمه زهرا است! جدت رسول خداست!» به من نگریست و گفت:
«طاوس! هیهات هیهات. از پدر و مادرم مگو! خدا بهشت را برای فرمانبرداران و نیکوکاران آفریده اگر چه بنده حبشی باشد. و آتش را برای کسی که او را نافرمانی کند آفریده هر چه سید قریشی باشد.
مگر کلام خدا را نشنیده ای که «فإذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لایتسائلون؛ گاهی که در صور دمیده شود، میان آنان پیوندی نباشد و یکدیگر را نپرسند.» (مومنون/ 101)
به خدا فردا جز عمل صالح چیزی تو را سود ندارد.»
مفید از عبدالله بن محمد قرشی روایت کند:
چون علی بن الحسین وضو می گرفت رنگش زرد می شد. بدو می گفتند «تو را چه می شود؟» می گفت:
«می دانید می خواهم پیش چه کسی برپا بایستم؟»
نافله هایی را که در روز او فوت شده بود در شب قضا می کرد و می فرمود:
«فرزندانم! این نماز بر شما واجب نیست ولی دوست دارم شما بر کار خیر عادت کنید و آن را ادامه دهید.»
زهری می گفت: «در روز قیامت ندا می دهند سید عابدان زمان خود برخیزد. در آن وقت علی بن الحسین خواهد برخاست.»
مردی به سعید بن مسیب گفت: «باورع تر از فلان ندیدم!»
- «علی بن الحسین را دیدی؟»
- «نه؟»
- «اگر دیده بودی می گفتی باورع تر از او ندیدم.»
هرگاه نام او برده می شد می گریست و می گفت زین العابدین و می گفت، سید عابدان علی بن الحسین است.
روزی در سجده بود، آتش در خانه اش افتاد. بدو گفتند «یابن رسول الله آتش! آتش!» و او همچنان در سجده بود تا آتش خاموش شد. بدو گفتند:
- «چه چیز تو را از آتش به خود مشغول کرد؟»
- «آتش آخرت!»
روزی طفلی از او در چاه افتاد و او در نماز بود، چون از نماز فارغ شد گفت: «من متوجه نشدم، چه با پروردگاری بزرگ به مناجات مشغول بودم.»
و یعقوبی نویسد مشهور آنست که از امام باقر پرسیدند، چرا پدرت فرزندان بسیار نداشت.
«تعجب می کنم که من چگونه متولد شدم. پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند.»
خادمه او گوید «نه شب برای او رخت خوابی گستردم و نه در روز برای او سفره ای نهادم.»
مفید از طاووس آرد که:
شب داخل حجر اسماعیل شدم. علی بن الحسین نیز به حجر آمد و به نماز ایستاد. چون به سجده رفت با خود گفتم مردی صالح از بهترین اهل بیت است. بشنوم چه می گوید. و شنیدم که در سجده می گفت: «بنده تو در آستانه تو است. مستمند تو در آستانه تو است. گدای تو در آستانه تو است. خواهنده از تو در آستانه تو است.»
طاووس گوید «این دعا را در هیچ اندوهی نخواندم مگر آنکه برطرف شد.»
اصمعی گوید: «شبی گرد خانه کعبه می گشتم. جوانی نیکو صورت را دیدم که بر پرده کعبه چسبیده بود و می گفت:
خدایا. دیده ها خفته و ستاره ها به فراز آمده است. تو پادشاه زنده و قیومی!
پادشاهان درهای خود را بسته و نگهبانان بر درها گمارده اند و درهای تو بروی خواهندگان گشوده است. آمده ام تا بر من بدیده رحمت بنگری که تو «أرحم ارحمین» هستی!» سپس گفت:
یـــا من یجیب دعا المضطرفی الظلم *** یا کاشف الظر و البلوی مع السقم
قــد نــــام و فــدک حول البیت قاطبه *** و أ نت وحدک یا قـــیوم لم تنم
أدعوک رب دعــــاء قد أمــــرت بــه *** فارحم بکائی بحق البیت و الحرم
إن کان عـــفوک لایرجـــوه ذوسرف *** فمن یجود علی العاصین بالــنعم
«1- ای که می پذیری درماندگان را که در تاریکی دعا می کنند ای زداینده سختی و بیماری و گزند.
2- مهمانان تو همگی گرد خانه تو خوابیده اند و تو نمی خوابی ای یکتای بی مانند
3- تو را می خوانم چنانکه فرموده ای ای پروردگار به حق خانه و حرم بر گریه من رحمت آر
4- اگر امید غرقه در گناه، از بخشش تو برخیزد چه کس بر گناهکاران باران رحمت ریزد؟»
(مناقب ج4 ص150)
روزی فرزندش ابوجعفر نزد او رفت. پدر را دید که از شب زنده داری بسیار برنگ زرد درآمده، و دیدگانش از گریه فراوان چرک کرده و پیشانی او پینه بسته. بینی وی از سجده خراشیده و پاهایش از ایستادن بسیار ورم کرده. چون پدر را بدین حال دید نتوانست گریه خود را نگاه دارد. پدر بدو نگریست و گفت:
- «فرزندم آن صحیفه ها را که اعمال علی بن ابی طالب در آن ثبت شده به من بده!» اوراق را بدو دادم لختی بدان نگریست و با گرفتگی خاطر گفت:
- «چه کسی عبادت علی بن ابی طالب را دارد.»
روزی جابر به دیدن او رفت و گفت:
«فرزند رسول خدا. نمی دانی خدا بهشت را برای شما و دوستان شما و دوزخ را برای دشمنان شما آفریده است؟ این چه رنجی است که بر خود هموار می کنی؟ و خود را اینچنین به سختی می افکنی؟» امام پاسخ داد: «ای یار رسول خدا نمی دانی که پروردگار گناهان رسول خدا را بخشید با اینهمه او کوشش خود را در عبادت از دست نداد و چندان خدا را عبادت کرد که ساقهای او ورم آورد. گفتند تو چنین می کنی و خدا گناهان پیشین و واپسین تو را بخشیده است فرمود: آیا بنده سپاسگزاری نباشم؟»
جابر چون دید نمی تواند با چنین سخنان علی بن الحسین را از رنج عبادت باز دارد گفت:
«فرزند پیغمبر خود را هلاک مکن! تو از خاندانی هستی که مردم بدانها بلا را از خود دور سازند و از خدا رحمت می طلبند!»
- «من به راه پدرانم می روم.»
علی بن عیسی اربلی از یوسف بن اسباط و او از پدرش روایت کند که:
به مسجد کوفه در آمدم. جوانی با پروردگار خود مناجات می کرد و در سجده می گفت که:
«چهره من خاک آلوده آفریدگارم را سجده می کند، و سزاوارست که چنین کند.» نزد او رفتم علی بن الحسین (ع) بود. چون سپیده بامداد دمید و نزد او رفتم و گفتم «فرزند رسول خدا! خودت را عذاب می دهی و خداوند چنین به تو بخشیده است؟»
گریست و گفت از اسامه بن زید از رسول خدا روایت کنند که روز رستاخیز همه دیده ها گریانست مگر چهار دیده: دیده ای که از ترس خدا بگرید. دیده ای که در راه خدا کور شود. دیده ای که بدانچه خدا حرام کرده ننگریسته باشد. دیده ای که شب را بیدار و در سجده باشد. خدا بدین دیدگان بر فرشتگان مباهات می کند و می گوید:
«به بنده من بنگرید. روح او نزد من و تن او در طاعت من است. از خوابگاه برخاسته از بیم عذاب من مرا می خواند و طمع در رحمت من دارد.»
منـابـع
سیدجعفر شهیدی- زندگانی علی ابن الحسین علیه السلام- صفحه 139-144
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها