دلاوری سوده همدانی در برابر معاویه
فارسی 5880 نمایش |یکی از سفاکان و خونریزان حکومت اموی، بسر بن ارصاه بود (م: 86 ق). او از یاران مشهور معاویه بن ابی سفیان بود. معاویه در سال 39 هجری (یکسال به شهادت علی (ع)) او را به حجاز فرستاد. بسر در آنجا قتل و ستم بسیار کرد، و به امر معاویه بسیاری از دوستان و یاران علی (ع) را کشت و به شام بازگشت. این سفاک شقی سپس والی بصره شد. در آنجا به ستم خود به مردم ادامه داد. یکی از کسانی که از بسر ستم بسیار دید، سوده همدانی بود.
از قبیله بنی همدان، و دختر عماره همدانی بود. همدان (بر وزن «مردان»)، قبیله ای از مردم جنوب جزیرة العرب بودند، که شیوخ آن در برابر سلاطین آن منطقه ایستادگی می کردند.. این قبیله از نخستین اعرابی بودند که مسلمان شدند و پیامبر اکرم (ص) را یاری کردند. در خلافت علی (ع) نیز سخت به یاری او کوشیدند، تا جایی که علی (ع) را، «نیزه و سپر» خود لقب داده بودند. قبیله همدان اکنون جزو قبایل اصلی یمن به شمار می روند.
سوده بانویی بزرگوار، شجاع، سخنور، شیر دل، درست اعتقاد، بزرگ نفس، و گستاخ در برابر ستمگران و جباران بود. او در درگیریهای نظامی بر حق، وادار کننده سربازان عدالت به دلاوری و اظهار شجاعت و پایوری بود. او از شیعیان و ارادتمندان امام علی (ع)، و در عقیده خویش بس استوار بود. با مطالعه و تأمل در احوال او می نگریم که وی یکی از افتخارات تاریخ زنان جهان است، و یکی از اسوه های استواری در راه حق و عقیده و ایمان.
سوده در جنگ «صفین» نیز حضور داشت، و در آنجا یاران علی (ع)، از جمله افراد قبیله خود را، به دلاوری و پایداری در کارزار در برابر سپاه معاویه ترغیب می کرد.
هنگامی، پس از شهادت امام علی بن ابیطالب (ع)، برای شکایت از ستمها و خونریزیهای بسر بن ارطاه، به دمشق بی هیچ ترس و دلهره به نزد معاویه رفت، و در این هنگام معاویه و ایادی سفاکش قدرت مسلط بر جامعه اسلامی بودند! معاویه از سوده و اقداماتش در جنگ صفین یاد و شکایت کرد. و در این باره میان وی و معاویه سخنانی رد و بدل شد.
سپس سوده به سختی از جنایات بسر سخن گفت، معاویه را بر منصب دادن به چنین کسی نکوهید، گفت: «او به پشتیـبانی تو این همه بر مردم ستم می کند، و خون و مال خلق خدا را بر خود حلال می داند. ما از خود عزت و شوکتی داریم، و بنابر ملاحظاتی دست نگاه داشته ایم وگرنه می توانیم او را سر جایش بنشانیم.»
معاویه گفـت: «ای سوده! مرا تهدید می کنی، فکر می کنم به وضعی سخت به نزد او بازت گردانم، تا تو را به سزایت برساند.»
سوده لحظاتی سر به زیر انداخت و گریست، آنگاه این دو بیت را خواند:
صلی الا له علی جسم تضمنه *** قبر، فأصبح فیه العدل مدفونا
قد حالف الحق لایبغی به بدلا *** فصار بالحق و الایمان مقرونا
درود خدا بر پیکری که اکنون در درون قبر خفته است، قبری که در آن، «عدالت» دفن شده است.
او هم پیمان حق بود، و هیچ چیز را به جای اجرای حق نمی پذیرفت، او تجسم «حق» و «ایمان» بود.
معاویه پرسید: «این کسی که گفتی کیست؟»
سوده گفت: «علی بن ابیطالب!»
معاویه گفت: «او در حق تو چه کرد، که اینگونه به او ارادت می ورزی؟»
سوده گفت: «هنگامی برای شکایت از مردی از والیان او نزد علی آمدم، نماز می خواند، چون چشمش به من افتاد، نمازش را تمام کرد، و با مهربانی و محبت توجه از من پرسید: «کاری داری؟» داستان شکایت خود را از آن والی گفتم. علی گریه کرد، و گفت: خدایا تو خود شاهدی که من به این افراد حکومتی نمی گویم که به مردم ظلم کنید، و حق آنان را (که خدا معین کرده است) ندهید. آنگاه قطعه ای پوست (کاغذی که از پوست تهیه شده بود)، از زیر بغل خود در آورد، و در آن آیه ای از قرآن نوشت، درباره انصاف در خرید و فروش و رعایت حق ترازو و پیمانه، و ادای کمترین حقی از حقوق مردم.... و در آن نامه حکم عزل آن والی را نیز نوشت، و نامه را به من داد، تا ببرم و آن والی عزل گردد.»
سخن سوده که به اینجا رسید، معاویه گفت: «لقد لمظکم ابن أبی طالب، الجرأه علی السطان فبطیئا ما تفطمون؛ این جرئت (بی پروائی و نترسی) در برابر قدرت را، علی بن ابیطالب به شماها تزریق کرده است. اما روزی می رسد که نگذارند شما در برابر مقامات قدرت اینگونه رک و با جسارت سخن بگویید.»
معاویه آنگاه دستور داد که به همه شکایات او رسیدگی شود.
منـابـع
محمدرضا حکیمی- نان و کتاب- صفحه 210-213
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها