مبارزه با ترس در عروة الوثقی

فارسی 3102 نمایش |

یکی از فصول جالب مقالات عروة الوثقی، سید جمال الدین اسدآبادی در زمینه اخلاق فردی اجتماعی، فصلی است در مبارزه با ترس و کوبیدن آن. این فصل با این دو آیه کریمه می آغازد: «اینما تکونوا یدرککم الموت، و لو کنتم فی بروج مشیدة»؛ «هرجا باشید مرگ شمایان را فرا خواهد گرفت، اگر چه در برجهایی به سر برید سر به فلک کشیده». (نساء / 78) «قل ان الموت الذی قفرون منه فانه ملاقیکم...»؛ «ای پیامبر! به مردمان بگو، این مرگی که از آن می گریزید (خود را به خیال خود از آن حفظ می کنید)، با شما دیدار خواهد کرد»(جمعه/ 8).
با ذکر این دو آیه قرآنی اشاره می کنید که بنیاد اصلی جبن و ترس، مسئله مرگ است و ترس از مرگ و گریختن از آن، و مرگ مسئله ای است حتمی و ناگریز. شروع این مقاله با این آیات یاد آور مضمون این بیت است:
و ان کانت الابدان للموت انشئت *** فقتل امرء فی الله بالسیف افضل
اگر بدنها برای این آفریده شده اند که روزی بمیرند و خاک شوند (یعنی اگر آخر زندگی، مردن و خاک شدن است)، پس کشته شدن در راه خدا و دین و نوامیس عدالت، افضل است و بهتر.
در اینجا خلاصه ای از مقاله «الجبن» عروة الوثقی را، با ترجمه ای آزاد از نظر خوانندگان می گذرانیم. هم دیده شده است و هم در کتاب ها نوشته اند که برخی از افراد انسان کارهایی سر زده است محیر العقول و دهشت آفرین. مردمان کم خرد این گونه کارها را، با اینکه در زمان پیامبران اتفاق نیفتاده و به دست آنان جاری نگشته است، معجزه می پندارند و خارق عادت می شمارند. مردمان غافل آنها را به ستاره و بخت و شانس منسوب می دارند. گوته نگران چنین اقدامات و اعمال را امری تصادفی و اتفاقی به حساب می آورند. این ظن ها و گمان ها همه به این دلیل است که اینگونه مردم، از درک اسباب امور و علل مسائل ناتوانند. اما حکمیان و خردمندان و راه شناسان می دانند که خدای حکیم خبیر، برای هر چیزی سببی قرار داده است و هر نتیجه ای را بر مقدمه و عملی متوقف کرده است. و از میان همه کائنات انسان را به موهبت عقل و قدرت روح ویژه ساخته است. با این ویژگی است که انسان می تواند مظهر عجایب گردد و کارهای فوق العاده به وقوع رساند و همین قدرت عقلی و تشخیص، و قدرت عملی و تنفیذ است که ملاک تکلیف شرعی است و به خاطر همین تشخیص و توانایی است که انسان مکلف است و باید تکالیفی را انجام دهد و بر انجام دادن کار خوب ستایش شود و پاداش یابد و بر انجام دادن کار بد نکوهش گردد و کیفر ببیند. هنگامی که انسان با این منطق صحیح بنگرد، می بیند که در انسانها همه، قوای مشابهی وجود دارد، و خداوند استعداد کمال را به همه داده است و در فطرت هرکس نهاده است. و از اینجاست که هر فردی می خواهد صاحب افتخارات باشد و کارهای بزرگ بکند. فضل خداوند نیز هیچ کس را محروم نمی دارد و هیچ کوشنده راستینی را بی نصیب نمی گذارد. بنابراین علت چیست که توده های انسانی به پستی ها تن در می دهند و از رسیدن به عظمت ها و آزادگی ها دست می کشند. همان عظمت ها و آزادگی ها که هم عنایت خداوندی راه رسیدن به آنها را باز ساخته است و هم کشش فطری انسان به سوی آنهاست، به ویژه مردم که مؤمنند به عدالت خدا وعده و وعید خداوند، یعنی معتقدند که کارهای بد و خطا گناه دارد، و هم باور دارند که روز «بازبینی بزرگ» اعمال می آید و هر کس به پاداش هر چه کرده است می رسد، و هر انسانی که ذرة المثقالی کار خیر یا ذرة المثقالی کار شر کرده باشد جزای آن را خواهد دید. اینگونه مؤمنان چگونه دست از کار می کشند و تن به یأس می سپارند با جان مرده زندگی می کنند؟ چرا انسانها از پای می نشینند و در لغزشگاه ها فرو می افتند؟ هنگامی که نیک بیندیشیم و بخواهیم علت هر چیز را پیدا کنیم، می فهمیم که از چیست که مردمان، چه مؤمن و چه غیر مؤمن، تن به پستی می دهند و دست روی دست می گذارند. علت اینها همه ترس است و ترس.
ترس است که پایه های استقلال کشورها را سست می کند. ترس است که روابط ملت ها را مختل می سازد. ترس است که در خیر و برکت را به روی جویندگان می بندد. ترس است که درفش های هدایت را از نظر دور می دارد. ترس است که نفوس بشری را به پذیرفتن خواری وا می دارد. ترس است که مردمان را به قبول مسکنت می کشاند. ترس است که تحمل یوغ بردگی را بر گردن مردم آسان جلوه می دهد. ترس است که نفس انسانی را برای قبول اهانت زیر نام صبر و شکیبایی و قبول خواری، زیر نام زیرکی و عاقل مآبی، آماده می سازد. ترس است که پشت مردان را برای حمل بارهایی خم می کند سنگین تر از آنچه می پندارند در اثر شجاعت و اقدام پیش خواهد آمد. ترس است که جامه ننگ بر تن انسان می پوشد، ننگی که صاحبان روح های پاک و همت های بلند کشته شدن را بر قبول چنان ننگی ترجیح می دهند. آری انسان جبان و ترسو سختی ذلت ها را آسان می انگارد و زندگی مسکنت بار را با رفاه و امینت می شمارد. کسی که خود را حقیر سازد قبول حقارت برای او آسان است مانند مرده که از وارد شدن هیچ جراحتی احساس درد نمی کند. بالاتر از این انسان جبان، لحظه به لحظه طعم مرگ را می چشد، با این همه راضی است...
ترس چیست؟ واماندگیی در نفس انسان که او را از مقاومت در برابر هر امر ناخوشایندی باز می دارد. ترس یک بیماری روحی و روانی است، که نیروی حفظ وجود را که خدا آن نیرو را رکنی از ارکان حیات طبیعی قرار داده است، از بین می برد. این بیماری روانی علت های چندی دارد که اگر در ماهیت هر یک از این علت ها ژرف بنگریم می بینیم که همه به یک چیز باز می گردد. و آن ترس از مرگ است. مرگی که سرنوشت هر زنده ای است و سرانجام هر ذی روحی. مرگ وقتی معین و ساعتی معلوم ندارد. انسان از لحظه تولد تا آخرین روز های یک عمر طولانی همواره در معرض رسیدن مرگ است. و جز خدای که اجل ها را مقدر فرموده است هیچکس از زمان و مکان مرگ خویش آگاه نیست. با این همه ترس از مرگ به جایی می رسد که به صورت بیماریی کشنده در می آید. و این بدان علت است که انسان از سرنوشت حتمی خویش غفلت می کند، و فراموش می کند که خداوند خیر دنیا و سعادت آخرت را برای او تهیه دیده است که اگر انسان نیروها و قوای خداداد را در راه خود به مصرف رساند و از هدررفتن و منحرف شدن آن قوا جلوگیری کند. آری، انسان از نفس خود و امکانات و قدرتهای آن غفلت می کند. به علت این غفلت آنچه را خداوند سبب بقای زندگی و حیات و ارزش ها قرار داده است، یعنی شجاعت و دلاوری و اقدام و درگیری سبب نیستی و هلاک شدن می انگارد. مرد جاهل می پندارد که در هر گام او مرگ ایستاده است و در هر قدم او خطری ایستاده است و در هر قدم او خطری او را تهدید می کند؟
با اینکه یک نگاه به آثار انسانی و آرمان ها تحقق یافته ی بلند همتان و مشکلات رام شده ی بزرگمردان، بسنده است تا دمی را از این خواب غفلت بیدار کند و به او بفهماند که این ترس ها و هراس ها همه و همه وهم است و خیال، و بانگ حیوانات موهوم است و وسوسه ابلیس، اینهاست که آدمی را اسیر خود ساخته است و از راه خدا بازداشته و از رسیدن به هر امر خیری محروم کرده است. ترس دام شیطان است. شیطان با این دام بندگان خدا را سید می کند و از راه خدا باز می دارد. ترس علت هر صفت رذیله است و منشأ هر خصلت مذموم. ترس پراکنده کننده اجتماعات است و برنده دوستی ها و روابط، و هزیمت دهنده لشگرها و نگون ساز درفش ها. ترس خائنان را وا می دارد تا در جنگ های میهنی خیانت کنند. ترس پستان را وا می دارد تا رشوه بگیرند. چون بیم از فقر باعث این کار می شود. و این بیم در حقیقت از ترس از مرگ سرچشمه می گیرد. دیگر صفت زشت نیز همچنین است...
آری ترس عار است و ننگ برای هر انسان سالم فطرت، بویژه برای مردمی که به خدا و پیامبران و روز پاداش ایمان داردند، و امید دارند که به پاداش اعمال نیک خویش برسند بنابراین می سزد که فرزندان امت اسلام به مقتضای اصول اعتقادی و دینی خویش، دورترین مردم جهان باشند از صفت رذیله «جبن». زیرا که مؤمن جز رضای خدا آرمانی ندارد و ترس و دل نداشتن بزرگترین مانع است از ادای تکالیفی که خدا را راضی و خشنود می کند. کسانی که قرآن می خوانند می دانند که خداوند در قرآن دوست داشتن مرگ را علامت ایمان قرار داده ... اقدام در راه خدا و دادن مال و جان در راه بر پاداشتن حق و عدالت، نشانه مردم مؤمن است. کتاب خدا، قرآن به همین بسنده نکرده است که هم مؤمن و هم منافق انجام می دهند. و تنها دلیل منحصر ایمان داشتن را دادن جان دانسته است در راه اعلای کلمه ی حق و در راه استقرار عدل. بلکه قرآن کریم، آمادگی تا پای بذل جان را در راه پایدار ماندن حق و دین و عدالت، یگانه رکن ثبوت ایمان شمرده است، رکنی که چون نباشد، هیچ امر دیگری قابل اعتنا نیست. این است که نباید هیچ کس فکر کند که «دین اسلام» و «ترس» در یک دل جمع توانند شد. چگونه چنین چیزی ممکن است با اینکه هر پاره ای از این دین، پرده ای است از شجاعت و دلاوری و تصویری است از اقدام و درگیری. ستون و تکیه گاه دین اسلام اخلاص برای خدا (سراپا برای خدا بودن)، است، و دست شستن از هر چه جز خداست، برای خدا.
مؤمن کسی است که یقین داشته باشد که اجل به دست خداست. و خدا هر گونه و هر آن که بخواهد اجل آدمی می رسد. پس کندی در ادای وظایف و واجبات اجتماعی عمر کسی را زیاد نمی کند، و شجاعت و درگیری یک دقیقه از عمر کم نمی سازد. مؤمن کسی است که یکی از دو نیکوترین (احدی الحسنیین)، را از دست نمی دهد: یا زندگانی با سیادت و عزت را، یا مرگ سعادتمندانه در راه خدا را، تا روحش به اعلی علیین صعود کند و با کروبیان و فرشتگان محشور و همنشین گردد.
کسی که تصور کند، چه عالم و چه غیر عالم، که می تواند جمع کند میان ترس و ایمان داشتن به آنچه محمد (ص) آورده است، یعنی این دو را، ترس و ایمان به اسلام، را با هم داشته باشد خودش را گول زده است و عقل خود را فریب داده است. این چنین کس بازیچه هوس خود شده است. او کجا و ایمان کجا؟ آیات قرآن همه گواهند که آدم جبان ترسو، در دعوی ایمان داری کاذب است.
از اینجاست که ما امیدواریم که وارثان پیامبران، یعنی عالمان و طلاب علوم دینی، حق را آشکارا بگویند، و آیات خدا را به یاد مردم و جامعه بیاورند. به مردم بگویند که در این آیات، تا چه اندازه امر به اقدام شده استبرای اعلای کلمه حق و نهی شده است از کندی و نشستن و ترک ادای وظیفه ی واجب خدایی. این است که ما تصور می کنیم اگر علما، برای انجام دادن این فریضه، امر به این معروف (دلاوری و اقدام) و نهی از این منکر (ترس و بی شهامتی)، برای مدتی اندک، به پا خیزند، و مردم را با روشن کردن معانی قرآن کریم موعظه کنند و این معانی را در جان مؤمنان زنده سازند، اثری و نتیجه ای از این کار در میان امت خواهیم دید که افتخارات آن تا ابد بماند و شاهد روزی خواهیم بود که در جهان شکوه امت اسلام، یعنی شکوه ی بزرگ خدایی، به آنان باز گردد. جامعه مؤمن به دلیل این میراث (میراث دلاوری و اقدام)، که از پیشینیان خود برده است، و به علت عقاید ایمانی که در دل دارد، با اندک یادآوریی و کوتاه تذکاری به خود می آید، آنگاه چونان شیران به پا می خیزد، آنچه را از دست داده است باز می گیرد، آنچه را دارد حفظ می کند و به مقام قرب و رضای خدا می رسد.

منـابـع

محمدرضا حکیمی- بیدارگران اقالیم قبله- صفحه 60-53

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها