موالی و قیام آنان از عوامل سقوط امویان

فارسی 3225 نمایش |

هنگامی که سپاهیان مسلمان به ایران درآمدند و شهرهای این کشور را یکی پس از دیگری گشودند، گروه بسیاری را به اسیری گرفتند. این اسیران برابر آیین رزمی میان سپاهیان فاتح قسمت شدند و هر یک، یا چند تن از آنان به خاندانی رسید. اینان یک دسته از کسانی هستند که نام مولی بر آنان نهاده شد. دسته دیگر از موالی کسانی بودند که مسلمانی را می پذیرفتند و در پناه کسی یا قبیله ای در می آمدند تا آن شخص یا آن قبیله به هنگام دشواری از آن حمایت کند. اما در عصر امویان معنی مولی دگرگون شد و حالت پستی نژاد غیر عرب را از عرب به خود گرفت، در آن دوره مولی به کسی گفته می شد که مسلمان غیر عرب باشد.
با آن که دین اسلام هر مسلمانی را با مسلمان دیگر برابر می داند و بر کسی بر دیگری جز در پارسایی (آن هم نزد خدا) مزیتی قائل نیست و سنت رسول در حدیث های متعدد بر این مطلب تأکید کرده است، در حکومت امویان موالی حالت نژادی پست را به خود گرفتند. نه تنها آنان را از عرب پست تر می شمردند، بلکه بر آن ها ستم بسیار می رفت، تنها در خلافت عمر بن عبدالعزیز بود که اندکی به حالشان توجه شد. درباره نابرابری عرب با موالی و تحقیر آنان از جانب عرب، داستان ها آمده است. از جمله آن که اگر عرب با مولی در راه رفتن همراه می شد، عرب را سرزنش می کردند که چون مولی هم شأن تو نیست، نباید با او همراه باشی. مولی حق نداشت زن از عرب بگیرد. در کوفه مسجد موالی از مسجد عرب جدا بود و داستان هایی از این دست که اگر در برخی مبالغت رفته باشد بیشترین راست می نماید.
در یکی از این داستان ها آمده است: عرب آن چنان خود را از مولی برتر می دید که هنگام کشته شدن نمی خواست خون او با خون مولی آمیخته گردد. بدین حکایت که جاحظ نوشته است و به طنز نزدیک تر می نماید تا به حقیقت، بنگرید:
ابوبکر شیبانی گوید: «من و عموزاده ام اسیر تغلبیان شدیم و گروهی از موالی هم با ما بودند. آنان گردن پسرعموهایم و موالی را بریدند، به خدا سوگند خون عرب جداگانه می رفت و به خون موالی نمی آمیخت چندان که زمین میان آن دو خون جدایی می افکند.» موالی، خاصه ایرانیان این ستم ها و تحقیرها را می دیدند اما کاری از دستشان ساخته نبود و در نهایت به دنبال فرصت بودند. مردمی که با شوق فراوان مسلمانی را پذیرفتند و راه را برای عرب هموار کردند تا از عدالت اسلامی برخوردار باشند، اگر از این تحقیرها ناخشنود شوند و در پی نمایاندن ارزش خویش باشند طبیعی خواهد بود.
در آغاز درآمدن عرب به ایران، شمار موالی اندک بود، لیکن با پیشرفت اسلام در شهرها شمارشان بیشتر شد و در دوره امویان طبقه بزرگی را پدید آوردند. و چون در نظر بگیریم که اکثریت قابل توجه این طبقه از نظر فکر و استعدادهای هنری درجه ای بالاتر از کسانی داشتند که بر آنان حکومت می کردند، و یا در ولاء آنان بودند، علت مهم ناخشنودی آنان را خواهیم دریافت. چنان که نوشته شد در دوره کوتاه حکومت عمربن عبدالعزیز (99-101 هـ ق) اندک آسایشی برای موالی پدید آمد، اما پس از مرگ وی از یک سو فساد دستگاه حکومت امری افزونی یافت و از سوی دیگر حاکمان آنان که خود را از مؤاخذت خلیفه ایمن می دیدند به تاراج مال های مردم روی آوردند. بر این اساس، ایرانیان نخستین مردمی بودند که کوشیدند خود را از ستم امویان برهانند و اگر بتوانند حکومت را به خاندان رسول (ص) برگردانند.
باید در نظر داشت از آغاز درآمدن سپاهیان عرب به ایران تا سال هایی که در صدد تحلیل رویدادهای آن هستیم (آغاز سده دوم هجری) تقریبا دو یا سه نسل جای خود را به دیگری داده بود. مسلما این ناخرسندها دیگر در پی بازگرداندن حکومت ساسانی نبودند بلکه می خواستند کسی برخیزد و آنان را از ستم حاکمان اموی برهاند. برای همین بود که چون مختار با مروانیان درافتاد، گروهی بسیار از ایرانیان پیرامون او گرد آمدند.
اما این بدان معنی نیست که ایرانیان خواهان حکومتی ایرانی منهای اسلام بودند. آنان می خواستند حکومتی اسلامی بر اساس آنچه نخست با رغبت آن را پذیرفتند، تأسیس گردد. روشن تر این که آنان خواهان حکومت بر اساس عدالت اسلامی بودند.
ولی تنها موالی و غیر عرب از امویان ناخشنود نبودند، عرب ها نیز از حاکمان اموی دلی خوش نداشتند.
پس از مرگ معاویه، عبدالله پس زبیر خود را خلیفه مسلمانان خواند و تا آن جا پیش رفت که حجاز و عراق را به فرمان خود در آورد. در این حکومت خواهی، ضحاک پسر قیس که در روزگار معاویه و پسرش یزید کارها را در دست داشت از عبدالله پشتیبانی کرد و از مروان روی گرداند. چرا؟ چون عبدالله از تیره مضری بود، ضحاک نیز بدین خاندان تعلق داشت. و از مروان پسر حکم که از امویان بود روی برگرداند. چرا؟ چون او با یاری کلبیان به حکومت رسید. مروان با یاری کلبیان پیروز شد و این حادثه دشمنی میان این دو تیره را بیشتر کرد تا آن جا که که از آن پس بارها به جدال با یکدیگر برخاستند.
از دوره حکومت عبدالملک به بعد حاکمان بار دیگر جانب قیسیان را گرفتند. در نتیجه کلبیان یا عرب های جنوب شبه جزیره عربستان که برای گشودن شهرها به شرق ایران آمده و در آن جا ساکن شده بودند با خلیفه دشمن گردیدند. چون می دیدند پایه حکومت امویان را آنان نهادند و اکنون قیسیان از سود آن برخوردارند، سرانجام آنان هم در برانداختن امویان و روی کار آمدن عباسیان با ایرانیان همداستان گشتند.

منـابـع

سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 261-263

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها