عوامل قساوت قلب در انسان

فارسی 3501 نمایش |

قساوت دل، امر طبیعی نیست. راجع به خلقت نیست. بشری که به دنیا می آید قسی القلب متولد نمی شود. کسبی است. اگر دلش سخت می شود، کسب و کارش آن را قسی کرده است. لحظه به لحظه دل خودش را سخت تر می کند. خدا بشر را قسی القلب نیافریده بلکه به حسب وضع نخستینی، یک نوع آمادگی برای پذیرش حق دارد؛ چه رسد به این که قساوت داشته باشد. از اول هر مولودی بر فطرت آفریده می شود؛ یعنی استعداد پذیرش حق را دارند. حالا ببینیم چطور می شود که شخصی به مرور ایام و به تدریج قساوت پیدا می کند. بی بند و باری، موجب قساوت قلب است. برای رسیدن به شهوات و هوسرانیها که همراه با بی بند و باری باشد. چشم چرانی مثلا در این جهت، شبانه روز بدون پروا، زن و دختر هر کس، جوان چشم را رها کرده است. این بی بند و باری در هوسرانی چشم، با کمال بی اعتنایی، هر دفعه که نگاه شهوتی می کند، پرده ای روی دل می گذارد تا هزاران پرده روی دل می گیرد. این همان آدمی بود که سال قبل تا می گفتند یا الله! اشک چشمش جاری می شد، تا آیه ای از قرآن می شنید. تا بچه یتیمی را می دید تاب نمی آورد و ترحم می کرد. نمی توانست اشک یتیم را ببینید، اما حالا مال بچه یتیم را می خورد و باکی ندارد. این همان هوسرانیها و بی بند و باریهایش بود که قساوت برایش آورد. چشم چرانی، نتیجه اش همین است، همچنین است سایر گناهان.

حرامخواری و قساوت قلب
انسان، هوسش در شکمش است. از هیچ جنایتی به خاطر شکم باک ندارد. به قدری بی بند و بار است که تا خوراک لذیذی به شکمش برساند، دو روز که می گذرد، غلظت و سختی دلش بیشتر می شود. همتش این است که شکمش را از طعام لذیذ پر کند نمی گوییم حرام است، بخور؛ ولی حرام نخور، پر نخور، اسراف نکن. تو می خواهی شکم پرستی بکنی، هوسرانی بکنی، آن وقت در دلت ایمان جا بگیرد. دلت به قدری سخت می شود که اگر بچه یتیم را جلویت بکشند، دلت متأثر نمی شود. خلاصه، حرامخواری قساوت می آورد.

طول آمال و آرزوها و قساوت قلب
اما غیر از گناه از مکروهات و مباحات، چیزهایی که قساوت قلب می آورد و در روایات اهل بیت یادآوری شده، فهرست وار ذکر می نماییم:
از جمله چیزهایی که قساوت قلب می آورد، «طول آمال و آرزوهاست». آمال و آرزوهایت را زیاد نکن که دلت قساوت دار می گردد. آمال یعنی آرزو و میل و خواسته های نفس. آرزوهایی که تا بخواهید به آن برسید، مدت می خواهد. اگر نفس خواسته هایی پیدا کرد که زمان زیادی لازم دارد، موجب قساوت قلب می گردد.
در چنین دلی کی دیگر ایمان و خشوع برای حق می آید؟ هوشش جای دیگر است. ظاهری است، نه روی ایمان و خشوع برای پروردگار. طول آرزوها هلاکش کرده است.
«ألم یأن للذین ءامنوا أن تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق و لا یکونوا کالذین أوتوا الکتب من قبل فطال علیهم الأمد فقست قلوبهم و کــــثیر منهم فـاسقون؛ آيا براى كسانى كه ايمان آورده‏ اند هنگام آن نرسيده كه دلهايشان به ياد خدا و آن حقيقتى كه نازل شده نرم [و فروتن] گردد و مانند كسانى نباشند كه از پيش بدانها كتاب داده شد و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا كشيد و دلهايشان سخت گرديد و بسيارى از آنها فاسق بودند.» (حدید/ 16)
از جمله عوامل دیگر قساوت که در روایات اهل بیت علیهم السلام زیاد تأکید شده است، «پرخوری»، «پر خوابی» و «پر گویی» است که خواهی نخواهی، دل سخت می گردد و دیگر خشوعی در آن باقی نمی ماند. پرخوابی، پرخوری، پرگویی، این سه تا. هر پرخور و پرخوابی، مبغوض پروردگار عالم است. تو نگو من حلال می خورم. راست است ان شاءالله امید است لقمه ات حلال باشد. لکن همین زیاد خوردن و تجاوز از حد کردن، بلایی بر سرت می آورد که دلت را قساوت دار می کند. یک لقمه که زیادتر می خوری، به همان اندازه برای روحت زیان دارد. ضمنا هیچ کس نمی تواند بگوید خوراک شخص به طور کلی چقدر باید باشد. میزان ندارد. هر فردی میزانش نسبت به خودش هست تا وضع او چطور باشد. انسان جوان و پرکار، با آدمی که گوشه ای نشسته، فرق می کند. عمده چیزی که هست آن است که هر فردی باید بداند غرض از خوراک چیست. غرض از خوراک، بدن مایتحلل است؛ یعنی ساختمان بدن انسان، حرارت غریزه ای دارد و دم به دم تحلیل می رود پس باید به اجزای بدن خوراک برسد. آب برسد؛ یعنی مثل ماشین و بنزین، بنزین برای ماشین چطور است؟ راه که می رود بنزین کم می شود، اگر تمام شد لنگ می شود. خوراک هم همین طور است، حکم بنزین را دارد. باید آنچه از بدن تحلیل می رود، به جایش بیاید و تقویت شود. ضمنا پروردگار حکیم روی حکمت بالغه اش، ذایقه ای به بشر داده، چنانچه حکمتهایی به خوراکیها داده است تا به وسیله درک لذت، دنبال خوراکیها برود و بدن از بی خوراکی رنجور نشود. این لطف و فضل است. خوراک برای جلوگیری از ضعف و انحلال بدن است. بعضی گفته اند: لذت از حکمتهای خفیه الهیه است که اگر لذت طعم نبود، دنبال خوراکیها نمی رفت.

لزوم خوردن هنگام نیاز
اگر شخص عاقل باشد، نمی خورد مگر وقتی که لازم باشد. به مقدار لازم که به معده برسد مثل این که ماشین را وقتی بنزین می کنی که نیاز داشته باشد به مقداری که ظرفیت و احتیاج داشته باشد. کی به خوراک نیاز داری؟ وقتی که معده خالی باشد وگرنه اکل بر شبع ضرر دارد. معده ای که ساعتی قبل آن را پر کردی، اگر دو باره قبل از خالی شدنش بخوری، این قساوت آور است و بعضی از اقسام آن که ضرر مفرط دارد، حرام است. غلظتی می آورد که در آن حال، خشوعی در دل پیدا نخواهد شد، لذا امام صادق (ع) در حدیث عنوان می فرماید که: «معده را سه قسمت کن؛ ثلثی خوراکی، ثلثی آشامیدنی و ثلثی هم برای استراحتش بگذارد».
از چیزهایی که بر سر سفره ناشایست است، عجله کردن و سخت تند تند خوردن است، همچنین لقمه بزرگ گرفتن؛ چنانچه مستحب است شخص لقمه را کوچک بگیرد و در دهان معطل کند و بجود و سر سفره زیاد بنشیند، نه این که زیاد بخورد. خلاصه، خوراک خوردن انسان باید کمی و کیفی با خوراک خوردن حیوان فرق کند.

دستور علی (ع) پیرامون خوردن طعام
میزانی که اسدالله الغالب علی بن ابی طالب (ع) معین فرموده است این است که می فرماید: «کسی که چند چیز را برای من تعهد کند، من هم حفظ صحت او را تعهد می کنم (بیمه علی شرط دارد)، اول آن که: مشغول خوراک نشوی مگر وقتی که اشتها داشته باشی، یعنی اگر میل به غذا نداری، نخور. دوم آن که: تا هنوز اشتها داری از خوراک خوردن دست برداری» یک لقمه کمتر و راحت تر. اگر زیادتر خوردی، در هضم، اسباب زحمت می شود. از حیث بدن که به زحمت افتادی، از جهت روح نیز ناراحت خواهی بود. و از همه مهمتر قساوت قلب است. بدن خراب، دل هم خراب می گردد.
امام صادق (ع) می فرماید: «اگر در قبرستان بروید و از اهالی قبور بپرسید شما به چه بیماری مردید؟ بیشتر اهل قبور می گویند: بیماری تخمه (یعنی تداخل و هضم نشدن غذا به واسطه این که زیاد می خورد و تجاوز از حد می کند، معده ناراحت می شود. بدن خراب می شود و ترشه می کند)». غذا که در معده فاسد شد، دیگر نیرو نمی بخشد. هم برای بدن و هم برای روح و دل مضر است.

خوردن گوشت حیوانات و تأثیر روحی آن در انسان
گوشت زیاد هم خوردن قساوت می آورد. درست است که حلال است، ولی اثر وضعی دارد. گوشت هر حیوانی که زیاد خورده شود، صفات آن حیوان در شخص ظاهر می گردد. اگر کسی زیاد گوشت گوسفند خورد، کم کم شعورش کم می شود. لطافت و روحانیت و عاطفه انسانیت از او رخت برمی بندد. مرغ خوری زیاد، انسان را گیج می کند، و فهمش کم می گردد؛ مانند خود مرغ که فقط دانه ای می بیند حتی از بره هم کمتر است.

زیان پرخوابی
«پرخوابی» نیز از موجبات قساوت قلب است. عاقل باید غرض از خواب را بفهمد. خدا خواب را برای استراحت و تجدید قوای بشر قرار داده است. این انسانی که در حال بیداری، تمام سرگرم فعالیت بود، تمام کارخانه بدن مشغول بود و اگر به طور مداوم کار کند، فرسوده می گردد، باید استراحت و آرامش هم داشته باشد. چشم و گوش و دهان و لامسه آرام باشد. مشاعر مختصری کنند، بعد دوباره تر و تازه سرگرم فعالیت گردد.
غرض از خواب، رفع ملال و خستگی برای تجدید قواست؛ بنابراین، حدی دارد. کسی که امروز خیلی کار کرده، شب زیاد احتیاج به استراحت دارد اما دیگری چندان نیاز ندارد، دو ساعت استراحت او را کافی است. دیگری به سه ساعت احتیاج دارد تا مشغله روزش چه مقدار بوده است. اگر از مقدار لازم تجاوز کردی، نتیجه به عکس می گیری. کوفته و خسته می شوی. خواب زیاد، موجب کسالت است. انسان بدتر پژمرده می شود. می بیند پرخوابی سبب اوقات تلخی هم می شود. پرخوابی، غلظت و قساوت می آورد؛ بنابراین، از حیث مقدار که چند ساعت باید شخص بخوابد، میزان معینی ندارد و تابع وضع خودش هست تا خستگی بدنی اش چه مقدار باشد. به چه مقدار آرامش نیاز داشته باشد. وقتی هم که خواب رفت؛ برایش فرق نمی کند روی زمین خشک باشد یا در روی رختخواب پرقو؛ بنابراین از موجبات قساوت قلب، پرخوابی و زیاده از حد خوابیدن است؛ چه روز و چه شب.

ثروت اندوزی، مقدمه بی ایمانی
مورد دیگر از موجبات قساوت قلب، دنبال ثروث رفتن است که در قرآن مجید و روایات بیان شده است و وجدان نیز شاهد بزرگتر است. ثروت اندوزی و همت انسان دنیا، این است که یک میلیون، دو میلیون گردد. حد آخری هم ندارد که به آن حد که رسید بگوید بس است. به عین مثل جهنم. به جهنم گفته می شود: پر شدی؟ می گوید آیا باز هم هست؟ هنوز هم می خواهم. اگر کسی در رشته ثروت اندوزی و زیاد کردن مال باشد، در خطی افتاد که قساوت روی قساوت می آورد. روزی بر او نمی گذرد مگر این که پرده هایی به رویش می نشیند تا جایی که یک لحظه برای خدا دیگر دلش خاشع نمی شود بلکه کار به جایی می رسد که نماز و روزه اش هم سطحی می شود. صد فریاد از ثروتمندی که کار را به کفر و الحاد می کشاند. به قدری قلدر می گردد که ایمانش هم از بین می رود. هر چند نماز هم بخواند، از روی عادت است نه این که خودش را بنده و محتاج پروردگار بداند. چه بسیارند که نماز را نیز رها می کنند. هدف که مال شد، کارش همین است، مقدمه بی ایمانی است. از کلمات امیرالمؤمنین است که: «مال زیاد، دین را به باد فنا داده و اسباب غفلت و فراموشی دل را فراهم می سازد».

منـابـع

سید عبدالحسین دستغیب- ایمان- صفحه 210-211 و 212-213 و 219 و 225-229 و 231-232

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها