پاسخ به چند شبهه پیرامون مسأله معراج
فارسی 4410 نمایش | طریقه عقلا در اثبات هر موضوعی چنین بوده است، اول اثبات امکان آن، دوم دلیل وقوع آن. کسانی که در علم کلام و منطق اطلاعاتی دارند می دانند که اول باید امکان شیء را اثبات کنند؛ چون شیء ممتنع قطعا موجود نخواهد شد. پس از آن دلیل وقوع آن را بیان می کنند و اما مسأله معراج رسول اکرم (ص) که به نص قرآن از مسجدالحرام به مسجدالاقصی تشریف برده و بعد از مسجدالاقصی به آسمانها صعود فرمود تا به عرش، پس از آن نشان دادند به پیغمبر بهشت و جهنم و ملکوت آسمانها را و این سیر رسول الله تا نصف شب بود.
در مقام دلیل امکان آن گوییم: محال بر دو قسم است: محال عقلی و محال عادی؛ محال عقلی آن است که عقل به امتناع وقوع و تحقق آن در خارج حکم کند مانند اجتماع ضدین در زمان و مکان واحد. بدیهی است که عقل محال می بیند که سفیدی در محل واحد و زمان واحد با یکدیگر جمع شوند و محال عادی آن است که عقل موجود شدن آن را در خارج محال نمی بیند لکن به حسب جریان عادی محال است مثل این که عادتا شیئی که سبب خاص دارد، تحقق آن شیء از سبب دیگر یا بدون هیچ سببی عقل محال نمی داند بلکه می گوید ممکن است لکن خلاف جریان عادت است؛ مثلا گرسنگی باید با خوردن غذا دفع گردد ولی ممکن است برخلاف عادت بدون استعمال غذا دفع گردد، چنانچه حضرت موسی در مدت چهل روز که در مناجات با خداوند بود، هیچ غذا نخورد و همچنین برطرف شدن امراضی که عادتا باید با استعمال دوای مخصوص دفع شود بدون دوایی (و مخفی نماند که معجزات انبیا (ع) تماما خرق حکم عادت است نه خرق حکم عقل). نکته دیگری که باید تذکر داد این است که اقوا دلیل بر امکان شیء، موجود شدن یک فرد از آن شیء است؛ مثلا وقتی که دیدیم جسمی از سطح زمین به بالا حرکت نمود به واسطه باد، یا بخار، یا چیز دیگر یقین می کنیم که صعود جسم، محال عقلی نیست لکن مستند به سببی باید باشد که اگر بدون هیچ سببی باشد، خلاف عادت است و جزء معجزات محسوب می شود؛ چون اگر محال بود واقع نمی شد؛ مثلا سنگ را تا با دست نیندازی، بالا نمی رود. آهن به وسیله قوه بخار و برق بالا می رود. جسم سنگین مثل هواپیما صعود و بلندشدنش از زمین عقلا محال نیست، محتاج قوه ای است. غرض جسم سنگین بالا رفتنش و صعود نمودنش را به سمت بالا عقل محال نمی بیند چطور ممکن نیست و حال آن که این مرغها به وسیله بالشان بالا می روند ولی عادتا چیزی خود به خود بالا نمی رود. اگر حیوان است، بال و اگر جنس دیگری است، قوه قهریه لازم دارند؛ مثلا زور دست می خواهد. قوه شما به همراه سنگ است، بالا می رود تا قوه چه باشد، قوه که کمتر باشد، کمتر بالا می رود، وقتی قوه تمام شد، جسم برمی گردد. حال گوییم شما به قوه خود سنگی را به بالا می اندازی، بالا می رود، اما خدای عالم نمی تواند رسول خودش را به آسمان ببرد؟ خدای تعالی بدون اسباب ظاهری، پیغمبرش را به آسمانها برد و این برای رسول الله (ص) اعجاز بود.
موضوع دیگری را که بعضی ایراد کرده اند موضوع سرعت سیر است و اشکال گرفته اند که چطور رسول الله (ص) مسافت پنجاه هزار سال را در کمتر از یک شب طی کرد؟ این سوالات به علت بی اطلاعی از عالم خلقت است. بهترین جواب برای این سوالات موضوع سرعت سیر کره زمین است. کره زمین در هر ثانیه ای چهار فرسخ و کسری به دور خورشید می گردد و در دقیقه ای، چهار فرسخ به دور خود می چرخد. یا مثلا ستاره مشتری یک هزار و چهارصد برابر کره زمین است و با این بزرگی به قدری سریع است که در نفس کشیدنی، سه فرسخ راه را طی می کند، در هر ساعت، ده هزار فرسخ حرکت می کند و همچنین خورشید نیز که یک میلیون و سیصد هزار برابر کره زمین است، با سیارات خود در حرکت انتقالی، هر ثانیه چهارده میل سیر می کند. دیگر سرعت سیر اجسام لطیفه مانند باد است که بساط حضرت سلیمان را صبح از شام حرکت می داد و ظهر به استخر فارس می رسید و فرود می آورد (غدوها شهر و رواحها شهر) و حال آن که بساط سلیمان دو فرسخ طول و یک فرسخ عرض آن بود و ششصد هزار کرسی روی آن نصب و وسط آن منبر سلیمان بود. و نسبت به قوه و سرعت سیر طایفه جن در قرآن مجید می فرماید: «عفریتی از طایفه جن گفت: من تخت بلقیس را از شهر سبا می آورم پیش از آن که از جای خود برخیزی و آصف فرمود پیش از آن که چشم خود را بهم زنی، می آورم و فورا تخت با آن عظمت را در کمتر از یک لحظه حاضر نمود.» باز هم از اجسام لطیفه نور است که در هر ثانیه سیصد هزار میل راه را طی می کند. هفت دقیقه طول می کشد تا نور خورشید به زمین برسد در حالی که فاصله خورشید تا زمین نود میلیون میل راه است، آیا این حال در این دستگاه الهی محال است که خدا، رسول و حبیب خود را در مدت کمتر از یک شب به آسمان ببرد. بشر توانسته است طیاره ای درست کند که صدها کیلومتر راه را در ساعت طی کند، اما خدا نمی تواند رسولش را بالا ببرد؟ در حالی که او مسبب الأسباب است و قوه او فرق همه قدرتها و قوه هاست.
و اما موضوع دیگر آن که می گویند: رفتن به آسمانها برای چه؟ خدا که همه جا حاضر است، زمین و آسمان برای او فرق ندارد. جواب این سوال در کتاب بحارالانوار است که یک نفر به امام هفتم (ع) عرض کرد: آیا خدا متصف به مکان می گردد؟ فرمود: نه، همه جا برایش یکسان است. عرض کرد: پس چرا جدت رسول الله (ص) را به آسمانها بردند؟ حضرت فرمود: «چون فرشته های آن عوالم آرزوی دیدنش را داشتند. ملائکه مشتاق دیدن او بودند، رفت تا اهل آسمانها هم از وجودش لذت برند. دیگر آن که او را بردند تا عجایب عالم ملکوت را ببیند و بیاید به اهل دنیا خبر بدهد». حضرت می فرماید: «برای آن که عجایب عالم ملکوت را نشانش دهند، او را به آسمانها بردند.» از یکی از ائمه راجع به معراج پرسیدند، جواب فرمود: «کعبه خانه خدا در زمین است، مسجد خانه خداست، خدا دوست داشت بقعه هایی هم که در آسمانهاست به قدوم حبیبش محمد (ص) مشرف گردد.»
منـابـع
آیت الله عبدالحسین دستغیب- معراج- صفحه 30-35
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها