تخطی دل و اندیشه در قرآن

فارسی 2713 نمایش |

در قرآن کریم فاصله و حجاب بین عمل دل، و اندیشه فکر ذکر شده و نمونه هایی را بیان می فرماید. مورد اول در قصه موسی و فرعون است که می فرماید: «و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا؛ با آن که دلهایشان به آن یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند.» (نمل/ 14) آل فرعون بعد از مشاهده معجزات بی شمار موسی کلیم (ع) حق برای آنها آشکار شد و از نظر اندیشه و فکر، مشکلی نداشتند، اما از نظر «ذکر» در زحمت بودند و حاضر نشدند بپذیرند. و با این که یقین داشتند حق با موسی (ع) است، اما دل آنها خضوع نکرد، سر آنها در ساحت قدس الهی، ساییده نشد. علم بود ولی عمل یعنی گرایش دل، عمل جانحه و قلب نبود، لذا فرعون به موسی کلیم عرض کرد: «انی لاظنک یا موسی مسحورا؛ ای موسی من جدا تو را سحر شده می پندارم.» (اسراء/ 101) موسی (ع) فرمود: «لقد علمت ما انزل هولاء الا رب السموات و الارض بصائر و انی لاظنک یا فرعون مثبورا؛ قطعا می دانی که این نشانه ها که باعث بصیرت هاست جز پروردگار آسمان ها و زمین نازل نکرده است، و راستی ای فرعون، تو را تباه شده می پندارم.» (اسراء/ 102) حضرتش فرمود: فرعون، تو عالم شدی و هیچ مشکل علمی نداری. تو فهمیدی که کار من اعجاز است نه سحر، فهمیدی سحر ساحران با اعجاز من پهلو نمی زند، اما نمی پذیری و به هلاکت تن درمی دهی. تو عالمی ولی قبول نمی کنی.
مورد دیگر در جریان ابراهیم خلیل (ع) است که وقتی بتها را شکست: «فجعلهم جذاذا الا کبیرا لهم؛ پس همه بتها را ریز ریز کرد غیر از بزرگترین آنها را.» (انبیاء/ 58) مسأله را آشکار و آفتابی کرد، بت پرستان در آن مجمع عمومی حاضر شدند و شعارشان این بود: «حرقوه و انصروا الهتکم؛ او را بسوزانید و خدایتان را یاری کنید.» (انبیاء/ 68) ابراهیم خلیل (ع) فرمود: شما فهمیدید این بتها شایسته پرستش نیستند: «فاسألوهم إن کانوا ینطقون؛ اگر سخن می گویند از آنها بپرسید.» (انبیاء/ 63) «فرجعوا الی انفسهم فقالوا انکم انتم الظالمون، ثم نکسوا علی رووسهم لقد علمت ما هولاء ینطقون؛ پس به خود آمده و به یکدیگر گفتند در حقیقت شما ستمکارید، سپس سرافکنده شدند و گفتند: قطعا دانسته ای که اینها سخن نمی گویند.» (انبیاء/ 64-65) اینها سر به زیر افکندند، نه این که خجالت کشیدند، بلکه در مقام احتجاج سرافکنده شدند و به یکدیگر می گفتند: شما ظالمید. آنها فهمیدند، حق با تبردار یعنی خلیل الرحمن است، اما آن را نپذیرفتند.
انسان گاهی با علم به فساد عقیده خود، دست از آن برنمی دارد، و عقیده صحیح را جذب نمی کند. همواره دستگاه عمل انسان تابع او نیست وگرنه فرعون از عقیده فاسد قبلی خود صرف نظر می کرد و اعتقادی را که قبلا نداشت، می پذیرفت و همچنین قوم ابراهیم، شرکی را که سالیان متمادی به آن مبتلا بودند رد می کردند و عقیده حق ابراهیمی را قبول می نمودند.
این جذب و دفع، اعتقاد و انکار، اقرار و انکار، کار دل است و کار دل به حق، علی رغم تبیین و احراز حقانیت آن، حاصل نمی شود. و سرش آن است که بین مرکز اندیشه که جرم است، و مرکز عزم که دل است حجابی است. این چنین نیست که انسان به آنچه علم پیدا می کند، ایمان بیاورد. همان گونه که لازم نیست هر مؤمنی، به نحو علم تفصیلی عالم هم باشد، گرچه بدون علم اجمالی یا تقلیدی، ایمان میسر نیست.

منـابـع

آیت الله عبدالله جوادی آملی- زن در آئینه جلال و جمال- صفحه 266-268

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد