بحث روایی در مورد معاد
فارسی 2825 نمایش | در تفسیر قمى در ذیل آیه ی «هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق ...» مى گوید: پدرم از ابن ابى عمیر، از عبد الرحیم قصیر، از امام صادق (ع) برایم حدیث کرد که گفت: من از آن جناب از معناى «ن و القلم» پرسیدم، فرمود: خداى تعالى قلم را از درختى که در بهشت است و نامش "خلد" مى باشد خلق کرد، و سپس به نهرى که در بهشت است دستور داد تا مداد شود، پس نهر منجمد و سفیدتر از برف شد، و هم شیرین تر از شهد، آن گاه به قلم فرمود: بنویس. پرسید: پروردگارا چه بنویسم؟ فرمود: بنویس آنچه را که شده و آنچه را که تا قیامت خواهد شد. پس قلم، همه را در رقى سفیدتر از نقره، و صاف تر از یاقوت بنوشت، پس خداى تعالى آن را در هم پیچید، و در رکن عرش قرار داد، و سپس دهانه قلم را مهر و موم کرد، در نتیجه دیگر تا ابد گویا نخواهد شد. پس کتاب مکنونى که نسخه ها همه اش از آنجاست همین کتاب است، مگر شما عرب نیستید؟ پس چرا معناى کلام را نمى فهمید؟ مگر شما به یکدیگر نمى گویید این کتاب را استنساخ کن، مگر جز این است که کتاب از نسخه اصلیش استنساخ مى شود؟ این همان است که خداى تعالى مى فرماید «إنا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون». اینکه فرمود: "پس قلم، همه را در رقى ..." تمثیل لوح مکتوبى است که حوادث در آن ضبط شده به "رق" و کلمه "رق" بطورى که راغب گفته به معناى هر چیزى است که بر روى آن نوشته شود و شبیه به کاغذ باشد. و اینکه فرمود: "آن را در هم پیچید و در رکن عرش قرار داد" تمثیلى است که در آن عرش خدا به تخت سلطنتى تشبیه شده که داراى پایه و رکن است. و اینکه فرمود "سپس دهانه قلم را مهر و موم کرد ..." کنایه است از اینکه آنچه در آن رق نوشته شده، قضاء حتمى است که رانده شده، و دیگر تغییر و تبدیل نمى پذیرد. و اینکه فرمود "مگر شما عرب نیستید ..." اشاره به مطلبى است که در تفسیر آیه مذکور خاطرنشان کردیم، و ان مطلب این معنا را توضیح مى دهد.
و در الدر المنثور است که ابن جریر از ابن عباس روایت کرده که گفت: خداى تعالى "نون" را که عبارت بود از یک دوات بیافرید، و قلم را نیز خلق کرد، پس به قلم گفت بنویس. قلم پرسید: چه بنویسم؟ گفت: بنویس آنچه را که تا روز قیامت خواهد شد، چه اعمالى که به عنوان خیر و احسان صورت مى گیرد، و چه اعمالى که به منظور فجور انجام مى شود، چه رزقى که از حلال داده مى شود، و چه آنکه از حرام مصرف مى گردد، آن گاه حالت و شئون هر یک از اینها را نیز ثبت کن که: چه وقت در دنیا خلق و ظاهر مى شود، و چقدر در دنیا مى ماند، و چه وقت و چه جور از دنیا بیرون مى شود. آن گاه خداى تعالى بر هر یک از بندگانش حافظانى و بر کتابش خازنانى گماشت تا آن را حفظ کنند، و همه روزه عمل آن روز را از آن خازن گرفته استنساخ مى کنند، و چون آن رزق تمام شود آن دستور هم تمام مى شود، و اجل منقضى مى گردد آن وقت حافظان نزد خازنان آمده عمل آن روز کسانى را که اینان موکل بر آنند مطالبه مى کنند خازنان مى گویند: ما براى رفقاى شما نزد خود عملى نمى یابیم، حافظان برمى گردند و متوجه مى شوند که رفقایشان مرده اند. ابن عباس گفت: مگر شما عرب نیستید؟ مى شنوید که حافظان مى گویند «إنا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون». استنساخ وقتى صورت مى گیرد که کتابى باشد تا از آن نسخه بردارند. این خبر بطورى که ملاحظه مى فرمایید آیه شریفه را جزء کلام ملائکه حفظه شمرده است. و نیز در همان کتاب است که ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که در ذیل این آیه گفته است: حفظه از ام الکتاب آنچه را که بنى نوع بشر عمل مى نمایند استنساخ مى کنند، چون هر انسانى همان را عمل مى کند که ملائکه از ام الکتاب استنساخ کرده اند. و از کتاب سعد السعود ابن طاووس نقل شده که بعد از آنکه مساله دو فرشته موکل بر هر بنده را ذکر کرده، گفته است: و در روایتى آمده که این دو ملک هر صبح و شام که مى خواهند نازل شوند، اسرافیل عمل آن بنده را از لوح محفوظ استنساخ نموده بدست آن دو مى دهد، و چون هر صبح و شام صعود مى کنند، و نامه عمل آن روز بنده را مى برند، به دست اسرافیل مى دهند، و وى آن نامه را با نامه اى از لوح محفوظ استنساخ کرده بود مقابله مى کند، تا معلوم شود هر دو نسخه با هم برابرند و وى درست استنساخ کرده است.
مرحله نهایى دادرسى قیامت
در آیه ی بعد مرحله نهایى دادرسى قیامت را بیان مى کند، آنجا که هر گروهى به نتیجه اعمال خود مى رسند، مى فرماید: «فأما الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیدخلهم ربهم فی رحمته ذلک هو الفوز المبین؛ اما کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مى کند. این پیروزى آشکار است» (جاثیه/30). این آیه ی شریفه حال مردم در قیامت را به طور مفصل و جدا جدا بیان مى کند، چون مردم از نظر سعادت و شقاوت و ثواب و عقاب مختلفند. سعید که در آن روز که داراى پاداش و ثواب است، عبارت است از کسى که ایمان آورده و عمل صالح کرده باشد. و شقى آن کسى است که کفر ورزیده و استکبار کرده باشد، و به دنبالش مرتکب گناه هم شده باشد. و مراد از "رحمت" افاضه الهیه است که به هر کس برسد سعادتمند مى شود، و یکى از نتایج آن بهشت است. و "فوز مبین" به معناى رستگارى روشن است. و بقیه الفاظ احتیاجى به تفسیر ندارد. و در آیه بعد سرنوشت گروه دیگرى را که نقطه مقابل این گروهند یادآور شده، مى فرماید: «و أما الذین کفروا أفلم تکن آیاتی تتلى علیکم فاستکبرتم و کنتم قوما مجرمین؛ اما کسانى که کافر شدند به آنها گفته مى شود مگر آیات من بر شما خوانده نمى شد و شما استکبار مى کردید و تسلیم حق نمى شدید، و قومى مجرم و گناهکار بودید» (جاثیه/31).
آن روز که اعمال سوء انسان آشکار مى شود
در ادامه مى فرماید: «و إذا قیل إن وعد الله حق و الساعة لا ریب فیها قلتم ما ندری ما الساعة إن نظن إلا ظنا و ما نحن بمستیقنین؛ هنگامى که گفته مى شد وعده الهى حق است و در قیامت هیچ شکى نیست شما مى گفتید: ما نمى دانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانى در این باره داریم و به هیچوجه یقین نداریم» (جاثیه/32). مراد از وعده اى که مى فرماید حق است همان روز موعودى است که خداوند به زبان پیامبرانش در خصوص قیامت و جزاء وعده آن را داده، در نتیجه جمله ی "و الساعة لا ریب فیها" عطف تفسیرى است براى کلمه ی "وعد الله". و ممکن است منظور از کلمه "وعد" معناى مصدرى آن باشد، نه به معناى موعود. و معناى اینکه کفار گفتند "ما ندری ما الساعة" این است که معناى این حرف براى ما نامفهوم است، با اینکه اهل فهم و درایت بودند. پس این تعبیر کنایه است از اینکه این حرف اصلا حرف غیر معقولى است، چون اگر معقول بود ما مى فهمیدیم. و معناى اینکه گفتند: "إن نظن إلا ظنا و ما نحن بمستیقنین" این است که این دعوى شما چیزى است که ما بدان یقین نداریم، بلکه تنها درباره آن گمانى داریم، گمانى که نمى توانیم به آن اعتماد کنیم. پس در اینکه دنبال آیاتى که بر آنان تلاوت مى شد مى گفته اند: "ما ندرى ما الساعة" منتهى درجه و زشت ترین لجبازى را در برابر حق کرده اند.
آیه بعد سخن از مجازات و کیفر آنها مى گوید، کیفرى که شباهت با مجازاتهاى قراردادى دنیاى ما ندارد، مى فرماید: «و بدا لهم سیئات ما عملوا؛ در آنجا سیئات اعمالشان براى آنها آشکار مى شود». زشتیها و بدیها تجسم مى یابند، جان مى گیرند، و در برابر آنها آشکار مى شوند، و همدم و همنشین آنها هستند، و دائما آزارشان مى دهند! «و حاق بهم ما کانوا به یستهزؤن؛ و سرانجام آنچه را استهزا مى کردند بر آنها واقع مى شود» (جاثیه/33). اضافه کلمه ی "سیئات" به جمله ی "ما عملوا" اضافه بیانیه است که در این صورت این معنا را افاده مى کند که اعمالشان همه سیئه و بد بود. و ممکن هم هست مانند اضافه در "خاتم فضة" که به معناى انگشترى از نقره است، به معناى "من- از" باشد، آن وقت مى فهماند که بعضى از اعمالشان بد بوده. و مراد از جمله ی "ما عملوا" جنس عملهاى ایشان است. و معناى جمله این است که: در آن روز اعمال بدشان، و یا بدى هاى از اعمالشان برایشان ظاهر مى شود. در نتیجه آیه شریفه در معناى آیه ی «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء؛ روزى که هر فردى از افراد آنچه از خوبى و بدى که کرده حاضر مى بیند.» (آل عمران/30)، مى باشد. پس این آیه شریفه نیز از آیاتى است که بر تمثل و تجسم اعمال دلالت دارد. ولى بعضى گفته اند کلمه ی "جزاء" در کلام حذف شده، و تقدیر آن "و بدا لهم جزاء سیئات ما عملوا" مى باشد. و معناى جمله ی "و حاق بهم ما کانوا به یستهزؤن" چنین است: عذابى که آن را در دنیا وقتى به زبان انبیاء و رسل از آن زنهار داده مى شدند مسخره مى کردند، بر سرشان بیامد.
و از همه دردناکتر اینکه از سوى خداوند رحمن و رحیم به آنها خطاب مى گردد: «و قیل الیوم ننساکم کما نسیتم لقاء یومکم هذا و مأواکم النار و ما لکم من ناصرین؛ و به آنها گفته شود: امروز شما را فراموش مى کنیم، همان گونه که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید، و جایگاه شما آتش است و براى شما هیچ یاورى نخواهد بود» (جاثیه/34)، "نسیان" در این آیه کنایه است از اعراض و بى توجهى. و نسیان خدا در قیامت از کفار به این است که خدا از ایشان اعراض مى کند، و آنان را در شدائد و اهوال قیامت وا مى گذارد. و نسیان کفار نسبت به روز قیامت به این است که در دنیا از یاد قیامت و آماده شدن براى آن روز اعراض مى کردند. بقیه الفاظ آیه روشن است. اما چرا و به چه دلیل شما گرفتار چنین سرنوشتى شدید؟ «ذلکم بأنکم اتخذتم آیات الله هزوا و غرتکم الحیاة الدنیا؛ این به خاطر آن است که آیات خدا را به سخریه گرفتید و زندگى دنیا شما را مغرور کرد». و در پایان آیه بار دیگر آنچه را که در آیه قبل آمده بود به تعبیر دیگرى تکرار و تاکید کرده، مى گوید: «فالیوم لا یخرجون منها و لا هم یستعتبون؛ امروز آنها از آتش دوزخ خارج نمى شوند، و هیچگونه عذرى از آنها پذیرفته نیست» (جاثیه/35). در این آیه روى سخن را از کفار که تا اینجا مورد خطاب بودند برگردانید، و خطاب را متوجه رسول گرامى خود نمود. در این جمله خلاصه اى از عذاب در آن روز را بیان مى کند، و آن عبارت است از خلود در آتش، و پذیرفته نشدن عذرشان.
منـابـع
علامه طباطبایی- ترجمه المیزان- ج18- ص: 270
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها