اشکالات وارد بر منطق عمل (اشکال دوم)

فارسی 6135 نمایش |

ممکن است کسی بگوید: همین فکر که تو می گوئی "اگر این فرضیه درست باشد در عمل نتیجه می دهد و چون در عمل نتیجه می دهد پس درست است" از کجا معلوم که درست باشد و غلط نباشد؟ خود این، یک شناخت است و معیار می خواهد. تو می گوئی همیشه یک رابطه میان اندیشه حقیقی و نتیجه عملی دادن، وجود دارد. همین که "همیشه یک رابطه میان شناخت و عمل وجود دارد" یک شناخت از جهان است. خود این شناخت از کجا درست شد؟ شاید اصلا این شناخت که "رابطه ای میان شناخت و عمل هست" غلط باشد، یک شناخت، حقیقی باشد و در عمل نتیجه ندهد و یک شناخت، غلط باشد و در عمل نتیجه درست بدهد. این را با چه معیاری ثابت می کنی؟ نمی توانی بگوئی که این را هم با عمل می توانم ثابت کنم. آخرش می گوئی این دیگر بدیهی است. یعنی باز رسیدی به "شناخت خود معیار". به همان حرفی که ارسطوئی ها رسیده بودند.
اولا به فرض اینکه این نظریه را بپذیریم، آن را به طور کلی نمی توانیم بپذیریم، زیرا مواردی از شناخت ها و آگاهی ها، و علم ها و اطلاع ها داریم که با اینکه یقینی بودن آنها برای ما از هر شناختی روشن تر است به طوری که اگر فرضا در نور خورشید تردید کنیم در آنها نمی توانیم تردید کنیم ولی قابل اینکه در عمل، مورد آزمایش قرار گیرند، نیستند. مثل همان اصلی که در تمام علم ها و فلسفه ها مورد قبول است: "دور محال است". در جلسات پیش فی الجمله توضیح دادم که این را نمی توان اول به صورت یک فرضیه تلقی کرد و بعد آن را به لابراتوار و آزمایشگاه برد و دید که محال است یا نیست، چون محال بودن یعنی وجود نداشتن و نیز امکان وجود نداشتن. اگر چیزی وجود نداشته باشد و امکان وجود هم نداشته باشد، به آن "محال" یا "ممتنع" می گوئیم. از این آقایانی که به فلسفه عمل به این معنا معتقدند، سؤال می کنیم: آیا شما به محال بودن چیزی در عالم هر چه می خواهد باشد معتقد هستید؟ در جهان چیزی هست که از نظر شما محال باشد؟ مسلما، زیرا کلام و کتاب هایشان پر است از این که فلان چیز "محال است"، "نشدنی است". مثلا در مسئله "جبر تاریخ" می گویند در شرایط معین تاریخ، فلان حادثه جبرا و ضرورتا به وجود می آید و اگر آن شرایط خاص وجود نداشته باشد محال است وجود پیدا کند. خود فلسفه مادی، صدها امر محال به ما عرضه می دارد.
محال یعنی چیزی که دو "نه" دارد، یعنی دو "نه واقعیت" دارد، محال یعنی پوچ، آن هم دو پوچی: هم پوچ از نظر واقعیت، و هم پوچ از نظر امکان.
ممکن است چیزی وجود نداشته باشد ولی امکان وجود داشته باشد، اما این چیزی است که دو پوچی دارد. می گوییم: تو خودت به یک سلسله امور محال معتقدی، آیا می توان محال ها را اول به صورت یک فرضیه پذیرفت و بعد این فرضیه ها را در عالم واقعیت و در لابراتوار آزمایش کرد؟!. اصلا "آزمایش می کنیم" یعنی آن را به وجود می آوریم تا بتوانیم آزمایش کنیم، پس آن، محال نیست. پس خلاصه اشکال دوم نظریه ای که می گوید "معیار شناخت عمل است" این است که به فرض اینکه درست باشد، در همه جا درست نیست. شناخت هائی داریم که برای همه ما روشن است و جزء روشن ترین شناخت هاست و حال آنکه با معیار عمل قابل تعیین نیست، یعنی با محک عمل نمی شود آنها را محک زد.

منـابـع

مرتضی مطهری- شناخت- صفحه 214-213 و 224-223

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد