موفقیت خود را تضمین کنید

فارسی 2590 نمایش |

تغییر حالت در ذهن
وقتی به پرچم کشورتان نگاه می کنید چه احساسی به شما دست می دهد؟ اگر چه پرچم فقط از یک تکه پارچه با رنگ ها و علایم مختلف ساخته شده است اما نشانگر وحدت و یگانگی و به طور کلی همه خصوصیات یک ملت است. پرچم مانند بسیاری از چیزهای دیگر محیط زندگی ما یک محرک حسی است که در ارتباط با احساسات و هیجانات خاصی قرار دارد، به عبارت ساده با نگاه کردن به رنگ ها و علایم پرچم احساساتی مانند افتخار، عظمت و وطن پرستی در ما ایجاد می شود. محرک حسی می تواند یک کلمه، جمله، شیء و یا تماس با چیزی باشد به عبارت دیگر ممکن است آن را ببینیم، بشنویم، ببوئیم و یا بچشیم. در مثال پرچم، با مشاهده کردن علایم، محرک حسی خاصی را برانگیخته ایم تا پیام را به مغز مخابره کند و آن احساسات ایجاد شد. برای هر حالتی محرکی خاص وجود دارد. دنیای ما پر از محرک های حسی است که تأثیر برخی از آنها عمیق و برخی دیگر سطحی است در حقیقت دنیای ما سرشار از محرک هایی است که ما در برابر آنها واکنش نشان می دهیم. بسیاری از مردم وقتی در برخورد با یک محرک تحت فشار عصبی قرار می گیرند با خوردن، نوشیدن و سیگار کشیدن نسبت به آن واکنش نشان می دهند، حالت روحی برخی دیگر با شنیدن نغمه ای خاص بلافاصله تغییر می کند. تمام این موارد نتایج تاثیر یک محرک حسی خاص است زیرا یک محرک حسی خاطره و یا تجربه ای را برای همیشه در ذهن حفظ می کند.
در بخش های گذشته آموختیم که برای تغییر حالت چه چیزی را و چگونه در ذهن خود مطرح کنیم و چطور تغییراتی را در جسم خود به وجود آوریم. برای اینکه تغییر حالت را برای مدتی طولانی ثبت کنیم باید الگوی جدیدی برای مجسم کردن تصاویر ذهنی خاص در اختیار داشته باشیم. با شناخت محرک حسی خاص در رابطه با یک حالت و تثبیت آن، مکانیزمی در اختیار خواهیم داشت که به طور اتوماتیک حالت مورد دلخواه را در هر موقعیتی به وجود می آورد. انواع محرک های حسی عبارتند از سمعی، بصری و یا لمسی، برای مثال بسیاری از مردم با دیدن مورد خاصی فورا حالت و روحیه شان تغییر می کند مثلا عده ای با مشاهده خون دچار احساسات و هیجانات شدید و نا مطلوبی می شوند، بعضی از افراد با شنیدن یک سرود و یا آهنگی خاص به یاد لحظاتی که آن را برای اولین بار شنیده بودند می افتند و فورا حالت و احساسات آن زمان در آنان زنده می شود. تمام این موارد نمونه های محرک های حسی خاصی است که ما همه روزه آن را تجربه می کنیم. آیا تا به حال داستان معروف «پاولف» را خوانده اید؟ پاولف مقداری گوشت را در مقابل چند سگ گرسنه قرار داد به طوری که آنها گوشت را دیده و بوی آن را حس می کردند اما قادر نبودند به آن دسترسی پیدا کنند، پس از مدتی بزاق سگ های گرسنه ترشح کرد و پاولف در این شرایط زنگوله ای را به صدا در آورد. چیزی نگذشت که با به صدا در آوردن زنگوله مشاهده کرد سگ ها بدون آنکه گوشت را ببینند و یا بوی آن را استشمام کنند بزاق دهانشان ترشح می کند در حقیقت پاولف احساس گرسنگی سگ را با صدای زنگوله مربوط کرده بود. ما هم در یک دنیای محرک و واکنش زندگی می کنیم و بسیاری از رفتارهای انسان ناشی از واکنش های غیر ارادی است به همین دلیل افراد عصبی فورا در جستجوی سیگار، نوشیدن آب و غیره هستند تا به این ترتیب واکنش نشان دهند. این افراد به طور غیر ارادی و به عبارت دیگر «شرطی» این عمل را انجام می دهند در حقیقت بسیاری از این افراد میل دارند که رفتار خود را در مقابل حوادث مطلوب و غیر مطلوب تغییر دهند اما تصور می کنند که رفتارشان غیر ارادی و غیر قابل کنترل است در صورتی که با شناخت حالت و احساسات خود در مقابل محرک ها و انگیزه های نامناسب می توانیم به طور ارادی آنها را حذف کنیم و به جای آن یک رابطه و محرک جدید و مناسب بگذاریم. بدین ترتیب واکنش غیر ارادی نامطلوب را به واکنش ارادی ایده آل تغییر دهیم اما این عامل یا محرک حسی جدید را چگونه به وجود آوریم؟
استفاده از ضمیر ناخودآگاه
چنانچه شما در یک حالت شدید روحی باشید و شخصی پیوسته کار به خصوصی را انجام دهد، آن چیز یا حرکت ممکن است با حالت خاص شما در آن زمان یک رابطه عصبی برقرار کند مثلا در مراسم تشییع جنازه، مردم معمولا غمگین و متأثر به نظر می رسند اما آیا این تأثر و تألم یک حالت طبیعی است و یا فرهنگ انسان به او آموخته که این چنین باشد؟ بشر از طفولیت آموخته که باید در تشییع جنازه متأثر باشد به عبارت دیگر این مراسم را با احساس غم در ضمیر خود ارتباط داده است. حتی اگر یکی از اعضای خانواده ما فوت کند، گریه و شیون و بر سر کوفتمان یک حالت طبیعی است زیرا آموخته ایم که در چنین شرایطی چنین واکنشی نشان دهیم، در بعضی از فرهنگ ها پس از مرگ اقوام خویش جشن می گیرند زیرا ضمیر ناهوشیار آنان به طور اتوماتیک به دستگاه اعصاب فرمان می دهد که در برابر مرگ کسی باید شادمانی کرد. اگر کسی پدرش را از دست بدهد و در حالتی که شدیدا از نظر روحی متأثر است، شخصی برای تسلی دادن او بیاید و بگوید خودش را این چنین ناراحت نکند و در این حال چند بار در یک محل خاص به شانه اش ضربه بزند و اگر شخص دیگری هم دقیقا این کار را انجام دهد و حالت او همچنان متأثر باقی بماند، ضرباتی را که در محل خاصی از شانه اش فرود آمده با حالت غم و تاثرش ارتباط پیدا می کند و ماجرای سگ در آزمایش پاولف تکرار می شود. چنانچه شش ماه پس از مرگ پدر و در حالی که کاملا آن را فراموش کرده، در یک مهمانی شخصی نزد او بیاید و در حالی که احوالپرسی می کند، تصادفا چند بار در همان محل خاص به شانه اش ضربه بزند چه به سرش خواهد آمد؟ او بار دیگر همان احساسات و پریشانی روز مرگ پدر را خواهد داشت بدون آنکه دلیلش را بداند. آیا تا کنون برایتان پیش آمده که بدون هیچ دلیلی احساس پریشانی و افسردگی کنید؟ آیا دلیل بروز چنین حالتی را می دانید؟ حادثه ای در گذشته موجب افسردگی شما شده است و شما آن حالت را با محرکی ارتباط داده اید، یک برخورد با چنان محرکی کافی است تا همان پیام به دستگاه اعصاب شما مخابره شود و در نتیجه بار دیگر افسرده شوید. آیا تا کنون برایتان پیش آمده است که وضع خاص نگاه یک دوست صمیمی موجب ناراحتی شما بشود تا آنجا که از او بخواهید چنان به شما ننگرد؟ دلیل بروز چنین احساسی در شما این است که وقتی که شدیدا ناراحت و غمگین بوده اید شخصی این چنین به شما نگریسته و در نتیجه این رابطه در ذهن شما برای همیشه تثبیت شده است. بنگاه های تبلیغاتی غرب از این فن برای تبلیغ کالای مورد نظر استفاده می کنند، برای این منظور افراد معروف و محبوب جامعه را در یک تصویر تلویزیونی به همراه یک کالای تجارتی به مردم نشان می دهند، مشاهده تصویر افراد محبوب جامعه مانند قهرمان ورزش و بعضی هنرمندان، احساس خوبی را در ذهن بیننده به وجود می آورد و در این حال کالای مورد نظر به همراه این احساس با ذهن او مرتبط و تثبیت می شود و چون رفتار انسان در اثر حالات و تصاویر ذهنی اوست، این احساس مطلوب او را به خرید آن کالا ترغیب می کند به همین دلیل در تبلیغات تلویزیونی همیشه از افراد شیک پوش، خوش سیما و محبوب استفاده می شود، ضمیر ناخودآگاه شما در مقابل مشاهده این تصاویر زیبا واکنش نشان می دهد و شما را برای خرید آن کالا ترغیب می کند. ما همه روزه با انواع محرک های حسی مثبت و منفی که با ضمیر ناخودآگاه ما ارتباط دارند برخورد می کنیم.
محرک های حسی چگونه به وجود می آیند
برای به وجود آوردن یک محرک حسی در خود و یا در دیگران چهار عمل زیر را باید انجام داد:
1) خود و یا آن شخص را در حالت مورد نظر قرار دهید، مثلا اگر میل دارید احساس افتخار را در ذهن شخصی تثبیت کنید و رابطه آن را به دست آورید او باید لحظاتی را که سرشار از افتخار بوده به خاطر آورده و حس کند و برای اینکه چنین حالتی به وجود آید باید به همان شکل بایستد، نگاه کند و نفس بکشد.
2) پس از به وجد آمدن شخص، برای اینکه مطمئن باشید سرشار از احساس است با او حرف بزنید، لحن کلام، حرکات دست و پا و خلاصه رفتار او نشان می دهد که وقت مناسب فرا رسیده است، اینک به سلیقه خود، محرک خاصی را در نظر بگیرید تا او چنین احساسی را با آنان مرتبط و در ذهن خود تثبیت کند مثلا می توانید چند بار شانه او را بفشارید و یا صدای خاصی به وجود آورید تا رابطه ای بین محرک و احساس افتخار ایجاد شود، هرچه محرک کم نظیرتر باشد تأثیرش بیشتر است مثلا اگر هم زمان با فشردن شانه، با دهان خود صدای خاصی ایجاد کنید نتیجه بیشتری به دست می آید.
3) حال که یک محرک و واکنش در ذهن او به وجود آورده اید، او را به حالت اول بازگردانید و بخواهید که به کارهای عادی خود مشغول شود و آن احساسات را به کلی فراموش کند.
4) پس از مدتی به او نزدیک شوید و چند ضربه به شانه هایش در همان محل خاص بزنید و همان صدا را با دهن خود ایجاد کنید و متوجه واکنش او شوید. آیا چهره اش مانند لحظاتی که غرق در افتخار بود تغییر کرده است؟ آیا وضعیت ایستادن، نفس کشیدن و نگاه کردن او مانند لحظات سرشار از افتخارات است؟ اگر محرک حسی را به طور مؤثرتری به کار برده باشید رابطه دقیقی در ذهن او تثبیت کرده و حتما به نتیجه خواهید رسید.
من این فن را در یک سمینار به نمایش گذاشتم که بسیار مورد توجه حاضران قرار گرفت. چنین به نظر می رسد که مغز و بدن به طور هماهنگ عمل می کنند و ما هیچ کنترلی بر آن نداریم مگر آنکه رابطه آن را کشف کنیم. بیشتر مردم کارهایی را به طور غیر ارادی انجام می دهند و اغلب برای متوقف کردن آن دچار مشکلاتی می شوند مثلا جویدن ناخن و تاب دادن سبیل را می توان از جمله اعمال غیر ارادی دانست. محرک حسی ظاهرا پیچیده به نظر می رسد در صورتی که در زندگی روزانه دائما با آن سر و کار دارید ولی از آن بی اطلاعید و به همین دلیل بسیاری از اوقات به طور غیر ارادی برای خود و دیگران یک محرک منفی به وجود می آورید مثلا اگر در مورد موضوع خاصی چند بار با فردی به مشاجره بپردازید، او این رابطه را در ذهن خود حفظ می کند و هر زمان که آن موضوع مطرح می شود آن احساس نامطلوب به هنگام مشاجره وجود او را فرا می گیرد بنابر این اگر چه شما با مطرح کردن آن قصد مشاجره نداشته باشید اما او در این کار پیش قدم می شود. اگر فرزند شما به هنگام بازی به زمین افتاد و آسیب دید، با خونسردی با آن رو به رو شوید زیرا آشفتگی شما نه تنها مسئله ای را حل نخواهد کرد بلکه محرکی برای آشفتگی و نگرانی فرزندتان نیز خواهد بود. وقتی در مقابل هم قرار می گیریم حالات خود را به یکدیگر انتقال می دهیم، هنگامی که با ناملایمات زندگی برخورد می کنیم اگر روحیه ای مثبت و نیرومند در خود ایجاد کرده باشیم با انتقال این روحیه به محیط اطراف خود از تشویش و ناراحتی دیگران جلوگیری می کنیم و برای اینکه همواره از چنین روحیه ای برخوردار باشیم باید از یک محرک حسی کمک بگیریم.
چطور می توان یک محرک منفی را از میان برد
اگر اصابت ضربه ای غیر ارادی به بازویتان احساس نامطلوبی در شما به وجود آورد برای آنکه دچار احساس ناراحتی نشوید باید بکوشید تا لحظات خوش زندگی خود را به یاد آورید و هنگامی که در اوج چنین احساسی به سر می برید مانند آن زمان بنشینید، صحبت کنید و کارهای دیگر را انجام دهید آنگاه چند ضربه به همان نقطه از بازوی خود فرود آورید، مطمئن باشید که از آن پس اصابت هر ضربه ای با بازوی شما به طور غیر ارادی پیام آور شادمانی خواهد بود.
در بخش های قبل آموختید که چگونه حالت و در نتیجه رفتار خود را تغییر دهید، اکنون برای اینکه بتوانید حالت های مثبت و مطلوب را در ذهن خود تثبیت کنید باید بتوانید محرک های حسی خاصی را برای آنها در نظر بگیرید تا در هر زمان و در هر موقعیتی، تحت تأثیر آن محرک ها حالت های مورد نظر را احساس کنید، بنابراین بکوشید تا تعدادی محرک حسی مثبت برای خود به وجود آورید تا در شرایط نامطلوب و هنگام بروز ناملایمات زندگی از آنها استفاده کنید و از روحیه ای مثبت برخوردار شوید.

منـابـع

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها