رابطه بین ربوبیت خداوند و فرستادن پیامبران
فارسی 3426 نمایش |مسأله نبوت و رسالت مسأله ای نیست که تدریجا در اثر یک سلسله تصادفات برای انسان پیدا شده باشد. انسان آنچنان موجودی است که از اولین لحظه ای که به روی زمین آمده است حجت الهی، رسول الهی، انذار الهی، هدایت الهی با او توأم بوده است، کما اینکه تا آخرین لحظه ای که بر روی زمین باشد چنین خواهد بود. حدیث است که اگر دو نفر بر روی زمین باقی بمانند یکی از آنها حجت خدا خواهد بود. خداوند در سوره دخان آیات 5 تا 8 می فرماید: «امرا من عندنا انا کنا مرسلین* رحمة من ربک انه هو السمیع العلیم* رب السموات و الارض و ما بینهما ان کنتم موقنین* لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب ابائکم الاولین؛ امری از جانب ماست، همانا ما فرستنده ی پیامبران بوده ایم. این ها به خاطر رحمتی از پروردگار توست که او شنوای داناست. همان پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین باشید. خدایی جز او نیست، زنده می کند و می میراند، پروردگار شما پروردگار پیشین شماست».
از روزی که بشر به روی زمین آمده است خداوند شأن انذار خودش را به وسیله پیغمبران داشته است. در «انا کنا مرسلین» هم مطلب همین است: ما همیشه چنین بوده ایم که رسول می فرستاده ایم. این که قرآن (این مطلب را) ذکر می کند و در اخبار هم این مطلب خیلی توضیح و تفسیر شده در مسأله به اصطلاح " دین شناسی " یا " تاریخ ادیان " نظر خاص قرآن را بیان می کند و آن اینکه از نظر قرآن از لحظه اولی که بشر عاقل متفکر بر روی زمین آمده است رسول الهی بر روی زمین بوده، یعنی این جور نبوده که دوره ها بر بشر گذشته است و بشر همین طور در جهالتها و نادانیهای خودش می لولیده، پرستشش هم از بت پرستی به معنی اعم مثلا از پدرپرستی به قول فروید شروع شده و بعد رئیس قبیله را بپرستند و بعد کم کم به بت و به ارباب انواع برسند، آن آخرین مرحله که می رسد پیغمبرانی می آیند ظهور می کنند و مردم را به خدای یگانه دعوت می کنند، نه، چنین چیزی نیست.
می فرماید: «رحمة من ربک» چرا ما همیشه مرسل هستیم، همیشه رسول فرستاده ایم و کار ما این بوده؟ رحمتی است از پروردگار، یعنی خدای رحمان و رحیم چنین نیست که مدتی دست از رحمانیتش بردارد یا دست از رحیمیتش بردارد. «انه هو السمیع العلیم؛ او شنوا و داناست». وقتی که می گوید " خدا شنواست " مقصود این است که نیازهای افراد یا اشیاء را می شنود. معمولا این طور است که نیاز با زبان بیان می شود و با گوش باید نیاز را شنید. حالا ممکن است احیانا این نیاز به زبان نیاید، ولی به اعتبار اینکه یک امری است که قابل شنیدن است، باز شنیدنی تلقی می شود. خدا سمیع است، کأنه ندای همه موجودات را که به نیاز بلند کرده اند و می گویند ما به چنین چیزی نیازمند هستیم، می شنود، یعنی انسان به پیغمبر نیاز دارد و با لسان تکوین همیشه فریاد او بلند است که خدایا ما راهنما می خواهیم، و خدا این نیاز را می شنود و بنابراین آن را بر می آورد. و علیم است، و داناست و می داند. باز می داند راجع به اموری است که شنیدنی نیست، فقط دانستنی است نه شنیدنی مثلا می داند که این نیاز را چگونه باید برآورد، می داند که چه کسی را به رسالت مبعوث کند «الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ خدا بهتر میداند رسالتش را كجا قرار دهد.» (انعام/ 124).
آنچه از ناحیه آنهاست، نیاز آنها را می شنود و آنچه از ناحیه خود باید بکند داند که چه بکند. بعد که فرمود رحمتی است از ناحیه پروردگارت، فورا فرمود: «رب السموات و الارض و ما بینهما ان کنتم موقنین؛ همان پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین باشید» (دخان/ 7). بعضی مفسرین این نکته را یادآوری کرده اند درست هم گفته اند که در «رحمة من ربک؛ رحمتی است از ناحیه پروردگار تو» ممکن است این توهم برای افرادی که ذهنشان مسبوق به این است که رب من غیر از رب توست و رب تو غیر از رب من است (ارباب انواع به مفهومی که آنها قائل بودند نه به معنی اسماء الهی) پیدا شود که خوب، آن که رحمت پروردگار توست، ارباب ما چطور؟ آنها می گفتند «ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار؛ آیا خدایان پراکنده بهترند یا خدای یگانه قهار؟» (یوسف/ 39). نه، رب من همان رب همه عالم است، نه اینکه رب من از رب شما جداست. قرآن می گوید رب تو، همان رب همه آسمانها و زمین.
اسماء الهی وقتی که ذکر می شود هر اسمی به یک تناسب خاص آورده می شود. مثلا اینجا ممکن بود بگوید: «رحمة من خالقک، خالق السموات و الارض»، درست است، ولی فرمود: «رحمة من ربک رب السموات و الارض». چون اسم " رب " آن شأن پروردگار را ذکر می کند که به موجب آن خداوند متعال اشیاء را پرورش می دهد و تکمیل می کند. عنایت به این است: «انا کنا مرسلین؛ ما پیامبران را فرستاده ایم». این ارسال پیامبران مظهر چه اسمی از اسمهای ماست؟ این پیغمبرها در خدمت چه اسمی از اسمهای ما هستند؟ این پیغمبرها چه شأنی از شؤون ما را اداره می کنند؟ مربی اند، تکمیل کننده و پرورش دهنده هستند. این رب تو، این پروردگار تو، این پرورش دهنده همه آسمانها و زمین، به حکم اینکه رب و پرورش دهنده است، پیغمبران را برای تکمیل و تربیت و پرورش استعدادهای بشر فرستاده است.
در مسأله " رب " که همان مفهوم پرورش است بحث جامعی هست (اغلب، مفهوم متداول ما شاید عکس این قضیه است) و آن این است که ما همیشه در مسأله تربیت نظرمان به جنبه منفی است. خیال می کنیم تربیت فقط یعنی جلوگیری. بیشتر خانواده ها عقیده شان این است که تربیت بچه فقط همان چشم غره رفتن به او و ترساندن اوست و او را مانع شدن که یک تلاش و حرکتی داشته باشد: اینجا نخند، آنجا چنین نکن، در آن همواره " نکن " است، یعنی تربیتشان از " لا " (نه) درست می شود در صورتی که این تربیت نیست. در تربیت بچه و انسان به طور کلی تربیتی که خود آن مربی نفهمد که هدف چیست، حالت خرس مآبی را پیدا می کند، یعنی این بچه وقتی شما به او می گویید این کار را نکن، اول باید بفهمد که چرا نباید این کار را بکند والا گیج می شود و حتی بیماری روانی پیدا می کند. به هر حال اینکه اینجا کلمه «رحمة من ربک» آمده است بعد «رب السموات و الارض و ما بینهما ان کنتم موقنین» عنایت به این است که نبوت از خدمه ربوبیت و شأنی از شؤون ربوبیت است. کار پیغمبر پرورش دادن است. پرورش دادن یعنی نیروهای موجود را تکمیل کردن. پرورش دادن یک گل یعنی چه؟ یعنی استعدادهای آن را به بروز و ظهور رساندن.
«ان کنتم موقنین» اگر شما اهل یقین باشید معنایش این نیست که اگر شما یقین داشته باشید خدا این طور است، اگر یقین نداشته باشید نه. همان طور که زمخشری گفته و دیگران از او استفاده کرده اند، گاهی ما خودمان این تعبیر را به کار می بریم (این تعبیر شایع است)، می گوییم فلان قضیه این طور شده اگر بدانی. این " اگر بدانی " نه معنایش این است که اگر تو ندانی چنین قضیه ای اتفاق نیفتاده، یعنی چنین چیزی هست و باید تو بدانی. «ان کنتم موقنین» هم این است: اگر یقین داشته باشید، یعنی باید این مطلب را درک کنید.
«لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب ابائکم الاولین» پشت سر ربوبیت مطلقه الهی الوهیت مطلقه الهی ذکر می شود. الوهیت، استحقاق ذات پروردگار است برای پرستش و استحقاق نداشتن هیچ موجود دیگر برای پرستش، یعنی به دلیل اینکه او رب مطلق است به همین دلیل او معبود مطلق است. به همین دلیل که ربی غیر از او نیست و تدبیری جز به دست او نیست پس معبودی جز او نیست چون هر معبودی را که انسان عبادت می کند به حساب این است که خیال می کند تدبیر کار در دست اوست، امری را در دست او مستقلا خیال می کند، ولی وقتی که فهمید تدبیر امر مطلقا در دست خداست، رب مطلق خداست، قهرا معبود مطلق هم اوست. «لا اله الا هو» پس معبودی جز او نیست. «یحیی و یمیت» دو شأن و دو صفت دیگر از پروردگار ذکر کرده است، احیاء و اماته، اوست که می میراند و اوست که زنده می کند، او هم می میراند و هم زنده می کند. احیاء و زندگی در دست اوست، همه چیز در دست اوست. باز بار دیگر: «ربکم و رب ابائکم الاولین» الله رب شما، اوست که شما را در همین حدی که یک موجود جسمانی هستید در رحم مادر پرورش داد، اوست که شما را از دوره کودکی به دوره جوانی و از دوره جوانی به دوره پیری برد، نه تنها پروردگار شما، پروردگار شما و پروردگار پدران گذشته شما، یعنی همه شما با دست او پرورش یافته اید. بعد می فرماید: «بل هم فی شک یلعبون؛ ولى نه آنها به شک و شبهه خويش سرگرمند.» (دخان/ 9) با همه این حقایق روشن، باز اینها در یک حال شکی به سر می برند، شک توأم با لعب.
این تعبیر بی ادبانه از من است: این (سخن) مثل این است که بعد که همه اینها را گفتیم بگوییم در عین حال همه این حرفها یاسین به گوش کی خواندن است. به گوش اینها چیزی فرو نمی رود. اینها در همان حالت شک و تردید خودشان هستند ولی لعب. این توأم شدن شک با لعب تصادفی نیست. خدا تضمین کرده است که اگر انسان طالب حقیقت باشد راه را به او بنمایاند. این، تضمین قطعی است: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین؛ کسانی که در راه ما بکوشند (همان شأن ربوبیت پروردگار است)، شأن ربوبیت ما، شأن هادویت ما اقتضا می کند که راهها را به آنها بنمایانیم و بی تردید خدا با نیکوکاران است» (عنکبوت/ 69).
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 110-109 و 115-105
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها