تفاوت مواعظ نهج البلاغه با مواعظ نظم و نثر فارسی و عربی
فارسی 6406 نمایش |بزرگترین بخش نهج البلاغه، بخش مواعظ است. تقریبا نیمی از نهج البلاغه را این بخش تشکیل می دهد و بیشترین شهرت نهج البلاغه مدیون موعظه ها و پندها و اندرزها و حکمت های عملی آن است. بگذریم از مواعظ قرآن کریم و یک سلسله مواعظی که از رسول اکرم ولو مختصر باقی مانده است و به منزله ریشه و سررشته نهج البلاغه به شمار می رود. مواعظ نهج البلاغه در عربی و فارسی بی نظیر است.
بیش از هزار سال است که این مواعظ نقش مؤثر و خارق العاده خود را ایفا کرده و می کند، هنوز در این کلمات جاندار، آن نفوذ و تأثیر هست که دل ها را به تپش اندازد و به احساسات رقت بخشد و اشک ها را جاری سازد و تا بویی از انسانیت باقی باشد این کلمات اثر خود را خواهد بخشید. ما در فارسی و عربی مواعظ زیادی داریم، مواعظی در اوج تعالی و لطافت ولی در قالب نظم و شعر. در عربی قصیده معروف ابوالفتح بستی که با این بیت آغاز می شود:
زیاده المرء فی دنیاه نقصان *** و ربحه غیر محض الخیر نقصان
افزون طلبی انسان در زندگانی دنیا و سودخواهی او در غیر راه خیر، کاستی و نقصان است.
همچنین قصیده رثائیه ابوالحسن تهامی که به مناسبت مرگ فرزند جوانش سروده است و اولش این است:
حکم المنیه فی البریه جار *** ما هذه الدنیا بدار قرار
حکم مرگ برای همه انسانها حتمی است. این دنیا محل استقرار همیشگی نیست.
همچنین قسمت های اول قصیده معروف "برده" اثر طبع بلند بوصیری مصری آنجا که می گوید:
فان امارتی بالسوء ما اتعظت *** من جهلها بنذیر الشیب و الهرم
نفس فرمانده من به بدی پند نگرفت چون نادان است و بیم و هشدار پیری و فرسودگی را درک نکردم.
تا آنجا که وارد مدح حضرت رسول اکرم (ص) می شود و اصل قصیده در مدح ایشان است و باقی مقدمه است و می گوید:
ظلمت سنه من احیی الظلام *** الی ان اشتکت قدماه الضر من ورم
شب های تاریک را زنده نگه داشت تا آن حد که پاهایش ورم کرد.
هر کدام از اینها یک اثر جاویدان است و مانند ستاره در ادبیات اسلامی عربی می درخشد و هرگز کهنه و فرسوده نخواهد شد.
در فارسی، اشعار موعظه ای سعدی در گلستان و بوستان و قصائد، فوق العاده جالب و مؤثر است و در نوع خود شاهکار است. مانند اشعار معروفی که در مقدمه گلستان آورده و با این بیت آغاز می شود:
هر دم از عمر می رود نفسی *** چون نگه می کنم نمانده بسی
و یا در قصاید آنجا که می گوید:
ایها الناس جهان جای تن آسانی نیست *** مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
یا آنجا که می گوید:
جهان بر آب نهاده است، و زندگی بر باد *** غلام همت آنم که دل بر او ننهاد
یا آنجا که می گوید:
بس بگردید و بگردد روزگار *** دل به دنیا در نبندد هوشیار
بوستان سعدی پر است از موعظه های آبدار جاندار و شاید باب نهم که در توبه و راه صواب است از همه عالی تر باشد. همچنین است پاره ای از مواعظ مولوی در مثنوی و سایر شعرای فارسی زبان. در ادبیات اسلامی، اعم از عربی یا فارسی مواعظ و حکم بسیار عالی وجود دارد، منحصر به این دو زبان نیست در زبان ترکی و زبان اردو و بعضی از زبان های دیگر نیز این بخش از ادبیات اسلامی جلوه خویش را نموده است و یک روح خاص بر همه آنها حکمفرما است.
اگر کسی با قرآن کریم و کلمات رسول اکرم و امیرالمؤمنین و سایر ائمه دین و اکابر اولیه مسلمین آشنا باشد می بیند یک روح که همان روح اسلامی است در همه مواعظ فارسی آشکار است، همان روح است ولی در جامه و پیکره زبان شیرین فارسی. اگر کسی یا کسانی در دو زبان عربی و فارسی تبحر داشته باشند و با سایر زبانهایی که ادبیات اسلامی را منعکس کرده اند نیز آشنایی داشته باشند و شاهکارهایی که در زمینه مواعظ اسلامی به وجود آمده جمع آوری کنند معلوم خواهد شد که فرهنگ اسلامی از این نظر فوق العاده غنی و پیشرفته است. ولی تعجب در این است که همه نبوغ فارسی زبانان از نظر مواعظ در شعر ظهور کرده است اما در نثر هیچ اثر برجسته ای وجود ندارد.
در نثر آنچه وجود دارد به صورت جمله های کوتاه و کلمات قصار است، مانند نثر گلستان که قسمتی از آنها موعظه است و در نوع خود شاهکار است و یا جمله هایی که از خواجه عبدالله انصاری نقل شده است. در متون فارسی یک نثر موعظه ای قابل توجه که از حدود کلمات قصار تجاوز کرده باشد و به اصطلاح در حد یک مجلس ولو کوتاه بوده باشد وجود ندارد، خصوصا اینکه شفاها و از ظهرالقلب القا شده باشد و سپس جمع آوری و در متن کتب ثبت شده باشد.
مجالسی که از مولانا یا از سعدی نقل شده و در مجالس ارشاد برای پیروان خود به صورت وعظ القا می کرده اند، در دست است ولی به هیچ وجه آب و رنگ اشعار موعظه ای آن مردان بزرگ را ندارد تا چه رسد به اینکه با مواعظ نهج البلاغه قابل مقایسه باشد. همچنین است متونی که به صورت رساله یا نامه نوشته شده است و اکنون در دست است، نظیر: نصیحة الملوک ابوحامد محمد غزالی و تازیانه سلوک احمد غزالی که نامه ای است مفصل خطاب به مرید و شاگردش عین القضاة همدانی.
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در نهج البلاغه- صفحه 193-189
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها