مفهوم واقعیت در فلسفه غرب

فارسی 2874 نمایش |

در فلسفه غرب چون اصلا نمی خواهند غیر از محسوس به حقیقتی و به واقعیتی قائل باشند می گویند واقعیت همانی است که مادی و محسوس است، غیر آن، واقعیت نیست. پس قهرا نمی توانند بگویند که انسان دو گونه خیر دارد. آنها که می گفتند دو گونه خیر به دو گونه واقعیت معتقد بودند، برای انسان دو مرتبه از واقعیت قائل بودند و در عالم هستی هم دو مرتبه از واقعیت قائل بودند. انسان با واقعیت محسوسش جستجوگر خیرهای محسوس است و با واقعیت معقولش جستجوگر خیرهای معقول، و در این جهت که به هر حال جستجوگر خیر است در هر دو ناحیه یکی است. اگر جستجوگر علم است جستجوگر یک واقعیت است که آن خیر معقول است. اگر جستجوگر پول است آن هم باز واقعیتی است، جستجوگر یک واقعیت است که واقعیت محسوس باشد.
اینها چون اساس کارشان را بر این گذاشتند که واقعیت یعنی محسوس و مادی، آمدند گفتند که انسان یا جستجوگر خیر است که خیر یعنی همان سود و منفعت مادی و یا جستجوگر چیزی است که هیچ چیز نیست، فقط ارزش است، همان کلمه سود و ارزش که در فلسفه اروپا آمده و چه انحراف بزرگی هست در فلسفه انسانی.

منـابـع

مرتضی مطهری- فطرت- صفحه 148-147

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد