آثار اعتقاد به مهدویت در تاریخ اسلام

فارسی 7403 نمایش |

وقتی که ما تاریخ اسلام را مطالعه می کنیم، می بینیم گذشته از روایاتی که در زمینه مهدی (ع) آخرالزمان از پیغمبر اکرم (ص) یا امیرالمؤمنین وارد شده است، اساسا از همان نیمه دوم قرن اول، اخبار مربوط به مهدی موعود منشأ حوادثی در تاریخ اسلام شده است. چون چنین نویدی و چنین گفته ای در کلمات پیغمبر اکرم (ص) بوده است احیانا از آن، سوء استفاده هایی شده است، و این خود دلیل بر این است که چنین خبری در میان مسلمین از زبان پیغمبرشان پخش و منتشر بوده است، و اگر نبود، آن سوء استفاده ها نمی شد.

قیام مختار و اعتقاد به مهدویت
اولین باری که اثر اعتقاد مهدویت را در تاریخ اسلام می بینیم که ظهور می کند، در جریان انتقام مختار از قتله امام حسین (ع) است. جای تردید نیست که مختار مرد بسیار سیاستمداری بوده و روشش هم بیش از آنکه روش یک مرد دینی و مذهبی باشد روش یک مرد سیاسی بوده است. البته نمی خواهم بگویم مختار آدم بدی بوده یا آدم خوبی بوده است، کار به آن جهت ندارم. مختار می دانست که ولو اینکه موضوع، موضوع انتقام گرفتن از مردم قتله سیدالشهداء است و این زمینه، زمینه بسیار عالی است اما مردم تحت رهبری او حاضر به این کار نیستند. شاید (بنابر روایتی) با حضرت امام زین العابدین هم تماس گرفت و ایشان قبول نکردند. مسئله مهدی موعود را که پیغمبر اکرم (ص) خبر داده بود مطرح کرد به نام محمد ابن حنفیه پسر امیرالمؤمنین و برادر سیدالشهداء، چون اسمش محمد بود، زیرا در روایات نبوی آمده است "اسمه اسمی" نام او نام من است. گفت: ایها الناس! من نایب مهدی زمانم، آن مهدی که پیغمبر خبر داده است. مختار مدتی به نام نیابت از مهدی زمان، بازی سیاسی خودش را انجام داد. حال آیا محمد ابن حنفیه واقعا خودش هم قبول می کرد که من مهدی موعود هستم؟ بعضی می گویند قبول می کرد برای اینکه بتوانند انتقام را بکشند، ولی این البته ثابت نیست. در اینکه مختار محمد ابن حنفیه را به عنوان مهدی موعود معرفی می کرد شکی نیست، و بعدها از همین جا مذهب کیسانیه پدید آمد. محمد ابن حنفیه هم که مرد گفتند مهدی موعود که نمی میرد مگر اینکه زمین را پر از عدل و داد کند، پس محمد ابن حنفیه نمرده است، در کوه رضوی غایب شده است.
سخن زهری
جریانهای دیگری باز در تاریخ اسلام هست. ابوالفرج اصفهانی که خودش اموی الاصل و یک مورخ است و شیعه هم نیست، در "مقاتل الطالبین" می نویسد که وقتی خبر شهادت زید بن علی بن الحسین به زهری رسید گفت: چرا اینقدر این اهل بیت عجله می کنند؟! روزی خواهد رسید که مهدی از آنها ظهور کند. معلوم می شود مسئله مهدی موعود از اولاد پیغمبر، آنچنان قطعی و مسلم بوده است که وقتی خبر شهادت زید را به زهری می دهند زهری فورا ذهنش به این سو می رود که زید قیام کرده است، و می گوید: "این اولاد پیغمبر چرا عجله می کنند؟! چرا زود قیام می کنند؟! اینها نباید حالا قیام بکنند، قیام اینها مال مهدی موعودشان است". من کار ندارم که اعتراض زهری آیا وارد است یا وارد نیست، خیر، وارد هم نیست، غرضم این جهت است که زهری گفت: خواهد آمد روزی که یکی از اهل بیت پیغمبر قیام کند و قیام او قیام ناجح و موفق باشد.

شخصیت زیدبن علی
می دانید که حضرت امام زین العابدین پسری دارند به نام "زید". زید قیام کرد و شهید شد. راجع به زید که چگونه آدمی بوده است، آدم خوبی بوده یا آدم خوبی نبوده حرفهایی هست ولی مطابق آنچه که از روایات شیعه استفاده می شود ائمه ما زید را تجلیل کرده اند. در روایت "کافی" آمده است که امام صادق (ع) فرمود: "به خدا قسم زید شهید از دنیا رفت". این زید همان کسی است که زیدی ها یعنی شیعیان زیدی که الان در یمن هستند، همه یا بیشترشان او را بعد از امام زین العابدین امام می دانند. به هر حال مرد خوبی بوده است، مرد زاهد و متقی یی بوده است. مطابق روایات ما قیام او، قیام امر به معروف و نهی از منکر بوده است نه قیام ادعای امامت. بنابراین زید از نظر ما مرد شریف و صالحی است. زهری از اهل تسنن است. زهری و شعبی دو نفر از تابعین اند، یعنی کسانی هستند که اصحاب پیغمبر را درک کرده اند نه خود پیغمبر را، و اینها از مشایخ و علمای بزرگ عصر خودشان هستند.

نیرنگ منصور خلیفه عباسی
حتی ما می بینیم یکی از خلفای عباسی اسمش مهدی است، پسر منصور، سومین خلیفه عباسی. اولین خلیفه شان سفاح است، دوم منصور، و سوم پسر منصور: مهدی عباسی. مورخین و از جمله " دارمستر " نوشته اند که منصور مخصوصا اسم پسرش را "مهدی" گذاشت برای اینکه می خواست استفاده سیاسی بکند، بلکه بتواند یک عده مردم را فریب بدهد، بگوید آن مهدی که شما در انتظار او هستید پسر من است، و لهذا "مقاتل الطالبین" و دیگران نوشته اند که گاهی با خصیصین خودش که روبرو می شد (به دروغ بودن این مطلب اعتراف می کرد). یک وقتی با مردی به نام مسلم بن قتیبه که از نزدیکانش بود روبرو شد، گفت: این محمد بن عبدالله محض چه می گوید؟ گفت: "می گوید من مهدی امتم". گفت: "اشتباه می کند، نه او مهدی امت است نه پسر من". ولی گاهی با یک افراد دیگری که روبرو می شد، می گفت: " مهدی امت او نیست، مهدی امت پسر من است". عرض کردم بسیاری از کسانی که بیعت می کردند به همین عنوان بیعت می کردند، از بس روایات مهدی از پیغمبر اکرم (ص) زیاد رسیده بود و در دست مردم بود، و همین اسباب اشتباه مردمی می شد که کاملا تحقیق نمی کردند تا مشخصات بیشتری به دست آورند، زود ایمان پیدا می کردند که این، مهدی امت است.

تصور مهدویت درباره سایر ائمه (ع)
بسیاری از ائمه ما وقتی که از دنیا می رفتند عده ای می گفتند شاید نمرده است، شاید غایب شده است، شاید مهدی امت است. این امر راجع به حضرت امام موسی کاظم (ع) هست، حتی راجع به حضرت باقر (ع) هست، ظاهرا راجع به حضرت صادق (ع) هم هست، و راجع به بعضی از ائمه دیگر نیز هست. حضرت صادق (ع) پسری دارند به نام اسماعیل که اسماعیلیه منتسب به او هستند. اسماعیل در زمان حیات حضرت از دنیا رفت. حضرت خیلی هم اسماعیل را دوست می داشتند. وقتی اسماعیل از دنیا رفت و او را غسل دادند و کفن کردند، حضرت صادق مخصوصا آمدند به بالین اسماعیل، اصحابشان را صدا زدند، کفن را باز کردند، صورت اسماعیل را نشان دادند و فرمودند: این اسماعیل پسر من است، این مرد، فردا ادعا نکنید که او مهدی امت است و غایب شد، جنازه اش را ببینید، صورتش را ببینید، بشناسید و بعد شهادت بدهید.
یکی از فقهاء مدینه به نام "محمد بن عجلان" رفت با محمد بن عبدالله محض بیعت کرد. بنی عباس که ابتدا حامی اینها بودند، مسئله خلافت که پیش آمد، خلافت را گرفتند، بعد هم سادات حسنی را کشتند. منصور این مرد فقیه را خواست، تحقیق کرد، ثابت شد که او بیعت کرده است. دستور داد دست او را ببرند. گفت این دستی که با دشمن من بیعت کرده است باید بریده شود. نوشته اند فقهاء مدینه جمع شدند و شفاعت کردند و در شفاعتشان این جور گفتند که خلیفه! او تقصیر ندارد، او مردی است فقیه و عالم به روایات، این مرد خیال کرد که محمد بن عبدالله محض، مهدی امت است و لذا با او بیعت کرد والا قصد او دشمنی با تو نبود. این است که ما می بینیم در تاریخ اسلام، موضوع مهدی موعود، از مسائل بسیار مهم و قطعی است. ما همینجور که دوره به دوره پیش می آییم می بینیم حوادثی در تاریخ اسلام پیدا شده که منشأش همین اعتقاد به ظهور مهدی موعود بوده است.

مرثیه دعبل خزاعی
دعبل خزاعی می آید حضور
حضرت رضا (ع) و آن اشعار مرثیه خودش را می گوید:

افاطم لو خلت الحسین مجدلا *** و قد مات عطشانا بشط فرات

ای فاطمه! ای ک
اش می دیدی حسین را خسته و درمانده که در ساحل رود فرات از شدت تشنگی جان داده است. خطاب می کند به حضرت زهرا (س) و یک یک مصائبی را که بر اولاد ایشان وارد شده بیان می کند که از آن قصائد بسیار غرای زبان عرب و از بهترین مراثی است که در این زمینه ها گفته شده است. حضرت رضا (ع) خیلی گریه می کند. دعبل در این اشعارش و در این اظهار تأثر خودش قبور اولاد زهرا را یک یک بیان می کند، قبوری که در "فخ" است، قبوری که در "کوفان" است. اشاره به شهادت همین محمد بن عبدالله محض می کند، اشاره به شهادت برادرش می کند، اشاره به شهادت زید بن علی بن الحسین می کند، اشاره به شهادت حضرت سید الشهداء می کند، اشاره به شهادت حضرت موسی بن جعفر می کند "و قبر بغداد لنفس زکیه" که نوشته اند در اینجا حضرت رضا (ع) فرمود: یک شعر هم من می گویم اضافه کن: "و قبر بطوس یا لها من مصیبة" که عرض کرد: آقا! این قبر را من نمی شناسم. فرمود: این قبر من است. دعبل در این اشعارش شعری دارد که به همین موضوع اشاره می کند. در این شعر، دعبل تصریح می کند که تمام این قضایا هست و هست و هست تا ظهور امامی که آن ظهور لامحاله وقوع پیدا می کند و قطعا صورت می گیرد.

منـابـع

مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- صفحه 250-242

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد