سه دیدگاه درباره اذن الهی در نظام تکوین

فارسی 3618 نمایش |

در باب نظام تکوین آیا این طور باید فکر کنیم که اشیاء که عمل می کنند و حوادثی که واقع می شود العیاذ بالله علیرغم خواست خداست؟ زلزله ای می آید و شهری را خراب می کند. این زلزله یک سلسله علل طبیعی دارد: در جوف زمین فعل و انفعال هایی رخ می دهد و در زیر زمین ریزش هایی صورت می گیرد که باعث زیر و رو شدن قسمت هایی از زمین می شود. ممکن است کسی حوادث را با الغای نظام حکیمانه اسباب و مسببات در نظر بگیرد و بگوید: این زلزله را خدا خواست اما به این معنا که خدا ملکی را فرستاد و گفت: این زمین را تکان بده و او هم تکان داد و یا خود خدا به طور مستقیم آمد زمین را تکان داد و زلزله پدید آمد. نه، این طور نیست.
نیز ممکن است کسی معتقد شود که قضیه بر عکس است: خدا عالم را بر اساس نظامی خلق کرده است. این عالم بدون اشیایی که الآن وجود دارند امکان پذیر نبود. آتش باید در عالم باشد، آب باید در عالم باشد، هوا باید در عالم باشد. همه اینها که در عالم باشند، آن وقت قانون جاذبه باید در عالم باشد، قوانین دیگر باید در عالم باشد و اینها هم کار خودشان را می کنند، چه خدا بخواهد و چه خدا نخواهد. خدا دستگاهی را خلق کرده است و در آن دستگاه حوادثی واقع می شود که خود خدا هم نمی خواسته ولی می شود. خدا که نخواسته زلزله بشود، ولی وقتی این طبایع وجود داشته باشد طبایعی که وجودشان لازم هم هست و خیرشان بر شرشان می چربد خواه ناخواه چه خدا بخواهد و چه خدا نخواهد، این حوادث رخ می دهد. این هم یک طرز تفکر که این نیز غلط است.

نظریه سوم: امر بین امرین در نظام تکوین
دیدگاه صحیح که نامش "امر بین امرین در نظام تکوین" است نظر سومی ارائه می دهد. خداوند در آیه 11 سوره تغابن می فرماید: «ما اصاب من مصیبه الا باذن الله؛ هیچ مصیبتی جز به اذن خدا نرسد». این کلمه «الا باذن الله» امر بین امرین را در نظام تکوین بیان می کند و این آیه مفسر آیات دیگری است که در جاهای دیگر آمده است. قرآن می فرماید هر بدی که می رسد، به اذن خدا می رسد. "به اذن خدا می رسد" معنایش این است که نه این چنین خیال کن که هیچ علل و اسبابی دخالت ندارد و نه اینچنین خیال کن که دخالت آنها به نحوی است که چه خدا بخواهد و چه نخواهد آن کار می شود، بلکه به اذن خدا می شود، یعنی اگر خدا می خواست مانع ایجاد کند، مانع ایجاد می کرد، اگر می خواست شرطی از آن شروط را از بین ببرد، از بین می برد. کما اینکه در موارد زیادی موانعی ایجاد می کند و یا شرطی را از بین می برد. پس قضیه این است که آنچه در عالم واقع می شود، یک سلسله حوادث و علل و معلول هایی است که کار خودشان را انجام می دهند، اما نه به معنای این که چه خدا بخواهد و چه خدا نخواهد، که این مطلب را با مثال توضیح می دهم: فرض کنید فردی می خواهد از مرز عبور کند، ولی آن مرزدار هم روی مصالح کلی مملکت اگر بخواهد جلوی او را بگیرد می گیرد.
پس یک وقت می گوییم: این کار را اصلا مستقیما مرزدار می کند و آن فرد دخالتی ندارد، آن فرد مثل سنگی است که از این طرف مرز به آن طرف برده شده است. و یک وقت می گوییم آنهایی که می آیند و عبور می کنند مرزدار هیچ نقشی ندارد. نظریه سوم می گوید (درست است که فرد است که عبور می کند ولی) در عین حال یک نیروی کنترل کننده ای هست که اگر بخواهد مانعی ایجاد کند و یا شرطی را از بین ببرد چنین خواهد کرد.
مثال درجه بالاتری را در نظر می گیریم: شمری می خواهد سر امام حسین (ع) را ببرد. این شمر است که دارد می برد و امام حسین (ع) یک انسان است که از گوشت و پوست و رگ و پی و امثال اینها ساخته شده است و شمر هم انسان دیگری است که قدرت و نیرو دارد، شمشیر و چاقو و نیزه دارد. آیا اینجا هم می توانیم بگوییم این کار به اذن الله انجام می پذیرد؟ بله، به این معنا که اگر خدا می خواست، یعنی اگر مصلحت کلی اقتضا می کرد که جبرا جلوی این ظالم گرفته بشود و جبرا مانع مظلومیت این مظلوم بشود، البته جلوی او گرفته می شد. ولی خداوند متعال در مورد کاری که انسان ها از روی اراده و اختیار باید بکنند امر به معنای دستور صادر کرده است، دستور داده است که ظالم به اختیار خودش ظلم نکند و به مظلوم دستور داده است که از خود دفاع کند و دفاع کرده است. با همه اینها اگر ظالم باز بخواهد ظلم کند، خدا اگر بخواهد به زور و به جبر مچش را بگیرد می گیرد. ولی این که خدا به جبر جلوی انسان ها را بگیرد بر خلاف نظام کلی احسن است. اگر خداوند به جبر جلوی انسان ها را بگیرد آن وقت نه کمالی وجود خواهد داشت، نه اطاعتی و نه معصیتی.
شاید من نتوانسته باشم معنای کلمه «باذن الله» را آن طور که باید و شاید تقریر کنم، ولی این مسئله یعنی امر بین امرین در نظام تکوین، یکی از اصول معارف قرآن است. همان طور که در امور اختیاری انسان ها، نه جبر است و نه تفویض، در نظام تکوین هم امربین امرین حاکم است. جبر این است که علیرغم خواست انسان ها قدرتی آنها را به انجام کاری ملزم کند. تفویض یعنی به خود واگذارشدگی و استقلال. اصلا استقلال مطلق مساوی با واجب الوجود بودن است. کفر بودن تفویض از کفر بودن جبر بالاتر است و کمتر نیست. همان طور که در میان جبر و تفویض، راهی است که راه صحیح همان راه است که بحث ما در آن نیست در نظام تکوین یعنی در تأثیر و تأثرهایی هم (که در عالم صورت می گیرد) امر بین امرین حاکم است. در کاری که خورشید با نور افشانی خود انجام می دهد، ماه با حرکات خود انجام می دهد، هوا و آتش و آب و نیروی الکتریسیته انجام می دهند امر بین امرین حاکم است.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 7- صفحه 163-166

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها