تفاوت شیوه های ارتباطی و تبلیغی اسلام با مکاتب دیگر

فارسی 2984 نمایش |

از نظر مسیحیت رابطه مکتب با گروه مخالف تنها یک رابطه است و آن رابطه دعوت مقرون به نرمی و ملایمت است و تنها این رابطه است که اخلاقی است. از نظر نیچه تنها رابطه اخلاقی، رابطه قدرتمند با ضعیف است. هیچ چیزی اخلاقی تر از قدرت نیست و هیچ چیزی غیر اخلاقی تر از ضعف نیست یا جرمی و گناهی بالاتر از ضعف وجود ندارد. از نظر مارکسیسم رابطه دو گروه مخالف از نظر پایگاه اقتصادی جز رابطه زور و اعمال قدرت نمی تواند باشد. در این رابطه، اعمال طبقه استثمارگر به دلیل ضد تکاملی بودن، غیر اخلاقی است و اعمال قدرت استثمار شده، اخلاقی است. دیگر بحثی نیست که رابطه نیروی تازه نفس با نیروی کهن همواره، هم ستیزه باشد و هم اخلاقی. اما از نظر اسلام تمام نظریات بالا محکوم است. اخلاقی بودن، آنچنانکه مسیحیت می پندارد، در روابط مسالمت آمیز و دعوت ملایم و صلح و صفا و صمیمیت و محبت خلاصه نمی شود، احیانا زور و قدرت نیز اخلاقی می شود.
لهذا اسلام مبارزه علیه زور و ظلم را مقدس و مسؤولیت می شمارد و جهاد را که همان قیام مسلحانه است در شرایط خاصی تجویز می کند. بدیهی است که نظریه نیچه یک نظریه پوچ و ضد انسانی و ضد تکاملی است. نظریه مارکسیسم مبتنی بر همان مکانیسمی است که برای تکامل تاریخ قائل است.
از نظر اسلام رابطه مواجهه زور با گروه ضد تکاملی، بر خلاف نظریه مارکسیسم، رابطه دوم است نه رابطه اول. رابطه حکمت و موعظه حسنه است: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة؛ مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت فراخوان.» (نحل/ 125) رابطه اعمال زور با جبهه ضد تکاملی آنگاه اخلاقی است که مرحله اقناع فکری (حکمت=برهان) و مرحله اقناع روحی (موعظه= تذکر) طی شده باشد و بلانتیجه مانده باشد. این است که تمام پیامبران که جنگیده اند، مرحله اول دعوت خود را با حکمت و موعظه حسنه و احیانا مجادله کلامی گذرانده اند و پس از آنکه از آن راه به نتیجه نرسیده اند و یا به نتیجه کلی نرسیده اند، (غالبا به نتیجه نسبی رسیده اند)، مبارزه و جهاد و اعمال قدرت و زور را اخلاقی شمرده اند.
ریشه اساسی این است که اسلام، نظر به اینکه روحی می اندیشد نه مادی، برای برهان و استدلال و موعظه و اندرز نیروی شگرف قائل است و همان طور که (به تعبیر مارکس) برای انتقاد سلاحها نیرو قائل است برای سلاح انتقاد هم نیرو قائل است و از آن بهره می جوید و البته آن را تنها نیرویی که همه جا باید از آن بهره جست نمی داند. راز این مطلب که اسلام مبارزه با جبهه ضد تکاملی را رابطه دوم می داند نه رابطه اول، و برای برهان و موعظه و جدال به احسن نیرو قائل است، دید خاص روحی اسلام درباره انسان و بالتبع درباره جامعه و تاریخ است.

سنخ آگاهی های اسلام در استراتژی دعوت خود
آگاهی های اسلامی در درجه اول از نوع تذکر به مبدأ و معاد است. این متدی است که هم در قرآن کریم به کار می برد و هم از پیامبران پیشین نقل می کند. پیامبران هشداری که می دهند درباره این امر است که از کجا و در کجا و به کجا آمده ای و هستی و می روی؟ جهان از کجا پدید آمده و چه مرحله ای را طی می کند و به چه سویی می رود؟ اولین دغدغه مسؤولیت که پیامبران به وجود می آورند دغدغه مسؤولیت در برابر کل آفرینش و هستی است. دغدغه مسؤولیت اجتماعی جزئی است از دغدغه مسؤولیت در برابر هستی و آفرینش.
سوره های مکیه که در سیزده سال اول بعثت رسول اکرم نازل شده است، کمتر مطلبی جز تذکر مبدأ و معاد در آنها هست. رسول اکرم دعوت خود را با «قولوا لا اله الا الله، تفلحوا؛ بگوئید خدا یکتاست تا رستگار شوید.» (یعنی با یک جنبش اعتقادی، با یک پاکسازی فکری) آغاز کرد. درست است که توحید ابعاد گسترده ای دارد و همه تعلیمات اسلامی اگر تحلیل شود به توحید برمی گردد و اگر توحید ترکیب شود به آن تعلیمات منتهی می شود. ولی می دانیم که در آغاز کار نه مقصود از آن جمله بیش از یک گرایش فکری و عملی از اعتقادات شرک آمیز و عبادتهای شرک آمیز به توحید فکری و توحید در عبادت بود، و نه فرضا چنین مقصود گسترده ای در کار بود مردم متوجه می شدند.
این آگاهی ریشه دار که پنجه در اعماق فطرت انسانها می اندازد، در آنها نوعی غیرت و تعصب دفاع از عقیده و نشاط کوشش در بسط و گسترش آن به وجود آورد که در راه آن از بذل جان و مال و مقام و فرزند کوتاهی نمی کردند. پیامبران از آنچه که در عصر ما روبنا می نامند آغاز می کردند و به زیربنا می رسیدند. در مکتب پیامبران، انسان بیش از آنکه وابسته به منافع باشد وابسته به عقیده و مسلک و ایمان است. در حقیقت، در این مکتب فکر و عقیده زیربناست و کار یعنی رابطه با طبیعت و مواهب طبیعت و یا جامعه روبناست. هر دعوت دینی و مذهبی باید پیامبرانه باشد، یعنی باید با تذکر دائم به مبدأ و معاد توأم باشد. پیامبران با بیدار کردن این احساس و شکوفانیدن این شعور و پس زدن غبارها از روی این وجدان و دادن این آگاهی، با تکیه به "رضای حق"، فرمان حق، پاداش و کیفر حق، جامعه را به حرکت می آورند.
در قرآن در سیزده مورد از "رضوان" خدا نام برده شده است، یعنی با دست گذاشتن روی این اهرم معنوی جامعه اهل ایمان را به حرکت آورده است. نام این آگاهی را می توان آگاهی خدایی یا آگاهی جهانی نهاد.
در درجه دوم، در تعلیمات اسلامی آگاهیهای انسانی دیده می شود، یعنی توجه دادن انسان به کرامت ذات و شرافت ذات خودش، توجه دادن به عزت و بزرگواری ذاتی خودش. انسان در این مکتب آن حیوانی نیست که دلیل وجودش این است که در طول صدها میلیون سال که در آغاز همدوش و همپایه سایر جانوران بوده، در صحنه تنازع بقا آنقدر خیانت کرده تا امروز به این پایه رسیده، بلکه موجودی است که در آن پرتوی از روح الهی است، فرشتگان به او سجده کرده اند، او را از کنگره عرش صفیر می زنند، در پیکر این موجود، علی رغم تمایلات حیوانی به شهوت و شر و فساد، جوهر پاکی است که با لذات با بدی، خونریزی، دروغ، فساد، زبونی، پستی، حقارت و تحمل زور و ظلم ناسازگار است، مظهر عزت کبریائی است: «و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین؛ عزت از آن خدا و از آن رسول او و از آن مؤمنان است.» (منافقون/ 8)
در درجه سوم، آگاهی به حقوق و مسؤولیتهای اجتماعی است. در قرآن به مواردی برمی خوریم که با تکیه بر حقوق از دست رفته دیگران و یا حقوق از دست رفته خود، می خواهد حرکت بیافریند: «و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا أخرجنا من هذه القریة الظالم أهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا؛ و چرا در راه خدا و (نجات) مردان و زنان و کودکانی که زبون شمرده شده اند نمی جنگید؟ همانان که می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند بیرون ببر و از جانب خود برای ما سرپرستی بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده.» (نساء/ 75)
تکیه بر اهرم حس کرامت و شرافت ذاتی انسان است که در هر انسانی بالفطره وجود دارد. درباره شرافت مرد، پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «شرف المرء قیامه باللیل، و عزة استغنائه عن الناس؛ شرافت مرد، شب زنده داری او و عزتش بی نیازی از مردم است.» یا امام علی (ع) به یارانش در جنگ صفین می فرماید: «الحیوة فی موتکم قاهرین و الموت فی حیوتکم مقهورین؛ زندگی در این است که بمیرید اما پیروز. مرگ در این است که بمانید و زیردست.» یا امام حسین (ع) می فرماید: «لا أری الموت الا سعادة و الحیوة مع الظالمین الا برما؛ من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز رنج نمی بینم.» یا می فرماید: «هیهات منا الذلة؛ ذلت از ساحت ما به دور است.»

منـابـع

مرتضی مطهری- جامعه و تاریخ- صفحه 227-221

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد