آثار عزاداری و زنده نگه داشتن نهضت عاشورا
English فارسی 4904 نمایش |این که ائمه معصومین علیهم السلام اینهمه تأکید کرده اند که مجلس عزا بپا دارید به این دلیل است که امام حسین (ع) کشته نشد برای منفعت شخصی، امام حسین کشته نشد برای اینکه خودش را فدای گناهان امت کرده باشد؛ بلکه امام حسین در راه حق کشته شد، در راه مبارزه با باطل کشته شد. ائمه دین خواستند مکتب حسین در دنیا باقی بماند، شهادت حسین به صورت یک مکتب، مکتب مبارزه حق با باطل برای همیشه باقی بماند؛ و الا چه فایده به حال امام حسین که ما گریه بکنیم یا نکنیم، و چه فایده به حال خود ما دارد که صرفا بنشینیم یک گریه ای بکنیم و بلند شویم و برویم. ائمه دین خواستند قیام امام حسین به صورت یک مکتب و به صورت یک مشعل فروزان همیشه باقی بماند. این یک چراغی است از حق، از حقیقت دوستی، از حقیقت خواهی. این یک ندائی است از حق طلبی، از حریت، از آزادی. این مکتب حریت و این مکتب آزادی و این مکتب مبارزه با ظلم را خواستند برای همیشه باقی بماند.
شعرا و مرثیه سرایان سیدالشهداء (ع)
در زمان خود ائمه اطهار که این دستور صادر شد، سبب شد که جریانی زنده و فعال و انقلابی به وجود آید. نام امام حسین شعار انقلاب علیه ظلم گشت. یک عده شاعر انقلابی به وجود آمد: کمیت اسدی به وجود آمد، دعبل خزاعی به وجود آمد. اینها دو نفر روضه خوان اند اما نه مثل روضه خوانان معمولی. دو نفر شاعرند مرثیه گو اما نه مثل مرثیه گوئیهای محتشم کاشانی و غیره. اگر اشعار کمیت اسدی، اشعار دعبل خزاعی و اشعار ابن الرومی و اشعار ابوفراس حمدانی که به عربی است با همین اشعار محتشم که هزار تا خواب برایش نقل می کنند، مقایسه کنیم، خواهیم دید که آنها کجایند و اینها کجا! آنها دارند مکتب حسین را نشان می دهند. کمیت اسدی با همان اشعارش از یک سپاه بیشتر برای بنی امیه ضرر داشت. این مرد چه کسی بود؟ یک روضه خوان بود اما چه روضه خوانی! شعری می گفت که تکان می داد دنیا را، تکان می داد دستگاه خلافت وقت را.
عبدالله بن حسن بن علی معروف به عبدالله محض، تحت تأثیر شعرهای کمیت قرار گرفت. به عنوان صله آن ابیات عالی، سند مزرعه خود را آورد داد به کمیت. کمیت گفت محال و ممتنع است که بگیرم، من مرثیه خوان سیدالشهداء هستم، من برای خدا مرثیه گفته ام، پول نمی گیریم. اصرار فوق العاده کرد. بالاخره گرفت. بعد از مدتی آمد پیش عبدالله بن حسن بن علی و گفت من خواهشی دارم از تو. آیا قبول می کنی؟ گفت: البته قبول می کنم اما من که نمی دانم چیست. گفت اول باید قول بدهی که عمل می کنی، بعد می گویم. قول داد و شاید قسم هم خورد. همینکه قول از او گرفت سند را آورد پس داد، گفت من نمی توانم این را بگیرم. وقت دیگر بنی هاشم برایش پول جمع کردند و دادند، هر کاری کردند قبول نکرد و گفت محال و ممتنع است که بگیرم. این مرد به خاطر همین اشعار و همین نوع مرثیه خوانی چه سختیها کشید و چه روزگارها دید و به چه وضع او را کشتند! این مرد را گرفتند و در خانه یوسف بن عمر ثقفی که حاکم آن روز کوفه بود هشت نفر ریختند به سرش، شمشیرها به بدنش زدند. آخرین حرفی که در آخرین نفس گفت این بود: " اللهم آل محمد، اللهم آل محمد؛ خدایا اهل بیت پیغمبر، خدایا اهل بیت پیغمبر ". این آخرین کلمه ای بود که به زبان این مرد آمد.
دعبل بن علی خزاعی خودش می گفت 50 سال است که دار خودم را روی دوش گرفته ام و راه می روم. آنها مرثیه گفته اند اما نه به صورت اشعار سست و بی پایه. حماسه ها گفته اند چه حماسه هائی! یک قصیده آنها به اندازه یک سلسله مقالات که یک نفر مفکر انقلابی بنویسد اثر دارد. اینها در زیر چتر مرثیه سالار شهیدان امام حسین چه انتقادهای گزنده ای از بنی امیه و از بنی عباس کردند و چه ها بر سر آنها آوردند!
دلیل اقدامات متوکل برای محو نام امام حسین (ع)
می دانیم که متوکل دستور داد قبر حسین بن علی را آب بندند و کسی نرود به زیارت حسین بن علی، اگر کسی می رود دستش را ببرند، اگر کسی اسم حسین بن علی را ببرد چنین و چنان بکنند. در وهله اول فکر می کنیم که این آدم یعنی متوکل فقط گرفتار یک عقده روحی بود، یک دشمنی و یک کینه بی منطقی با نام حسین بن علی داشت. اما این فکر، غلط است. آنروز نام حسین بن علی در اثر توصیه و تأکیدهای ائمه به عزاداری، و در اثر به وجود آمدن امثال کمیت ها و دعبل بن علی ها، برای او دردسرهای زیادی درست کرده بود. متوکل می دید هر یک از اینها به اندازه یک سپاه علیه او مؤثر هستند، می دید نام حسین شهید از خود حسین زنده برای او و امثال او کمتر مزاحم نیست. چون ائمه دین در اثر همین توصیه و دستورها نگذاشتند حسین بن علی بمیرد، به صورت یک فکر، به صورت یک ایده، به صورت یک عقیده مبارزه با ظلم، حسین را زنده نگه داشتند. متوکل هم در حساب خودش خوب حساب کرده بود، حساب کرده بود بلکه بتواند این فکر را و این ذکر را و این ایده را و این عقیده را از بین ببرد، و الا خیلی هم آدم عاقلی بود، آدم مقدس مآبی هم بود، هیچ عقده روحی و شخصی نداشت درباره حسین بن علی، ولی می دید حسین با همین مرثیه خوانیها به صورت یک مکتب درآمده است که دیگر متوکل نمی تواند متوکل باشد.
منـابـع
مرتضی مطهری- ده گفتار- صفحه 254-251
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها